🍂
🔻 #پل_شحیطاط / ۱
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅
عملیات والفجر ۴ را که سپاه در غرب انجام داد، محسن رضایی بواسطه احمد غلام پور، علی هاشمی را جهت ماموریت سری و جدیدی فرا خواند. طبق اولین جلسه این دو، قرار شد هیچکس حتی معاون محسن از این ماموریت مطلع نشود.
آن روز بعد از دو ساعت حرف های خصوصی قرار شد علی هاشمی، قرارگاهی را بنام نصرت در منطقه هورالهويزه تشکیل دهد و با استفاده از نیروهای کار بلد و مطمئن، منطقه هور را مطالعه و اطلاعات لازم را از وضعیت عراقی ها بدست بیاورد تا بلکه به لطف و مدد الهی، بن بست نظامی در جنگ شکسته گردد.
آن روزها هیچکس حال و حوصله نداشت. شکست های پی در پی روحیه همه را ضعیف کرده بود. همه نگران وضعیت جنگ بودند.
فرماندهان و رزمندگان چون عادت به پیروزی های بزرگ کرده بودند، طاقت شکست و رکورد جبهه ها را نداشتند.
علی هاشمی بلافاصله مشغول راه اندازی قرارگاه شد و از نیروهای مورد نظرش مثل محسن نوذریان، علی ناصری، سعید خزاعلی، بهنام شهبازی،
حمید رمضانی و... دعوت کرد، تا کار را شروع کنند.
با شروع کار، هیچ کس از قصد علی هاشمی خبر نداشت. او خیلی ماهرانه همه را به کار گرفت و طوری حرف می زد که کسی ذهنش به این که این جا قرارست عملیات شود نمی رفت.
این جوان حصیر آبادی اهواز، کارش را خوب بلد بود. هر چه بچه ها سوال می کردند که شناسایی هور چه سودی دارد می گفت شما کارتان را بکنید چون وظیفه ما فقط و فقط شناسایی است.
آن قدر شیرین و با اخلاص حرف می زد که هیچ کس تردیدی به خودش راه نمی داد و حرفهایش را با جان و دل عمل می کردند.
آن روزها حال و هوای قرارگاه نصرت دیدنی بود. هر روز موقع نماز شور و حالی بین بچه ها بود. نیمه های شب، نماز شب بچه های شناسایی صفایی داشت.
هنوز وقت عملیات نیامده بود ولی حس و حال معنوی خوبی در بین نیروها پیدا شده بود.
هر روز که تیم های شناسایی از ماموریت بر می گشتند، علی هاشمی با دقت به حرف های تک تک آنها گوش می داد و در سالنامه اش تند و تند چیزهایی می نوشت.
فرماندهی کل سپاه معلوم نبود بر چه اساسی ذهنش به منطقه هور کشیده شده است. ویژگی های هور منحصر به فرد بود. علی هاشمی در جلسه ای با بچه های گروه شناسایی در برابر سوال بهنام شهبازی که هورالهویزه چه اهمیتی دارد که این همه روی آن حساس شدی میگفت: به چند دلیل شناسایی های ما ارزش دارد:
۱. عراق اصلا حواسش به این منطقه نیست. ٢. در هور عراقی ها نمی توانند از پروازهای هوایی استفاده کنند و اگر بتواند، برتری بر ما ندارند. ٣. نیزارها و وضعیت خاص هور بهترین پوشش برای ما است. ۴. هیچ استحکامات و رده پدافندی قویی در هور نیست. این نقطه ضعف عراقی است.
۵. در هور روئیدنی هایی است که کار ما را سهل و آسان می کنند. مثل نی، بردی و چولان ها.
علی هاشمی آن قدر دقیق و زیبا هور را برای نیروهایش توصیف می کرد که آنها بعدها با تمام وجود متر به متر آن را شناسایی کردند و گزارشش را برای فرمانده شان آوردند.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
همراه باشید با
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط / ۲
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅
آن روزها که عملیات والفجر مقدماتی تمام شده بود چند روزی یک بار محسن رضایی با لباس عربی و یک محافظ و با ماشین مزدا وانت به قرارگاه می آمد و گزارش کار بچه ها را می گرفت و علی هاشمی مفصل برای او از روند کار بچه ها می گفت.
هیچ کس نمی دانست چرا فرمانده کل سپاه این چنین تنها و بی ریا به منطقه می آید تا از وضعیت منطقه باخبر شود. در سومین باری که فرماندهی کل سپاه به قرارگاه آمد، اولین سوالی که در جلسه از علی هاشمی کرد این بود که هور الهویزه را برایم تعریف کن.
- آقا محسن هور منطقه ای هم سطح دریاست که گاهی در بعضی جاها دو سه متر از دریا بالا می زند. هور نسبت به سایر مناطق اطرافش گودتر و در مسیر رودخانه های قدیمی و دائمی بوجود آمده است. آب رودخانه سوئیب که ادامه نهر سابله است از وسط هور می گذرد که بعدها به علت عدم خروج آب از منطقه، در زمین های اطراف پخش شده و به آب هورالهویزه اضافه شده است.
على آن قدر دقیق و مسلط حرف می زد که آقا محسن پلک نمیزد و گوش می داد. با چوب دستی اش روی نقشه اشاره کرد و گفت: کل منطقه هور که طول آن ۹۰ تا ۱۵۰ کیلومتر است در حد فاصل چزابه تا طلائیه است و در مقابل دو استان کشور عراق یعنی بصره و عماره قرار دارد.
وجود جاده های مهم عماره - بصره، مخازن و ذخائر نفتی از ویژگی های هور است. تصرف و تسلط بر کل هور استان های مهم بصره و میسان را در خطر سقوط قرار می دهد. سپاه های مقابل ما سپاه های سوم و چهارم عراق هستند.
حرف های فرمانده قرارگاه سری که تمام شد نوبت فرمانده کل سپاه بود. هنوز موی سفیدی در سر و صورت او دیده نمی شد. قبراق و سر حال بعد از شنیدن حرفهای علی هاشمی گفت:
برادر هاشمی! ممنون. بچه ها خیلی زحمت کشیدند، فقط حواست باشد که این کار لو نرود. دشمن در منطقه ستون پنجم زیادی دارد. تمام نگرانی من هم از اینجاست.
- مطمئن باش آقا محسن. هیچ چیز لو نمی رود.
- بهر حال احتیاط کنید.
- روی چشم. حتما احتیاط می کنیم. شما خیالتان راحت باشد.
- و اما ماموریت سری شما در این قرارگاه یازده موضوع است که باید با دقت و اطمینان آنها را انجام بدهید.
- بفرمایید گوش می کنم.
۱.شناسایی هور و مناطق داخلی آن. ۲. شناسایی پاسگاههای مرکزی، ساحلی و مرزی. ٣. شناسایی موانع و مواضع مرزی دشمن تا نقطه صفر مرزی. ۴. شناسایی آبراهها با طول و عرض و عمق آنها. ۵. شناسایی خشکی های شرق دجله و فرات. ۶. شناسایی معابر وصولی و تقاطع ها و شریان های اصلی کلیه شهرهای العماره و بصره. ۷. شناسایی مراکز نظامی، صنعتی و نفتی منطقه. ۸ شناخت وضعیت زیست محیطی بومی های منطقه و صیادان در هور. ۹. بررسی شرایط جغرافیایی و اکو سیستم منطقه ای. ۱۰. بررسی شرایط و مشکلات رودخانههایی که به هور می ریزند. ۱۱. تعیین و تشخیص نیزارها، تهلها و اقلیم هور.
سه ساعتی حرف های این دو طول کشید که آقا محسن حرف هایش را جمع بندی کرد و با علی هاشمی خداحافظی کرد و سوار وانت مزدا شد و از منطقه خارج گردید. على تا ماشین از جلوی چشمهایش محو شد نگاه به جاده می کرد. او می دانست قرارست در این منطقه عملیات شود ولی چون فرمانده اش حرفی نزده بود روی آن خیلی فکر نمی کرد. یعنی هیچوقت عادت نداشت از این کارها کند.
چند روز بعد، در قرارگاه در جلسه ای که بچه ها گزارش های شان را آوردند گفت: برادر محسن رضایی به همه شما سلام رساند و بابت زحمات شما خیلی تشکر کرد.
نیروهای علی هاشمی مثل خودش تا کاری را تمام نمی کردند از پا نمی نشستند. او آنها را از قبل خوب می شناخت. برخی از آنها از بچه های سپاه سوسنگرد، حمیدیه و تیپ ۳۷ نور بودند که اکثرشان از اهالی منطقه دشت آزادگان بودند. عده ای از آنها بچه های مساجد اهواز مثل مسجد جزایری یا شفیعی بودند. آن قدر با هم صمیمی و رفیق بودند که انگار از اول با هم یکجا کار میکردند. یکی از این نیروهای با مرام، #عبدالمحمد-سالمی بود. علی هاشمی وقتی می خواست او را برای کار شناساییِ منطقه دعوت کند به یکی از بچه هایش بنام علیرضا بان پوری گفت: برو اهواز عبدالمحمد را بیاور.
- کی بروم؟
- همین امروز.
- کی بیایم؟
- همین امروز.
- اگر نیامد؟
- تو هم نیا.
آن قدر با قاطعیت حرف زد که علیرضا کُپ کرد. علیرضا رفت و عصری با عبدالمحمد آمد. علی از دیدن او چقدر خوشحال شده بود. دم در سنگر فرماندهی تا او را دید، او را در بغل گرفت و به عربی به او گفت: اهلا و سهلا عبدالمحمد، کجا هستی؟
- تا هرجا حاج علی هست.
- اهلا ومرحبا.
- اهلا بك
علی با کمتر کسی این قدر صمیمی و راحت حرف می زد. این یعنی عبدالمحمد کار سختی را باید بر عهده بگیرد. این اول همکاری این دو رزمنده بزرگ بود.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
همراه باشید با
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 #نماهنگ
"کلّمینی"
🔻 با نوای
"حاج مهدی رسولی"
یکمی حرف بزن حرف رفتن نزن
#توسل
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
❣
🔻#قرار_عاشقی
گفتگوی تمثیلی
این هفته با
شهید سید فرشاد مرعشی نژاد
در کانال دوم حماسه جنوب
شهدا......هم اکنون 👇
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣️۱
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 عملیات خیبر، ابتکار ویژه ۵
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
🔅 شیمیایی در خیبر
در عملیات خیبر برای اولین بار عراق به صورت گسترده و با استفاده از هواپیما و توپخانه از عوامل شیمیایی استفاده کرد. سخنگوی وزارت خارجهی آمریکا پس از این عملیات اعلام کرد عراق در جنگ از گاز سمی استفاده کرده است و پس از آن دولت آمریکا به کارگیری سلاحهای شیمیایی را محکوم کرد و این در حالی بود که آمریکا به طور آشکار به حمایت از عراق میپرداخت. سفر دوم رامسفلد در فروردین ۶۳ مؤید همین موضوع است.
روزنامه الاشرق الاوسط به نقل از سند محرمانهای مینویسد: «رضایت پنهانی آمریکاییها در استفاده از عراق از سلاحهای شیمیایی کاملاً واضح و مشهود است. حتی صدام به استفاده از این صلاح تحریک و تشویق شده است.»
استفاده از سلاح شیمیایی از عملیات خیبر تا پایان جنگ عنصر جدیدی را وارد معادلات نظامی جنگ کرد که در عملیاتها تأثیر مهمی داشت.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅 فرمانده عراقی ۴
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 نزار عبدالکریم الخزرجی
صدام حساب میکرد که عراق این بار را به نیابت از دیگران هم به دوش میکشد و معتقد بود عراق، سد مقابل ایران در راه تحقق آرزویش مبنی بر صدور انقلاب است و در صورت فرو ریختن این سد، نظامهای منطقه سرنگون خواهند شد. معتقد بود که عراق نقطۀ توازن و منبع و مایۀ امنیت اعراب است.
در همین فضا، این بحث شروع شد که کشورهای عربی از محدودۀ تعیین شدهشان در بازار نفت بیرون بروند؛ چیزی که موجب سقوط قیمت جهانی نفت شد. صدام مدام میگفت که درآمدهای نفتی عراق برای پرداخت بدهیهایش کافی نیست. او از اقدام کویت و امارات در افزایش تولید نفتشان _ در حالی که میدانستند ضررکنندۀ اصلی کسی جز عراق نیست
------------
تعجب کرده بود. سپس این بحث بالا گرفت که کویت از طبیعت زمین در مرز با عراق استفاده و از بخش عراقی چاههای شنی نفت، نفت برداشت کرده است.
-------------
صدام شدیداً خشمگین شد و گفت که کویت دارد نفت عراق را میدزدد. او از این قضایا دو نتیجه گرفت: اول اینکه طرفی وجود دارد که از کاهش قیمت نفت برای تضعیف عراق استفاده میکند و آمریکا و کشورهای غربی را تلویحاً به چنین سیاستی متهم کرد.
دوم اینکه کار کویت در برداشت نفت عراق را توهینی به خود محسوب کرد. حقیقت این است که صدام از مستثنی کردن عراق از عضویت در شورای همکاری خلیج [فارس] خوشش نیامد. او حساب میکرد که این کار نشانگر نوعی میل در دور یا منزوی کردن عراق است. به همین دلیل بود که «شورای همکاری عرب» را [با حضور عراق، اردن، یمن شمالی و مصر] تشکیل داد. به علاوۀ تغییراتی که در شخصیتش ایجاد شده بود.
• چطور این تغییرات را [پس از پایان جنگ با ایران] در او حس کردید؟
نزار الخزرجی: از همان ساعات ابتدایی آتشبس، مردم برای شادی به خیابان ریختند و صدام هم با پوشیدن لباس عربی از یک بلندی در بین آنها حاضر شد و نگاهش را به جایی بین زمین و آسمان دوخت. او به صورت حادّی تغییر کرد. صدام این عقده را داشت که قهرمان امت [عرب] شود. این دغدغه را داشت که جاودانه شود. یک جای استثنایی در آن به خود اختصاص دهد؛ حتی اگر شده از طریق بد وارد تاریخ شود.
کسانی که صدام را میشناسند میدانند که او رهبران عادی را قبول نداشت. آنها را کسانی میدانست که در زندگی کشورها و ملتهایشان به صورت گذری میآیند و میروند. با حالت تمسخر میگفت: "آن رئیسجمهور آمریکا که با ۵۱ درصد آرا انتخاب میشود، چه تصمیم سرنوشتسازی میتواند اتخاذ کند؛ او یک رئیسجمهور ضعیف است. تصمیمات حیاتی و سرنوشتساز را مردانی قوی میتوانند اتخاذ کنند که در رأس حکومتهای قوی باشند و قدرت اجرای آن تصمیمات را داشته باشند. "
• کدام یک از رهبران را تحسین میکرد؟
نزار الخزرجی: استالین و روش مدیریت او در جنگ جهانی دوم را تحسین میکرد. به فرماندهان نظامی، کتابی داده بود که شورویها دربارۀ جنگ جهانی دوم نوشته بودند و در آن از استادی استالین در مدیریتش صحبت شده بود. در حقیقت، صدام خودش را یک رهبر بزرگ میدانست. تلاش کرد در جنگ از بعضی کارهای استالین تقلید کند، ولی از آنها به صورت ناقص [و تحریفشده] تقلید کرد. وجود نمایندۀ حزبی یا مأمور سیاسی در لشکرهای نظامی هم از آنجا گرفته شده بود. وجود این نمایندهها که گزارششان را مستقیماً به فرمانده کل مینوشتند، باعث ناراحتی و اعصابخردی فرماندهان لشکرها و سپاهها شده بود.
