🍂🌺🍃🌸🍂🌺
📝#داستانکوتاه
🔸ضربالمثل دزد باش و مرد باش
✍در دوران قدیم اقامت مسافران در کاروانسراها بود، نوع ساخت کاروانسراها در هر شهر متفاوت بودند...
در یکی از شهرهای بزرگ ایران کاروانسرایی معروف وجود داشت
که دلیل شهرتش دیوارهای بلند و در بزرگ آهنیاش بود که از ورود هرگونه دزد و راهزن جلوگیری میکرد.
🔸سه دزد که آوازه این کاروانسرا را شنیده بودند تصمیم گرفتند هر طور شده وارد آن شوند و به اموال بازرگانان دستبرد بزنند.
این سه نفر هرچه فکر کردند دیدند تنها راه ورود به کاروانسرا از زیرزمین است
چون دیوارها خیلی بلند است و نمیتوان از آن بالا رفت، در ورودی هم که از جنس آهن است، شروع به کندن زمین کردند.
🔹پنهانی و دور از چشم مردم از زیرزمین تونلی را حفر کردند و از چاه وسط کاروانسرا خارج شدند.
آن سه نفر از تونل زیرزمینی وارد کاروانسرا شدند و اموال بعضی از بازرگانان را برداشتند و از همان تونل خارج شدند...
صبح خبر سرقت از کاروانسرا به سرعت در بین مردم پیچید و به قصر حاکم رسید،
🔸حاکم شهر که بسیار تعجب کرده بود، خودش تصمیم گرفت این موضوع را پی گیری کند.
به همین دلیل راه افتاد و به کاروانسرا رفت و دستور داد تا مأمورانش همه جا را بگردند تا ردپایی از دزدها پیدا کنند...
مأموران هر چه گشتند نشانهای پیدا نکردند.
🔹حاکم گفت : چون هیچ نشانهای از دزد نیست پس دزد یکی از نگهبانان کاروانسرا است.
دزدها وقتی از تونل خارج شدند، به شهر بازگشتند تا ببینند اوضاع در چه حال است و هنگامی که دیدند نگهبانان بیچاره متهم به گناه شدهاند.
یکی از سه دزد گفت : این رسم جوانمردی نیست که چوب اعمال ما را نگهبانان بخورند.!
🔸پس رفت و گفت :
نزنید این دزدی کار من است.
من از بیرون به داخل چاه وسط کاروانسرا تونلی کندم، دیشب از آنجا وارد شدم.
حاکم خودش سر چاه رفت و چون چیزی ندید گفت :
شما دروغ میگویید!
دزد گفت : یک نفر را با طناب به داخل چاه بفرستید تا حفرهای میانهی چاه را بتواند ببیند.
🔹هیچ کس قبول نکرد به وسط چاه رود تا از تونلی که معلوم نیست از کجا خارج میشود، بیرون بیاید.
مرد دزد که دید هیچ کس این کار را نمیکند خودش جلوی چشم همه از دهانهی چاه وارد شد.
و از راه تونل فرار کرد...
مردم مدتی در کاروانسرا منتظر ماندند تا دزد از چاه بیرون بیاید.
🔸ولی هرچه منتظر شدند، دزد بیرون نیامد چون به راحتی از راه تونل فرار کرده بود. همه فهمیدند که دزد راست گفته...
حاکم مجبور شد دستور دهد نگهبانان بیچاره را آزاد کنند.
در همان موقع یکی از تاجران که اموالش به سرقت رفته بود گفت :
اموال من حلال دزد، دزدی که تا این حد جوانمرد باشد که محاکمهی نگهبان بیگناه را نتواند طاقت بیاورد و خود را به خطر اندازد تا حق کسی ضایع نشود اموال دزدی نوش جانش.
🚨 از آن به بعد برای کسی که کار اشتباهی میکند ولی اصول انسانیت را رعایت میکند این ضربالمثل را به کار میبرند.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگران نباشید
خداوند برای دعاهایت،
ناشنوا نیست ...
و در برابر اشکهایت،
نابینا نیست ...
و در برابر دردهایت،
سکوت نخواهد کرد ...
او می بیند و می شنود
و نجات می دهد ...!
شکر گذار او باش و بگو
خدایا شکرت ...🌺🍃
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🤍🌱💛
مبارزات خودتو با مبارزات دیگران
مقایسه نکن!
