🍂
🔻 برگی از سرنوشت
سلیمیان - زرین شهر
( قسمت پنجم)
¤¤¤¤
همزمان با دور شدن از پاسگاه ، باید مراقب پشت سر بودیم که توسط باقیمانده ی احتمالی نیروهای بعثی مستقر در پاسگاه ، زیر آتش گرفته نشویم ...
هوا کم کم رو به روشنایی میرفت ، شرایط خاص جنگی و وضعیت عقب نشینی ایجاب میکرد تا با تیمم و همزمان در حال حرکت نماز صبح را بجا آوریم ولی در چند نوبت وقوع درگیری باعث شد نماز قطع شده و مجددا اعاده شود ...
آسمان کم کم چهره روشن و پوشیده از ابر خود را نمایان کرد تا روز ۲۱ بهمن را در تقویم سال ۱۳۶۱ ثبت کند .
انگار زمین و آسمان دست به دست هم داده بودند تا یکی از سخت ترین جنگ ها را در سرزمینی به وسعت چزابه تا فکه رقم زده و به تماشا بنشینند ، قرار بود در آن روز مردانی از جنس غیرت و مردانگی از نقاط مختلف ایران عزیز در این سرزمین و در محاصره کامل مظلومانه بجنگند و راه آسمان را در پیش بگیرند ، رزمندگانی از بسیج فداکار ، از ارتش قهرمان ، از سپاه دلاور برگ زرینی را از رشادت غیور مردان بختیاری ، مشهدی ، آذری زبان ، فارس ، عرب و .... برای نسل های پس از خود به یادگار بگذارند.
با ادامه مسیر به میدان مینی برخورد کردیم که از ساحل هور شروع شده و دامنه آن به سمت فکه امتداد داشت ، ماهم باید برای رهایی از آن به سمت فکه پیش می رفتیم تا رخنه ای پیدا شود که بتوان از عمق حدود ۷۰۰ متری آن با کمترین تلفات عبور کرد ، بنا بر این گذاشته شد تا در مصرف مهمات شدت صرفه جویی را به خرج داد ، گاهی اوقات برای جبران کمبود مهمات ، خشاب های پر اجسادی که روی زمین قرار داشتند ، را بر میداشتیم ...
گاهی اوقات دایره میدان های عریض و سیم خاردارهای فرشی تا دو طرف جاده چزابه - فکه را زیر چتر خود گرفته بود و چاره ای جز ، عبور از روی جاده نبود ، در نقاط زیادی ستون های دود و آتش رو به آسمان بود ، آتش توپخانه ای نسبتا ضعیف و بعضا خاموش بود و این وضعیت مفهوم بدی داشت ، یا ارتش عراق در حال جابجایی قوا به منظور تقویت جبهه اش بود و یا نفرات ما را در تله ی خود به سمت بن بستی که بعنوان قتلگاه باشد هدایت میکرد ، از طرف دیگر اجرای آتش دور توسط ایران کاملا متوقف شده بود تا باقیمانده نیروهای عمل کننده ، بتوانند خود را به عقب بکشند .
جاده ظاهرا انتهایی نداشت و معابر میدان مین هم ترمیمشده بود ، سمت راست را که نگاه میکردیم ، نیروهای خودی را در فاصله یک کیلومتری می دیدیم که روی تپه ها نظاره گر ما بودند و سمت چپ جاده گاهی اوقات کانال عریضی که بعدا به کانال کمیل شهرت یافت قرار داشت از اینها که بگذریم اجسادسربازان دشمن و شهدا در نقاط مختلف دیده می شد ...