[صدام] در بحث اینکه شخصاً همهچیز را در دست خودش بگیرد [هم] از استالین تقلید کرد. برای فرماندهان میدانی، آزادی کافی قائل نبود. تمام امور استراتژیک را در دست خودش گرفته بود، درست مثل کاری که استالین کرده بود. معتقد بود که میتواند از جمال عبدالناصر بزرگتر باشد.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط / ۳
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅
علی با کمتر کسی این قدر صمیمی و راحت حرف می زد. این یعنی عبدالمحمد کار سختی را باید بر عهده بگیرد. این اول همکاری این دو رزمنده بزرگ بود.
تمام بچههای دور و بر علی، عرب زبان بودند مگر حمید رمضانی، محسن نوذری، سعید خراعلی و چند نفر دیگر. البته بحث عرب و عجم در کار نبود و آنها مثل برادر با هم کار میکردند.
علی علاوه بر بچههای خودش از بومیهای منطقه هم مثل سید هاشم شمخی، ابوفلاح، سیدهاشم و سید صادق علوی و برخی از نیروهای مجاهدین عراقی که در هور و شهر العماره بودند استفاده میکرد.
تمام نیروها وقتی میدیدند محسن رضایی چند روزی یک بار به میان شان میآید و در متن ماموریت هایشان قرار میگیرد روحیه میگرفتند و با تمام وجود کار میکردند.
آن روزها علی هاشمی، محل قرارگاه را در یکی از مدارس هویزه قرار داده بود و تابلویی بالای سر درب آن زده بود که روی آن با رنگ آبی نوشته شده بود: جهاد سازندگی.
دوست و دشمن نمیدانستند در میان این چاردیواری عدهای دارند کاری کارستان میکنند که در آینده کل منطقه را تحت تاثیر قرار میدهد.
رفت و آمدها به قرارگاه به ندرت صورت میگرفت. در طول روز کسی زیاد وارد یا خارج مقر نمیشد.
گاهی عدهای به خیال جهاد سازندگی به درب مقر قرارگاه نصرت میآمدند. نگهبان هم طبق آموزشهایی که دیده بود آنها را دست به سر میکرد. روزی دهها نفر به نگهبان اصرار میکردند که چرا آنها را به داخل راه نمیدهد؟ نگهبان با خبرهگی خاصش میگفت اینجا انبارست و کسی نیست و حتی محلی برای استراحت ندارد.
پس از چند جلسه که آقا محسن درخواست هایش را برای علی هاشمی مطرح کرد، او به آقا محسن چنین گزارش داد: چون هور دارای دو ضلع شمالی و جنوبی است با اجازه شما شناسایی محور ضلع شمالی را به برادرمان حمید رمضانی و ضلع جنوبی را به برادرمان علی ناصری واگذار کرده ام.
ـ آیا از کار آنها اطمینان داری؟
ـ نیروهای کار بلد خوبی هستند.
ـ اگر مطمئن هستی مانعی ندارد بگو کار را با سرعت بیشتری انجام بدهند.
کار کردن در هور و آب، غیر از کار کردن در خشکی بود. هر ساعت کار کردن در هور مثل چند روز در خشکی بود.
هیچوقت هیچ کس از سختی کار گله نمیکرد. خواب و خوراک و استراحت برای کسی اهمیت نداشت. آن روزها برای همه بچهها کنار آمدن با طبیعت بکر و آرام و رمز آلود هور کاری سخت و دشوار بود.
