eitaa logo
بنیاد دعبل
386 دنبال‌کننده
969 عکس
113 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تحمل غم هجران برایمان سخت است بیا عزیز دلم روزگارمان سخت است شبِ فراق و غمِ انتظار طولانیست به دوستان ندهی گر رُخی نشان سخت است شروع روضه به شعر فراق خورده گره عجیب نیست اگر کار روضه خوان سخت است جلوی صاحب عزا روضه خواندن از پهلو خودِ تو حق بده یا صاحب الزمان سخت است یکی غم علی اکبر یکی غم زهرا عجیب بود ، اصولاً غم جوان سخت است برای فاتح خیبر همین که فاطمه اش فقط ، زمین بخورد پیش این و آن سخت است به دست ، گردشِ دستاس و آرد کردنِ جو شکسته باشد اگر چند استخوان سخت است کبودیِ تن خود را نهان کنی شاید ولی نهان شدنِ قامت کمان سخت است به موی دخترکانش برای شانه زدن مگر که فضه بیاید ، نفس زنان سخت است ..... سفر برای کسی که برادرش هم نیست کنار حرمله و خولی و سنان سخت است مگر که نثر نویسند در بحار و لهوف که نظم گفتن از انگشت و ساربان سخت است مهدی مقیمی @deabel
🌷 پيامبر اکرم(صلّي الله عليه و آله) فرمودند : ☘ خیر ما یخلّف الإنسان بعده ثلاث ولد صالح یدعو له و صدقه تجری یبلغه أجرها و علم ینتفع به من بعده. 👌 بهترین چیزى که انسان پس از خود وا مى گذارد سه چیز است : 🌱 فرزند پارسا که براى او دعا کند 🌱 و صدقه جارى که پاداش آن بدو رسد 🌱 و دانشى که پس از وى از آن بهره مند شوند. 📖 نهج الفصاحه ☀️ @deabel
ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺷﻬﻴﺪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ! ﺍﻣﺮﻭﺯ،ﺭﻭﺯ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻢ «ﺫﻯ ﺍﻟﺤﺠّﻪ» ﺍﺳﺖ. ﻣﺎ ﺗﺎ ﺯﻣﺎﻥ ﻇﻬﻮﺭ،ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ. ﻫﻤﺴﻔﺮ ﺧﻮﺑﻢ! ﺁﻳﺎ ﻣﻮﺍﻓﻘﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻛﻮﻩ «ﺫﻯ ﻃُﻮﻯ» ﺑﺮﻭﻳﻢ؟ ﺣﺘﻤﺎ ﺩﺭ ﺩﻋﺎﻯ ﻧﺪﺑﻪ، ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﻯ: «ﺃﺑِﺮَﺿْﻮﻯ ﺃﻡ ﻏﻴﺮﻫﺎ ﺃﻡ ﺫﻱ ﻃُﻮﻯ». ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺑﺮﺧﻴﺰ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻛﻮﻩ «ﺫﻯ ﻃُﻮﻯ» ﺑﻴﺎ. ﻭﻗﺘﻰ ﺍﺯ ﻛﻌﺒﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﺪﻳﻨﻪ ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﻴﻢ، ﺣﺪﻭﺩ ﭘﻨﺞ ﻛﻴﻠﻮﻣﺘﺮ ﻛﻪ ﺑﺮﻭﻳﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻛﻮﻩ ﻣﻰ ﺭﺳﻴﻢ. ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ ! ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ، ﺩﺭ ﺑﺎﻟﺎﻯ ﺍﻳﻦ ﻛﻮﻩ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ. ﺷﺎﻳﺪ ﺑﮕﻮﻳﻰ:ﻣﮕﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻳﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ،ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﻘﻂ ﺩﻩ ﻧﻔﺮﻧﺪ؟ ﺍﻳﻦ ﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺍﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺳﻴﺪﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﺍﻣّﺎ ﺁﻥ ﺳﻴﺼﺪ ﻭ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻧﻔﺮ،ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻬﺎﺭﺩﻩ ﺭﻭﺯ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﻪ ﻣﻜّﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺁﻣﺪ.ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﻓﺮﺍﺯ ﻛﻮﻩ ﺫﻱ ﻃُﻮﻯ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻇﻬﻮﺭ ﺑﺪﻫﺪ.ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺁﻥ ﻋﺒﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﻋﺒﺎﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﺁﻥ ﺍﻳﻦ ﻳﻚ ﻣﺄﻣﻮﺭﻳّﺖ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ. ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺧﻮاهد ﺭﻓﺖ؟ ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺴﺮ ﻋﻤﻮﻫﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.ﻧﺎﻡ ﺍﻭ «ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ» ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺑﺮﻭﺩ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ. ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﻯ؟ ﮔﻮﺵ ﻛﻦ! ﭘﻴﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ:«ﻣﻦ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﻰ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺩﻳﻦ ﺧﺪﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ. ﺍﻯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ، ﻣﺮﺍ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﻨﻴﺪ». ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ عج، ﻧﻴﺎﺯﻯ ﺑﻪ ﻛﻤﻚ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻇﻬﻮﺭ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺍ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻭ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺍﻭ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ. ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎﻯ ﻛﻤﻚ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؟ ﺍﻣﺎﻡ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﺳﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺻﻮﺭﺕ،ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ ﻫﻴﭻ ﺧﻮﻧﻰ ﺭﻳﺨﺘﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. ﺁﺭﻯ،ﺍﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻰ ﻫﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺻﺪﺍﻗﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ! ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺣﺮﻛﺖ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰ ﮔﻨﺠﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺄﻣﻮﺭﻳّﺘﻰ ﻣﻬﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﺍﻭ ﺑﺎ ﻣﻮﻟﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻰ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺭﻫﺴﭙﺎﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ.ﻣﻦ ﻛﻤﻰ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻫﺴﺘﻢ،ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺟﻮﺍﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﻛﺮﺩ؟ ﺳﺎﻋﺘﻰ ﻣﻰ ﮔﺬﺭﺩ،ﺧﺒﺮﻯ ﺍﺯ ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ،ﻛﻢ ﻛﻢ ﺑﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﻰ ﻣﻦ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺧﺪﺍﻳﺎ! ﭼﺮﺍ ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺩﻳﺮ ﻛﺮﺩ؟ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﺑﻌﺪ ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺧﻴﻠﻰ ﭘﺮﻳﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻧﺰﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ.ﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﺒﺮ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻛﻪ ﺳﻴّﺪ ﻣﺤﻤّﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﺷﺪ ﻭ ﭘﻴﺎﻡ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺭﺳﺎﻧد،اما ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻛﻌﺒﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﺁﺧﺮ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺟﺮﻣﻰ ﺑﻪ ﻗﺘﻞ ﺭﺳﻴﺪ؟ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮ، ﺣﺮﻡ ﺍﻣﻦ ﺍﻟﻬﻰ ﻧﻴﺴﺖ؟ ﻣﮕﺮ ﺣﺘّﻰ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻫﻢ ﺍﻳﻨﺠﺎ ﺩﺭ ﺍﻣﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ؟ ﻣﮕﺮ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﭼﻪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﻜّﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺧﺮﻭﺷﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﻛﺸﺘﻨﺪ؟ ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﻬﻴﺪﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ «ﻧﻔﺲ ﺯَﻛﻴﱢﱢﻪ» ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺣﺘﻤﺎً ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﺪﺍﻧﻰ ﻣﻌﻨﺎﻯ ﺁﻥ ﭼﻴﺴﺖ؟ ﻧﻔﺲ ﺯَﻛﻴﱢﱢﻪ ﻳﻌﻨﻰ: ﻓﺮﺩﻯ ﺑﻰ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺎﻙ ﻛﻪ ﻣﻈﻠﻮﻣﺎﻧﻪ ﻛﺸﺘﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. پایان قسمت دوم 🌷 التماس دعای فرج🌷 @deabel
یا صاحب الزمان علیه السلام ای مسیحای دل حضرت زهرا برگرد آه ای ماه به آه دل تنها برگرد بی تو هر روز هوای دل ما بارانیست بی تو تا صبح فرج خیر در این دنیا نیست زلفِ بر باد ده‌ات ریخت به هم دل ها را آنچنانی که توسل به تو مشکل ها را بوی پیرآهنت آمد دل یعقوب گرفت حال کنعانی ما سبقت از آشوب گرفت چه جوانها که پس از رفتن تو پیر شدند پیر ها هم ز فراق تو زمینگیر شدند برنگشتی و جهان از شب ظلمت پر شد روزمان شب شد و نان دل ما آجر شد نیستی هر شب جمعه شب احیا داریم صبح تا شب تو ‌نباشی شب یلدا داریم سوره‌ی فاتحه ای باطن قرآن برگرد فتح ا‌لله بکم ، حضرت باران برگرد غُصه این است که فریاد رسی نیست ، بیا! دیگر ای یار مجال نفسی نیست، بیا! نکند باز نگردی و بمیرم آقا تو فقط یار منی ، از همه سیرم آقا خونِ دل خوردن و دلدار ندیدن سخت است گاه و بیگاه فقط آه کشیدن سخت است تو نباشی بخدا بی کس و کاریم همه دلبر بی کس من! ابر بهاریم همه سنگ ما را به دلت یکسره میکوبی تو آه آقای غریبم چقَدَر خوبی تو انتظار فرجت مرد عمل میخواهد یک علمدار ، و هفتاد و دو یل میخواهد فصل ها بی تو همه سرد و بِلاتکلیفند آسمان ها و زمین هر دو بِلاتکلیفند مظهر عدل خداوند! بیا مهدی جان میزند فاطمه لبخند ، بیا مهدی جان ای وجود تو سراپا غزلِ مرثیّه اشک و آه تو شده داغ دل ناحیّه ساکن کرب و بلا را به چه جرمی کشتند؟ بدش این بود که با تیغِ نَبُر می کشتند عمادبهرامی اللهم عجل لولیک الفرج..... @deabel