زمان به کندی می گذشت ، ساعت حدود ۷ صبح بود که جایی در سمت راست جاده و در مجاورت یک کانال نقل نیرو و چندین سنگر نعل اسبی وجود چند نظامی سبز پوش توجه همه را جلب کرد ولی معلوم نبود نیروهای دشمن هستند یا نیروهای سپاهی ، برای شناخت دقیق مسیر را به سمت آنها تغییر دادیم ، آنها به شدت مشغول صحبت بودند ۲ نفر نشسته روی یک بلندی نسبتا یک متری و دونفر ایستاده مقابل آنها ... وقتی نزدیک شدیم از صحبت عربی آنها فهمیدیم عراقی هستند ، یکی از آنها ناخنگیری در دست داشت و همینطور که با سه نفر دیگر حرف میزد ، ناخن دستش را میگرفت ، صدای جیپ نظامی کنار آنها که روشنبود امکان شنیده شدن صدای ما را به آنها نداده بود فاصله ی ما کاملا کم شده بود که ناگهان یکی از آنها متوجه شد و با فریاد گفت ایرانی ایرانی ... همزمانبا اینکار خیلی سریع سوار جیپ شده و پا به فرار گذاشتند ، پشت سر آن رگبار گلوله به سمتشان شلیک شد ، شلیک رگبارهای کوتاه تمام نشده بود که ناگهان از زمین و آسمان ، آتش باریدن گرفت ، شدت آتش آنقدر زیاد بود که راهی جز پناه گرفتن درون سنگرهای نعل اسبی و کانال کوچک با عمق ۷۰ سانتی ، نبود ، هرچه می گذشت بر تنوع و تعداد سلاح هایی که روی این محدوده متمرکز می شدند ، افزوده می شد ، کار وقتی خیلی سخت شد که سر و کله گلوله های زمانی و خمپاره و توپ پیداشد ، صدای انفجار برای لحظه ای قطع نمی شد ، بچه ها یکی یکی آماج تیر و ترکش ها قرار می گرفتند، با اینکه نیروهای ایرانی آن سوی میدان مین ، از روی تپه ها شاهد ماجرا بودند ، اما امکان هیچگونه اقدامی وجود نداشت ...
تنها راه استفاده از تاریکی شب بود که آن هم .....
دقایقی بعد درگیری دوطرفه شد یعنی بچه ها سازماندهی نسبی شدند و قرار شد ضمن صرفه جویی در مهمات ، تلاش شود تا تلفات کمتری بدهیم برای همین از هر تجمع پرهیز کنیم .
اما عملا با آن مهمات محدود امکان مقابله با آتش پرحجم دشمن را سلب می کرد ، گلوله از هر سمتی می آمد و این یعنی محاصره ی کامل ...
هر بار که فریاد و ناله ی یاحسین و یا زهرای عزیزی از یکی از سنگرهای مجاور شنیده می شد ، خبر از شهادت او می داد ...
کم کم حلقه محاصره تنگ و
تنگ تر میشد.....عرصه ی سختی بود ، نه زبان و نه قلم قدرت بیان آن را ندارد.
پایان
#خاطرات_شما
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #جام_زهر
مجموعه نظرات و جریانات
🔅 تناقص در مدیریت جنگ!
محسن رضایی در نامه ی مورخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۷ خطاب به هاشمی رفسنجانی می نویسد؛
" ما در منطقه ی جنوب در دو نقطه فاو و شلمچه در پایان بهمن ماه ۶۶ آماده حمله بودیم ، اما به دلیل لو رفتن طرح عملیات به جبهه ی شمالی رفتیم."
(اکبرهاشمی رفسنجانی، پایان دفاع، آغاز بازسازی ص۷۴۵)
هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۶۶ در جمع طلاب مازندران؛
" فردای جنگ، در عمق کردستان عراق است و شما رزمندگان ، فردا میدان جدیدی در پیش دارید."
(تکاپوی جهانی برای توقف جنگ، ص۶۸)
#نکات_تاریخی_جنگ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔴 نحوه تهیه مهمات 3⃣
در گفتگو با
محسن رفیق دوست
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
وقتی متخصصان در پروژه «یامهدی» موشک تاو را با خطای کمتر از یک متر بازسازی کردند، بر سرشان سکه ریختم، اتفاقا زمانی به آنها سکه دادم که میخواستیم نخستین موشک تاو را آزمایش کنیم. با اعضای کمیسیون دفاعی مجلس به میدان سمنان رفتیم آن موشک به جای اینکه به سمت هدف برود به بالای سر ما حرکت کرد. در آن روز سازندههای موشک تاو را تشویق کردم. به فاصله کمی موشک تاو ساخته شد و به هدف متحرک اصابت کرد که باز هم بچهها را تشویق کردم.
حدود ۲ سال پیش، بعد از ۳۵ سال و در سالروز ساخت موشک تاو از من دعوت کردند. وقتی که رفتم دیدم که موشک تاو سلاح اولیه موشکهای ضدتانک تولید سپاه بود و موشکهایی بود که در جنگ ۳۳ روزه حزب الله و رژیم صهیونیستی بر ضد تانکهای مرکاوا استفاده شد.
آرپی جی ۷ هم سلاح ضدتانک بود که اواسط جنگ اقدام به ساخت آن کردیم. نخستین بار، قبل از آغاز جنگ، ۵۰۰ عدد از آنرا به همراه ۲ هزار قبضه کلاشینکف و ۲۰۰ هزار فشنگ از یاسر عرفات خریداری کردم. اگر چه در همه سلاحهایی که از بلوک شرق خریداری کردیم، آرپیجی ۷ به عنوان یک سلاح معمولی وجود داشت.
همچنین از مجاهدین افغان موشک استینگر تهیه کردیم.
درباره تهیه لباس غواصی هم از چند کشور برای لو نرفتن اقدام کردیم. ما در همه مراحل جنگ، لطف و عنایت خداوند را به چشم میدیدیم. میخواستیم یک نیروی بزرگ رزمی از یکسوی اروندرود عبور کند و به سمت دیگری برود. در ابتدا گفتند ۶۰۰ نفر و بعدها شمار نیروهای عملیات به چندهزارنفر رسید، که یکی از الطاف خداوند این بود که ما توانستیم به روشهای مختلف بدون آنکه دنیا از این عملیات خبردار شود لباس غواصی خریداری کردیم.
✦━•··•✦❁🍃❁✦•··•━✦
ادامه در قسمت بعد
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #طنز_جبهه
ظلمت نفسی ظلمت نفسی
✅ مسؤل تدارکات بود، منتها از آن تدارکاتیهای که همه گروهان می گفتند ما بچه ها یمان هم با او خوب نمی شوند.
خیلی اهل حساب وکتاب و درست و دقیق، از آن زرنگهایی که پشه را روی هوا نعل می کنند. خودش شیرین تعریف می کرد.
می گفت: از همه جا بی خبر داشتم میرفتم گردان، جلسه، که دیدم از آن پایین، توی رودخانه پشت چادر صدای ناله و ندبه می آید. حالا نگو بچه ها مرا دیده اند وعمداً صدایشان را بلند کردهاند که توجه من را به خودشان جلب کنند. خوب که گوش کردم. چند نفر با تضرع تمام داشتند ظاهراً با خدای خودشان راز و نیاز می کردند : ظلمت... ن... فسی، ظلمت نفسی.. ن فسی. اما چرا این وقت روز!؟ پاورچین پاورچین رفتم نزدیک. آقا چشمت روز بد نبیند، چه دعایی، چه شوری چه حالی. تنقلاتی را که تا آن ساعت هیچکس رنگش را ندیده بود ریخته بودند وسط، می خور دند و می خندید ند و «ظلمت نفسی»
می گفتند :خودم هم با همه ناراحتی خنده ام گرفته بود.
چه بگویم؟
چه می توانستم بگویم؟
راهم را گرفتم وآمدم و به روی خودم نیاوردم.
✅ بر گرفته از کتاب فرهنگ جبهه شوخ طبعیها جلد دوم صفحه 149و150
ارسال کننده: عبدالعظیم اسماعیلی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 کرونای جبههای
#طنز_جبهه
یادش به خیر آون روزها 😊
روزایی که خبری از کرونا نبود.
فوق فوقش یه سرما خوردگی بود و یه گرما زدگی و دو سه تا عطسه و .... یه گال !
بله گال
یه بیماری خارشی واگیردار
خب، حق هم داشتیم بگیریم
یه روز فکه بودیم و تا حمام لشکر میومد مستقر بشه، آب گرم نشده می گفتن بار و بندیل رو ببندید که جابجایی داریم.
هنوز جاگیر نشده که باز...
نمیدونم اسم اونجا چی بود که خیلی خارش بجونمون افتاده بود.
نه آبی ، نه رودخونه ای، نه چاهی!
بهداری لشکر با یه حرکت انقلابی تشخیص داده بود این خارشها طبیعی نیست. احتمالا همه گال گرفتین. گفته بود، همه باید حمام کنن و همه لباسها رو بشویند و اونا که وضعشون خیلی خرابه، قرنطینه بشن.
از ماسک و الکل و پروتکل هم که خبری نبود..
شب و صبح اون روز، صبح گاه و دویدن و رزم شب تعطیل شده و همه دار و ندارمون که یه کوله بیشتر نبود رو انداختیم پشت کول و سلانه سلانه رفتیم سر صف.
خنده دار شده بودیم. نه به هر روز که اونقدر مرتب و منظم بودیم نه به امروز..
صف بطرف نیمچه چشمه ای که نزدیک یکی از روستاها بود حرکت کرد.
یک دسته سی نفره و یه باریکه آب و مشتی لباس.
تدارکات هم لطف کرده بود چند قالب صابون قهوهای محلی با مقداری تاید برا لباس ها فرستاده بود.
لخت شدن روبروی هم (با حداقل لباس) برامون خجالت آور بود و مایه شرم ساری. اولش کسی زیر بار نمی رفت ولی با تشر فرمانده گروهان، لخت شدن هم تکلیف شد و امر بر اطاعت از مافوق گذاشتیم و شروع کردیم به درآوردن لباس ها و شست و شوی اونها و حمام با شامپوهای تک نفره زرد رنگ و ...
چند خانم محلی با ظروف آببری تا از دور چشمشان به ما غاصبان آب افتاد از همانجا برگشتند و بیآب رفتن را به لقای ما بخشیدند.
عجب صحنه ای درست شده بود.
یکی آب روی سر دیگری می ریخت و دیگری پشت اون یکی را لیف می زد و دو نفر مشغول چلوندن لباس و..
تا نزدیک ظهر شستیم و رُفتیم و استحمام کردیم و همانطور به محوطه گردان برگشتیم.
درمحوطه هم داستان دیگری بر پا بود.
از همه جذابتر دیدن لباس شستن عباسپور با آن هیبت خاص بود که لباس هایش را در حلبی آبجوش روی آتش گذاشته بود و با چوب، هم می زد، گویی در حال پختن و پز است. و ریسه های پر از لباس خیس آویز شده بین علمک های چادر ها و پتوهای پهن شده در آفتاب و چادرهایی که بالها را بالا زده بودن و..
شیرینی خنده اون روز بر لب و لوچه بچه ها فراموش ناشدنی شد و یادگاری از کرونای جبههای.😘
یادش بخیر اون روزها
جهانی مقدم
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #جام_زهر
مجموعه نظرات و جریانات
🔅 سردار غلامعلی رشید؛
" من از نیمه دوم آذرماه که بحث های عملیات گسترده سال ۱۳۶۶ در قرارگاه شهید بروجردی (بانه) مطرح می گردید، هشدار می دادم که دشمن ممکن است به فاو حمله کند."
(غلامعلی رشید، پیش درآمدی بر سقوط فاو، فصلنامه مطالعات جنگ ایران وعراق، تابستان ۱۳۸۶ص ۱۰۴)
🔅 غلامعلی رشید؛
خطاب به محسن رضایی در سال ۶۶؛
" ارزش فاو برای دشمن بیشتر از خرمشهری است که ما گرفتیم. با اقدام عراق برای حمله به فاو، هم کویت موافق است هم عربستان و آمریکا و هم موجب می شود که روحیه ی سربازان شان بالا برود."
(مجید نداف. بررسی اجمالی شرایط حاکم برجنگ و چگونگی بازپس گیری فاو توسط عراق. فصلنامه مطالعات جنگ ایران وعراق. تابستان ۱۳۸۶ص ۱۱۷)
#نکات_تاریخی_جنگ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔴 نحوه تهیه مهمات 4⃣
در گفتگو با
محسن رفیق دوست
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
🔅 استفاده از توان داخلی برای ساخت مهمات
۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره در مدت چهار ماه ساختیم. مثلا فرماندهی قبل از عملیات کربلای۴ از ما میخواست ۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره تهیه کنیم. اگر میخواستیم این تجهیزات را از خارج تهیه کنیم دست کم ۳ میلیارد دلار و حداقل ۱۸ ماه زمان نیاز داشتیم. ارزی که ما برای این کار داشتیم، حداکثر ۴۰۰ میلیون دلار و حداقل زمان مورد نیاز ۴ ماه بود. ما با بهکارگیری تمام ظرفیتهای داخلی یعنی ۱۰۳ کارخانهای که میتوانستند ریختهگری کنند و بیش از سه هزار تراشکار، در این ۴ ماه، بیش از ۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره را ساختیم و از آن زمان به بعد با مهمات خودمان میجنگیدیم.
🔅 امام (ره) قبل هر عملیات نظر فرماندهان را میپرسیدند
امام (ره) معمولا صحبتهای فرماندهان را گوش میکردند و نظراتی میدادند ولی اجرای آنرا بر عهده خود فرماندهان میگذاشتند و برای موفقیت آنها دعا میکردند. یکبار خدمت ایشان بودم آقای رضایی عملیات را برای امام (ره) شرح میداد، امام فرمودند که این عملیات را به شکل «کَمّاشِه» انجام دهید. ایشان این کلمه عربی را گازانبری معنا کردند و گفتند که دشمن را به شکل گازانبری محاصره کنید. فرماندهی هم با تغییراتی که به عملیات داد، به موفقیت رسید.
🔅 ساخت و نصب ۱۴ کیلومتر پل خیبر در ۱۶ روز از معجزات بود
در عملیات خیبر و برای تصرف جزایر مجنون در سال ۱۳۶۲ سختترین عملیات را برای تدارک رزمندگان داشتیم. ما باید از هورالهویزه عبور میکردیم و جزایر مجنون را تصرف میکردیم. ساخت و نصب ۱۴ کیلومتر پل خیبر در ۱۶ روز یکی از معجزات خداوند بود.
🔅 موافق ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بودم
من موافق پذیرش قطعنامه از سوی امام (ره) بودم اما در فتح خرمشهر مخالف پذیرش قطعنامه و ادامه جنگ بودم چون باور داشتم اتفاقی نیفتاده است و ما فقط یک شهرمان آزاد شده و دشمن در اهدافش تغییری ایجاد نکرده است. مساله دیگر اینکه دشمن از نقاط حساس مرزی کشور ما خارج نشده بود. پس از فتح خرمشهر اگر آتش بس را میپذیرفتیم به دشمن فرصت میدادیم تا با شناخت نقاط ضعف ما از سوی بلوک شرق و غرب دوباره تجهیز شود و کمتر از ۶ ماه به ما حمله کند و به تهران برسد. بنابراین ما باید جنگ را به داخل خاک عراق میبردیم و ارتش عراق را تضعیف و خودمان را تقویت میکردیم که این اتفاق افتاد.
اینکه امروز فرمانده سپاه پاسداران عنوان میکند اگر شما به یک ایرانی حمله کنید ما همه کرک و پر شما را به باد میدهیم به پشتوانه خودکفایی ما از نظر دفاعی است. ما امروز جزو ۳ تا ۴ کشور نخست جهان از نظر صنایع موشکی هستیم. در پهپاد، جزو کشورهای نخست و در نانو جزو ۵ کشور مطرح دنیا هستیم. حدود ۲۰ سال پیش رتبه علمی ما در جهان ۱۴۳ بود، در حالی که امروز این رتبه به ۱۴ رسیده است. لذا آن ۶ سال جنگی که ما بعد از فتح خرمشهر انجام دادیم، مقدمات ایجاد یک نیروی نظامی که به خودش متکی باشد و از هیچ قدرتی نهراسد را فراهم ساخت.
