💖📚داستان یا پند📚💖
بنــ﷽ــام خــ💖ـــدا.
🔸 کسانے کہ از #حجاب فرارے اند❗️
👠 و بہانہ کرده اند که بخاطر #دل خودمان میخواهیم و دوست داریم اینطور بگردیم و کارے بہ کسے نداریم...
🔸 از این دست حرفہا، حقیقتأ بدنبال رفع این حد و حدودے است کہ #اسلام ایجاد کرده.
🚫 اسلام #نفسامّاره ے آدمے را از این سرکشے مخرب، مہار میکند❗️
🍃 حجاب، تنہا #سلاحے است کہ از هردو شخص مہاجم و #مدافع، حفاظت میکند...
👤 حضرتآیتاللهالعظمیامامخامنهاے "حفظهالله"
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍فقط ۳٪ قرآن ممنوعیتهاست
📍نظر پروفسوری که مسلمان شد
💫 پروفسور جفری لانگ استاد ریاضیات دانشگاه کانزاس آمریکا☝️👇
پروفسور «جفری لانگ» پس از مسلمان شدن، در کتاب (مبارزه برایِ ایمان) میگوید:
"قرآن کتاب مقدسی است که مرا بسیار وابسته، قلبم را تسخیر و مرا تسلیم پروردگارم کرده است.
پروفسور لانگ نه با زور شمشیر اسلام آورده اند! نه مسلمانزاده بودهاند! و نه هر سخن مشمئز کنندهای که اسلام ستیزان مطرح میکنند، بلکه قرآن را به طور کامل و با دقت خوانده، سپس به آیین ناب اسلام روی آوردهاند. امیدواریم، مسلمان شدن این دانشمند آتئیست، عبرت آموز و هدایتگر باشد.
#اسلام #علم #آتئیست #مستبصر
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
💖📚داستان یا پند📚💖
بنــ﷽ــام خــ💖ـــدا
❇️ #در_مکتب_روح_الله
💢 روز #قدس روز #اسلام است
🔹روز قدس فقط روز فلسطین نیست، روز اسلام است؛ روز حکومت اسلامی است. روزی است که باید جمهوری اسلامی در سراسر کشورها بیرق آن برافراشته شود. روزی است که باید به ابرقدرتها فهماند که دیگر آنها نمی توانند در ممالک اسلامی پیشروی کنند.
#امام_خمینی_ره
📕 صحیفه نور، جلد ٨، صفحه ٢٣٣
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
15.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک کافر از نحوه مسلمان شدنش حرف میزنه !!😳
روایتی از زندگی یک جوان استرالیایی که برای مسلمان شدن دنبال نشانهای بود.
خیلی جذاب و شیرین تعریف میکنه☺️👌
#اسلام
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘با منتشرڪردن پیامها ↯با لینک↯ درثواب آنها شریڪ شوید⚘
🌸⃟✍჻ᭂ࿐✰📚
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
🏴داســ📓ـتان و پند🏴
🖤بنــ﷽ــام خـــدا🖤
📍 از پدرم پرسیدم برای چی انقلاب کردید؟ گفت:
1⃣ انقلاب کردیم اول برای #اسلام. برای اینکه پهلوی به هویت شیعی ما حملهور شده بود، اول با زور و چکمه بعد با تبلیغات و رسانه به جان دین مان افتاده بودند. از حجاب تا روضه عاشورا. در عصری بودیم که بردن نام #حسین(ع) در این کشور قدغن بود. میخواستیم به عصری برسیم که میلیونها نفر در #اربعین به زیارت سمبل انسانیت و آزادگی بروند. میخواستیم به مقام انسانیت برسیم.
2⃣ انقلاب کردیم برای #ایران، برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت بدون اجازه آنها آب نمیخورد!
3⃣ انقلاب کردیم برای ایرانگ برای خاک ایران. شاه، سرزمین #بحرین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابیها بخشید و گفتند دخترمان بود شوهرش دادیم. انقلاب کردیم تا بقیه خاک وطن را شوهر ندهند.
4⃣ انقلاب کردیم برای عزت و حیثیتمان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع.
5⃣ انقلاب کردیم برای نجات #فرهنگ و فکرمان. در عصری که تعداد کابارهها و قمارخانهها و فاحشهخانهها از تعداد کتابخانهها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. #شاه حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما #زنان هرگز میکلآنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوقالعاده عرضه نکردهاید. هیچ چیز."
6⃣ انقلاب کردیم برای حفظ #نجابت دختران و پسرانمان. از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار #فاحشه رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بینالمللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند.
7⃣ انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی #علمیمان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم.
8⃣ انقلاب کردیم برای #رفاه. از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلمفارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لولهکشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم.
9⃣ انقلاب کردیم برای حتی #سلامتی و بهداشتمان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی وقتی #فرح همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار میآوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگیمان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم.
0⃣1⃣ انقلاب کردیم برای #آزادی. تا از شر چنگال آهنین #ساواک نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها #وحشت میکنند. میترسند کلمهای بر زبان آورند.»
1⃣1⃣ انقلاب کردیم برای اینکه #مردم باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. برای اینکه شاه مان با کودتا و دستور اجنبی نیاید. برای اینکه از رئیس جمهور تا خبرگان از مجلس تا شورای شهر و شورای مدرسه کودکانمان را خودمان انتخاب کنیم.
2⃣1⃣ انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن #شیعه و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنهها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با #ظالم در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم.
🏴داســ📓ـتان و پند🏴
🖤بنــ﷽ــام خـــدا🖤
📍 از پدرم پرسیدم برای چی انقلاب کردید؟ گفت:
1⃣ انقلاب کردیم اول برای #اسلام. برای اینکه پهلوی به هویت شیعی ما حملهور شده بود، اول با زور و چکمه بعد با تبلیغات و رسانه به جان دین مان افتاده بودند. از حجاب تا روضه عاشورا. در عصری بودیم که بردن نام #حسین(ع) در این کشور قدغن بود. میخواستیم به عصری برسیم که میلیونها نفر در #اربعین به زیارت سمبل انسانیت و آزادگی بروند. میخواستیم به مقام انسانیت برسیم.
2⃣ انقلاب کردیم برای #ایران، برای استقلال ایران. کشورمان زیر لگد انگلیسیها و امریکاییها له شده بود. 50 هزار مستشار امریکایی از ما کاپیتولاسیون و حق توحش میگرفتند و شاه مملکت بدون اجازه آنها آب نمیخورد!
3⃣ انقلاب کردیم برای ایرانگ برای خاک ایران. شاه، سرزمین #بحرین و 32 جزیره زیبای آن را به انگلیسیها و وهابیها بخشید و گفتند دخترمان بود شوهرش دادیم. انقلاب کردیم تا بقیه خاک وطن را شوهر ندهند.
4⃣ انقلاب کردیم برای عزت و حیثیتمان. در عصری که بر سر در باشگاههای انگلیس در ایران در وطن خودمان مینوشتند: ورود سگ و ایرانی ممنوع.
5⃣ انقلاب کردیم برای نجات #فرهنگ و فکرمان. در عصری که تعداد کابارهها و قمارخانهها و فاحشهخانهها از تعداد کتابخانهها و دانشگاهها بیشتر بود، انقلاب کردیم تا فکر و فرهنگ ایرانی لگدمال نشود. #شاه حقیری داشتیم که صریحا میگفت: شما #زنان هرگز میکلآنژ یا باخ نداشتید. شما حتی یک آشپز بزرگ نداشته اید.. شما هیچ چیز بزرگ و فوقالعاده عرضه نکردهاید. هیچ چیز."
6⃣ انقلاب کردیم برای حفظ #نجابت دختران و پسرانمان. از چنگ حکومتی که دستاوردش برای زنان ایران «شهر نو» بود و 50 هزار #فاحشه رسمی. از شر حکومتی که از خود شاه تا برادران و خواهرش اشرف، مافیای بینالمللی مواد مخدر بودند و درخت نحس اعتیاد را در ایران کاشتند.
7⃣ انقلاب کردیم برای نجات از عقب ماندگی #علمیمان. از کشوری که 57 سال تحت سلطنت پهلوی بود و 68 درصد مردمش بیسواد نگه داشته بودند، در حالیکه آمریکا ناسا داشت، هند ماهواره به فضا فرستاده بود، ترکیه متروی 50 ساله داشت ولی ما هیچ نداشتیم. تا برسیم به کشوری که طی 40 سال 93 درصد مردمش باسواد شوند. و رتبه علمی 16 ام جهان باشیم.
8⃣ انقلاب کردیم برای #رفاه. از عصری که نیمی از جمعیت ایران سوءتغذیه داشتند و بجای خانه، در یک "اتاق" زندگی میکردند. (فیلمفارسیها شاهد است)، از عصری که نیازهای اولیه زندگی (آب و برق و گاز و یخچال و کولر) یک آرزو بود. تنها 45 شهر ایران آب لوله کشی داشت، 96 درصد روستاها برق نداشت، تنها 9 شهر گاز لولهکشی داشت. از عصری که 46 درصد مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکردند، مترو و سیستم فاضلاب و موشک و زیردریایی و.. رویا بود! تا برسیم به عصری که همه 1100 شهر ایران و 34 هزار روستا آب دارند، همه شهرها و تمام روستاهای بالای 40 خانوار برق دارند. 95 درصد جمعیت ایران گاز دارند و برای رفع فقر، از کمیته امداد تا بهزیستی و صدها خیریه ساختیم.
9⃣ انقلاب کردیم برای حتی #سلامتی و بهداشتمان. از عصری که مردم ما درگیر شپش بودند، حتی وقتی #فرح همسر شاه را پشه سالک گزید، و برایمان از هند و بنگلادش و پاکستان پزشک و پرستار میآوردند. از عصری که سن امید به زندگیمان فقط 54 سال بود! تا برسیم به عصری که سن امید به زندگیمان به بالای 75 سال رسیده. و جزء 10 کشور دارای بهترین سیستم پزشکی هستیم.
0⃣1⃣ انقلاب کردیم برای #آزادی. تا از شر چنگال آهنین #ساواک نجات یابیم. یک سازمان تروریستی وحشی که به اذعان شخص شاه 3000 زندانی سیاسی داشت. از حکومت وحشت شاهنشاهی که فالاچی، خبرنگار آمریکایی متعجبانه به شاه میگوید: «مردم ایران با شنیدن اسم شاه در خیابانها #وحشت میکنند. میترسند کلمهای بر زبان آورند.»
1⃣1⃣ انقلاب کردیم برای اینکه #مردم باشیم، نه رعیت. برای نجات از 2500 سال شاهنشاهی که مردم در آمد و شد این شاه و آن شاه، هیچ کاره بودند تا حکومت در دست ما مردم باشد. برای اینکه شاه مان با کودتا و دستور اجنبی نیاید. برای اینکه از رئیس جمهور تا خبرگان از مجلس تا شورای شهر و شورای مدرسه کودکانمان را خودمان انتخاب کنیم.
2⃣1⃣ انقلاب کردیم برای تشکیل حکومتی که ثمره 1400 سال صبر و خون دل خوردن #شیعه و مسلمانان راستین است. تا به جرم مسلمان بودن و شیعه بودن کشته نشویم. انقلاب کردیم تا نام خدا و پیامبر و امیرمومنان را بر ماذنهها بشنویم. تا طعم حکومت عدل و مرحمت را بچشیم. تا با #ظالم در هر جای جهان بجنگیم و پناه مظلومان باشیم. تا کانون انسانیت و مهربانی و مبارزه با شیاطین بزرگ و کوچک باشیم.✍️ دکتر الهه خانی
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸زخم🔸
عالَم #اسلام یک موجود عظیمالجثۀ در حال #کما بود. اسرائیل یک #زخمی است که در پیکر او پیدا شد. اسرائیل، مثل یک ماری آمده و پیکر اسلام را گزیده. این موجود عظیمالجثه به خاطر این زخم، در حال #بیدار شدن است. آنچه عالم اسلام را بیدار میکند، زخم فلسطین است. هرچه اسرائیلیها بیشتر #شرارت بکنند، عالم اسلام را بهتر بیدار میکنند.
#امام_زمان
#اللھمعجللولیڪالفࢪج🌾
⚘تعجیل درفرج مولا صلوات⚘
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـه⚘
⚘#داستان_یا_پند
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸🍃
https://eitaa.com/joinchat/2162819174Cf3fe471b0e
#به_عشق_خدا_تا_ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3590717967C2bc519a574
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴وقتی یه آتئیست بی خدا مسلمون میشه‼️اسلام چه تغییری در تو ایجاد کرد؟
#اسلام
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱
زن در #اسلام زنده و سازنده است ؛
به شرط انکه لباس رزمش،
لباس عفتش باشد .
✍شهید بهشتی
#حجاب
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💝🦋 💝🦋💝🦋💝🦋 📚هر چی تو بخوای قسمت ۱۱۳ پنج ماه از مرگ زینب سادات گذشت.... وحید مأموریت بود.ف
📖⃟﷽჻ᭂ࿐💝🦋
💝🦋💝🦋💝🦋
📚هر چی تو بخوای
قسمت ۱۱۴
سه هفته گذشت...
زخم چاقوها خوب شده بود ولی دست و پای راستم تو گچ بود.همه خیلی نگرانم بودن ولی فکر میکردن درگیری خیابانی بوده؛ مثل سابق.هیچکس خبر نداشت چه اتفاقی برام افتاده.
وقتی حالم بهتر شد رفتم خونه آقاجون. هرچی به روز برگشتن وحید نزدیکتر میشدیم همه نگران تر میشدن.اگه وحید منو تو این حال میدید با همه دعوا میکرد که چرا هیچکس بهش نگفته.
سه روز به برگشتن وحید مونده بود.خونه آقاجون بودم.زنگ آیفون زده شد....
مادروحید سراسیمه اومد تو اتاق،گفت:
_وحیده!!
منم مضطرب شدم.وحید با عجله اومد تو خونه. داد میزد:
_زهرا کجاست؟
آقاجون گفت:
_تو اتاق تو.
وحید پله ها رو چند تا یکی میومد بالا. صدای قدم هاش رو میشنیدم.مادر وحید هنوز پیش من بود.فاطمه سادات هم پیش من بود.ایستادم که بدونه حالم خوبه.
تو چارچوب در ظاهر شد.رو به روی من بود. ناراحت به من نگاه میکرد....
مادروحید،فاطمه سادات رو برد بیرون.وحید همونجا جلوی در افتاد.چند دقیقه گذشت.
بابغض گفت:
_چرا به من نگفتی؟
من به زمین نگاه میکردم.داد زد:
_چرا به من نگفتی؟ حتما باید میکشتنت تا خبردار بشم؟
فهمیدم کلا از جریان خبر داره.آقاجون اومد تو اتاق و گفت:
_وحید،آروم باش
-چجوری آروم باشم؟! تو روز روشن جلو زن منو میگیرن.چند تا وحشی به قصد کشت میزننش.با چاقو میفتن به جونش،بعد من آروم باشم؟!!!
به آقاجون گفت:
_چرا به من نگفتین؟
-من گفتم چیزی بهت نگن.
وحید همش داد میزد ولی من آروم جوابشو میدادم.
-قرارمون این نبود زهرا.تو که بخاطر پنهان کردن زخمی شدنم ناراحت شده بودی چرا خودت پنهان کاری کردی؟
-شما بخاطر من بهم نمیگفتی ولی من دلایل دیگه ای هم دارم.
وحید نعره زد:
_زهرااااا
با خونسردی نگاهش کردم.
-اونی که باید ازش طلبکار باشی ما نیستیم. برو انتقام منو ازشون بگیر،نه با زور و کتک. به کاری که میکردی ادامه بده تا حقشون رو بذاری کف دستشون.
داد زد:
_که بعد بیان بکشنت؟!