ای بــه بنیــن تــو درود همـه فاطمـه یا فاطمـه یا فاطمـه بانوی دین، مظهر عشق و وفا ام بنین، مادر صدق و صفا بــاغ گــل یــاس سـلام علیک مـــادر عبــاس ســلام عـلیک سفرهء جود و کرمت با حسین اذن دخـول حــرمت یا حسین فـــاطمه دوم حیــدر شــدی مادر یک ماه و سه اختر شدی ماه تو از ماه فلک خوبتر پیش علی از همه محبوب تر ستارگانت همه خورشید نور چشم بد از جمالشان باد دور جز تو کـه بـر شیـرخدا شیـر زاد؟ جز تو کـه بـر شیـر علی شیر داد؟ جز تو که در کرب و بلای حسین چـار پسـر کــرده فـدای حسین ای به علی پس از وفات بتول همچو خدیجه در سرای رسول تو گفته ای، ای گل باغ عفاف با پسر فاطمه شام زفاف کی همه جا چشم و چراغ همه منم کنیز مادرت فاطمه... تو بانوی بیت ولی گشته ای دور حسین ابن علی گشته ای تا که در آن بیت مقرّب شدی از دل و جان عاشق زینب شدی حق به تو یک بهشت احساس داد دسته گلی به نام عبّاس داد سزد که ناموس خدا خوانمت مادر کلّ شهدا خوانمت معرفتت زبانزد عالم است مدحت عالم به ثنایت کم است در بغلت بود گل یاس تو یعنی قندانۀ عبّاس تو بود چو خورشید رخش منجلی خواستی اش دهی به دست علی مشام تو شنید بوی حسین چشم تو افتاد به روی حسین فدایی خون خدا خواندی اش دور سر حسین گرداندی اش... دلم گرفته ذکر امّن یجیب زیارت مدینه ام کن نصیب که گریم از برای تو در بقیع به یاد گریه های تو در بقیع بقیع از اشک تو آمد به جوش صدای گریۀ تو آید بگوش کرده به داغ چار فرزند صبر کشیده ای چهار تصویر قبر اشک مصیبت ز بصر ریختی به یادشان خون جگر ریختی چشم تو از بس که فراوان گریست به گریۀ تو چشم مروان گریست تو نالۀ وا ولدا می زدی اهل مدینه را صدا می زدی بدین سخن فکند آهت طنین که کس نگوید به من امّ البنین چار گلم به تیغ پرپر شدند چار مهم به خون شناور شدند امّ بنین باغ گل یاس داشت دسته گلی سرخ چو عبّاس داشت ای ثمر دل گل احساس من ساقی اهل بیت عبّاس من شنیده ام دست تو از تن زدند به فرق تو عمود آهن زدند شنیده ام تا تنت از هم گسست پشت حسین ابن علی هم شکست شنیده ام که جای من فاطمه به دیدنت آمده در علقمه شنیده ام شعله به خشمت زدند شنیده ام تیر به چشمت زدند شنیده ام سکینه بی تاب بود به خیمه ها منتظر آب بود شنیده ام که دشمنان صف زدند کنار جسم بی سرت کف زدند شنیده ام که شد ز شمشیر تیز پیکر تو چو برگ گل ریز ریز گریه کنم روز و شب ای نور عین بر تو نه بلکه در عزای حسین تو در مدینه مادری داشتی مادر خونین جگری داشتی اگر که پاره پاره شد پیکرت بود به دامان برادر سرت حسین فاطمه برادر نداشت کشته شد و مثل تو مادر نداشت.... چـار پســر دادی و زیــن افتخــار شــد حــرم چــار امــامت مــزار پــاسخ آن وفــا و احســاس تــو فاطمــه شــد مــادر عبـاس تــو تو را فراق اشجع النّاس کشت داغ حسین و داغ عبّاس کشت گریهء تو به جز عبادت نبود وفات تو غیر شهادت نبود جز غم و اندوه و فغانت نبود حیف که آن چار جوانت نبود تا که بگریند برایت همه فاطمه یا فاطمه یا فاطمه چـار پسـر داشتـی ای جـان پاک رفـت غریبانــه تنـت زیـر خـاک دگر تنت دفن نشد شبانه تنت نداشت جای تازیانه بـر در بیـت تـو شـرارت نشد بر گل روی تـو جسـارت نشد ضربــه بـه بـازوت نزد هیچکس لگــد بـه پهلـوت نـزد هیچکس.... استاد حاج غلامرضا سازگار @deabel
