#همـــسرانه
✍مردها قبل از هر چیز به این نگاه میکنند که زن زندگی شان چقدر #مهربان است!
👈 پس برگ برنده در دست زنی است که لقب مهربان را بگیرد.
❤️زن مظهر #محبت و #نرمی است و این چیزی است که مردها از قدیم تا امروز به عنوان اولین شرط انتخاب همسر در نظر داشته اند.
✍البته یک رابطه کامل رابطهای است که در آن هم #محبت کنید و هم محبت ببینید.
🪴هم دوست داشته باشید و هم مورد دوست داشتن قرار بگیرید
✍و بنابراین هر قدر در یک رابطه، به لحاظ عاطفی، زیاد (اما متعادل) مایه بگذارید، #رابطه قوی تر می شود
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🪁⛱🪁⛱🪁⛱🪁⛱🪁
🪁⛱🪁⛱
🪁⛱
🪁
عنوان داستان؛#دختری_در_روستای_غم_ها_2
🪶قسمت دوم
۳ماهه تعطیلات هم گذشت دیگه دبیرستان باید میرفتم تو شهر
و سرویس داشته باشم ولی چون #پول سرویس نداشتم و از پس مخارج بر نمیومدیم ترک تحصیل کردم 😭
درسته پدرم پولی نداشت
و مریض بود ولی #خانوادمون با ایمان و درست و درمون بودن
و منم یه دختر #سر سنگین ...
تو همون سال برام #خواستگار اومد
و #پدربزرگم از من پرسید گفت نظرت چیه منم گفتم هرچی خودتون میدونین .... من اصلا ذهنم ب کجا میرسید ک بفکر #ازدواج باشم ...بیشتر رفیقام #دوست پسر داشتن ولی من از این جور کارا اصلا خوشم نمیومد
و آبرو خانوادم برام خیلی مهم بود
دوست نداشتم مردم پشت سرمون حرف بزنن و دور از این کارا بودم
خواستگارم رو پدربزرگم #قبول نکرد
و گفت نه دختر نداریم که ب شما بدیم هنوز #کوچیکه
و این قضیه تموم شد
تو روستا برای کشاورزی زن و دختر ها هم میرفتن منم تصمیم گرفتم برم #کار کنم و رفتم یه جورایی دیگه دستم تو #جیبم بود و میتونستم چیزی که #دلم میخواد برا خودم بخرم... اون وقتا گوشی خیلی کم بود بیشتر از #تلفن خونه استفاده میشد و کمتر کسی گوشی داشت اونم ازون نوکیا ساده و مدل پایین ها بیشتر #نامه مینوشتند ...
#روزی از روز ها یه نامه بدستم برسید با تعجب بازش کردم و دیدم که😳....
نامه به دستم رسید نامه را باز کردم دیدم که #پسرعمه ام برام نامه نوشته😦 تو نامه نوشته بود چند وقته دوستم داره و هیچ وقت نتوسته رو در رو بهم بگه😐 و خلاصه یه عالمه حرفا #عاشقانه ...