موفقیت دیگران دلسردت نکنه ...
اگه اونا تونستن پس تو هم میتونی ...
مسیر خودتو انتخاب کن
و هرگز تسلیم نشو...
#انگیزشی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
همیشه
دلیل شادی کسی باش !
نه شریک شادی او ...
و همیشه
شریک غم کسی باش !
نه دلیل غم او ..
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
سه رفتاری که باعث گرم شدن رابطهها میشود:
- احترام
به شدت به طرف مقابل حس خوب و ارزشمندی میدهد و باعث میشود برایش آدم امنی شوید
-تحسین کردن
آقایان اکثراً قدرت طلب هستند و با تحسین کردن نقاط مثبتشان احساس قدرت میکنند و انگیزه شان برای حمایت کردن از شما به شدت بالا میرود
-گوش دادن بدون قضاوت کردن
به فرد مقابلتان گوش بدهید بدون اینکه بخواهید چیزی را تفسیر کنید و نتیجه گیری کنید ، آنوقت آدم امنی میشوید و فرد بیشتر مشتاق میشود با شما هم صحبت شود...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت60
خیلی عصبی بودم از اینکه مادرم بدون هماهنگی من بهشون اجاره داده بیان خواستگاری واقعا ناراحتم میکرد .
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم به این فکر میکردم اگه فرزین بفهمه چقدر ناراحت میشه …
ولی نباید بفهمه آره اصلا نباید بهش چیزی بگم جون میدونم خیلی بدش میاد .
تو اتاق نشسته بودم و با خودم فکر میکردم که در اتاق باز شد و نرگس پرید تو اتاق .
-سلام چطوری ؟؟
نگاهی بهش انداختم که با لباس بیرون بود و پریده بود تو اتاق .
_سلام کی اومدی ؟؟
-همین الان
نگاهی بهش انداختم و چیزی نگفتم …
نرگس که انگار متوجه شد ناراحتم جلو اومد و گفت چیزی شده ؟؟
_چی بگم والا
-با فرزین دعواتون شده ؟؟
_نه بابا
پس چته ؟؟
_برو از مامانت بپرس
-از مامان بپرسم ؟؟
_بله
همون لحظه مادرم وارد اتاق شد و گفت نرگس تو بهش یه چیزی بگو خواستگار میخواد براش بیاد نگاه چه مسخره بازی درآورده .
نرگس با تعجب نگاه من کرد و گفت خواستگار میخواد برات بیاد ؟؟
+آره والا تو بگو این قهر کردن داره ؟؟
-حالا کی هست ؟؟
+پسر خواهر طاهره خانم
رامتین ؟؟
مادرم با دست زد رو صورتش و گفت خدا مرگم بده تو اسم پسر خواهر طاهره خانم و از کجا میدونی ؟؟
نرگس با خنده گفت همون مو بور خوشگله دیگه ؟؟
دختر زبون به دهن بگیر تو چرا انقد بی چشم و رویی …
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#زندگی
براى “اتفاق خوب” زندگى ات منتظر باش هر قدر كه لازم است! اصلاً هر روز خودت را براى اتفاق افتادنش آماده كن و هر لحظه دنبالش بگرد! روزى نرسد كه اتفاق خوبت،لابه لاى مشكلات و مسائل روزمره گم شود و ديگر هرچه بگردى پيدايش نكنى.. يا اين كه هى بيايد پشت پنجره ى اتاقت هى بنشيند روى يقه ى پيراهنت هى خودش را روى ميز كارَت برقصاند و تو ناديده اش بگيرى! و بعد ها در آلبوم هاى جوانى ات به دنبال يافتن اثرى از “اتفاق خوب” به چشم هايت توى عكس ها خيره شوى و…! نكند كه دير شود نكند كه فكر كنى اتفاق نمى افتد..! زندگى پر از اتفاق هاى خوب ريز ريز است فقط بايد نگاهشان كنى
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
🚨🚨بهترین فرصت خرید چادر مشکی در سال 1403 🚨🚨
💯 بروزترین فروشگاه عبا و چادر مشکی💯
😍😍 تخفیف ویژه از ارزونترین چادر فروشی ایران 😍😍
💎بهترین چادر و عبا رو با قیمت عالی بگیر💎
✅جانمونی که تعداد محدود✅
💠 https://eitaa.com/joinchat/1508901169Cb0344df9b8
با گارانتی و ضمانت بروز ترین چادر ها و عبا ها رو با ما تجربه کن😉😉
هدایت شده از پدرومادر
🚨 چادر امسال رو به قیمت پارسال بخر🚨
اول برو همه جا دور بزن بعد بیا اینجا با کمترین قیمت خرید کن😉😉
❤️ از تولیدی خرید کنی همه جوره بردی 😉
🌺 https://eitaa.com/joinchat/1508901169Cb0344df9b8
آخرین موجودی انبار با قیمت فعلی 🏃♀️🏃♀️
♠️
تصور کن یک روز صبح که از
خواب بیدار میشی ببینی به جز خودت
هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب
تمام ثروت زمین هستی
اون روز چه لباسی می پوشی؟
چه طلایی به خودت آویزون می کنی؟
با چه ماشینی گردش می کنی؟
کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب می کنی؟
شاید یک نصفه روز از هیجان این همه
ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه !
وقتی هیچ کس نیست که احساستو
باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه.
برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش،
کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات
برات پوچه .
دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات
فرقی نداره…
خونه دو هزار متری با 45 متری برات
یکی میشه.
طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت
نمی کنه..
همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون
شادت نمی کنه چون کسی نیست که
شادیتو باهاش تقسیم کنی.
اون وقته که می بینی چقدر وجود آدم ها
با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک
و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه.
شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما
دوباره آدم ها کنارت باشند…..
ما با احساس زنده هستیم نه با اموال.
قدر همدیگه رو بدونیم …
🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غمگین نباشید ...
چرا که خوشبختی میتواند
از درون تلخترین روزهای زندگی شما،
زاده شود …
باورکن ...
در تقدیر هر انسانی معجزهای
از طرف خدا تعیین شده
که قطعاً در زندگی،
در زمان مناسب نمایان خواهد شد!
یک شخص خاص ...
یک اتفاق خاص ...
یا یک موهبت خاص ...
منتظر اعجاز خدا در زندگیات باش
بدون ذره ای تردید ...🍃❤️
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📜 #برشی_از_یک_زندگی🩷
#منیر
#پارت61
-بی چشم و رو کجا بوده بابا خب میان میرن آدم میبینه دیگه …
+پس چرا نیره ندیده ؟؟
-چه میدونم نیره کوره
+امان از دست تو دختر
نرگس نگاهی بهم انداخت و گفت خب حالا چرا قهر کردی خواستگاره دیگه مردم از خداشونه براشون خواستگار بره این جفتک میندازه .
چپ چپ نگاهش کردم و سریع حساب کار دستش اومد و گفت مامان جان شما برو بیرون من باهاش حرف میزنم درستش میکنم .
مادرم با ناراحتی گفت نرگس راضیش کن بزاره بیان خواستگاری به من میگه زنگ بزن کنسلش کن آخه من روم نمیشه زنگ بزنم چی بگم ؟؟
-نمیخواد زنگ بزنی تو برو من باهاش حرف میزنم .
مادرم نگاهی به من انداخت و با ناراحتی از اتاق بیرون رفت .
نرگس جلو اومد و گفت تو چته چرا اینجوری میکنی ؟؟
_چه جوری میکنم نرگس تو که دیگه میدونی درد من چیه ؟؟
دردت چیه ؟؟
_مرض و دردت چیه یعنی تو نمیدونی ؟؟
نه والا اگه بدونم
_نرگس خری یا خودت و زدی به خریت فرزین و چیکار کنم ؟؟
-اووووووو مسخره لوس به خاطر فرزین میگی نیان ؟؟
با تعجب گفتم پس به خاطر پسر بقالی میگم ؟؟
-نیره چقدر تو دیوونه ای دختر
_چرا ؟؟
-بزار بیان برن چیکارشون داری تو که جوابت بهشون نه دیگه چی میگی ؟؟
_نرگس فرزین اگه بفهمه میدونی چقدر ناراحت میشه ؟؟
-نمیفهمه چرا باید بفهمه ؟؟
_بعدشم همین امروز بهم گفت برو با مادرت حرف بزن یه روز مشخص کنید بیام خواستگاری حالا من بزارم یکی دیگه بیاد خواستگاری ؟؟
نرگس نگاهی بهم انداخت و گفت واقعا این حرف و بهت زد ؟؟
_آره همین امروز …
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh