eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 خاطرات و تجربیات عملیات خیبر سردار احمد سوداگر ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔹 در منطقه طلائیه، نیروهای لشکر ۲۷ و امام حسین (علیه‌السلام) و نوزده فجر. یعنی ۳ لشکر متراکم پشت سر ما مانده و گیر کرده بود. شب اول حاج همت رفته بود. شب دوم حاج حسین خرازی و شب سوم آقای اسدی، ولی همه روی همین جاده مانده بودند. اگر پایین جاده می‌رفتیم میدان مین و سیم‌خاردار بود. اگر روی جاده می‌رفتیم پدافند هوایی و تانک‌ها درو می‌کردند. با امکانات ما در این محور، اصلاً امکان نفوذ نبود. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از کتاب یازده / ۱۲۹ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ یک روز بعثی ها، چندنفری ریختند سرمان و حسابی کتک کاری مان کردند. بعد از شکنجه به هاشم گفتم در چه حالی رفیق؟ در جوابم این شعر را خواند: دوران بقا چو باد صحرا بگذشت نیکی و بدی و زشت و زیبا بگذشت پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد بر گردن او بماند و بر ما بگذشت این دو بیتی آب خنکی بود بر آتش زخم‌های اسارت. به راستی شکنجه ما گذرا بود و موقتی. ولی سیاهی و کدورت این ظلم های بعثی ها تا ابد بر گردن شان ماند. چهارمین ماه مبارک هم از راه رسید و خداوند در خلوت زنزانه، ما را میهمان ضیافت رمضانش کرد. دعای مخصوص ماه مبارک را در حالی می‌خواندیم که آن را کاملاً مطابق حال خود می‌دیدیم. سیری برای همه گرسنگان، آزادی برای همه اسرا و همه و همه خاصاً شرح حال ما در اردوگاه مخوف تکریت ۱۱ 🔹 اردوگاه اشرف به روایت الف.ق در همین ایام الف.ق که به مجاهدین پناهنده شده بود را به زنزانه آوردند و در آخرین سلول جا دادند. حالا شد قوز بالا قور. تنها دلخوشی مان را هم که صحبت و گپ با یکدیگر بود از دست داده بودیم. ترسیدیم او را برای جاسوسی فرستاده باشند، لذا اولش با او سرد گرفتیم. اما او که همه ما را می شناخت، سرصحبت را باز کرد.... او می گفت: «بعد از اینکه با چند نفر از رفقام به مجاهدین پیوستیم، آنها ما رو به اردوگاه اشرف بردن و حسابی با خوراکیهای خوشمزه ازمون پذیرایی کردند. بعد چند تا خانم به اصطلاح مجاهد با ادا و اطوارهای خاصی اومدند سراغمون و باهامون هم صحبت شدند و... الف.ق می گفت که ابتدا روی آنها کارهای ضد فرهنگی انجام داده بودند و با توجه به ظرفیت‌هایی که در آنها دیدند، اطمینان سران مجاهدین به آنها جلب شده بود. می‌گفت اون جا حمام‌های مردونه زنونه رو کنار هم، جوری ساخته بودند که به راحتی امکان ارتباط و فساد رو فراهم می کرد». او می گفت: «اگرچه مجاهدین ظاهراً با کسی که مرتکب فساد اخلاقی می‌شد برخورد می کردند ولی در عمل از مدتی با اون مهربون می شدند و جایگاهش رو ارتقاء می دادند. از طرفی با اینکه مسجد اردوگاه اشرف معمولاً خیلی خلوت بود و اگر کسی می‌رفت مسجد، در ظاهر کاری باهاش نداشتند، ولی به بهانه های دیگه بهش گیر می‌دادند و اذیتش می‌کردند. او می گفت: « جوری بود که می دونستیم چه کارهایی ما را پیش سران منافقین عزیز می کنه و چه کارهایی ما را توی لیست سیاه شون می‌ذاره. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مناجات خدایا ببخش 🔹 با نوای حاج محمود کریمی عبد گنهکارت دلش بیقراره بندت به غیر از تو کسی رو نداره @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 مهدی طحانیان را به خاطر دارید؟ همان اسیر ۱۳ ساله‌ای که به‌دلیل بی حجابی خبرنگار هندی از گفتگو با او امتناع کرد. 🔹 هم اکنون او ۵۵ سال سن دارد و در بین مردم حضور پیدا می کند و عکس العمل‌های مردم در مواجهه با این قهرمان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 انجمن حجتیه ۴) گفتگو با آیت الله روضاتی سندشناس مشهور معاصر ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔹 شیخ محمود حلبی می‌گفت: نباید جوانان وطن این گونه از بین بروند و باید راهی غیر از روش امام خمینی در پیش گرفت. بنده یادم هست برخی از سران انجمن می‌گفتند که امام سیزدهم (منظورشان امام خمینی بود) در فرانسه رفته خوش‌گذرانی و به مردم می‌گوید: بروید جلوی آتش و گلوله! وقتی انقلاب پیروز شد، شیخ محمود، که پیش‌بینی‌هایش درست از آب در نیامده بود، مدتی گوشه عزلت گرفت و از لحاظ تشکیلاتی انجمن دچار انفکاک‌هایی شد و چنددستگی‌هایی رخ داد؛ عده‌ای از اعضای انجمن به امواج خروشان ملت در دفاع از انقلاب پیوستند؛ کسانی مثل مهندس مصحف و دکتر صادقی از مشهد مشهورترین این افراد بودند. از سوی دیگر عده‌ای دیگر بر مواضع تردیدآور انجمن در برابر انقلاب امام و امت ایستادند که خود شیخ محمود در رأس این افراد قرار داشت و انتقاداتی را نسبت به انقلاب بر ملا کردند. امام خمینی هم اینها را دیگر مورد تایید قرار نداد. بعدها افرادی مثل عمادالدین باقی به انتقاد از انجمن پرداختند و کتاب‌هایی در این زمینه هم منتشر شد. کتاب «شناخت حزب قاعدین» در همین زمینه منتشر شد و مورد استقبال قرار گرفت. 🔹 خاستگاه انجمن را باید بی‌تردید استان خراسان و شهر مشهد به حساب آورد، اما افراد این انجمن در شهرهای دیگری همچون مراغه، نی‌ریز، کرمانشاه، قم، کرج و … تبلیغ می‌کردند. اعضای انجمن در شهر اصفهان هم فعالیت می‌کردند؟ اصفهان از جمله شهرهای مهمی بود که انجمن حجتیه برای آنها برنامه‌ریزی وسیعی انجام داده بود؛ کسانی مثل آیت الله خادمی و آیت الله شمس‌آبادی در این شهر گرایش‌های حجتیه‌ای پیدا کرده بودند؛ افراد دیگری از روحانیت که مرید آیت الله خویی بودند، گرایش‌هایی در این باره در آنها مشاهده می‌شد. این مقطع مصادف است با عضوگیری در حزب جمهوری اسلامی؛ یعنی انجمن حجتیه عده‌ای را جذب خود کرد و در مقابل حزب جمهوری اسلامی هم عده‌ای دیگر از روحانیون را به سوی خودش کشاند. برخی دیگر از اعضای انجمن در آموزش و پرورش شاغل بودند و از این جهت که بعضی از آنها دبیر و معلم بودند و با دانش‌آموزان و کلاس و مدرسه سر و کار داشتند بسیار خطر ناک بود. یک طیف دیگر انجمن حجتیه‌ای‌ها در اصفهان در بازار شاغل بودند و کار آزاد داشتند. اینها که عمدتا آدم‌های پولداری بودند اقدام به تاسیس مراکز خیریه درمانی و حمایتی و پشتیبانی از اقشار کم‌درآمد کردند و کوشیدند در ذیل این فعالیت‌ها، اقدامات اصلی خود را انجام دهند. تاسیس دارالایتام‌ها در این خصوص انجام شد و درمانگاه عسکریه هم در شهر اصفهان توسط اعضای انجمن حجتیه صورت گرفت. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خاطرات اسارت/زندان‌الرشید آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت سیزدهم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