آن قدر زندگی در منطقه هور مشکل بود که حتی بومیهای آنجا هم از زندگی در مرداب زجر میکشیدند و قابل تحمل نبود.
روز و شب به سختی میگذشت. شرایط قابل تحمل نبود. بوی تعفن مرداب، هوای شرجی، نیش پشههای هور دمار از روزگار بچهها در میآورد ولی حرفی نمیزدند. علاوه بر تمام این مصائب، حیوانهای وحشی هم مزید بر علت شده بود.
آن روزها علی هاشمی کار شناسایی اش را به دور از ابزارهای فنی و مهندسی شروع کرد. او به نیروهایش سفارش کرد با مشاهدات عینی شان منطقه را رصد و شناسایی کنند. تمام سهم آنها از وسایل فنی آن زمان تنها یک دستگاه دوربین ساده عکسبرداری بود که میبایست از مناطق مورد نظر عکس میگرفتند.
کسی باور نمیکرد با این ابزارهای ساده، بچهها دارند کار بزرگی را انجام میدهند و ادعایی هم ندارند.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۴
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
هر بار که بچهها از ماموریت شان برمی گشتند در سنگر علی هاشمی، کالکی را روی پتوهای سربازی کف سنگر پهن و ضمن ارائه گزارش کامل، محل آنها را معیّن میکردند. دقیق گزارش شناسایی را توضیح میدادند.
علی هاشمی از این که میدید کار هر روز بهتر از دیروز پیش میرود از آنها تشکر میکرد و میگفت این کارهای شما پیش خدا پنهان نمیماند. امیدوارم خداوند مزد این گمنامی شما را هر چه زودتر بدهد.
کار قرارگاه روز به روز سرعت بیشتری پیدا میکرد. فرمانده قرارگاه دو سه روزی یک بار منتظر آمدن فرمانده اش بود تا با دلگرمی گزارش کار بچهها را به او بدهد. گاهی علی مجبور بود برای ارائه گزارش به اهواز یا تهران برود و آقا محسن را توجیه نماید و بلافاصله به قرارگاه برگردد.
در جلسه دهم طبق گزارشی که علی هاشمی به محسن رضایی داد گفت تاکنون سیصد ماموریت شناسایی را بچه هایش انجام داده که اسناد همه آنها تهیه شده است. از خطوط پدافندی عراقیها در هور گرفته تا مناطق اشغالی. وجب به وجب هور را بچهها مثل کف دستشان میشناختند. هیچ نقطه مبهم و شناسایی نشدهای در هور نبود.
حمید رمضانی و علی ناصری آن قدر دقیق و کامل کل هور شمالی و جنوبی را شناسایی کرده بودند که جای حرف نداشت. گاهی یک منطقه و یک محور را بچهها چند بار شناسایی میکردند و برمی گشتند.
تا اینجای کار تمام منطقه هور شناسایی شده بود ولی طبق دستور محسن رضایی قرارگاه میبایست از خارج هور یعنی در عمق خاک عراق و فراتر از هور هم اطلاعات مهمی را کسب میکرد. وقتی آقا محسن رضایی تمام گزارشهای چند ماهه علی هاشمی را شنید، با حالت خاصی گفت:
ـ برادر هاشمی دست مریزاد. خسته نباشید. کارتان عالی است. خیلی خوب کار کردهاید.
ـ کار من نیست، کار بچه هاست.
ـ خدا اجر این همه مجاهدت پنهان شما را بدهد.
ـ ان شاالله. شما برایمان دعا کنید.
ـ از اینجا به بعد برای شما ماموریت دیگری دارم. حاضر هستید انجام بدهید؟
ـ بفرمایید در کجا؟
ـ در خارج هور.
ـ خارج هور؟
ـ بله.