مات و مبهوت شدم اصن #هنگ کردم چون خونه پدر بزرگم میومد گاهی میدیدمش در حد یه احوال پرسی ولی هیچ وقت فکر نمیکردم که بهم #احساسی داشته باشه فقط برام به چشم یه پسرعمه بود شمارش گیر آوردم و از گوشی رفیقم براش زنگ زدم
گفتم این چه کاریه😡 تو فقط برام مثل یه پسرعمه ای اونم گفت واقعا دوستم داره و #قصدش ازدواج است و هیچ منظور دیگه نداره اولش قبول نکردم ولی بعدش خودم یه دل نه صد دل عاشقش شدم بهش گفتم بهم #ثابت کن اگه واقعا منو میخایی و قصد دیگه ای نداری #عمه ام
اومد خونه پدربزرگم
و گفت که چند وقت دیگه برا خواستگاری میاد و پسرش منو دوست داره و ازین حرفا دیگه باورم شد ک واقعا قصدش #ازدواج است اون وقتا میرفت #سربازی و آخرای سربازیش بود یه چند ماهی مونده بود #تموم بشه و گفت سربازی ام تموم بشه بعد دیگه کلا میاد حرفاش بزنه ب خانوادم منم تو این مدت دیگه باهاش تلفنی حرف میزدم گاهی با #تلفن خونه اونم به سختی از پادگان زنگ میزد اگه کسی خونه نبود میتونستم اگرم بود ک یکی دیگه جواب میداد و نمیشد باهاش بحرفم دیگه گوشی نداشتم برام ی گوشی آورد و قایمکی ازش استفاده میکردم و چون سرباز بود گوشی نمیزاشتن ببری اونجا پادگان ولی خودم بعضی وقتا میتونستم پادگان زنگ بزنم و #کلی پشت خط میموندم تا بتونم باهاش بحرفم اونم یه چن دقیقه بیشتر طول نمیکشید حرفامون و باید قط میکرد دیگه چند وقت همین جور گذشت و باهم #رابطه تلفنی داشتیم و هروقت مرخصی داشت نیومد خونه پدربزرگ پدری ام و #میدیدمش در حد یه ۵دقیقه و اینم بگم هیچ وقت چیزی بین ما نبود ...فقط در حد دیدن و تلفنی حرف زدن و از آیندمون صحبت میکردیم دیگه منتظر بودم که سربازیش تموم شه و بیاد خواستگاری ..دیگه سر زمین هم میرفتم که کار کنم و پولی داشته باشم چند وقت همین جور گذشت
و یه روز که رفته بودم سرزمین کشاورزی بعد از ظهر که تعطیل شدیم و اومدم خونه ..اون روز بدترین روز #زندگیم بود شاید بگم #عذاب آور ترین روز #زندگیم کاش هیچ وقت اون روز #نمیومد برگشتم خونه و دیدم که .......😭
🪶#ادامه_دارد.....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🪁⛱🪁⛱🪁⛱🪁⛱🪁
عنوان داستان #دختری_در_روستای_غم_ها_6
🪶قسمت ششم
شوهرم برام یه گوشی #لمسی گرفت تازه واتس اپ و تلگرام اومده بود تو یکی از گروه های مذهبی واتس اپ عضو شدم مطالب مذهبی برام #جالب بودن 😍 از خدا و دین و پیامبر..درسته نماز میخوندم ولی #اطلاعات دینی ام کاملا صفر بود خوندم که دست دادن به نامحرم چقدر گناهه😭 😍 خیلی چیز ها یاد گرفتم ...اما باز هم حرف زدن های ما باهم ادامه داشت رفته بودیم منو شوهرم روستا یکمی اخلاقش بهتر شده بودولی دیگه خونه عمه ام به هیچ عنوان منو نمیبرد ... دیگه #کتکم نمیزد زیاد هم گیر نمیداد تو روستا اونا یه مسجد بود که خواهرش روزهای جمعه میرفت مسجد جارو میکرد کلیدها مسجد #دستش بود بمن گفت اگه میری بیا بریم منم باهاش رفتم و مسجد جارو کردیم و اومدیم خونه و جمعه هفته بعدی شد بازم باهاش رفتم اصلا جارو کردن مسجد یه #حس خوبی داشت مسجد که رفتم پسرعمه ام برام زنگ زد دیگه نمیشد جلو خواهر شوهرم بحرفم براش پیام دادم بعدش یهو به خودم اومدم تو مسجد چرا اینکارا میکنی😭باخودم میگفتم از خدا بترس درسته #دوستش داری اما دیگه فایدش چیه #الله میخواست منو هدایت کنه تا اینقد باهاش حرف نزنم و سر قرار باهاش نرم درسته فقط #میدیدمش اما اگه کسی مارو باهم میدید چی فکر میکرد و #آبرومون میرفت😨 الحمدلله که هیچ وقت اون #گناه بزرگ انجام ندادیم و الله را #شاکرم اما تو این مدت خواست الله یا بگم #نظر الله بمن بود که هیچ کس مارو باهم ندید و از حرف زدنمون هم کسی خبر دار نشد.
