🔰نمونه داستان های تربيتی
🌷مسؤوليت پدران
👈نگرانی #پيامبر (ص) از #فرزندان #آخرالزمان
🌷روزى عده اى از كودكان در كوچه مشغول بازى بودند.
پيامبر(ص ) در حين عبور, چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسيار بزرگ #پدران و #مسؤوليت سنگين آنها را در #رشد #كودك به همراهانشان گوشزد كند.
🍎فرمود: واى بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان .
اطـرافـيـان پيامبر با شنيدن اين جمله به فكر فرو رفتند.
لحظه اى فكركردند شايد منظور پيامبر, فرزندان مشركان است كه در تربيت فرزندانشان كوتاهى مى كنند.
عرض كردند: يا رسول اللّه , آيا منظورتان مشركين است ؟
- نـه , بلكه پدران مسلمانى را مى گويم كه چيزى از #فرايض_دينى را به فرزندان خود نمى آموزند
و اگـر فـرزنـدانشان پاره اى از #مسائل_دينى رافراگيرند, پدران آنها, ايشان را از اداى اين وظيفه باز مى دارند.
اطرافيان پيامبر با شنيدن اين سخن , #تعجب كردند كه آيا چنين پدران بى مسؤوليتى نيز هستند.
پـيامبر كه تعجب آن ها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد:
تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان از #مال دنيا چيزى را به دست آورند.... آنگاه فرمود:
من از اين قبيل #پدران بيزار و آنان نيز از من بيزارند.
مستدرک الوسائل، ج 2، ص 625.
👈بـيـان : در عـصـر حاضر, دليل دور بودن و #ناآگاهى قشر عظيمى از#كودكان و #نوجوانان از مسائل مذهبى , بى توجهى والدينشان به اين مساله مهم است .
https://eitaa.com/dastan_latifeh
☺️☺️☺️کاربر دست خداست☺️☺️☺️
🌷گدایی بر در خانه خانی نشسته بود و محض خوش آمد خان و دریوزگی مرتب می گفت :
🌷عزت خان زیاد. کاربر دست خان است.
👈به این امید که خان بشنود و او را چیزی دهد.
🌷کفاش فقیری که در آن نزدیکی مغازه داشت، سخن وی را شنید. برخاست و به نزدیکش رفت و گفت: بر خدا توکل کن، کار بر دست خداست. گدا فریاد کشید: خیر کار بر دست خان است.
💦از قضا خان که به خانه باز می گشت، گفتگوی آنان را شنید. 👈برای این که خودی بنمایاند، دستور داد مرغی را بریان کردند و در شکمش نیز تعدادی سکه طلا ریختند و به هنگام ظهر بر در خانه بردند و به گدا دادند.
🌷در همین هنگام، کفاش که به خانه باز می گشت سر رسید. گدا مرغ بریان را به او نشان داد و گفت:
👈دیدی گفتم کار بر دست خان است. ببين چه غذای لذیذی برایم فرستاده است. ولی افسوس که من لقمه نانی خورده و سیرم. اگر بخواهی آن را به دو درهم بتو می فروشم.
🌷کفاش گفت : اتفاقا برای امروز ظهر غذایی تهیه نکرده ام و اهل و عیالم گرسنه اند. دو درهم را بداد و مرغ را گرفت و رفت.
🎂لحظاتی بعد خان برای اینکه از نتیجه کار خود مطلع شود از خانه بیرون آمد و به گدا گفت :
☺️غذایی را که برایت فرستاده بودم آوردند؟
🎂گدا گفت: بله عزت خان زیاد.
☺️اما من سیر بودم و آن را به دو درهم فروختم. خان حیرت زده پرسید : به که فروختی؟ گدا گفت : به همین کفاش سر محل.
👈خان گفت: همان كفاش که به تو می گفت: کاربر دست خان نیست، بر دست خداست؟ گدا گفت : آری. اما من مرغ را نشانش دادم و گفتم : دیدی کار بر دست خان است؟
👈خان آهی کشید و گفت: ای گدای نادان، حرف همان حرف کفاش بود. ☺️☺️کا. بر دست خداست. ☺️☺️
🌷شکم آن مرغ پر از سکه های طلا بود و نصیب آن کفاش شد. این بگفت و گدا را از آن محل براند.
مرتبطات: #توکل #روزی #امید #امر_بمعروف_ #چاپلوسی #خودنمایی #شانس #قضا_و_قدر_#پول #مال #ثروت #آرزو و...
https://eitaa.com/dastan_latifeh
🌷بنام خدا
👈حتما منتظر #لطيفه_های_قرآنی بوديد! اين يکی از نمونه های است آن که دوستان زحمت آن را کشيده اند.
☺️لطيفه بهلول بر متوکل
👈گویند: روزی بهلول بر متوکل وارد شد.
متوکل وضعِ خوب و بد قصر خود را از وی پرسید. بهلول گفت: خوب است، اگر دو عیب نداشته باشد.
متوکل پرسید: آن دو عیب کدام است؟ بهلول گفت: اگر از مال #حلال است #اسراف شده است: اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرِفینَ (انعام/۱۴۱)
و اگر از #مال #حرام است، #خیانت کرده ای : اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الخَائِنینَ (انفال/۵۸)
هزار و یک حکایت قرآنی/ص۱۲۷
🌐ما رو به دوستان خود معرفی کنید
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@latayefghorani
https://eitaa.com/dastan_latifeh
✅بخش اتفاقات تاریخی
📙حرف ظ
❌موضوع : ظلم
😍پای شیر
یکی از سرهنگان #انوشیروان ، پادشاه ظالم ساسانی ، زنی زیبا در خانه داشت .
انوشیروان در آن #زن #طمع نموده و به قصد #تجاوز به او در غیاب شوهرش به منزل وی آمد .
زن این جریان را بعدا به شوهر خویش رسانید ، بیچاره سرهنگ دید زنش را که از دست داده سهل است جانش نیز در خطر می باشد، فورا زن خود را #طلاق داد تا از عواقب آن مصون بماند .
هنگامی که این خبر به #انوشیروان رسید آن سرهنگ را فورا احضار نموده و به او گفت : شنیده ام یک بوستان بسیار زیبایی داشته ای و اخیرا آن را رها کرده ای ، چرا ؟
سرهنگ پاسخ داد : چون جای پای شیر در آن بوستان دیدم ترسیدم مرا بدرد .
انوشیروان خندید و گفت : دگر آن شیر به آن بوستان نخواهد آمد . (1)
اصولا تاریخ سلاطین و حکام ستمگر همواره با این فجایع است ، در حوزه سلطنت و قدرت آن ها آن جه را که اهمیت و #امنیت ندارد جان و #مال و #شرف و #ناموس ملت است و تازه آنچه که در داستان فوق نقل شده نمونه کوچکی از #جنایات بسیاری است که در زندگی و سلطنت سلطانی رخ داده که او را به غلط ((عادل)) نامیده اند .
1- مسئله حجاب ، ص 30
حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهری - محمد جواد صاحبی
☺️برچسب ها : انتقال يافته
https://eitaa.com/dastan_latifeh