۶.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
حضرت فرمود: اینک که انجیل را انکار نکردی و اقرار به این اوصاف نمودی، به سفر دوم توجه کن که در آن از محمّد و جانشین او و دخترش فاطمه و حسن و حسین فرزندانش یاد نموده است.
جاثلیق و رأس الجالوت که این سخن را شنیدند، متوجه شدند که حضرت رضا علیه السّلام به تورات و انجیل کاملا وارد است.
پس با خود گفتند: از راهی بر ما استدلال مینماید که امکان رد آن نیست، مگر منکر تورات و انجیل و زبور شویم.
گفتند: صحیح است، موسی و عیسی بشارت به ظهور چنین پیغمبری داده اند، ولی برای ما ثابت نشده که همان محمّد شما است یا دیگری است.
حضرت رضا فرمود: اکنون که در شک افتادید، بگویید که آیا خداوند، پیغمبری را جز پیغمبر ما قبل یا بعد از فرزندان آدم تاکنون به نام محمّد مبعوث نموده است؟ یا چنین اوصافی را در کتاب پیغمبری جز حضرت محمّد مییابید؟
آنها از جواب دادن به سؤال حضرت عاجز شدند و گفتند: بر ما جایز نیست که اقرار کنیم آن محمّد، همین محمّد شما است، زیرا چنان چه اقرار به محمّد و وصی او و دختر و فرزندانش حسن و حسین بنماییم، ما را مجبور به داخل شدن در اسلام میکنید.
حضرت رضا علیه السّلام به جاثلیق فرمود: خدا و پیغمبر را گواه میگیرم که در امانی! از طرف ما آنچه که مخالف طبع تو است، متوجه تو نشود.
جاثلیق گفت: اکنون که امان دادی، این پیغمبری که اسم او محمّد است و این وصی که نامش علی است و دخترش که فاطمه نامیده میشود و آن دو فرزندی که موسوم به حسن و حسین هستند، نامشان در تورات و انجیل و زبور ثبت است.
علی بن موسی الرضا علیهما السّلام پرسید: آنچه من از پیغمبر و جانشین او و دخترش و دو فرزندانش در تورات و انجیل و زبور گفتم، صدق و عدل است یا کذب و باطل؟
عرض کرد: صدق و عدل است و جز حق چیزی نگفته اند!
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۷.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
در این موقع که جاثلیق اقرار صریح نمود، حضرت به رأس الجالوت فرمود: اکنون فلان سفر از زبور داود را گوش کن!
عرض کرد: بفرمایید.
حضرت سفر اول را تلاوت فرمود تا رسید به نام محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام. فرمود تو را به خدا قسم میدهم، آیا این نامها در زبور نیست؟ تو نیز دارای همان امانی هستی که به جاثلیق دادم.
جواب داد: صحیح است، آنچه فرمودید، با نام هایشان عینا در زبور وجود دارد.
حضرت فرمود: تو را به آن ده آیه ای که خداوند بر موسی بن عمران نازل کرد قسم میدهم، آیا اوصاف حضرت محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام در تورات وجود دارد که عدالت و فضیلت از صفات برجسته آنها است؟
جواب داد: آری، هر کسی منکر آن باشد، به خدا و انبیای او کافر شده است.
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: اکنون به فلان سفر از تورات توجه کن. حضرت شروع به خواندن تورات کردند. رأس الجالوت از تلاوت حضرت در شگفت بود.
همین که به نام محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم رسید، رأس الجالوت گفت: راست است. این احماد و ألیا و بنت احماد و شبر و شبیر است (تفسیر این اسامی محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین میشود).
حضرت رضا علیه السّلام تا آخر آن قرائت فرمود.
پس از تمام شدن تلاوت، رأس الجالوت گفت: به خدا قسم ای پسر محمّد! اگر ریاستی که بر تمام یهود پیدا کردهام مانع نمی شد، دستور تو را پیروی میکردم. به خدایی که تورات را بر موسی و زبور را بر داود نازل کرده کسی را ندیدهام که تورات و انجیل و زبور را بهتر از شما تلاوت کند و بهتر و شیرین تر از شما تفسیر نماید.
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۸.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
تا هنگام ظهر، حضرت رضا علیه السّلام پیوسته با آنها مناظره میکرد. در این موقع فرمود: من نماز ظهر را میخوانم و سپس به مدینه خواهم رفت، به جهت همان وعدهای که به فرماندار دادهام تا جواب نامه رفیقش را بنویسد. فردا صبح زود خواهم آمد ان شاء اللَّه.