الحمدلله من تو #مسجد بودم که انگار قلبم لرزید🥺 با خودم گفتم چرا من دارم با خودم و اون این کارا رو میکنم آخرش این کار عاقبت نداره جز آبرو ریزی😞 اونروز تو مسجد که بودم با خودم گفتم بیا #توبه کن بس کن تا کی میخایی گناه کنی اگه بمیری جواب #خدا رو چی میدی واقعا #الله منو دوست داشت که نظرش از من برنگشت الله هرکه را که بخواد #هدایت میکنه برا پسرعمه ام پیام دادم بهش گفتم هرچی بین ما بود تموم شده دیگه این کارا هم فایده نداره هرچند از وقتی #ازدواج کرده بود رابطه ام باهاش کم کرده بودم نمیخاستم سر بار زندگی کسی دیگه باشم و تو زندگی یکی دیگه!! ولی #هراز گاهی خبرشو میگرفتم ... اونم گفت فقط میخاد من خوشبخت باشم اونروزرفتم #دورکعت نماز #توبه خوندم تو مسجد و از ته دلم دعا کردم که الله من و اون ببخشه دقیقا روز #جمعه بود روزی که باید برای #پیامبرم #صلوات میفرستادم😓 و اما من جز #گناه کار دیگه ای نمیکردم کلا از قرآن و نماز دور شده بودم ...دیگه سعی کردم به شوهرم عادت کنم و دوستش داشته باشم هرچند من #هیچوقت رو حرفش چیزی نمیگفتم ولی خواستم بهتر بشم ...ولی هنوزم #وسوسه های #شیطان ول کنم نبود دوری از اون بازم #عذابم میداد سخت بود ک ازش دل بکنم ولی هرجور بود یه چند ماهی گذشت و من هیچ خبری ازش نداشتم دیگه سعی میکردم فراموشش کنم ...اون وقت بود ک فهمیدم واقعا یه چیزی تو زندگی کم دارم اگه #بچه داشته باشم حداقل با اون سرگرم میشم اما دیگه شده بودم #نازا 😰همه بهم میگفتن چرا بچه نداری #طعنه ها شروع شد از #فامیل گرفته تا غریبه به خودم اومدم گفتم من ک از خدا خاستم بهم بچه نده چقدر #نفهم بودم باید میرفتم توبه میکردم اما توفیق توبه نصیبم نشد... بعد از ۵سالی ک از ازدواج من گذشته بود و من هم بچه دار نمیشدم تنها پسر خانواده شوهر من بود یعنی تک پسر بود منم که بدتر ازون اصلا نه دکتر میرفتم نه هیچی ولی دلم میخواست بچه داشته باشم دیگه قرار شد شوهرم منو ببره دکتر ...قرار بود که بریم که یه مشکلی برا خانوادش پیش اومد مجبور بودیم بریم روستا و رفتیم روستای پدری اش ..شوهرم با اون زنه هنوز #رابطه داشت ولی خب دیگه جوری رفتار میکرد که باهاش قطع رابطه کرده ن جلو من #باهاش حرف میزد ن هیچی ...یه چند روزی اونجا که بودیم یه چند نفری بهش گفته بودن که چرا زنت بچه #نمیاره و ازین حرفا و از طرف من بهش دروغ گفته بودن و تهمت زده بودن بهش که من این حرف ها را پشت سر شوهرم گفتم ولی منم از دنیا بی خبر اصلا حرفی نزده بودم دیدم اخلاقش کلا عوض شد وقتی #پیشم بود همش سرش تو گوشیش بود و معلوم بود ک با یکی چت میکنه و #تحویلم نمیگرف بهش شک کردم کلا مشخص بود داره بامن لج میکنه درسته با اون زنه حرف میزد ولی همیشه بدور از #چشم من ولی این بار چرا اینجوری میکنه فهمیدم با یکی دوست شده روز بعدش #باهاش دعوا کردم گفتم دردت چیه چرا اینجوری میکنی من چه کوتاهی در حقت کردم گفت هیچ کوتاهی نکردی فقط تو بچه نداری😓 منم #میخام زن بگیرم که برام بچه بیاره دوست داری بمون دوست ام نداری برو خونه پدرت و اما....😔
🪶#ادامه_دارد.....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
تو رابطت اینطوری حرف بزن تا حرفات تاثیرگذار باشه:
نگو هر جور راحتی.
بگو اگه اینطوری حس بهتری داری،باشه.
نگو نمیخوای حرف بزنی؟
بگو اگه دوست داشتی من میخوام حرفاتو بشنوم.