🍂 جناب نوریان، نفر اول از سمت راست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت هفتم به‌سرعت خودم را رسوندم بالای سرش، حسین جلی زاده است، صورتش کبود شده و آب از دهانش راه افتاده، شیمیایی شده و حالش وخیمه. چرا به‌جای مراجعه به اورژانس و بهداری، اومده این‌جا؟ تکونش دادم تا بهوش اومد. خیلی حالش خرابه، بردمش توی خونه، یه دوش گرفت و لباسهاش رو عوض کرد. هر چی اصرار می‌کنم ببرمش بهداری قبول نمی‌کنه. رفتم بهداری سپاه و به محمدفرخی که مسئول بهداری است قضیه را گفتم، می‌گه عامل اعصاب استنشاق کرده باید شیر بخوره، یه مقداری دارو هم بهم داد. رفتم مدرسه رازی مقر تدارکات سپاه، بابام اینجاست و کمک کرد یه مقداری شیر و غذا برام تهیه کرد بردم خونه. بچه های تدارکات سپاه آبادان یه ایستگاه صلواتی توی فاو برپاکردن و شربت آبلیمو و چای و نون و پنیر به رزمنده ها میدن. حسین خوابیده، بعد از اینکه شیر و دارو را خورد و یکمی سرحال اومد با صدای خفیفی اخبار تلخی داد، احمد علیپور شهید شده ترکشِ گلوله تانک به قلبش اصابت کرده و شهید شده. صحبت کردن براش خیلی سخته، شیمیایی بدجوری روی تارهای صوتی و حنجره اش اثر کرده، اخبار عملیات را بصورت خلاصه گرفتم. فهمیدم اوضاع در منطقه خیلی به نفع ماست. عراقی‌ها فقط از ۳ نقطه بسیار محدود می‌تونند پاتک کنند و به‌همین دلیل دفاع در مقابل پاتکهاشون خیلی سخت نیست. البته آتش خیلی سنگینی می‌ریزن و حملات هواپیماهاشون هم قطع نمی‌شه به اضافه استفاده بسیار گسترده و پرحجم از مواد شیمیایی. چون شهر به‌شدت زیر آتشه، موندن توی خونه خیلی خطرناکه، حسین رو بردم مقر خمپاره انداز بوارده، خودم هم برگشتم پالایشگاه. روز چهارم یا پنجم عملیات، نوبت دیدبانی من و امیر واحدی اولین شیفت صبح است، امیر مثل همیشه مشتاقِ شکار دشمن. صبحانه و فلاکس چای را با خودمون بردیم بالای بویلر، آفتاب تازه در حال طلوع کردن است و بهترین شرائط برای دیدزدنِ مسافات دور. داشتم لقمه نون و پنیر می‌پیچدم، امیر با تعجب فراوان بهم گفت بیا ببین اینها چی هستن؟ رفتم پشت دوربین، توی عمق خاک عراق، جاده سوم فاو بصره، یه چیزهایی دارن حرکت می‌کنن. فاصله خیلی زیاد است حدود ۳۰ کیلومتر و این دوربین توانایی زیادی نداره، خیلی دقت کردم، بنظرم اومد که تعداد خیلی زیادی کمرشکن دارن تانک هاشون رو به‌سمت فاو می‌برند، •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 ترانه خواندن اسماعیل علی سوسرائی ما در آسایشگاه ۱۱ قدیم از بند ۴ در اردوگاه تکریت ۱۱ بودیم که یک روز نگهبان عراقی «اوس» آمد پشت پنجره و گیر داد که یکی بیاد برام آواز فارسی بخوونه. «اسماعیل ابراهیمی» جانباز قطع پا اهل گیلان بلند شد و داوطلب شد بخونه. بچه‌ها بهش اعتراض کردند ولش کن اما اسماعیل قبول نکرد. رفت پشت پنجره و شروع به آواز کرد: هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله ... «اوس» متوجه شد و مترجم رو صدا کرد و گفت: این چی می‌گه؟ مترجم گفت: اسماعیل! این شک کرده، من چی ترجمه کنم؟ بزن یه کانال دیگه. اسماعیل هم‌کانال رو عوض کرد تا خطر رفع شد. 