آن کنیزم که در سرای علی همچو زهرا شدم فنای علی ریختم عشق را بپای علی شد همه هستی ام فدای علی کودکانی که پرورانیدم همه را بر حسین بخشیدم چونکه طفلان من بزرگ شدند با غم بی کفن بزرگ شدند با هزاران محن بزرگ شدند زیر دست حسن بزرگ شدند دوره های دفاع را دیدند راه و رسم جهاد فهمیدند داشت مولا از این جهان میرفت روح پاکش به لامکان میرفت نم نمک سوی آسمان میرفت اشک چشمش، چکان چکان میرفت با اشاره گذاشت نورِ دو عین دست عباس را بدست حسین گفت ای نور دیده، عباسم ای تمام امید و احساسم وی چراغ حرم، گل یاسم در صف رزم، اَشجع الناسم همه جا پرتوِ دو عینم باش کربلا همرهِ حسینم باش شبِ هجران فرا رسید آخر دلِ شب با برادرانِ دگر رفت شیر دلاورم به سفر شد علمدار و ساقی لشگر در شب غربت و قرارِ حسین یارِ زینب شد و وقار حسین روز آخر بنا شد آب آرَد آب بر کودک رباب آرد از شریعه کمی جواب آرد یا که تا خیمه درّ ناب آرد چشمتان روز بَد نبیند وای غرق خون شد امیر، سر تا پای وای از هجمه ها به نخلستان قطع شد دستها به نخلستان فرق او شد دوتا به نخلستان پاره شد مشکها به نخلستان شد امیدش که ناامید عباس یاس را دید و شد شهید عباس همه دست بریده را دیدند یارِ قامت خمیده را دیدند رنگ و روی پریده را دیدند گریه های ندیده را دیدند کمرش خم شد از غمِ سقا هلهله شد بپا در آن غوغا چونکه ماه مدینه ام برگشت زینب بی قرینه ام برگشت همرهِ او سکینه ام برگشت علت سوز سینه ام برگشت دخترم بی برادر آمده بود قد کمان پیش مادر آمده بود همه موهای او پریشان بود دلش آتش ز دست عدوان بود ناله هایش عجیب سوزان بود بین روضه صداش لرزان بود از اسیری چو کرد شِکوه تمام گفت از مجلسِ شرابِ شام محمود ژولیده @deabel
ویلی علی شبلی که چشمش تیر خورده از هر طرف هم نیزه هم شمشیر خورده ویلی علی شبلی دو دستش را بریدند قد رشیدش را به خاک و خون کشیدند ویلی علی شبلی که سد شد راه چاره با تیر کین شد مشک آبش پاره پاره ویلی علی شبلی که آن ماه مدینه شرمنده شد هم از رباب هم از سکینه ویلی علی شبلی عمود آهنین خورد با صورت از مرکب علمدارم زمین خورد ویلی علی شبلی که فرقش را شکستند راس جدایش را به روی نیزه بستند ویلی علی شبلی به غارت رفت هستش پیش از سرش بالای نیزه رفت دستش ویلی علی شبلی به داغش خنده کردند او را شبیه بسمل پرکنده کردند ویلی علی شبلی وفایش را نشان داد در پیش دریا بود اما تشنه جان داد ویلی علی شبلی چه غوغایی به پا شد با رفتنش پای عدو در خیمه وا شد ویلی علی شبلی که از بالای نیزه دیده کتک خورده رقیه پای نیزه ویلی علی شبلی که با چشمان خونبار می دید زینب را میان کوچه بازار ویلی علی شبلی که از زینب شنیدم دارد چه قبر کوچکی سرو رشیدم عبدالحسین میرزایی @deabel
هر نفس هربار در هربار : یا ام‌البنین هر تپش تکرار در تکرار  یا ام‌البنین نذرِ من شد سُفره‌اش از مادرم آموختم خوانده‌ام بسیار در بسیار یا اُم‌البنین با گره‌هایی که کور است آمدیم و واشدند رو به او گفتیم تا یکبار یا ام‌البنین سینه‌ام آماج غمها شد ولی زخمی ندید تا نوشتم روی این دیوار یا ام‌البنین بچه سیدها که بر زهرا توسل می‌کنند با رعیت هرکه دارد کار : یا ام‌البنین کار عباسش که مشکل شد مدد از او گرفت ناله‌های سینه‌ی سردار : یا ام‌البنین چادرش