eitaa logo
فرهنگ هزار موضوعی داستان، طنز،لطيفه ها و خاطرات آموزنده
105 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰نمونه داستان های تربيتی 🌷مسؤوليت پدران 👈نگرانی (ص) از 🌷روزى عده اى از كودكان در كوچه مشغول بازى بودند. پيامبر(ص ) در حين عبور, چشمش به آنها افتاد و خواست نقش بسيار بزرگ و سنگين آنها را در به همراهانشان گوشزد كند. 🍎فرمود: واى بر فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان . اطـرافـيـان پيامبر با شنيدن اين جمله به فكر فرو رفتند. لحظه اى فكركردند شايد منظور پيامبر, فرزندان مشركان است كه در تربيت فرزندانشان كوتاهى مى كنند. عرض كردند: يا رسول اللّه , آيا منظورتان مشركين است ؟ - نـه , بلكه پدران مسلمانى را مى گويم كه چيزى از را به فرزندان خود نمى آموزند و اگـر فـرزنـدانشان پاره اى از رافراگيرند, پدران آنها, ايشان را از اداى اين وظيفه باز مى دارند. اطرافيان پيامبر با شنيدن اين سخن , كردند كه آيا چنين پدران بى مسؤوليتى نيز هستند. پـيامبر كه تعجب آن ها را از چهره شان خوانده بود ادامه داد: تنها به اين قانع هستند كه فرزندانشان از دنيا چيزى را به دست آورند.... آنگاه فرمود: من از اين قبيل بيزار و آنان نيز از من بيزارند. مستدرک الوسائل، ج 2، ص 625. 👈بـيـان : در عـصـر حاضر, دليل دور بودن و قشر عظيمى از و از مسائل مذهبى , بى توجهى والدينشان به اين مساله مهم است . https://eitaa.com/dastan_latifeh
☺️☺️☺️کاربر دست خداست☺️☺️☺️ 🌷گدایی بر در خانه خانی نشسته بود و محض خوش آمد خان و دریوزگی مرتب می گفت : 🌷عزت خان زیاد. کاربر دست خان است. 👈به این امید که خان بشنود و او را چیزی دهد. 🌷کفاش فقیری که در آن نزدیکی مغازه داشت، سخن وی را شنید. برخاست و به نزدیکش رفت و گفت: بر خدا توکل کن، کار بر دست خداست. گدا فریاد کشید: خیر کار بر دست خان است. 💦از قضا خان که به خانه باز می گشت، گفتگوی آنان را شنید. 👈برای این که خودی بنمایاند، دستور داد مرغی را بریان کردند و در شکمش نیز تعدادی سکه طلا ریختند و به هنگام ظهر بر در خانه بردند و به گدا دادند. 🌷در همین هنگام، کفاش که به خانه باز می گشت سر رسید. گدا مرغ بریان را به او نشان داد و گفت: 👈دیدی گفتم کار بر دست خان است. ببين چه غذای لذیذی برایم فرستاده است. ولی افسوس که من لقمه نانی خورده و سیرم. اگر بخواهی آن را به دو درهم بتو می فروشم. 🌷کفاش گفت : اتفاقا برای امروز ظهر غذایی تهیه نکرده ام و اهل و عیالم گرسنه اند. دو درهم را بداد و مرغ را گرفت و رفت. 🎂لحظاتی بعد خان برای اینکه از نتیجه کار خود مطلع شود از خانه بیرون آمد و به گدا گفت : ☺️غذایی را که برایت فرستاده بودم آوردند؟ 🎂گدا گفت: بله عزت خان زیاد. ☺️اما من سیر بودم و آن را به دو درهم فروختم. خان حیرت زده پرسید : به که فروختی؟ گدا گفت : به همین کفاش سر محل. 👈خان گفت: همان كفاش که به تو می گفت: کاربر دست خان نیست، بر دست خداست؟ گدا گفت : آری. اما من مرغ را نشانش دادم و گفتم : دیدی کار بر دست خان است؟ 👈خان آهی کشید و گفت: ای گدای نادان، حرف همان حرف کفاش بود. ☺️☺️کا. بر دست خداست. ☺️☺️ 🌷شکم آن مرغ پر از سکه های طلا بود و نصیب آن کفاش شد. این بگفت و گدا را از آن محل براند. مرتبطات: #پول و... https://eitaa.com/dastan_latifeh
🌷بنام خدا 👈حتما منتظر بوديد! اين يکی از نمونه های است آن که دوستان زحمت آن را کشيده اند. ☺️لطيفه بهلول بر متوکل 👈گویند: روزی بهلول بر متوکل وارد شد. متوکل وضعِ خوب و بد قصر خود را از وی پرسید. بهلول گفت: خوب است، اگر دو عیب نداشته باشد. متوکل پرسید: آن دو عیب کدام است؟ بهلول گفت: اگر از مال است شده است: اِنَّهُ لا یُحِبُّ المُسرِفینَ (انعام/۱۴۱) و اگر از است، کرده ای : اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الخَائِنینَ (انفال/۵۸) هزار و یک حکایت قرآنی/ص۱۲۷ 🌐ما رو به دوستان خود معرفی کنید ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @latayefghorani https://eitaa.com/dastan_latifeh
✅بخش اتفاقات تاریخی 📙حرف ظ ❌موضوع : ظلم 😍پای شیر یکی از سرهنگان ، پادشاه ظالم ساسانی ، زنی زیبا در خانه داشت . ‏ انوشیروان در آن نموده و به قصد به او در غیاب شوهرش به منزل وی آمد . ‏ زن این جریان را بعدا به شوهر خویش رسانید ، بیچاره سرهنگ دید زنش را که از دست داده ‏سهل است جانش نیز در خطر می ‏باشد، فورا زن خود را داد تا از عواقب آن مصون ‏بماند . ‏ هنگامی که این خبر به رسید آن سرهنگ را فورا احضار نموده و به او گفت : شنیده ‏ام یک بوستان بسیار زیبایی ‏داشته ای و اخیرا آن را رها کرده ای ، چرا ؟ ‏ سرهنگ پاسخ داد : چون جای پای شیر در آن بوستان دیدم ترسیدم مرا بدرد . ‏ انوشیروان خندید و گفت : دگر آن شیر به آن بوستان نخواهد آمد . (1) ‏ اصولا تاریخ سلاطین و حکام ستمگر همواره با این فجایع است ، در حوزه سلطنت و قدرت آن ‏ها آن جه را که اهمیت و ‏ندارد جان و و و ملت است و تازه آنچه که ‏در داستان فوق نقل شده نمونه کوچکی از بسیاری است که ‏در زندگی و سلطنت ‏سلطانی رخ داده که او را به غلط ((عادل)) نامیده اند .‏ ‏1- مسئله حجاب ، ص 30‏ حکایتها و هدایتها در آثار شهید مطهری - محمد جواد صاحبی ☺️برچسب ها : انتقال يافته https://eitaa.com/dastan_latifeh