عبداللَّه بن سلیمان اذان گفت و اقامه نیز خواند. حضرت علی بن موسی الرضا علیهما السّلام پیش ایستاد و نماز خواند. قرائت را مختصر و رکوع و سجود را کامل انجام داد و بعد از نماز، از بصره خارج شد و فردا صبح به همان مجلس بازگشت.
دختری رومی را خدمت ایشان آوردند که به زبان رومی با او صحبت نمود. جاثلیق سخنان آن جناب را میشنید و به زبان رومی کاملا آشنا بود.
حضرت رضا علیه السلام به آن دختر فرمود: کدام یک از این دو نفر را بیشتر دوست میداری؛ عیسی یا حضرت محمّد را؟
دختر در جواب گفت: قبلا عیسی را بیشتر دوست میداشتم، تا زمانی که حضرت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را نشناخته بودم، ولی اکنون محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را از هر پیغمبری بیشتر دوست میدارم.
جاثلیق گفت: حالا که داخل اسلام شدهای، به عیسی بغض داری؟
گفت: هرگز چنین نیست، عیسی را هم دوست میدارم و به او ایمان دارم، ولی محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم بیشتر مورد علاقه من است.
حضرت رضا علیه السّلام رو به جاثلیق کرد و فرمود: آنچه را که این دختر گفت، برای مردم تفسیر کن.
جاثلیق تمام گفتههای او را تفسیر کرد و سپس گفت: ای پسر محمّد! مردی هندی اینجا است که نصرانی است و قدرت بحث و مناظره هم دارد...
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۹.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
... جاثلیق گفت: ای پسر محمّد! مردی هندی اینجا است که نصرانی است و قدرت بحث و مناظره هم دارد.
فرمود او را بیاورید. آن مرد را حاضر کردند. حضرت با زبان هندی سخن گفت و سپس شروع کرد به استدلال نمودن و پیوسته او را با همان زبان هندی به مطلب نزدیک تر میکرد.
تا جایی که شنیدند مرد هندی میگوید: ثبطی ثبطله!
علی بن موسی الرضا علیهما السّلام فرمود: به زبان سندیّ به وحدانیت خدا اقرار میکند.
پس از آن در مورد عیسی و مریم با او صحبت فرمود. کم کم آن مرد چنان تحت تأثیر استدلال آن جناب قرار گرفت که به زبان هندی گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمّدا رسول اللَّه.»
آنگاه کمربند خود را بالا زد و در زیر آن زناری (ریسمانی که نماد کفر است) هویدا شد. عرض کرد: تقاضا دارم این زنار را به دست خود قطع فرمایی!
حضرت رضا علیه السّلام کاردی خواست و آن را قطع کرد. سپس به محمّد بن فضل هاشمی فرمود: این مرد هندی را به حمام ببر و تطهیر کن و لباسی برای او و خانوادهاش تهیه نما و همه آنها را به مدینه بفرست.
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۱۰.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
پس از تمام شدن این جریان، حضرت رو به مردم کرد و فرمود: اینک ثابت شد راستی گفتار محمّد بن فضل که از من برای شما نقل میکرد؟
همه تصدیق کردند و عرض نمودند که برای ما، بیشتر از آنچه که او گفته بود ثابت شد. محمّد بن فضل به ما گفته بود که شما را به خراسان خواهند برد. فرمود: صحیح است، ولی با احترام و کمال تعظیم میبرند.
محمّد بن فضل گفت: مردم به امامت آن جناب اعتراف کردند و شب را حضرت رضا علیه السّلام در بصره ماند. صبحگاه با مردم وداع کرد و سفارشهایی به من فرمود.
پس از آن تشریف برد. من از پی آن جناب رفتم تا به وسط راه رسیدم. حضرت از جاده منحرف شد و چهار رکعت نماز خواند.
پس از آن فرمود: محمّد برگرد! در پناه خدا، چشم خویش را ببند! همین که بستم فرمود: باز کن! باز کردم و در مقابل در خانه خودمان بودم.
دیگر حضرت را ندیدم و آن مرد هندی را با خانواده اش، در هنگام حج به مدینه فرستادم.
