eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار حاج صادق آهنگران تو خرمشهر خونین کربلای عشق و ایمانی به رزمت آفرین به پیکارت درود شاعر: حاج حبیب الله معلمی (کیفیت پایین) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 دوستان همراه کانال منتظر نظرات شما در مورد خاطرات حاج صادق آهنگران (با نوای کاروان) هستیم. 🙏 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۱۱۶ هر سه نفر از مدرسه يكراست به محل ثبت‌نام رفتند. يكی از آنها جثه ای كوچك داشت. دوستانش ترسـيدند بـه خـاطر او آنها را هم اعزام نكنند. تصميم گرفتند دفعه بعد بدون او بـرای ثبـت نـام بروند. °°°° از اتوبوس پياده شدند. با همان جثه كوچك با شادی بـه طـرف آنهـا دويد. زودتر از دوستانش به جبهه رسيده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۷ از پنجره اتوبوس نگاهش كردم. چشم‌هايش پر از اشك شده بود، امـا گريه نميكرد. يك دنيا حرف داشت، ولی فقط ساكت به همه نگاه می‌كرد. اتوبـوس حركت كرد. آهسته دست تكان ميداد. ياد روزهايی افتادم كه خودم با همين حالت، اتوبوس اعزام را بدرقـه می‌كردم. می‌دانستم چه حالی دارد. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۸ از ميهمانی برگشتند. او در خانه نبود. چند سـاعتی منتظـرش ماندنـد، ولی نيامد. با نگرانی همه جا را گشتند. به خانی همه اقوام و دوستان سـر زدند. يكی از دوستانش خبر آورد به جبهه رفته است. °°°° سه روز بعد برگشت. می‌خواست اجازه بگيـرد؛ دلـش راضـی نـشده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۱۹ وقتی اعزاممان نكردند، خودمان دسـت بـه كـار شـديم. يـك نقـشه خريديم و برای خانواده‌ها نامه نوشتيم. صبح زود از خانه خـارج شـديم؛ بي سر و صدا. اهل خانه خواب بودند. هنوز آفتاب بالا نيامده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۱۲۰ آن قدر گشتم تا پيدايش كردم. خوابيده بود داخل چادر. خيلی وقـت بود برادرم را نديده بودم. او در يك گردان بـود و مـن در گـردان ديگـر. بالای سرش نشستم تا بيدار بشود. °°°° چشم‌هايش را باز كرد. با تعجب نگاهم كرد؛ لبخند زدم. مثل بـرق از جا پريد و در آغوشم كشيد. باورش نمی‌شد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 تصاویری ناب از روز آزادی خرمشهر 🔻ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته.. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻استراتژی فرمانده سپاه در دوران دفاع مقدس که عراقی‌ها را شوکه کرد 2⃣ علل موفقیت در فتح خرمشهر از زبان سرهنگ عراقی ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ نیروهای اسلامی چگونه موفق شدند خرمشهر را آزاد سازند؟ به نظر ما عوامل مهمی وجود دارد که نیروهای اسلامی هنگام آماده شدن برای عملیات آن را در نظر گرفتند. این عوامل در موارد زیر نمایان است؛ ۱ـ در عملیات پیشروی به سوی خرمشهر از عنصر غافلگیری به شکل مناسب استفاده شد. فرماندهی ما تصور می‌کرد که نیروهای اسلامی از سمت شهر پیشروی (حمله) خواهند کرد؛ اما نیروهای اسلامی پس از آنکه اقدام به کاهش سطح آب کردند، از طریق منطقه طاهری پیشروی و به این ترتیب، ما را غافلگیر کردند. این عملیات در حالی انجام شد که نیروهای ما از آن اطلاعی نداشتند. ۲ـ نیروهای اسلامی در استتار منطقه عبور موفق بودند؛ همچنین آن‌ها در عملیات احداث پل‌ها، مخفیانه و در سطحی وسیع موفق بودند. ۳ـ عملیات عبور دقیق و خارج از برد توپخانه‌ها و خمپاره‌ها انجام گرفت. این واقعیت نشان می‌دهد که نیرو‌ها با انضباط و مطیع فرماندهانشان بوده‌اند. ۴ـ نیروهای اسلامی پس از عبور به خاطر برخورداری از روحیه بالا، موفق شدند لایه دفاعی خط اول را پشت سر بگذارند و جاده خرمشهر ـ اهواز را تصرف کنند. ۵ـ نیروهای اسلامی هنگام پیشروی همه توان خود را متمرکز بر یک محور نکردند، بلکه در یک زمان از محورهای مختلفی استفاده کردند. آن‌ها با رخنه در شمال خرمشهر در وضعیت بسیار مناسبی قرار گرفتند و موفق شدند آن رخنه را توسعه بدهند و به سوی مرکز شهر پیشروی کنند. ۶ـ نیروهای ما پس از آنکه از مرکز شهر بیرون رانده شدند، در خارج از شهر موضع گرفتند. این شرایط موجب شد، نیروهای ما