همون چیزی که نگرانش بودم.با آرامش ولی محکم گفتم:
_شهر هرت نیست که راحت آدم بکشن. ولی حتی اگه منم بکشن نباید کوتاه بیای وحید،نباید کوتاه بیای.
وحید بابغض داد میزد:
_زینبمو ازم گرفتن بس نبود؟حالا نوبت زهرامه؟! تا کی باید تاوان بدم؟
رفت بیرون...
اشکهام جاری شد.وحید کوتاه اومده بود، بخاطر من.نشستم روی تخت.آقاجون اومد نزدیک و گفت:
_تهدیدت کردن؟!!!
با اشک به آقاجون نگاه کردم.گفت:
_چرا تا حالا نگفتی؟!! حداقل به من میگفتی.
-آقاجون،وحید نباید بخاطر من کوتاه بیاد.
چشمهای آقاجون پر اشک شد.گفت:
_اگه اینبار برن سراغ فاطمه سادات چی؟
قاطع گفتم:
_فاطمه ساداتم #فدای_اسلام.خودم و وحیدم هم #فدای_راه_امام_حسین(ع).
کار وحید طوری بود که با دشمنان #اسلام طرف بود،نه صرفا دشمنان جمهوری اسلامی. گرچه دشمنان جمهوری اسلامی دشمن اسلام هم هستن ولی محدوده ی کار وحید گسترده تر بود.
آقاجون دیگه چیزی نگفت و رفت...
خیلی دعا کردم.نماز خوندم.از وقتی تو بیمارستان به هوش اومده بودم خیلی برای وحید دعا میکردم.
بعد اون روز....
#ادامه_دارد....
✍🏻بانو مهدیار منتظر قائم
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆💝🦋
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🕊 📚 #داسـتان_یا_پنـد 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 📚﴿خاطرات یک مجاهد﴾ ✍قسمت ۴۱ و ۴۲ روی سبزههای دانشگاه مینشینم
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🕊
📚 #داسـتان_یا_پنـد
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
📚﴿خاطرات یک مجاهد﴾
✍قسمت ۴۳ و ۴۴
دست دایی را با گرمی دستانم نوازش میکنم و میگویم:
_من نمیخوام برم دانشگاه.
دایی نفس داغش را بیرون میدهد و با لحنی که چاشنی اش افسوس است، میگوید:
_چی بگم، تصمیم پایِ خودته.
+من تصمیمو گرفتم. اگه اجازه بدین میخوام اینجا بمونم.
_ولی مجبور نیستی!
+من تازه یک نفر رو پیدا کردم که امید زندگی رو توی دلم انداخت، نه فقط امید به زندگی خودم بلکه امید به زندگی بقیه. شاید اگه اینو بگم تناقض باشه اما واقعیت همینه، این امید اینقدر زیاده که اگر توی راه به خطرهای فراوان برسه یا حتی مرگ تهش باشه ما باز امید داریم به زندگی بقیه. میفهمی چی میگم دایی؟ شایدم دیوونه شدم!
تکه آخر حرفم را با خنده میگویم. دایی چشمانش پر از اشک میشود. با لبی که به خنده باز میشود، میگوید:
_تو هم؟ منم این حسو هر روز لمس میکنم. خیلی خوب میفهمم چی میگی!
تو هم وارد مبارزه شدی ریحانه! تو #روح و #جانتو اول وارد این قضیه کردی.
نمیدانم چرا آن شوق جایش را به نگرانی و پریشانی میدهد. چشمان دایی مانند آیینه ای بود که هر چه در سرش میچرخید به نمایش میگذاشت.درحالیکه از جا برخیزید، میگفت:
_امروز یکی از دوستامو از دست دادم.
سعی دارد چهره اش را از من مخفی کند. من هم سعی نمیکنم تا ببینم این بار چشمانش چه نمایشی دارند.
دلم نمیخواهد ناراحت تر اش کنم برای همین سوالاتم را در ذهن خفه میکنم.
خودش ادامه میدهد:
_از بچههای زندان شنیدم. انگار اعدامشون کردن و بعدم سر به نیست شون...