محمّد بن فضل گفت: از جمله سفارشهایی که حضرت رضا علیه السّلام در هنگام رفتن از بصره به من فرمود، این بود که به کوفه برو و دوستان ما را جمع کن و به آنها خبر ده که من به آنجا خواهم آمد.
دستور داد به خانه حفص بن عمیر یشکری وارد شوم. من به کوفه رفتم و جریان را به شیعیان اطلاع دادم.
روزی در خانه نصر بن مزاحم بودم که سلّام، غلام حضرت رضا علیه السّلام آمد. فهمیدم آن جناب تشریف آورده و فوری به خانه حفص بن عمیر رفتم.
دیدم امام علیه السّلام آنجا تشریف دارند. سلام کردم. ایشان بعد از جواب سلام فرمود: غذایی که شایسته دوستان ما باشد برای آنها تهیه کن.
عرض کردم: تهیه کردهام و آنچه لازم بود، آماده شده است. فرمود: ستایش خدای را که به تو توفیق عنایت فرموده.
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۱۱.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
شیعیان را جمع کردم و حضرت پس از صرف غذا به من فرمود: ای محمد! ببین در کوفه از دانشمندان هر کس که هست حاضر نما.
آنگاه فرمود: من مایلم همان طوری که مردم بصره از وجودم استفاده برده اند، شما نیز بهره مند شوید. خداوند به من هر کتابی را که بر پیغمبران نازل فرموده، آموخته است.
سپس رو به جاثلیق که مردی دانشمند و مطلع از انجیل و اهل استدلال بود کرد و فرمود: آیا از نوشته ای که حضرت عیسی پیوسته به گردن خویش آویخته بود اطلاع داری؟
میدانی که در آن پنج اسم وجود داشت که اگر در مغرب بود و میخواست به مشرق رود، آن صحیفه را میگشود و خدا را به یکی از آن پنج اسم قسم میداد که زمین برایش پیچیده شود و این فاصله از مغرب به مشرق و از مشرق به مغرب را در لحظهای میپیمود؟
جاثلیق گفت: نه، ولی اسماء پنجگانه ای که خداوند را به وسیله آنها قسم میداد و آنچه که میخواست برآورده میشد، میدانم.
حضرت رضا علیه السّلام فرمود: اللَّه اکبر! حالا که منکر پنج اسم نیستی، مهم نیست که نوشته را قبول داشته باشی یا نداشته باشی. مردم! شاهد سخن او باشید!
⭕️ این داستان ادامه دارد ...
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
۱۲.
✨ معجزات حضرت رضا (ع)
سپس حضرت رو به طرف مردم کرد و فرمود: آیا منصف ترین شخص کسی نیست که در استدلال با خصم، از روی کتاب و دین و ملت و شریعت خود او بحث کند؟ جواب دادند: آری.
پس فرمود: امام کسی است که هنگامی که متصدی امامت شده، قیام کند به آنچه پیامبر قیام کرده، و شایسته امامت فقط کسی است که درباره امامت، با تمام ملل با براهین استدلال کند.
رأس الجالوت پرسید: آن استدلال برای امامت چیست؟
فرمود: «به این طور که عالم به تورات و انجیل و زبور و قرآن کریم باشد؛ تمام لغات را بداند، به طوری که هیچ زبانی نباشد که از آن اطلاع نداشته باشد؛ و با هر دسته به زبان خودشان صحبت کند.
با تمام این اوصاف باید پرهیزگار و پاکیزه از هر ناپاکی و مبرا از هر عیب باشد؛ عادل و منصف و حکیم و رؤوف، مهربان و بخشنده و عطوف، راستگو و خیرخواه و نیکوکار، امین و مورد اعتماد، کاربر و توانا در رتق و فتق امور باشد.»
نصر بن مزاحم از جای حرکت کرد و گفت: درباره جعفر بن محمّد علیه السّلام چه میفرمایی؟
فرمود: چه بگویم درباره پیشوایی که تمام امت محمّد گواهند بر اینکه دانشمندترین مردم زمان خود بود!
پرسید: درباره موسی بن جعفر علیهما السّلام چه میگویی؟
در جواب فرمود: آن جناب نیز مانند حضرت صادق علیه السّلام بود. مردم درباره او در شگفت بودند. موسی بن جعفر علیهما السّلام مدتی زندگی کرد، با هر ملتی به زبان خودشان صحبت میکرد.
