May 11
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📗🎧 ﴿خطبه فدکیه﴾
🍃🌺حضرت فاطمه سلام الله علیها
📌مذهبی،اعتقادی،تاریخ،اسلام
🔖3قسمت
✍🏻 آیت الله مکارم شیرازی
خُطبه فدکیه یا خطبة لُمَّة سخنرانی حضرت فاطمه(س) در مسجد النبی است که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. ابوبکر پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و غصب خلافت با انتساب روایتی به پیامبر(ص) مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث نمیگذارند، دهکده فدک را که پیامبر(ص) به فاطمه(س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه(س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد.
خطبه فدکیه مواضع سیاسی حضرت فاطمه(س) علیه نظام حاکم و سرزنش مصادرهکنندگان فدک و خلافت را دربردارد.در این خطبه بر ایجاد وحدت در جامعه اسلامی ذیل پذیرش امامت و ولایت اهل بیت(ع) تأکید شده است.
این خطبه به دلیل دربرداشتن مجموعهای از معارف در زمینههای توحید، معاد، نبوت و بعثت پیامبر اسلام(ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت، از نفیسترین میراثهای دینی حضرت فاطمه(س) معرفی شده که علمای بزرگ شیعه و اهل سنّت با سلسله سندهای بسیار آن را نقل کرده اند.
https://eitaa.com/Dastanyapand/75764
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
خطبه فدکیه 1 .mp3
4.18M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📗🎧 ﴿خطبه فدکیه﴾
🍃🌺حضرت فاطمه سلام الله علیها
🔖قسمت 1⃣
📌حمد و ستایش خداوند یکتا
📌 شهادت بر یگانگی خدا
📌 شهادت بر رسالت پیامبر(ص)
📌 وضع مردم قبل و بعد از بعثت
📌 وفات رسول خدا(ص)
📌 اسرار عبادات و احکام دین
📌 معرفی خود و خدمات پیامبر(ص)
📌حقارت مردم قبل از اسلام
#ادامه_دارد...
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
خطبه فدکیه 2.mp3
4.39M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📗🎧 ﴿خطبه فدکیه﴾
حضرت فاطمه سلام الله علیها
🔖قسمت 2⃣
📌 علی(ع) و فداکاریهای او
📌 سرزنش رفاهطلبان و فتنهگران
📌ظهور چهرۀ نفاق پس از رحلت پیامبر
📌غصب خلافت
📌 دادخواهی غصب فدک مقابل ابوبکر
📌عذاب قیامت برای غاصبان
📌سرزنش انصار، به خاطر سکوت
📌 هشدار به غاصبین خلافت
#ادامه_دارد...
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
خطبه فدکیه 3 .mp3
3.65M
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆🌺
📗🎧﴿خطبه فدکیه ﴾
حضرت فاطمه سلام الله علیها
🔖قسمت 3⃣
📌 پاسخ مجدد ابوبکر به فاطمه (س)
📌 اتمام حجّت نهایی فاطمه(س)
📌خطاب قراردادن پیامبر(ص) توسط فاطمه(س)
📌بازگشت فاطمه(س) به خانه
📌 گفتگو فاطمه (س) با علی (ع)
❌ پایان ❌
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
May 11
15.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم، باغم، بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
شهادت حضرت فاطمه(س) تسلیت باد.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
.....
ویدئو اثر هوش مصنوعی است.
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 کلیپ ساخته شده از تصاویری دیده نشده از پدر هستهای ایران با کمک
📌هوش مصنوعی
🌷 شهیدی که عمر خود را در گمنامی وقف پیشرفت هستهای کشور کرد.
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
20.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اولین کلیپ مداحی که با تصاویر هوش مصنوعی ساخته شده است.
@Dastanyapand
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
📚⃟✍🏻჻ᭂ࿐☆🌺
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💖 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 149 و 150
گلهای کانال ادامه رمان تقدیم روح با صفاتون
بفرما👇🏻👇🏻👇🏻
📚فصل دوم رمان امنیتی شهریور
📚رمان خورشید نیمه شب
📗ژانر: مذهبی_امنیتی_درام_معمایی
⭕️دوستان این رمان پایان باز داره اگر دوست ندارید لطفا نخونید🙏🏻⭕️
پارت 1 الی 20
https://eitaa.com/Dastanyapand/72947
پارت 11 الی 30
https://eitaa.com/Dastanyapand/73121
پارت 31 الی 60
https://eitaa.com/Dastanyapand/73437
پارت 61 الی 70
https://eitaa.com/Dastanyapand/73761
پارت 71 الی 80
https://eitaa.com/Dastanyapand/73845
پارت 81 الی 90
https://eitaa.com/Dastanyapand/74064
پارت 91 الی 100
https://eitaa.com/Dastanyapand/74187
پارت 101 الی 110
https://eitaa.com/Dastanyapand/74794
پارت 111 الی 130
https://eitaa.com/Dastanyapand/74983
پارت 131 الی150
https://eitaa.com/Dastanyapand/75198
پارت 151 الی 170
https://eitaa.com/Dastanyapand/75773
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐☆🌸
کانال 📚داستان یا پند📚
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💖 خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️به قلم: فاطمه شکیبا قسمت 149 و 150
📖﷽⃟჻ᭂ࿐☆💖
خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 151و 152
-چی؟ مُرده؟ انقدر راحت میخندی و اینو میگی؟
دستانم را درهم قلاب میکنم و روبه جلو کش میآیم. صدای تق مفصل شانهام درمیآید. دوباره آرنجم را لبه پنجره میگذارم. لپم را تکیه میدهم به کف دستم. هنوز کمی خوابآلودم. خمیازه میکشم.
-چکار کنم؟ خب مُرده دیگه. باید گریه کنم؟
ایلیا هنوز گردنش به سمت من کج است. تشر میزنم: جلوتو نگاه کن!
سرش را برمیگرداند به سمت شیشه جلو. پیشانی و شقیقههایش خیس عرق شدهاند.
-آدما وقتی یکی که میشناسنش میمیره ناراحت میشن.
دست دراز میکند برای روشن کردن کولر. باد خنک که به صورتم میخورد، خوابم میپرد. لب پایینم را کج میکنم و میگویم: نه لزوما.
یک نفس عمیق میکشم و ادامه جمله را آرامتر میگویم: به هرحال هرکس که دوستش داشتم مُرده. دیگه برام چیز عجیبی نیست.
-منظورت کیان؟
-اعضای خانوادهم.
-دوست نداری دربارهش حرف بزنی؟
یادش رفته باید دلخور باشد. دوباره رفته توی پوستهی یک روانشناس، یک آدم مهربان که مشتاق کمک به دیگران و شنیدن دردشان است. با یک «نه»ی محکم، تمام ژست مشاوره دادن و روانشناس بودنش را به فنا میدهم. دوباره کز میکند روی فرمان. آب دهانش را قورت میدهد و سیبک گلویش بالا و پایین میشود.
-میگم... این منبعی که میگی... بخاطر همکاری با تو مُرد؟ منظورم اینه که... کشته شد؟
-کشته شد ولی تقصیر خودش بود. یه جورایی ربطی به من نداشت.
دوباره با سر و صدای بیشتری آب دهانش را فرو میدهد و با پشت دست، عرق پیشانیاش را پاک میکند.
-یعنی چطوری کشته شد؟
-یعنی... چرا کشته شد؟
-چه میدونم... فقط میدونم کشتنش.
ترس در چشمان ایلیا موج میخورد و بیرون میریزد، در تمام فضای ماشین چرخ میخورد و به من که میرسد متوقف میشود. میپرسد: چطوری کشتنش؟
نقشهی مسیریاب، خیابانها را نارنجی و قرمز نشان میدهند. ترافیک در این منطقه بیشتر وقتها سنگین و نیمهسنگین است، از بس که تنگ و قدیمیاند. میگویم: چه میدونم... رفته بود سفر، تو اتاق هتلش یکی خفتش کرد و کشتش.
ابروهای ایلیا درهم میروند و لبانش موقع گفتن «اوووه» غنچه میشوند. میخندم و میگویم: فکر کنم از همکاری با من پشیمون شدی نه؟
تندتند سرش را به چپ و راست تکان میدهد.
-نه نه... آخه خودت گفتی ربطی به تو نداشت.
-ولی سر این قضیه ممکنه بکشنت.
دهانش در همان حالت که مانده بود باز میماند و آرام میبنددش. گلویش را صاف میکند و میگوید: به هرحال باید حقیقت روشن بشه، مگه نه؟
-این حرف برای یه کارمند موساد زیادی خندهداره.
وارد خیابان راکِوت که میشویم، کمی از ترافیک کم میشود. ایلیا لبهایش را برهم فشار میدهد؛ در ذهنش دارد دنبال جواب میگردد. ادامه میدهم: تو فقط میخوای انتقام بگیری، گور بابای حقیقت. این که مسیر انتقام ما دوتا از برملا شدن حقیقت میگذره هم از شانس خوب حقیقته.
نمیخندد. فقط صدایی از ته حلقش خارج میشود که میتوان اسمش را خنده گذاشت. میدانم این فکر دارد دیوانهاش میکند که هدف من چیست و میخواهم از کی انتقام بگیرم، ولی چون میترسد دوباره ضایعش کنم جواب نمیدهد. دارد کمکم رام میشود.
تبلتم را از کیف درمیآورم و پوشهای که ایلیا داد را باز میکنم.
-خب، اینی که داریم میریم سراغش کیه؟
#ادامه_دارد...
برای سلامتی امام زمان و نائبش صلوات
@Dastanyapand
📚⃟✍჻ᭂ࿐💖