eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحوم آیت الله سید عبدالحسین روضاتی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خاطرات اسارت/زندان الرشید آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت یازدهم۱ با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خاطرات اسارت/زندان الرشید آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت یازدهم۲ با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
🍂 جناب نوریان نفراول ایستاده از سمت چپ، شهید عبدالله دیانی و شهید غلامرضا کمالی / سال ۶۲ مقر دهلران قبل از عملیات خیبر
🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت پنجم ۲۰ بهمن رسید و نیمه های شب عملیات شروع شد. در اولین دقایق آتشباریهای فوق العاده شدیدی در منطقه شلمچه شروع شد، انگاری نیروهای دشمن کاملا آماده دفاع هستن. آتشباری و فروریختن تعداد بی‌شماری منور در اون نقطه کاملا گویای اینه که عراقی‌ها تحرکات ما را کاملا رصد می‌کردن و آماده بودن، خدا به داد رزمندگان ما برسه. دقایقی از درگیریهای شلمچه نگذشت که سروصدای درگیریهایی در سمت چپ آبادان بگوش رسید و خیلی سریع شدت گرفت. هر چقدر درگیریهای این نقطه شدت می.گیره، درگیریهای شلمچه کمتر می‌شه. منطقه ی عملیاتی تقریبا ۵۰ کیلومتر با ما فاصله داره، در آخرین نقطه جزیره آبادان و محل تلاقی اروندرود و بهمنشیر با خلیج فارس. در این نقطه، عراق یه شهری داره به اسم فاو، بزرگ نیست، یه شهر کوچک که اسکله های بسیار بزرگ نفتی باعث شهرتش شده. تمام درگیریها در همین منطقه متمرکز است و شلمچه و اطراف آبادان سروصدای زیادی نیست. شدت آتش در منطقه فاو نشون میده نقطه اصلی عملیات همین‌جاست. صبح شد و سر سفره صبحانه، رادیو مارش پیروزی میزنه و اعلام می‌کنه رزمندگان اسلام طی عملیاتی بنام «والفجر ۸» شهر فاو عراق را تصرف کردند، باور کردنی نیست. چه جوری از اروند عبور کردن، چه جوری از باتلاق و نیزار عبور کردن، برای ما که بچه همین منطقه هستیم و شدت آب اروند و باتلاقی که در ساحل وجود داره را بخوبی می‌شناسیم. باورش خیلی سخته. فقط معجزه و امداد غیبی و صدالبته همت رزمندگان دلیرِ ما می‌تونه بر این موانع چیره بشه، همگی خوشحالیم. بعد از مدتها یه پیروزی درخشان نصیب ما شده. از امروز ماموریت ما شروع می‌شه، دیدگاه پالایشگاه آبادان به نسبتِ منطقه نبرد تقریبا سرگردنه محسوب می‌شه. تنها راه لجستیک عراقی‌ها برای فاو از جلوی چشم ما می‌گذره، وضعیت ما جوریه که در عین این‌که مستقیما در عملیات درگیر و مورد تهدید نیستیم، کاملا بر نیروهای دشمن تاثیر گذاریم و می‌تونیم با قطع کردن جاده های تدارکاتی دشمن، بزرگترین خدمت را به رزمندگان درگیر در فاو انجام بدیم و این خیلی شیرین و لذت بخش است. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 نماز خواندن نگهبانان عباس نجار ما می‌دانستیم و می‌دیدیم که ارتشی‌های عراقی چقدر از بعثی‌ها می‌ترسیدند و بعثی‌ها هم اصلا از مذهبی‌ها خوش‌شان نمی‌آمد. ممکن بود بهشان گیر بدن ولی با این حال بعضی از سربازان و حتی بعضی بعثی‌های درجه پایین مثل کاظم که فقط هوادار حزب بعث بودند، گاه گاهی نماز می‌خواندند. «حسین کرده» نماز می‌خواند، «سید سلام» قد بلنده خودم دیدم که نماز می‌خواند، شجاع هم نماز می‌خواند. البته اگر کسی در ارتش عراق خیلی سفت و سخت و مرتب نماز می‌خواند احتمالا برای خودش دردسر درست می‌کرد چون بعثی‌ها به او شک می‌کردند. 🔹آزاده تکریت ۱۱ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 شجاع - نگهبان شیعه و کرد اردوگاه تکریت ۱۱ در سال‌های اخیر که به علت بعضی گفتگوها با وی در آن سال‌ها، بعد از آزادی به صورت غیر منتظره توانستیم با ایشان ارتباط برقرار کنیم و اولین جمله‌ای که ایشان گفتند: این بود که: 👈 شما رستگار شدید. 👉 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یازده / ۱۲۸ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ در بیمارستان یک دفعه مبتلا به تب شدیدی شدم. مستأصل شده بودند. اولش استفراغ خونی حالا هم تب شدید. چند نگهبان بالای سرم می ایستادند تا نتوانم عمدی درجه تب سنج را بالا ببرم ولی این بار با لطف الهی واقعاً به چنان مرضی دچار شده بودم که دیگر نیازی به فیلم بازی کردن نداشتم و واقعاً وضعيتم حاد و وخیم شده بود. تب مداوم چهل درجه و بدون هیچ مسئله قابل تشخیص یک هفته ای ادامه داشت. همه درمان ها هم بی نتیجه بود. این تب خصوصاً شبها توانم را می‌برید و تا صبح بیدار می ماندم. شده بودم مثل شب‌های اول اسارت در بیمارستان زبیر. یکی از پزشکان مهربان عراقی دستور داد شب مرا به ردهه مخصوص افسران عراقی منتقل کردند که در آن مبرده (کولر) تا صبح محیط را خنک می‌کرد تا بلکه از تبم کاسته شود، اما نمی شد. حدود دو هفته ای در بیمارستان بودم. هیچ یک از روش های درمان پزشکان عراقی جواب نمی داد. بالأخره به لطف الهی و با استفاده از طب سنتی که یکی از اسرا بلد بود حالم بهتر شد. یک روز دستور آمد که بلافاصله من را به تکریت ۱۱ برگردانند. دکتر فقط یک بطری شربت معده آلومينيوم ام جی برای درد معده ام داد. با آمبولانس به اردوگاه ۱۱ برگشتیم. توی مسیر تصمیم گرفتم که یک فیلم جدید راه بیندازم. نزدیک اردوگاه که رسیدیم مقداری از شربت معده که سفید رنگ بود را توی دهانم ریختم و منتظر ماندم وارد اردوگاه که شدیم خودم را روی تخت ولو کردم و تا کلید خوردن اولین سکانس فيلم جديد منتظر ماندم. مصطفی، نگهبان چاق آمد تا من را تحویل بگیرد. او به خوبی مرا می‌شناخت. تا درب باز شد و دو نفر از اسرا برانکاردم را پایین آوردند، شربت سفید را با حالت استفراغ از دهان بیرون ریختم. مصطفی گفت: «اوه این که هنوز حالش خرابه چرا این رو خوب نشده به اردوگاه پس فرستادن و بلافاصله دستور داد من را به ردهه داخل اردوگاه بردند. خوشبختانه نقشه ام گرفت و دکتر دستور داد سه روزی بستری شوم و به جز سرم و کمی مایعات هیچ چیز دیگری نخورم. بعد از روز سوم اجازه دادند که غذا بخورم. من که حسابی گرسنه بودم آن قدر غذا که نان و خورش کرفس بود خوردم که اسهال گرفتم و باعث شد ۱۸ روز دیگر هم آنجا بمانم. حالا حدود یک ماهی از ورودم به تکریت ۱۱ می‌گذشت، بدون اینکه شکنجه شده باشم. باور کردنش خیلی سخت است. نه تونل مرگ و نه هیچ شکنجه دیگری. این یعنی استجابت دعای همان شب سختی که از خدای خوبم خواسته بودم یا مرگم را برساند یا از شکنجه ها نجاتم دهد. در این مدت مسعود هم در ردهه به خاطر ادرار خونی بستری بود. اما هاشم را به انفرادی برده بودند. یک روز یکی از بچه های بند ۱، که برای ردهه به آنجا می آمد من را دید و از زنده بودنم تعجب کرد. او این خبر را به بچه های اردوگاه رسانده بود. به هر حال بعد از یک ماه بستری مرخصم کردند و به انفرادی منتقل شدم. لحظه دیدار مجدد دوستان، لحظه زیبایی بود. با بچه ها روبوسی گرمی کردم و از اوضاع اردوگاه پرسیدم. بچه ها گفتند با فیلمی که تو بازی کردی شکنجه ما هم خیلی کم شد. اردیبهشت از راه رسیده بود و هوا رو به گرمی می‌گذاشت. کار هر روز بعثی ها کتک زدن ما هنگام هواخوری بود. ما هم دیگر پوستمان کلفت شده بود و به شکنجه ها عادت کرده بودیم و اگر یک روز کتک نمی خوردیم برایمان جای تعجب داشت. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 زیر خاکی از اردوگاه اسرای ایرانی در زمانی‌که در دست دشمن اسیر هستید بهترین روش برای حفظ خود از اذیت و آزار دشمن این است که خودت را به‌سادگی و بی اطلاعی زده و ادعا کنی چیزی نمی‌دانی! این قطعه فیلم واقعی از اردوگاه اسرای ایرانی، نماد و مظهر استفاده اسرا از این تاکتیک بسیار کارآمد است. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
در نیمه ماه، ماهِ تمام آمده است عطرِ نفسِ گل به مشام آمده است در خانۀ زهرا و امیر مؤمنان اوّل پسر و دوّم امام آمده است سالروز ولادت امام حسن مجتبی (ع) مبارک باد 🍂
🍂 🔻 انجمن حجتیه ۳) گفتگو با آیت الله روضاتی سندشناس مشهور معاصر ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔹 انجمن حجتیه آیا معتقد به جدایی دین از سیاست بود؟ شیخ محمود حلبی و مریدانش قبل از مواجهه با بهایی‌ها در جریان ملی شدن صنعت نفت نیز ورود خوبی داشتند و از آیت الله کاشانی حمایت کردند و نشان دادند می‌توانند نقش فعالی در عرصه‌ اجتماع بازی کنند، اما این حضور مریدان شیخ چندان دوام پیدا نکرد. خود شیخ محمود هم دیگر نطق‌های آتشینش را بر بالای منبر با وقوع کودتای ۲۸ مرداد تکرار نکرد. اندیشه جدایی دین از سیاست در میان انجمن حجتیه‌ای‌ها از همین جا شروع شد و گسترش یافت. ما خواهیم دید که شیخ محمود حلبی اجازه ورود به مجلس شورای ملی را هم پیدا می‌کند، اما به دلیل همین نگاه‌ها او از این حضور مهم انصراف داد. مخالفت‌ها با اندیشه سیاسی امام خمینی از عقاید فکری اعضای انجمن نشأت می‌گرفت که می‌گفتند در زمان غیبت امام زمان نباید در امر سیاست دخالت کرد؛ چراکه این کار موجب آسیب به دین می‌شود و امام عصر ناراحت و ناخشنود می‌شوند. 🔹 موضع انجمن نسبت به انقلاب اصولا چگونه بود؟ وقتی انقلاب به رهبری امام خمینی به پیروزی رسید، شیخ محمود حلبی موضع استواری را اتخاذ نکرد و گاهی حمایت صریح می‌کرد و گاهی سکوت می‌کرد. این مواضع این چنین بود و ثباتی در این زمینه وجود نداشت. بسیاری از اعضای انجمن نیروهای انقلابی خوبی بودند و نمی‌توانستند امام را یاری نکنند؛ لذا از همان ابتدا حساب خود را از انجمن جدا کردند و عده‌ای دیگر هم چشم به دهان شیخ محمود و مواضع حزب بادش دوختند. شیخ محمود باز هم در این مقطع از اندیشه‌های سکولاریسی خود دفاع می‌کند و خطاب به منتقدانش می‌گوید: ما نباید زیاد خودمان را آلوده‌ی حوادث اجتماعی و سیاسی کنیم؛ ما باید به فعالیت‌های تبلیغی دینی خودمان مشغول شویم و همان اصلاح بهایی‌ها را ادامه دهیم! شیخ محمود در این زمینه دست به دامان مصلحت‌اندیشی هم می‌شد و می‌گفت: رژیم شاه مسلح است و مردم سلاحی ندارند؛ پس این مبارزه جایز نیست. او می‌گفت: شیعه همچنان باید با حکومت جور کنار بیاید و اقدام جدی انجام ندهد و مملکت شاه شیعه دارد؛ پس نیازی به انقلاب نیست! ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خاطرات اسارت/شرایط زندان آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت دوازدهم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
🍂 لیوان چای و آب در اسارت 🔹 ارسالی از آزاده سرافراز علی سوسرایی @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت ششم بچه ها ساعت شیفت دیدبانها را مشخص کردن، دونفر دو نفر روزی ۶ ساعت، برای تمام ساعت‌های شبانه روز دیدبان داریم چند نفر هم اضافه. چند تا از بچه ها رفتن منطقه عملیاتی فاو را ببینند. بعلت احتیاج به نیرو و مهیا بودن منطقه عملیاتی، برای هنرنمایی و شیطنت های معمول رزمندگان آبادانی و همچنین حضور یگانهای ضدزره و زرهی با فرماندهان کارکشته ای مثل هدایت رحمانیان، سید حسین موسوی، خسرو امینیان و فرهاد آغاجری وووو تعدادیشون همونجا موندن و شجاعانه وارد عملیات شدن، چند نفر هم برگشتن. اونهایی که برگشتن تعریف‌های فوق العاده ای می‌کنن، از عظمت عملیات و پهناوری اروند در اون نقطه و درهم کوبیده شدن مواضع عراقی‌ها و تصرف معجزه آسای فاو، تعریف‌هایی می‌کنن که باور کردنی نیست. شاید سالها و دهه ها بگذره و کسی نتونه این حماسه عظیم و معجزه آسا رو بدرستی شرح بده. توی این غوغاها، فرهود شهدادیان هم سروکله اش پیدا شده و می‌خواد توی عملیات حضور داشته باشه. دو سال خدمتش رو توی تیپ زرهی ۷۲ محرم گذرونده و از نیروهای خیلی زبل زرهی است. از اوائل سال ۶۲ با هم آشنا شدیم توی یکی از مقرهای بسیج آبادان، مقر کلیسا. وقتی خودش را معرفی کرد، حسن اسماعیلی یه جلسه ی فوری با حضور عبدالله ملحانی و سعید یازع و عبدالله احمدی و من برقرار کرد و با رای اکثریت آرا اسم فرهود را به مجتبی تغییر دادیم، قبول نمی‌کرد، کتکش زدیم، تسلیم شد. اینقدر اسم مجتبی تکرار شد که خانواده اش هم باور کردن اسمش مجتبی است. تازه ازدواج کرده و تو راهی داره، حدود یکسالی هست که از جبهه رفته و توی تهران مشغول بکار شده، پدرش یه کارگاه کوچولوی تولیدی کفش چرمی داره. خیلی تلاش کردیم منصرفش کنیم قبول نکرد و بچه های زرهی را پیدا کرد و راهی فاو شد. بچه ها هر روز به منطقه سرکشی می‌کنن و با اخبار مسرت بخشی برمیگردن. اینجوری که محمد زهیری تعریف میکنه، اینقدر هواپیمای ساقط شده در منطقه ریخته که قابل شمارش نیستن. تعدادی از بچه های زرهی گردان مقداد(باقیمانده تیپ زرهی 72 محرم) که حالا تحت امر لشکر نجف اشرف هستن یه هنرنمایی دیگه ایی از رزمندگان آبادانی را به ثبت رسوندن. چون هنوز پل سنگین و قابل اعتمادی برای فاو نصب نشده، بچه های ما بدون تانک وارد فاو شدن و تانکهای بجا مانده عراقی را سوار شدن و از همونها برعلیه عراقی‌ها استفاده می‌کنن. نکته جالبتر اینکه، اکثر تانکها جدید هستن و تفاوتهای زیادی با تانکهای قبلی دارن ولی بچه های جسور و خلاق ما با وجود این تفاوتها توانستن از تانکها بهره برداری خوبی بکنند. عده ای دیگه هم توی لشکر ۲۵ کربلا مشغول تصرف و دفاع از فاو توانایی‌های خودشون رو بروز می‌دن. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 خاطرات و تجربیات عملیات خیبر سردار احمد سوداگر ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔹 در منطقه طلائیه، نیروهای لشکر ۲۷ و امام حسین (علیه‌السلام) و نوزده فجر. یعنی ۳ لشکر متراکم پشت سر ما مانده و گیر کرده بود. شب اول حاج همت رفته بود. شب دوم حاج حسین خرازی و شب سوم آقای اسدی، ولی همه روی همین جاده مانده بودند. اگر پایین جاده می‌رفتیم میدان مین و سیم‌خاردار بود. اگر روی جاده می‌رفتیم پدافند هوایی و تانک‌ها درو می‌کردند. با امکانات ما در این محور، اصلاً امکان نفوذ نبود. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از کتاب یازده / ۱۲۹ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ یک روز بعثی ها، چندنفری ریختند سرمان و حسابی کتک کاری مان کردند. بعد از شکنجه به هاشم گفتم در چه حالی رفیق؟ در جوابم این شعر را خواند: دوران بقا چو باد صحرا بگذشت نیکی و بدی و زشت و زیبا بگذشت پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد بر گردن او بماند و بر ما بگذشت این دو بیتی آب خنکی بود بر آتش زخم‌های اسارت. به راستی شکنجه ما گذرا بود و موقتی. ولی سیاهی و کدورت این ظلم های بعثی ها تا ابد بر گردن شان ماند. چهارمین ماه مبارک هم از راه رسید و خداوند در خلوت زنزانه، ما را میهمان ضیافت رمضانش کرد. دعای مخصوص ماه مبارک را در حالی می‌خواندیم که آن را کاملاً مطابق حال خود می‌دیدیم. سیری برای همه گرسنگان، آزادی برای همه اسرا و همه و همه خاصاً شرح حال ما در اردوگاه مخوف تکریت ۱۱ 🔹 اردوگاه اشرف به روایت الف.ق در همین ایام الف.ق که به مجاهدین پناهنده شده بود را به زنزانه آوردند و در آخرین سلول جا دادند. حالا شد قوز بالا قور. تنها دلخوشی مان را هم که صحبت و گپ با یکدیگر بود از دست داده بودیم. ترسیدیم او را برای جاسوسی فرستاده باشند، لذا اولش با او سرد گرفتیم. اما او که همه ما را می شناخت، سرصحبت را باز کرد.... او می گفت: «بعد از اینکه با چند نفر از رفقام به مجاهدین پیوستیم، آنها ما رو به اردوگاه اشرف بردن و حسابی با خوراکیهای خوشمزه ازمون پذیرایی کردند. بعد چند تا خانم به اصطلاح مجاهد با ادا و اطوارهای خاصی اومدند سراغمون و باهامون هم صحبت شدند و... الف.ق می گفت که ابتدا روی آنها کارهای ضد فرهنگی انجام داده بودند و با توجه به ظرفیت‌هایی که در آنها دیدند، اطمینان سران مجاهدین به آنها جلب شده بود. می‌گفت اون جا حمام‌های مردونه زنونه رو کنار هم، جوری ساخته بودند که به راحتی امکان ارتباط و فساد رو فراهم می کرد». او می گفت: «اگرچه مجاهدین ظاهراً با کسی که مرتکب فساد اخلاقی می‌شد برخورد می کردند ولی در عمل از مدتی با اون مهربون می شدند و جایگاهش رو ارتقاء می دادند. از طرفی با اینکه مسجد اردوگاه اشرف معمولاً خیلی خلوت بود و اگر کسی می‌رفت مسجد، در ظاهر کاری باهاش نداشتند، ولی به بهانه های دیگه بهش گیر می‌دادند و اذیتش می‌کردند. او می گفت: « جوری بود که می دونستیم چه کارهایی ما را پیش سران منافقین عزیز می کنه و چه کارهایی ما را توی لیست سیاه شون می‌ذاره. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مناجات خدایا ببخش 🔹 با نوای حاج محمود کریمی عبد گنهکارت دلش بیقراره بندت به غیر از تو کسی رو نداره @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مهدی طحانیان را به خاطر دارید؟ همان اسیر ۱۳ ساله‌ای که به‌دلیل بی حجابی خبرنگار هندی از گفتگو با او امتناع کرد. 🔹 هم اکنون او ۵۵ سال سن دارد و در بین مردم حضور پیدا می کند و عکس العمل‌های مردم در مواجهه با این قهرمان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 انجمن حجتیه ۴) گفتگو با آیت الله روضاتی سندشناس مشهور معاصر ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔹 شیخ محمود حلبی می‌گفت: نباید جوانان وطن این گونه از بین بروند و باید راهی غیر از روش امام خمینی در پیش گرفت. بنده یادم هست برخی از سران انجمن می‌گفتند که امام سیزدهم (منظورشان امام خمینی بود) در فرانسه رفته خوش‌گذرانی و به مردم می‌گوید: بروید جلوی آتش و گلوله! وقتی انقلاب پیروز شد، شیخ محمود، که پیش‌بینی‌هایش درست از آب در نیامده بود، مدتی گوشه عزلت گرفت و از لحاظ تشکیلاتی انجمن دچار انفکاک‌هایی شد و چنددستگی‌هایی رخ داد؛ عده‌ای از اعضای انجمن به امواج خروشان ملت در دفاع از انقلاب پیوستند؛ کسانی مثل مهندس مصحف و دکتر صادقی از مشهد مشهورترین این افراد بودند. از سوی دیگر عده‌ای دیگر بر مواضع تردیدآور انجمن در برابر انقلاب امام و امت ایستادند که خود شیخ محمود در رأس این افراد قرار داشت و انتقاداتی را نسبت به انقلاب بر ملا کردند. امام خمینی هم اینها را دیگر مورد تایید قرار نداد. بعدها افرادی مثل عمادالدین باقی به انتقاد از انجمن پرداختند و کتاب‌هایی در این زمینه هم منتشر شد. کتاب «شناخت حزب قاعدین» در همین زمینه منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت. 🔹 خاستگاه انجمن را باید بی‌تردید استان خراسان و شهر مشهد به حساب آورد، اما افراد این انجمن در شهرهای دیگری همچون مراغه، نی‌ریز، کرمانشاه، قم، کرج و … تبلیغ می‌کردند. اعضای انجمن در شهر اصفهان هم فعالیت می‌کردند؟ اصفهان از جمله شهرهای مهمی بود که انجمن حجتیه برای آنها برنامه‌ریزی وسیعی انجام داده بود؛ کسانی مثل آیت الله خادمی و آیت الله شمس‌آبادی در این شهر گرایش‌های حجتیه‌ای پیدا کرده بودند؛ افراد دیگری از روحانیت که مرید آیت الله خویی بودند، گرایش‌هایی در این باره در آنها مشاهده می‌شد. این مقطع مصادف است با عضوگیری در حزب جمهوری اسلامی؛ یعنی انجمن حجتیه عده‌ای را جذب خود کرد و در مقابل حزب جمهوری اسلامی هم عده‌ای دیگر از روحانیون را به سوی خودش کشاند. برخی دیگر از اعضای انجمن در آموزش و پرورش شاغل بودند و از این جهت که بعضی از آنها دبیر و معلم بودند و با دانش‌آموزان و کلاس و مدرسه سر و کار داشتند بسیار خطر ناک بود. یک طیف دیگر انجمن حجتیه‌ای‌ها در اصفهان در بازار شاغل بودند و کار آزاد داشتند. اینها که عمدتا آدم‌های پولداری بودند اقدام به تاسیس مراکز خیریه درمانی و حمایتی و پشتیبانی از اقشار کم‌درآمد کردند و کوشیدند در ذیل این فعالیت‌ها، اقدامات اصلی خود را انجام دهند. تاسیس دارالایتام‌ها در این خصوص انجام شد و درمانگاه عسکریه هم در شهر اصفهان توسط اعضای انجمن حجتیه صورت گرفت. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خاطرات اسارت/زندان‌الرشید آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت سیزدهم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
🍂 جناب نوریان، نفر اول از سمت راست