🔹آزاده تکریت ۱۱ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس دوباره عشق دوباره هوی دوباره هوس دوباره ختم زمستان دوباره فتح بهار دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس دوباره باد بهاری، همان نه گرم و نه سرد دوباره آن وزش میخوش آن نسیم ملس @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از کتاب یازده / ۱۳۰ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ الف، ق می گفت که با یکی از دوستانش قصد فرار از دست منافقین را داشتند، ولی در نزدیکی های مرز ایران دستگیر شده و چون اسیر جنگی محسوب می شدند، آنها را در اردوگاه اشرف زندانی کردند. او می‌گفت که در زندان هم برای آنها مرتب فیلم‌های مبتذل پخش می‌کردند و همه گونه امکانات وسوسه انگیز و مفسده دار برایشان فراهم بود. او می‌گفت این زندان معروف به زندان از آرمان بریده‌ها بود!». تقریباً تمام بهار را در سلول‌های انفرادی بودیم کار هر روز عراقی ها این بود که یک نگهبان برای هواخوری مختصر ما را بیرون می‌آورد که ای کاش نمی آورد، چون بیشتر شبیه کتک خوری بود تا هواخوری. یک نگهبان بچه سال بود که واقعاً وحشی بود. از وقتی ما را بیرون می آورد تا آخر وقت هواخوری با کابل می‌زد به سر و کمر و خلاصه هم خیلی اذیت می‌کرد و هم روی اعصابم راه می رفت، درست مثل مصطفى و لفته. آن ایام مثل سایر ایام اسارت یکنواخت و به کندی سپری می شد. بر خلاف آن شب اول. شب را می‌کشتی صبح نمی‌شد و خورشید را به زور باید پائین می آوردی. بالأخره آنها چند ماه بعد ما را به اتاقی که در مجاورت انفرادی بود منتقل کردند. احتمالاً می خواستند اسرای دیگری را در زنزانه تنبیه کنند. در آن اتاقک برنامه های آموزشی با هم داشتیم و روزگار می‌گذشت. آن اتاقک سه در سه متر مربعی اگر چه پنکه نداشت اما نسبت به زنزانه بهشت بود. مزیت بزرگ این اتاقک این بود که روزنه ای هر چند تنگ به فضای باز داشت و از آن روزنه هوای تازه گاهی فرصت نوازش گونه های تفتیده ما را پیدا می‌کرد. علاوه بر آن، حالا دیگر مجبور نبودیم بعد از جیرجیرک ها و گنجشک ها نمازمان را بخوانیم. در تمام این مدت به جز ایامی که در ردهه بودیم یادم نمی آید حمام کرده باشیم. وقتی احتیاج به غسل پیدا می‌کردیم با حدود یک لیوان آب این کار را انجام می دادیم. اول صبر می‌کردیم تا ما را برای توالت بیرون ببرند و خیلی سریع به نیت غسل سرمان را زیر آب لوله می‌شستیم و بقیه غسل را داخل سلول با یک لیوان آب و کمی اسفنج که با آن تمام بدن را خیس می‌کردیم انجام می‌دادیم. تیرماه ۱۳۶۹ هم از راه رسید. هوا خیلی گرم بود و داخل آن اتاقک به غیر از شب ها که هوا کمی خنک می‌شد گرما امان مان را بریده بود. یک روز آمدند و گفتند آماده حرکت شوید. بار و بندیل مختصر اسارتی مان را که همه اش در یک پاکت پلاستیکی امروزی جا می‌گرفت بستیم و طبق معمول چشم بسته حرکت مان را به "ملحق ب" جایی که با ۷۲ نفر دیگر به آن تبعید شده بودیم بردند. ولی هاشم و مسعود را به جای دیگر. البته بعد از مدتی هاشم و مسعود هم به من ملحق شدند و ما را به اتاقی راهنمایی کردند که چند تا از بچه های قدیمی بند ۱و۲ آنجا بودند. حالا دیگر مجدداً اوضاع عادی شده بود. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 فیلم مصاحبه با حجت الاسلام عالی در دوران دفاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ از مجموعه کلیپهای زیرخاکی دفاع‌مقدس @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 انجمن حجتیه ۵) گفتگو با آیت الله روضاتی سندشناس مشهور معاصر ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔹دشمن‌شناسی حجتیه‌ای‌ها از چه جنسی بود؟ چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب انجمن حجتیه‌ای‌ها با امپریالیسم و آمریکا ضدیت آن‌چنانی نداشتند و منافع آنها را تهدید نمی‌کردند. سابقه مبارزاتی اینها با غرب چندان به چشم نمی‌خورد، اما در مقابل، دربرابر اتحاد جماهیر شوروی ایستادگی‌های فوق‌العاده‌ای از اینها مشاهده می‌کنیم. معروف است که هدف مبارزاتی تشکل حجتیه از بهاییت به کمونیسم تغییر پیدا کرد. این مورد به نظر بنده ریشه در عدم بصیرت رهبران انجمن داشت که دشمن اصلی را به درستی نشناختند و به دنبال دشمن‌های غیراصلی و فرعی رفتند. امام خمینی بارها اینها را نصیحت می‌فرمود، اما فایده‌ای نداشت. برخی جریان‌های سیاسی در آن مقطع انقلاب، همچون نهضت آزادی‌ها بر خطر کمونیسم پافشاری کردند و در این مورد با انجمن حجتیه‌ای هم‌نظر بودند. فهم و درک امام در قبال این مسئله در آن دوران واقعا مثال‌زدنی بود؛ ایشان در آن زمان کمونیسم آمریکایی را مطرح کردند و تلویحا فرمودند که دست امپریالیسم و کمونیسم در یک کاسه است و اینها با هم اشتراکات و ریشه‌هایی دارند. 🔹 اعضای انجمن حجتیه آن گونه که شواهد و قراین حاکی است، در همان ابتدای انقلاب، هم در میان انقلابیون نفوذ کردند هم در میان روشنفکران و جریان نهضت آزادی. علت این امر چه بود؟ اعضای انجمن در بسیاری از مراکز و نهادهای انقلابی نفوذ کرده بودند. جالب این است که قبل از انقلاب این افراد از حضور در سیاست ممانعت به عمل می‌آوردند، اما پس از انقلاب به صورت مغرضانه‌ای لب به انتقاد گشودند و انتقادات غیر سازنده‌ای را علیه جریان انقلاب اعمال کردند. سپاه، جهاد سازندگی، آموزش و پرورش و استانداری‌ها از جمله این مراکز بودند. این افراد در دفتر کار حتی سران عالی‌رتبه مملکتی در همان اوان انقلاب رسوخ کردند و اندیشه‌های خود را بسط می‌دادند و اطلاعات سیاسی و امنیتی را به دست می‌آوردند تا در موقعیت مناسب مورد بهره‌برداری قرار دهند. انجمنی‌ها در مدارس نفوذ کرده بودند و شهید رجایی نسبت به این نفوذ بارها هشدار داد و حاضر نشد به آنها بها بدهد. 🔹 حرف آخر؟ انجمن حجتیه‌ای‌ها بعد از انقلاب برخی حرکت‌های خزنده انجام دادند؛ مثلا گروهک مهدویت ماحصل فعالیت این انجمن بود. این گروهک توسط فردی به نام سید محمد میلانی سامان‌دهی شد. این گروهک نسبت به اهل سنت موضع‌گیری‌های تندی را انجام داد و ضمن ادعای ارتباط با امام زمان طرفدارانی را در تهران و مشهد برای خودش دست و پا کرد. میلانی طرفدارانش را به جمع‌آوری سلاح دعوت کرد و در همین زمینه بود که تعدادی از پایگاه‌های بسیج خلع سلاح شد. میلانی، که خود را سید خراسانی معرفی کرده بود، توانست تعداد زیادی از جوانان را فریب دهد و وادار به انجام برخی اقدامات خراب‌کارانه مانند ترور برخی افراد کند. افرادی در ذیل تشکیلات انجمن ادعای ارتباط با امام زمان را داشتند که میلانی یکی از اینها بود. هرچند باند میلانی خیلی زود کشف و منهدم شد، اما باز هم افراد مشابه او ظهور کردند و می‌کنند و از مفهوم انتظار شیعی سوء استفاده می‌کنند. انجمن حجتیه دارای اندیشه‌های منحرف از انتظار است که متأسفانه همچنان جاری است. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ پایان http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