با خراسانیان به لغت محلی خودشان و با رومیان به زبان رومی و با سایر مردم به زبان خودشان. دانشمندان جهان از یهود و نصارا خدمتش میرسیدند و او با آنها به وسیله کتاب و زبان خودشان احتجاج میکرد.
پس از انقضای مدت عمرش، پیکی از طرف آن جناب پیش من آمد و پیغامی به این مضمون آورد: پسرم! اجل من سر آمده و عمرم تمام شده. تو وصی و جانشین پدرت هستی.
پیغمبر اکرم صلی اللَّه علیه و آله و سلم هنگام وفات، علی علیه السّلام را خواست و سفارشهایی به ایشان کرد و صحیفهای را که در آن اسمایی است که به انبیا و اوصیا اختصاص دارد، به او واگذارد.
سپس فرمود: نزدیک من بیا! آنگاه سر خویش را در لحاف پیچید و فرمود: زبانت را بیرون بیاور! بعد با انگشترش زبان علی علیه السلام را مهر کرد.
آنگاه فرمود: خداوند به تو فهمانید آنچه به من فهمانیده، و بینش تو را به اندازه من قرار داده و دانش تو را نیز به همان مقدار که به من داده عنایت کرد، جز اینکه پیغمبری بعد از من نخواهد بود.
هر یک از امامان نیز همین طورند. بعد از درگذشت موسی بن جعفر علیهما السّلام، من به هر زبانی آشنا شدم و از تمام کتابها اطلاع پیدا کردم.
📔 بحار الأنوار: ج۴۹، ص۸۱
#امام_رضا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
✨ نورِ حضرت زهرا (س)
از ابان بن تغلب نقل میکند که گفت: از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم: یا ابن رسول اللَّه! برای چه فاطمه اطهر، زهرا نامیده شد؟
فرمود: «برای اینکه نور حضرت زهرا سلام الله علیها روزی سه مرتبه برای امیرالمؤمنین علیه السّلام میدرخشید. نور صورت آن بانوی معظمه در وقت نماز صبح، آن هنگام که مردم هنوز در رختخواب خود بودند میدرخشید.
سفیدی آن نور داخل اتاقهای اهل مدینه میگردید و حیاط خانه هایشان سفید میشد. آنها از مشاهده این منظره در شگفت میشدند، نزد پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله میآمدند و درباره سرچشمه نور میپرسیدند.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله آنان را به سوی خانه زهرای اطهر سلام الله علیها روانه میکرد.
زمانی که آنها به طرف خانه آن بانو میرفتند، میدیدند که او بر سر سجاده عبادت نشسته و نور صورت وی از محراب عبادتش ساطع میشود. آنگاه در مییافتند آن نوری که دیده اند، از نور فاطمه علیها السلام بوده است.
هنگامی که ظهر میشد و فاطمه اطهر سلام الله علیها آماده نماز ظهر میگردید، نور زرد خاصی از پیشانی وی میدرخشید و داخل خانههای اهل مدینه میشد؛ به گونه ای که در و دیوار خانه ها، لباس و رنگ چهره هایشان زرد میگردید.
وقتی درباره سرچشمه آن نور میپرسیدند، پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله آنان را به سوی خانه زهرای اطهر علیها السلام روانه میکرد.
زمانی که آنها به سمت خانه آن بانوی مکرمه میرفتند، مشاهده میکردند که او در میان محراب عبادت ایستاده و نور زردی از پیشانی وی ساطع میشود. آنگاه در مییافتند آن نوری که دیده اند، از نور پیشانی مبارک آن حضرت بوده است.
زمانی که آفتاب غروب میکرد، صورت حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها سرخفام میشد و نوعی نور سرخ از آن ساطع میگردید و آن بانو بابت این نعمت، شکر حضرت پروردگار را به جای میآورد.
نور سرخی که از چهره وی میدرخشید، داخل خانههای مردم میگردید، به شکلی که حیاط خانههای آنان به رنگ سرخفام در میآمد.
مردم که از مشاهده آن منظره تعجب میکردند، به حضور رسول خدا میشتافتند و درباره سرچشمه آن نور میپرسیدند.
پیامبر خدا آنان را به طرف خانه زهرای اطهر علیها السلام میفرستاد. هنگامی که آنها به خانه فاطمه زهرا میرسیدند، میدیدند که آن بانوی معظمه بر سر سجاده عبادت نشسته و سرگرم تسبیح و تمجید پروردگار است و نور قرمزی از صورت وی میدرخشد. آنگاه در مییافتند آن نوری که دیده اند، از نور چهره آن بانوی مکرمه بوده است.