نگو چقدر تنبلی.
بگو میشه بیشتر تلاش کنی؟ من بهت ایمان دارم.
نگو چرا نمیفهمی من چی میگم؟
بگو میشه لطفاً به حرفام بیشتر دقت کنی؟
نگو کاش میفهمیدی چی میگم.
بگو کاش این موضوع رو از زاویه دید منم ببینی.
نگو کارات رو اعصابمه.
بگو لطفا این شکلی نکن، بهم احساس بدی میده عزیزم.
نگو چه لباس مسخره ایه تو پوشیدی.
بگو بهتر نیست اون لباس که بیشتر بهت میادو بپوشی؟
#رابطه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
• برای محکم شدن رابطتت و شناخت بیشتر، همراه با همسرتون به این سوال ها جواب بدین ♥️:
۱_چه مشکلات و موضوعاتی باعث میشه پیش من خود واقعیت نباشی ؟
۲_از سرعت و پیشرفت و روال رابطمون راضی هستی؟
۳_ممکنه خط قرمزها و محدودیت هایی داشته باشی که من ازشون اطلاع ندارم؟
۴_بزرگ ترین ترست توی رابطه چیه؟
۵_کدوم رفتار من باعث میشه اعتماد به نفست بالابره؟
۶_دوست داری تو رابطه چه چیزی از من بشنوی که تاحالا نشنیدی ؟
۷_موقع ناراحتی دوست داری چه رفتاری باهات داشته باشم؟
۸_چطوری میتونم بهت احساس امنیت عاطفی بدم تا هرچی دلت خواست رو راحت و بدون ترس بهم بگی ؟
#رابطه
#محکم
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🔸دلخوری ها و خواسته هات رو بگو
ترس از دست دادن آدم ها را لال میکند!
ترس از دست دادن آدم ها را ضعیف، توسری خور و بی اهمیت جلوه میدهد.آدمهای ضعیف زودتر و بیشتر از دست میدهند.
دلخوریتان را بگویید، خواسته هایتان را بگویید و شنونده منطقیِ حرف های طرفِ مقابلتان باشید. طرف مقابلتان در تمامِ موارد، آگاه به نیاز های شما نیست. اگر برایش مهمباشید، پس خواسته های شما هم به همان میزان برایش با اهمیت است.
➰شما بی توقع نیستید، فقط شجاعتِ گفتن ندارید.
تلنبار شدنِ حرف ها، شما را تبدیل به یک آدمِ عصبی با عقده های بسیار میکند.
به مرور با برآورده نشدنِ خواسته های مگوتان، سرد و سردتر میشوید و رابطه ای که آنقدر برایتان عزیز است این گونه از دست میرود.
#دلخوری
#رابطه
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#همسرانه
اختلاف نظر توی همه #رابطه ها هست
اما مهم نحوه برخورد با اختلافات هست🦋
📛توی رابطه با یه فرد سمی
با هر اختلاف نظر #دعوا شروع میشه
گاهی انقد دعواها زیاد میشه که دیگه افراد ترجیح میدن اصلا نظراتشون رو نگن
و دچار یک خودسانسوری میشن
✅اما با یک فرد سالم
با هر اختلاف نظر گفتگو اتفاق میوفته
افراد سعی میکنن همدیگه رو #درک کنن
و یا همدیگه رو قانع کنن
حتی اگر نتونستن قانع هم بشن میپذیرن توی این قسمت نظرات متفاوته❤️
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#همسرانه
اختلاف نظر توی همه #رابطه ها هست
اما مهم نحوه برخورد با اختلافات هست🦋
📛توی رابطه با یه فرد سمی
با هر اختلاف نظر #دعوا شروع میشه
گاهی انقد دعواها زیاد میشه که دیگه افراد ترجیح میدن اصلا نظراتشون رو نگن
و دچار یک خودسانسوری میشن
✅اما با یک فرد سالم
با هر اختلاف نظر گفتگو اتفاق میوفته
افراد سعی میکنن همدیگه رو #درک کنن
و یا همدیگه رو قانع کنن
حتی اگر نتونستن قانع هم بشن میپذیرن توی این قسمت نظرات متفاوته❤️
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh