eitaa logo
به مش حسن آباد خوش آمدید
14 دنبال‌کننده
400 عکس
204 ویدیو
13 فایل
#فرهنگی#اجتماعی#مذهبی#آموزشی @ddddd12_ahoo
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ذخیره عزاداری ۱هیئت منتظران بهاباد یزد🌴🌘🌹
با سلام برای دانلود بهتر مرورگر اج = Edge را نصب و تنظیمات آن را دقیق انجام دهید اگر تنظیمات دقیق نباشد مصرف اینترنت شما بالا می رود https://myket.ir/app/com.microsoft.emmx
هدایت شده از ذخیره عزاداری ۱هیئت منتظران بهاباد یزد🌴🌘🌹
هر ماه یا دو ماه یکبار مرورگر Edge را باز و تنطیمات آن را بازبینی کنید این کار باید به عادت همیشگی شما تبدیل شود🍇
🌱 کلاس درس آسید محمود رضوی😍 اواخر دهه ۶۰ و بعد از پایان جنگ به اتفاق علی پورخواجه، حسین وارسته ، حسن دهقان( مَدَلی )، به عنوان دانش آموزان فلک زده ی از جنگ برگشته در کلاسهای درسی دوم تجربی و در دبیرستان سید مصطفی خمینی که کنار ملاعبدالله بود و الان نمیدونم چشی شده به عنوان مستمع آزاد درس میخوندیم و به عنوان ۴ عدد خرس گنده محترم 🐼 در صندلی آخر مثل وَزَغ 🐸 زُل میزدیم به تخته سیاه و از آنچه رضا زینلی( رئیس کل موزه فعلی ) و حسین فلاح و حسین امینی پور پاسخ میدادند طوری متعجب میشدیم و دهان فراخمان باز می‌ماند که زبون کوچکوی بُنِ حلقمون پیدا میشد😵. و اینچنین بود که در مقابل ما خرسهای گنده تعدادی هم خرس کوچکو🐻‍❄️ در کلاس بودند . مرحوم آسید محمود دبیر مجموعه ریاضی ما بودند . و کلی هیبت و جبروت داشتند با نگاه چپ ایشون به دانش آموزی ، کمترین اتفاق ممکن براش این بود که اجازه بگیره و بره دسشویی ( تازه بلانسبت شما اگربه اجازه گرفتن می رسید😄 ). از رسومات کلاسداری آقای رضوی این بود که به محض ورود به کلاس از درس قبلی امتحان میگرفتند. و همون لحظه برگه هامون تصحیح میشد و نمره محترمه( نمیدونم چرا محترمه ) در دفتر ثبت میشد . و در این مسیر بدون استثنا نمره حقیر یا دو بود و یا سه .( آبروی سه خرس دیگر نزد بنده محفوظه ، خیالشون راحت🤣 ). کم کم و بعد از چند ماه یادم اومد باید کمی هم خجالت بکشم و نمره ای بهتر از ۲ و ۳ هم وجود داره و اینچنین شد که جلسه بعد به فکر جبران افتادم😜😊 ، بنابراین بعد از طرح سوال از سوی آسیمحمود تمام سعی خودم رو گذاشتم روی حل مسائل نه اینکه فکر کنید روی مسئله فکر کردم ، نه ، سخت در اشتباهید . تمام سعی خودم را کردم تا از روی دست بغل دستیام که حسین وارسته و حسن مَدَلی و علی پورخواجه بودند تقلبی کنم( چقدر بدبخت بودم من!!!!😂😂 ) . نهایت امر اینکه امتحان تمام شد و نوبت ثبت نمره در دفتر کلاس رسید . آسید محمود که اسمها رو با ابهت وکمی به سبک آقای ایمانی و با لهجه تهرونی میخوندند گفتند : رضا زینلی ، گفت ۲۰، حسین فلاح ۱۸، امینی پور ۱۹، حسین آقا اخوان گفت ۱۷ و خوندند و خوندند تا رسیدن به اسم خرسهای اکبر 😍 وارسته ۸، پورخواجه ۹، عبداللهیان، با خوندن اسمم با کلی ذوق و با صدای رسا به نحوی که انگار کریستوف کُلُمب هستم گفتم ۵ 😲، با گفتن ۵ و اونهم با اون اعتماد به نفس ، آسیمحمود هم سر ذوق اومدن و با شوق گفتند : آفرین، بارک الله، و با تشویق ایشون کل کلاس از خنده منفجر شد( نا مردا😭😜 ) آسید محمود با کمی لبخند که باعث دلداری من بود گفتن: من جدی گفتم آفرین . این ۵ آقای عبداللهی بسیار ارزشمندتر از ۲۰ زینلیه😉، این عبداللهی دفعه قبل ۳ شده بود و این دفعه شده ۵ .پس معلوم میشه تلاش کرده و حتما دفعه بعد ۷ میشه . و من که با این تعریفها در دلم قند آب میشد . با خودم میگفتم اگر اندیشمندانی مثل خرسهای اکابر کلاس😅 دفعه بعد ۸ و ۹ شدند حتما من هم ۷ میشم ، چون هر چه داشتم از تقلب کردن از روی دست این بزرگواران داشتم .🤣🤣🤣🤣. 🆔@chantehh
هدایت شده از چَنتِه 🗃
✍ محمدحسن حدادزاده حالا که اتوبوس مسافربری تو بورسه یک خاطره تعریف کنم . صبح شنبه‌ها بسیار اتوبوس شلوغ می شد از بهاباد به یزد . آن وقت پلیس راه هنوز رحمت آباد بود و آقا رضا هم از این شلوغی شاید بدشان نمی آمد چون با یک سرویس درآمد سه اتوبوس را داشت و جالب اینجا که هرچند بسیار مرد دوست داشتنی و خوبی هستند اما آن موقع منت سر مسافر می گذاشتند و مثل بی ادبی نباشه گوسفند تا جا داشت سوار می کردند به طوری که حتی جای پا هم نبود برای ایستادن پلیس راه از این موضوع مطلع بود یک روز قبل پلیس راه مسافران وسط را پیاده کرد و گفت بروند بعد پلیس راه دوباره سوار شن جلو پلیس راه وقتی ایستاد هنوز حدود ده پانزده نفری اضافه بود مأمور پلیس داخل اتوبوس آمد و به حالت تنه گفت ماشاءالله چقدر اضافه سوار کردی در همین موقع خدا بیامرز حسن دادگر برای کمک به آقا رضا ( چون ایشان جا انداخته بود این کار را بخاطر رفاه مردم می کند)رو به پلیس کردند و گفتند این که چیزی نیست به اندازه دوتا اتوبوس دیگه قبل پلیس راه پیاده شدن 😂 مأمور پلیس هم که صاف صادق بودن ایشان را دید هر اطلاعاتی که می خواست از ایشان پرسید . آقا رضا درمانده 😳 هر چه نگاه به ایشان می کرد تا با چشمک 😏 به مرحوم حاجی حسن بفهماند چیزی نگویند فایده نداشت و آن روز آقا رضا حسینی حسابی نقره داغ شدن . ولی خدا حفظش کنه روی خط بهاباد خیلی زحمت کشیدند 🙏 🆔 @chantehh
هدایت شده از چَنتِه 🗃
🔹کانون شهیدبهشتی بهاباد 🗓 سال ۱۳۷۲ 🔸نشسته از راست علیرضا زارع، مرحوم حسن جعفری،مهدی عبداللهیان، حسن حاتمی،علی اکبر تیموری،مهدی منصوری فر،سید حسین مصطفوی ایستاده از راست مرحوم مهدی دهقان، علی محبی،حمید رضا خواجه ای ،حمید دهقان ،تقی برزگری،محمد رضا حسن زاده،آقای حسین حسن پور،آقای علی رئوفی، مهدی محمدی،علی کلانتر،علیرضا باباییان، حسین اکبری دخت، هادی حداد،یاسر امینی 🔸ایستاده از راست سید جلیل حسینی،علی اکبر مهدیزاده،سید مهدی میری،عباس غلامی،علی‌اکبر غلامی، عبدالله‌ امینی 🌹 ارسالی از دوست خوبم علی آقای زارع😘 🆔 @chantehh