آن نور تا زمان ولادت امام حسین علیه السّلام همچنان با او بود و در صورت ما امامان نیز هر کدام پس از دیگری خواهد بود، تا روز قیامت.»
📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۱۱
#حضرت_زهرا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
💠 نامگذاری حضرت زهرا (س)
از جابر نقل میکند که گفت: «از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام پرسیدم: «برای چه فاطمه اطهر، زهرا نامیده شد؟»
فرمود: «برای اینکه خدای حکیم آن بانو را از نور با عظمت خود آفرید. هنگامی که این نور درخشید، آسمانها و زمین از نور او روشن شدند و چشمهای ملائکه خیره شد.
ملائکه خدای را سجده کردند و پرسیدند: «پروردگار ما! این چه نوری است؟»
خداوند فرمود: «این یکی از نورهای من است که آن را در آسمان خود جای دادم. این نور را از عظمت خویشتن آفریدم و آن را از صلب یکی از پیامبرانم که او را بر تمام انبیا برتری دادهام خارج میکنم.
از این نور امامانی به وجود میآورم که پس از قطع شدن وحی من، برای امر و دین من قیام میکنند و به راه راست هدایت خواهند شد.»
📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۱۲
#حضرت_زهرا #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
❣ دوستدار فاطمه (س)
از محمّد بن مسلم نقل شده است که حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام فرمود:
«فاطمه زهرا سلام الله علیها بر در جهنم موقفی خواهد داشت. هنگامی که روز قیامت فرا رسد، در میان دو چشم هر کسی نوشته میشود که وی مؤمن یا کافر است،
آنگاه به کسی که دوستدار فاطمه است اما بسیار گناه کرده، امر میشود که به طرف جهنم برود.
وقتی که آن حضرت میبیند که بین دو چشم آن شخص نوشته شده «دوست فاطمه»، میگوید:
«پروردگارا! تو مرا فاطمه نامیدی و وعده دادی کسی که مرا و فرزندانم را دوست داشته باشد، به وسیله من از آتش جهنم نجات دهی. همانا که وعده تو بر حق است و خلف وعده نخواهی کرد!»
خداوند رئوف خواهد گفت: «راست میگویی، من تو را فاطمه نامیدم و کسی که تو را و فرزندانت را دوست داشته باشد، از آتش جهنم بر کنار خواهم داشت. وعده من حق است و خلف وعده نخواهم کرد.
من بدین منظور دستور دادم این بندهام را به جهنم ببرند که تو شفیع او شوی و من شفاعت تو را بپذیرم تا مقام و منزلتی که تو نزد من داری، برای ملائکه و پیامبران و اهل محشر معلوم شود.
حال دست هر کس را که در میان دو چشم او نوشته شده «مؤمن» بگیر و داخل بهشت کن.»
📔 بحار الأنوار: ج۴۳، ص۱۵
#حضرت_زهرا #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🤲 گوش به دعای مادر
در آن شب، همهاش به کلمات مادرش - که در گوشهای از اطاق رو به طرف قبله کرده بود - گوش میداد. رکوع و سجود و قیام و قعود مادر را در آن شب، که شب جمعه بود، زیر نظر داشت.
با اینکه هنوز کودک بود، مراقب بود ببیند مادرش که این همه درباره مردان و زنان مسلمان دعای خیر میکند، و یک یک را نام میبرد و از خدای بزرگ برای هر یک از آنها سعادت و رحمت و خیر و برکت میخواهد، برای شخص خود از خداوند چه چیزی مسألت میکند؟
امام حسن علیه السلام آن شب را تا صبح نخوابید، و مراقب کار مادرش، زهرای مرضیه سلام الله علیها بود. و همهاش منتظر بود که ببیند مادرش درباره خود چگونه دعا میکند، و از خداوند برای خود چه خیر و سعادتی میخواهد؟
شب صبح شد و به عبادت و دعا درباره دیگران گذشت. و امام حسن، حتی یک کلمه نشنید که مادرش برای خود دعا کند.
صبح به مادر گفت: مادر جان! چرا من هر چه گوش کردم، تو درباره دیگران دعای خیر کردی و درباره خودت یک کلمه دعا نکردی؟
مادر مهربان جواب داد: پسرک عزیزم! اول همسایه، بعد خانه خود.