ـ در کجا؟
ـ از نقطه صفر مرزی تا اتاق جنگ در بغداد. یک ماموریت کاملاً منحصر بفرد.
ـ ممکن است منظورتان را کمی توضیح بدهید؟
ـ یعنی شناسایی تمام تحرکات، توانمندی ها، قابلیتها و نقاط قوت و ضعف دشمن در برخورد با ما
ـ ولی آقا محسن کار سنگینی است! اسمش شناسایی است ولی خیلی حساس است.
ـ همین طور است. من دقیقاً میفهمم چه کاری باید انجام بدهید.
ـ ولی انجام شدنی است.
ـ من که از شما مطمئن هستم.
ـ برای این کار بهترین فرد را میشناسم. او خوره این کار را دارد.
ـ بهترین فرد؟
ـ بله.
ـ کی؟
ـ سیدعبدالمحمد سالمی نژاد
ـ چه طور؟
ـ او اولاً از افراد بومی منطقه است.
دوماً آشنایی کامل به شرایط جغرافیایی منطقه به ویژه اقلیم و مرز دارد.
سوماً عرب زبان است.
چهارماً آداب و سنن منطقه را خوب میشناسد.
پنجماً از وجهه مردمی خوبی برخوردار است.
ـ ویژگیهای خیلی خوبی دارد. انتخاب خوبی کردی.
ـ بله.
- آقا محسن، عبدالمحمد از اول جنگ اکثر ماموریت هایش در حوزه اطلاعات عملیات بوده و تجارب خوبی دارد.
ـ این خبر بسیار خوبی است. پس کار ما خوب جلو خواهد رفت.
ـ بله مطمئن باشید. او آن قدر گزارش ماموریت هایش را خوب و دقیق توصیف میکند که انگار در همان منطقه است و دارد برایت توضیح میدهد.
ـ از کی او را میشناسی؟
ـ او هم محله ایِ من است، عبدالمحمد فردی جسور، جراّر و شم اطلاعاتی قویای دارد.
ـ خوب فردی است. الحمدالله. خیالم راحت شد.
ـ حالا از کی شروع کنیم؟
ـ از فردا در اولین فرصت. خوبه؟
ـ روی چشم. از فردا شروع میکنم. هیچ مشکلی ندارم.
ـ منتهی در این ماموریت جدید چند کار را باید خوب انجام بدهید.
ـ بفرمایید.
ـ شناسایی استانهای همجوار بویژه ذخائر مخازن نفتی، معابر مواصلاتی و اطلاعاتی، نحوه ارتباط و هماهنگی سپاههای عراق تا مرکز بغداد
ـ همه را مو به مو انجام خواهیم داد. اصلاً نگران نباشید شما.
ـ امیدوارم، موفق باشید.
با رفتن محسن از قرارگاه، علی هاشمی تمام نیروهایش را فراخواند تا درباره ماموریت جدیدش با آنها حرف بزند. او در مشورتی که با دیگر معاونین خود کرد سوال نمود در این موقعیت بهترین و اولین کار در حوزه ماموریت جدیدشان چیست؟
علی ناصری گفت: حاج علی اولین کار این است که بفهمیم عراق چقدر هوشیاری دارد. چقدر حواسش است.
ـ به چه چیزی؟
ـ به هور
عصری علی هاشمی، عبدالمحمد را خواست و بدون مقدمه، ماموریت جدید را برایش توضیح داد.
ـ عجله دارید؟
ـ خیلی
ـ چقدر؟
ـ هرچه زودتر، بهتر
ـ انتظار داری داخل هور را چه کنم؟
ـ ماموریت شناسایی داخل هور را فراموش کن
ـ چرا؟
ـ ماموریت جدیدی آقا محسن تعیین کرده است.