خلاف کسانی که میگویند چون ضعیف شده بودیم قطعنامه را پذیرفتیم باید بگویم بعد از پذیرش قطعنامه، منافقین در عملیات مرصاد به خاک کشور تجاوز کردند و صدام نیز با ۱۵ لشکر گارد حمله کرد که هر دو با بدترین وضع شکست خوردند. عملیات مرصاد پرونده منافقین را برای همیشه از نظر نظامی جمع کرد و صدام هم متوجه شد که ایران تضعیف نشده، بلکه قدرتمند است. لذا این قدرت در طول۳۲ سال پس از پذیرش قطعنامه به جایی رسید که هیچ نیروی نظامی نمیتواند آنرا تهدید کند.
✦━•··•✦❁🍃❁✦•··•━✦
ادامه در قسمت بعد
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻رزمنده مازندرانی
شهید فریدون کریمی
تقریباً دو روز بود که هیچ آب و غذایی به من نرسیده بود، هر چی با کد و رمز اعلام میکردم فایدهای نداشت، ما تو خط بودیم، چند تا از دوستانم شهید شده بودند و مجروح، آتش جنگ دشمن هم خیلی سنگین بود، کسی اجازه تردد به خط را نداشت، الا در مواقع ضروری مثلاً برای بردن مجروح و انتقال مهمات، دیگر نتوانستم تحمل کنم و پشت بیسیم بیرمز و به زبان مازندرانی گفتم: از گشنگی و تشنگی بَمِردِمِه، کسی دَنیِه مِه وِسِه آذوقه بیاره؟
شهید غلام فضلی این دلاور و چشم و دیدهبان باتجربه بهشهری با اینکه مشغله زیادی داشت از پشت بیسیم متوجه سن و سال کم من شد و با آن وضعیت برایم آب، بیسکوئیت و آبمیوه با کلی وسایل خوراکی آورد، از شدت صدای مهیب مهمات جنگی، متوجه اطرافم نشدم به خودم آمدم دیدم یکی مرا صدامیزند. یک جیپ جلوی سنگرم بود، وسایل را ریخت توی سنگرم، برنج را داد دستم و به شوخی به زبان مازندارنی گفت: بَییر، وِشنامِه وِشنامِه! اینم غذا، اَمه آبرو رِه بَوِردی. باورم نمیشد، وقتی جیپ را دیدم، تمام بدنه ماشین، سوراخ سوراخ شده بود، از چادر جیپ فقط تکه پارچهای مانده بود، هر چی اصرار کردم صبر کن کمی خط آرام شود، بعد برو، قبول نکرد و برگشت و رفت سر پست. شهید غلام فضلی بهعلت جراحات جنگ و خیلی غریبانه و مظلومانه بعد از مدت کوتاهی بعد از جنگ به درجه والای شهادت نائل شد. یاد و خاطره شهید فضلی و همه دیدهبانان لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گرانقدر ادوات گرامی باد.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 تصاویر زیبایی از
رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء
با نوای حاج صادق!
#کلیپ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #جام_زهر
مجموعه نظرات و جریانات
🔅 سردار غلامعلی رشید؛
" حدود یک ماه قبل از عملیات والفجر ۱۰، در تاریخ دوم اسفند ۱۳۶۶ از تهران رفتم پیش برادرمحسن در باختران . چندین بار استدلال کردم که دشمن به فاو حمله می کند و می گفتم؛ با توجه به اطلاعات رسیده دشمن از مهران تا فاو نیروهای زیادی را جمع آوری کرده و قریب به ۴۰۰هزار سرباز و و ۴۰۰۰دستگاه تانک و نفربر و ۱۲۰۰ قبضه توپ را در حوالی عماره و بصره جمع کرده است. دشمن ببیند ما به حلبچه حمله کرده ایم موقع را مغتنم شمرده و به فاو حمله می کند. چون ما در جنوب دست بکار بسیار خطرناکی زده ایم و هیچ نیروی سازمان یافته ای را در آنجا متمرکز نکرده ایم و نیروی ما در فاو بسیار ضعیف است، این کار را نکنیم و حداقل ۲ لشکر را در فاو بعنوان احتیاط نگه داریم."
(پیش درامدی بر سقوط فاو ص۱۰۴)
#نکات_تاریخی_جنگ
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