📔 بحار الأنوار: ج١٠، ص٢۵
#حضرت_زهرا #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
💠 رفتار حکیمانه با یک مخالف
مرحوم میرزای شیرازی بزرگ، در ریاستش در شهر سامرا بر عدهای از نیکان اهل علم، مراقب بود که مبادا خدای ناکرده کوچکترین انحرافی در آن پدید آید.
این مقدار به موضوع اهمیت می داد که اگر نقطه ضعفی از یک روحانی مشاهده می کرد فورا وسیله اخراج او را از سامرا فراهم می ساخت بدون آنکه آن شخص متوجه گردد که سبب اخراج او میرزای شیرازی بوده است.
زیرا مرحوم میرزا نمی خواست با این کار یک نوع سردی رابطه و رنجش خاطر بین خودش و آن طلبه ایجاد گردد.
چنانچه آقازاده یکی از علماء تهران به سامرا آمده بود و در هر مجلسی که حضور می یافت از میرزا انتقاد می نمود تا آنکه عدهای مرحوم میرزا را از این موضوع مطلع ساخته و گفتند که خوب است حقوق ماهیانه او را قطع کنید یا آنکه از سامراء بیرونش کنید.
ولی مرحوم میرزا هیچگونه ترتیب اثری بر این سخنان نداد.
مدت زمانی گذشت تا عدهای از تهران برای زیارت آمدند بعد خدمت میرزا رسیدند.
مرحوم میرزا به ایشان فرمود: چنانچه مایل باشید فلانی (همان آقازاده) را با خودتان ببرید تهران تا روحانی و امام جماعت شما باشد آن افراد موافقت نمودند.
مرحوم میرزا هم وسیله سفر آن آقازاده را به بهترین وجه فراهم نمود، بالاخره آن آقازاده با احترام وارد تهران شد.
و این نیکو اندیشیدن میرزا موجب شد که علاقه خاصی بین میرزا و آن طلبه ایجاد شد.
و این جریان گذشت تا مساله تحریم تنباکو پیش آمد. ناصر الدین شاه در این فکر شد که فتوای میرزا مبنی بر تحریم تنباکو را به دست خود علماء و روحانیون خنثی سازد.
آن هم از راه همین آقا زادهای که فعلا در تهران شخصیت یافته است. لذا از ایشان خواست که علماء را در خانه خود دعوت و به آنان ابلاغ کند که شاه می خواهد با شما سخن بگوید.
این عالم علماء را در منزلش گرد آورد تا آنکه شاه آمد و مراسم انجام گرفت. پس از آن شاه رو کرد به علماء و پرسید: مگر نه این چنین است که حلال پیمبر حلال است تا روز قیامت و حرامش هم حرام است تا روز قیامت؟
گفتند: بلی چنین است. شاه پرسید: پس سبب چیست که محمد حسن شیرازی تبناکو را حرام کرده است؟
آقایان پاسخ ندادند. اما آن آقازاده صاحب منزل، در پاسخش گفت :
ای شاه او را به محمد حسن نام بردی مگر نمی دانی او رهبر شیعه و نائب امام زمان و مقتدای مردم است؟ بگو آقا حاج میرزا حسن شیرازی (ادام الله ظله) که خداوند سایه اش را مستدام بدارد ما منتظر دستور میرزا هستیم و گرنه خود ما با شمشیر عمل می کنیم.
باز به غضب شاه افزوده شد و مجلس را ترک گفت. و در نتیجه شاه به مقصود خود نائل نگشت.
حاضرین در مجلس که ناظر جریان بودند برای میرزا نامه نوشتند و قضیه را کاملا در نامه برای میرزا شرح دادند.
مرحوم میرزا آن افرادی که از میرزا می خواستند آن آقازاده را به سبب انتقادش از میراز از سامراء اخراج کند طلبید و فرمود:
این طلبهای که شما از او انتقاد و بدگوئی می کردید و به من پیشنهاد می کردید که شهریه او را قطع کنم و من توجهی به انتقاد شما نکرده و به او احترام و احسان نمودم برای یک چنین روزی بود.
آن وقت جریان را نقل کردند آن افراد این فکر رسا و تدبیر به جای آن مرحوم را ستودند.
📔 مردان علم در میدان عمل، ج۱
#داستان_بلند
🔰 @DastanShia