رویش را به من برمیگرداند. چشمانش بارانی و طوفانی است؛ تلفیقی از خشم و غم...کم کم چشمان من هم تر میشود و با صدای گرفته ای میگویم:
_اون جاش خوبه. این ما هستیم که #وظیفمون سنگین تر شده؛ ما باید #قویتر از پیش راهش رو ادامه بدیم و نزاریم #خونش پایمال بشه! این جنگ نابرابر باید به نفع #اسلام پیروز بشه. اون وقت یک بار دیگه پیروزی خون بر شمشیر به همه ی جهان اثبات میشه.
دایی نگاهم میکند، نمیدانم لبخندش جنس تلخی دارد یا نه، هر چه هست از روی آرامش و متانت است.
_راست میگی ریحانه. قبل از اینکه چیزی بگی میخواستم بدون هیچ حرفی تو رو برگردونم مشهد، ولی وقتی اراده تو دیدم و با حرفات آروم شدم نتونستم...حق با توعه! امثال تو باید جای افرادی رو پر کنن که پرپر میشن وگرنه انقلابمون به ثمر نمیشینه.
از اینکه توانسته بودم دایی را متقاعد کنم بسیار خوشحال بودم. انگار دنیا را به من داده بودن!
اینکه دایی بپذیرد که من هم وارد مبارزه شوم خیلی برایم غرورآفرین بود. تا آخر شب با دایی حرف میزدم. او هم دقیقا به من گفت که چه کار میکند.
از تایپ و تکثیر و چاپ اعلامیه بگیر تا توزیع آن در بقالی و کفاشی و نجاری و...
شب رضایت بخشی است. وقتی از پنجره بیرون را نگاه میکنم انگار ماه هم خوشحال است و ستاره ها به من چشمک میزنند.خواب راحتی سراغم می آید و با خیالی آسوده میخوابم.
چند روزی میشود که صبح ها بعد از خوردن صبحانه همراه با دایی از خانه بیرون میزنم و به سمت مسجد سپهسالار میروم.
یک روز نزدیکهای ظهر وقتی از مسجد برمیگشتم با جمعیت نسبتا زیادی برخورد کردم. جلوی آنها وانتی بود که عکس قاب شده ی بزرگی از شاه را حمل میکرد.
یکی میکروفن داشت و از تولد شاه اظهار شادی میکرد و با وعده شیرینی مردم را جمع میکرد.یکهو از میان جمعیت سنگی به سمت عکس پرت شد و شیشه ی عکس پایین ریخت و وسط پیشانی شاه هم سوراخ شد!
همگی خنده شان گرفته بود و مرد کت و شلواری با میکروفن فحش میداد و می خواست دیگران آن فرد را لو بدهند.
جمعیتی که به شوق شیرینی آمده بودند پراکنده شدند و جز چند مرد کت و شلواری هیچکس دنبال وانت نبود.من هم سریع دور شدم و به خانه برگشتم.
غذای خوشمزه ای روی بار میگذارم و نوار کاستهایی که حاج آقا امامی به من داده است را توی ضبط میگذارم.
صدای آیت الله خمینی پخش میشود و سخنرانی شان را به دقت گوش میدهم. زنگ خانه به صدا درمیآید و سریع ضبط صوت را خاموش میکنم.
چادرم را سر میکنم و از پشت در میپرسم:
_کیه؟
صدای مردی میآید که میگوید:
_پستچی! بسته دارید.
در را باز می کنم. مردی با لباس پستچی و سوار بر موتور ایژ جلو می آید و میپرسد:
_خانم ریحانه حسینی؟
_خودم هستم
بسته ای به دستم میدهد، بعد هم یک پاکت را میگذارد رویش و دفترش را نشانم میدهد و میگوید:
_اینجا رو امضا کنید.
درحالیکه دود موتور مشامم را اذیت میکند و احساس خفگی دارم، خودکار را سریع میگیرم و امضای کج و کوله ای میزنم.
کوچه چون تنگ و باریک است هم صدا در آن اکو دارد و هم اگر موتور چند دقیقه ای بماند، کوچه دود میکند.