ـ چه بهتر. من درخدمتم.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
کانال حماسه جنوب
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #خاطرات_شما
سلام علیکم عرض ادب و ارادت
خاطره آماده سازی عملیات خیبر در هور را که در کانال حماسه جنوب گذاشتید
بنده آن موقع اواخر سال ۶۱ و اوایل سال ۶۲ راننده لودر بودم و در مهندسی رزمی لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب ع خدمت می کردم
ما چند راننده لودر و بولدوزر یک ماه به منطقه ای سری معرفی شدیم که ابتدای هور بود آنجا یک مقر مخفی ایجاد کردیم تحت عنوان آب رسانی کشاورزی جهاد سازندگی ما شبها کار می کردیم و با لودر کمپرسی ها را پر خاک می کردیم و شبانه خاک را داخل آب هور می ریختیم و با لودر با همان خاک ها متر به متر داخل هور جلو می رفتیم و جاده می زدیم در عرض یک ماه دو کیلو متر جاده در داخل هور به سمت عراقی ها احداث کردیم
البته هر چه شبها جاده می زدیم برای روز آن جاده را با نی های بریده شده استتار می کردیم و یک کانال آب هم در موازات جاده ایجاد کردیم که برای پهلو گیری قایق ها بکار می رفت
در این یک ماه که ما شبانه در هور کار کردیم برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه چندین بار شبانه از کار ما دیدن کردند
هم زمان عده ای که ما آنها را نمی شناختیم با لباس عربی و شب ها با بلم به داخل هور می رفتند و نزدیک صبح بر می گشتند
ما هم نمی دانستیم که این کار ها برای چیست
وقتی از مسئول رده بالا می پرسیدیم می گفتند می خواهیم با کانال زدن آب هور را برای کشاورزی به هویزه ببریم
و از آن کسانی که شب ها با بلم به داخل هور می رفتند می پرسیدیم مسئول رده بالا می گفت اینها ماهی گیران محلی هستند و برای ماهی گیری داخل هور می روند
ماموریت ما در آنجا تمام شد و به لشکر ۱۷ بر گشتیم
۱۰ ماه بعد از همانجا که ما شب ها کار می کردیم و داخل آب جاده احداث می کردیم عملیات خیبر آغاز شد
در این عملیات بنده دیگر لودر چی نبودم
بلکه به عنوان دوشکا چی و برادر کوچکم نیز به عنوان آر پی جی زن در عملیات خیبر در قالب گردان علی بن ابیطالب ع و لشکر ۱۷ شرکت کردیم در این عملیات برادرم غلامحسین حسن پور به شهادت رسید و بنده نیز مجروح شدم
عباس حسن پور
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 والفجر مقدماتی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
از ديدگاه فرماندهان نظامی ، بغداد و بصره، دو هدف استراتژيك، به شمار می رفتند؛ در اين ميان بغداد هدف غايی و بلند مدت و بصره، هدف ميان مدت و قابل دسترس محسوب مي شد.
بر اساس همين نگرش، مناطق مورد نظر برای عمليات والفجر مقدماتی، زمينه ساز تصرف بصره انتخاب شدند. به طور كلی در انجام عمليات ، دستيابی به بصره به طور مستقيم مورد توجه قرار داشت و سعی می شد اين هدف، با انجام دو يا سه عمليات تأمين شود، اما تصرف بغداد با انجام چند عمليات واسط امكان پذير بود و به زمان بيشتر و رشد سازمان رزم و اصلي شدن جنگ در تمام ابعاد نياز داشت. يكي از مناطقي كه امكان انجام عمليات در آن در راستای هدف تصرف بغداد وجود داشت، منطقه كوت تا عماره بود كه در نگرشی بلند مدت و كلان، مورد توجه تصميم گيرندگان نظامی بود. در سطح خرد نيز، انهدام دشمن، گشودن جبهه جديد و دست يافتن به زمين هاي مهم، دلايل اصلی در انتخاب منطقه فكه برای عمليات والفجر مقدماتی محسوب گرديد.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