باب‌الحوائج  خانه‌اش بابُ المراد چاره‌ی هر مشکلِ دشوار یا ام‌البنین با دلِ زهرایی‌اش دین باوری‌اش را ببین با امیر‌المومنین همسنگری‌اش را ببین بچه‌های فاطمه مادر صدایش می‌زنند مادری‌اش را ببین نامادری‌اش را ببین کارِ عباس است وقفِ زینبِینِ خانه‌اش دائما میگفت زینب نوکری‌اش را ببین بی حسین‌اش می‌نشست و می‌شکست و می‌شکست روضه خوانی‌اش ببین نوحه گری‌اش را ببین بسکه از خاکِ بقیع رویِ سر خود ریخته چادرِ خاکی ، سرِ خاکستری‌اش را ببین از همه شرمنده اما از ربابش بیشتر مَشک را می‌گفت خاکِ روسری‌اش را ببین روزها گِرد سکینه می‌زند بر سینه‌اش  آه زینب چهره نیلوفری‌اش را ببین زینبش پیشش نشست و مُشت خود را باز کرد گفت مادر ردِ خون انگشتری‌اش را ببین @deabel
ای امیرالمؤنین را یار یا امّ البنین   ای سرا پا پاکی و ایثار یا امّ البنین مکتب تو مهربانی اسوه ی تو فاطمه داری از او همچنان آثار یا امّ البنین دامنت عبّاس پرور، همسرت مولا علی مرتضی خو فاطمه رفتار یا امّ البنین بهر فرزندان زهرا بعد زهرا مادری از تو آید ای علی را یار یا امّ البنین از تو برد عبّاس میراث وفا و عشق را تا که شد سقّا و پرچمدار یا امّ البنین زن پدر نه مادر ریحانه های فاطمه از محبّت از وفا سرشار یا امّ البنین بوده ای چون حضرت زهرا غریب شهر خویش غربت قبرت کند اقرار یا امّ البنین چار فرزند تو در صحرای سرخ کربلا چار شیر بیشۀ پیکار یا امّ البنین جعفر و عثمان و عونت اختر و عبّاس ماه بین آل احمد مختار یا امّ البنین خویش را پیوسته می خواندی کنیز فاطمه در حضور عترت اطهار یا امّ البنین چار فرزند شهیدت گشت تقدیم حسین در زمین کربلا هر چار یا امّ البنین چار داغت بود بر دل باز بود اشکت روان بر حسین آن رهبر احرار یا امّ البنین بود نامت فاطمه دردا که همچون فاطمه گریه کردی روز و شب بسیار یا امّ البنین فاطمه از داغ پیغمبر تو از داغ حسین سینه پر از ناله های زار یا امّ البنین می کشیدی با سر انگشت نقش چار قبر می زدی آتش به دل صد بار یا امّ البنین گریه کن یا فاطمه در ماتم آن فاطمه کز عدو پیوسته دید آزار یا امّ البنین تو نخوردی سیلی از دشمن میان خانه ات تو ندیدی صدمه از مسمار یا امّ البنین دست تو سالم و لیکن بازوی زهرا شکست پیش چشم حیدر کرّار یا امّ البنین گریه کن ای مادر عبّاس بهر فاطمه ای روان اشک تو بر رخسار یا امّ البنین چشم «میثم» در غم تو در عزای فاطمه گشته از خون جگر سرشار یا امّ البنین @deabel
بعد از تو دیگر هیچ کس ام البنین نیست یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست ام الادب، ام الوفا، ام الاباالفضل غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست شاگرد درس صبر مولا بوده ای که با این همه غم روی پیشانیت چین نیست در گریه ات راهی ندارد داغ فرزند قصد تو از این کار غیر از حفظ دین نیست وقتی که اشک دشمنانت را در آورد پس خطبه ای چون خطبه هایت آتشین نیست مدح تو چون با مدح عباست گره خورد دیگر گریز روضه هایت هم جز این نیست شور رجزهایش نمی آمد به آن که در راه حفظ دین خود قطع الیمین نیست آه! ای خوشا بر حال آن مردی که در جنگ وقتی که دستش قطع شد بر روی زین نیست! این چند برگ از متن قرآن است بر خاک؟ یا دست های اوست که در آستین نیست؟ یا روی پای فاطمه یا روی نیزه است! یعنی سر عباس بر روی زمین نیست... @deabel