بدون غذا، مهمات و سوخت بمانند. از این روی، در وضعیت مصیبت باری قرار گرفتند. البته این شرایط در پی عقب‌نشینی نیروهای ما از مواضع اصلی پیش آمد. نیروهای اسلامی هم از این موقعیت به نفع خود استفاده کردند و نیروهای عراقی را در محاصره کامل خود درآوردند، به نحوی که دیگر هیچ راهی برای آن‌ها نمانده بود؛ یا باید تسلیم می‌شدند یا مرگی سخت در انتظار آن‌ها بود. در سایه این عوامل خرمشهر به دست نیروهای اسلامی آزاد شد. این افکار و نظریه‌ها محصول بررسی و تحقیق نبرد خرمشهر از ابتدا تا پایان آن به طور اختصاصی است. حق در صورتی که در پی آن طالبانی باشد از بین نمی‌رود. فیلمی که در ادامه می‌بینید، قسمت دوم گزارش تصویری از عملیات آزادسازی خرمشهر و اتفاقات آن دوره است. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 گزارش تصویری ۲ عملیات آزادسازی خرمشهر و حواشی آن ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 نوشته کاربر عزیز، "علقمه" 👇 سلام میخواستم یه تشکر ویژه کنم از خاطرات زیبای حاج صادق آهنگران سال ۶۱ بنده بایکی از رفقام بعد از اتمام امتحانات خردادماه جهت کسب روزی ودرآوردن خرج مدرسه سال بعد به آباده شیراز رفتیم ودر کافه ای بنام گلزار صحرا مشغول به کارشدیم وکارمان هم تمیز کردن میزها وظروف بود تا اینکه بعد ۲۷ روز نزدیکای ظهر دربیرون ازکافه روی یه سکویی نشسته بودیم که دیدیم یه کاروان ازطرف جاده شهرضا شیراز آمد که چند تا اتوبوس وچندتا خودروی لانکروس پشتیبانی ویه خودروی تبلیغات که اونم لانکروس که بهش کله گاوی هم میگفتند"جلوی کافه متوقف کردند "وعجیب اینکه خودروی تبلیغات نوحه سوی دیار عاشقان توسط آهنگران را میخوند "و چنان مرا تحت تاثیر قرار داد که اشکم جاری شد ودوست داشتم همان لحظه همراه کاروان به جبهه اعزام بشم " وبعد رفتن اون کاروان "به رفیقم گفتم منکه میخوام به جبهه بروم شمام میخواید بیاد "میخواید نیاد "که اونم گفتم منم میام "که بعد از پذیرایی ازمسافران "یکراست رفتیم سراغ صاحب کافه وگفتیم ما میخواهیم برگردیم به شهرمان واعزام بشیم به جبهه "که اونم قبول کرد و۵۰ تومان که همان ۵۰۰ریال هرماهی قراربودبهمون بدد داد و۵۰ تومان جایزه داد وگفت به خاطر اینکه میخواهید جبهه بروید جایزه تون باشه "که باخوشحالی اومدیم شهرضا وفوری عکس ۳×۴فوری برقی انداختیم اومدیم به روستایمان بنام هونجان که در ۶۰ کیلومتری جنوب شرقی شهرضا میباشد "تا فردا ش برویم برای ثبت نام اعزام به جبهه "که بعدرضایت پدر ومادر مرحومم رفتیم براثبت نام واعزام به آموزش ورفتن به سوی جبهه به عنوان بسیجی شرکت درعملیات محرم وسپس عشق جبهه باعث شد به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی د بیام وادامه جبهه و کلی خاطرات🙏🙏🙏
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ 🍂 یادش بخیر، برای عملیات والفجر مقدماتی در منطقه‌ای به نام چم هندی به سر می بردیم، سرمای منطقه همه را کلافه کرده بود و روزمرگی، بدتر. نماز ظهر و عصر را خوانده بودیم و ناهار آنروز که آبگوشت هم بود تمام شده و در چرت بعد از ناهار بودیم که لنکروزی کنار سنگرمان ایستاد. سرکی به بیرون کشیدیم تا ببینیم چه کسی وارد گردان شده است. باورمان نمی شد. او کسی نبود جز حاج صادق آهنگران دوست داشتنی که بطرف زیراندازی که برای نماز در فضای باز انداخته بودیم می رفت. رزمندگان به او علاقه عجیبی داشتند و هر جا می رفت حلقه را بر او تنگ می کردند و تا بوسه ای از او نمی گرفتند و هدیه‌ای به او می نمی دادند، دست بردار نبودند. منطقه چم معمولا پوشیده از تپه های سه، چهار متری است که دید مناسبی روی ترددها وجود ندارد. ولی وقتی بالای یکی از تپه ها منطقه رفتم و نگاهی انداختم جمعیتی را می دیدم که بصورت پراکنده به سمت ما می آمدند و از هم سبقت می گرفتند. تا حاج صادق نماز ظهر و عصرش را خواند جمعیت انبوهی را دید که در چشم بر هم زدنی جمع شده و منتظر نوحه خوانی او بودند. بی تکلف، بلندگوی دستی تبلیغات را در دست گرفت و عقب لنکروز رفت و نوحه من به خلد جاودانه می روم نزد معشوق عاشقانه می روم ( نوحه پیوست) را خواند. نوحه دلچسبی که در روزهای بعد زمزمه مان شد و سال ها برایمان خاطره انگیز. 🍂