با اینکه من عمویش بودم ولی مثل دو تا دوست بودیم جای خالی شهید یوسفی را برایم پر کرده بود به انگلیسی علاقمند بود من کتابدار دبیرستان بودم دبیرستان دو مستخدم نظافت و جارو کردن داشت فصل بارندگی بود قرار بود از طرف اداره به دبیرستان بیایند برای سرکشی و هیچ یک از مستخدمین کتابخانه را جارو نکرده بودند ناگهان دیدم آن مرحوم آشفته با کفشهای پر از گل وارد شد می خواستم او را غضب نمایم که شروع کرد به صحبت چنان غرق صحبت شدیم که یادمان رفت قرار است برای سرکشی بیایند روحشان شاد هیچگاه حال خوشتان را به خاطر موضوعی کوچک از دست ندهید🌸
هدایت شده از مطالب علمی + آموزشی
ساخت وبلاگ : گام سوم گفته شد که برای نمایش تصویر در بلاگ اسکای باید برای هر تصویر در پیکوفایل لینکی ایجاد شود بعد از این که بارگذاری و در واقع ذخیره تصویر یا فیلم در پیکو فایل انجام شود خود پیکوفایل لینکی را ایجاد می نماید اگر بخواهیم برای فیلم با حجم اصلی آن لینکی ایجاد کنیم در پیکو فایل بارگذاری می کنیم ولی می توانیم در سایت نماشا بارگذاری کنیم و خود نماشا حجم های مختلفی برای دانلود ایجاد می نماید که در گام بعدی توضیح می دهیم 🍓 @matlab14
هدایت شده از آهو🌷🦌🦜💐
🌸🌷🌸🌷🌸 https://ddddd12.blog.ir/page/toofan2 🌸🌷🌷🌷🌸
هدایت شده از چَنتِه 🗃
✍ حسین عبداللهیان بهابادی 🔸دیروز توی گروه فامیلی یکی از اقوام محترم عکس این سفره قدیمی رو گذاشته بودند و پرسیده بودند : کیا این سفره ها رو یادشونه؟ و من که همیشه این قلمُم تو دستُ پاهه مطلب پایین رو نوشتم . علی رغم میل باطنی اما با اصرار برُبچّ قرار شد توی چنته هم بلّیم و با هم کمی بخندیم .😂😂😂 🔸اونزمونا اگر هچی نداشتیم از این سفره ها تو خونمون پیدا میشد ، اونم نه برای مصرف دائمی فقط مختص مهمون بود . مهمون که میومد ، تو اتاق جداگونه براش این سفره رو پهن میکردند و بابا و مهمون سر این سفره مینشستند و دو نفری ( مثلا اگر دوتا بودند ) می لُمبوندن😋😋😝. و ماها مثل ۹ تا بچه گربیسو از لای در و از پشت شیشه تماشاشون میکردیم و ضمن اینکه آب از لبُ لوچمون آویزون میشد 😋، از اینکه بدون بلیط یک فیلم پُر هیجان رو تماشا میکردیم کلی ذوق زده میشدیم😄😳 . و در پایان فیلم هر کدوم سینی کوچکی رو زیر بغلمون میزدیم( فقط تصور علی تو بچگی با اون سینی فکسنی ) و به صف کنار سفره وامیسّیدیم تا به دستور فرمانده که همان برادر بزرگتر بود ( نصیبُش نشه ، ممرضا )😡 هر کدام تکه ای از اجزای سفره را ببریم . محمدرضا سینی هر کدوممون رو میگرفت و خودش مثل لُدر برامون بار میزد 😜، نامرد همیشه سینی من رو پر از بشقاب‌های کثیف میکرد 😲 و برای علی پارچ و لیوان‌ها رو و سینی خودش رو مملو از غذاهای ته مانده ی مهمونهای کَجُ کوله بابا 😊. و هنوز به آشپزخونه نرسیده باید پیش ممرضا موس موس میکردیم تا کمی ته مونده غذاهاشم به ما بده . حالا هی بگت بچه بیارت😂😭😜 🆔@chantehh