با قبولی اعمال و .... متشکر از این همه زحمات .... اوج فعالیت انجمن حجتیه سالهای 53 تا اوایل انقلاب اسلامی بوده اسمش مبارزه با بهایی ها بوده. یادم هست در کوت عبدالله منزل بهایی ساکن بودند تمام هم و غم انجمن شده بود بهاییت و مبارزه کلاسهای فوق العاده کتاب های فراوان یکی از لیدرهای آنها در اهواز. یکی دو بار مرا که آن زمان که مسوول کتابخانه مسجد بودم سال 55 و دانش آموز دبیرستانی پرشور به جلسات اهواز دعوت کرد. جلسات حول بهاییان و شناخت امام زمان عج و جشن های نیمه شعبان بود. وقتی مرا بدرقه میکرد به من گفت سعی کنید کتابخانه را رها کن در جلسه سخنرانی افراطی ها هم شرکت نکن. منظورش مرحوم فاکر و گلسرخی و... بودند. مطلبی هم به من گفت که همان لحظه جواب تندی دادم و ارتباط را با حجتیه قطع کردم. به من گفت اگر ساواک شما را دستگیر کردند بگو من فقط در جلسه انجمن حجتیه شرکت میکنم. گفتم یعنی حجتیه وابسته به ساواک هستند؟ گفت خیر ولی ما در سیاست دخالت نمی کنیم. این با روحیه من سازگار نبود. از همان لحظه ارتباط را با آنها قطع کردم. نه فقط من بلکه تمام دوستان جوان مسجد امام خمینی ره فعلی کوت عبدالله. حتی در برنامه های آنها شرکت نمی کردیم ارادتمند عبدالصادق حیدری زاده پیشکسوت آموزش و پرورش
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خاطرات اسارت/روزمرگی اردوگاه آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت چهاردهم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
نفر جلو نشسته اسلحه بدست سرکچل😂😂 کلاه به سر / من (نوریان) در جمع کادر فرماندهی گردان قمربنی هاشم به فرماندهی محمدطاهری سال ۶۴ آبادان قبل والفجر۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت هشتم خیلی دقت کردم، بنظرم اومد که تعداد خیلی زیادی کمرشکن دارن تانک هاشون رو به‌سمت فاو می‌برند. امیر هم نظرش اینه که اینها کمرشکن‌های حامل تانک هستن ولی اینقدر تعدادشون زیاده که باور کردنی نیست، یکمی باهمدیگه مشورت کردیم، می‌ترسیم اشتباه کرده باشیم. با تلفن قورباغه ای به بچه های پائین خبر دادیم تا به قرارگاه بیسیم بزنند و گزارش بدن، اگر این‌همه تانک به فاو حمله کنند جهنمی بپا می‌شه و ممکنه تلفات خیلی سنگینی به ما وارد کنند. قرارگاه بعد از اینکه گزارش ما رو شنید با تعجب پرسید مطمئنید؟ بهشون اطمینان دادیم، حدود یکساعت گذشته و هیچ خبری از قرارگاه نشد، ما توپخانه ای نداریم که بتونه اونجا رو بزنه، منتظریم ببینیم قرارگاه چه پیشنهادی برای انهدام این ستون میده. حوصله مون از بلاتکلیفی سررفت، ستون تانکها به‌سمت فاو سرازیر هستن و ما هم نشستیم و هیچ کاری از دست مون برنمیاد و این وضعیت خیلی اذیت مون میکنه. مجددا با قرارگاه تماس گرفتیم و توضیح خواستیم، قرارگاه اعلام کرد منتظر تائید گزارش شما بودیم، گزارش شما از طرف دکل‌های شلمچه و پاسگاه زید تایید شده، چند دقیقه دیگه منتظر هواپیما باشید!!! دقایقی نگذشت و صدای غرش هواپیماها بگوش رسید، صدای بسیار وحشتناکی از فاصله نزدیک شنیدم چنان هیجان زده شدم که سرم را از بویلر بیرون کردم. صحنه بسیار عجیب و خطرناکی دیدم، یکی از هواپیماها بصورت یکطرفه از لای بویلرها عبور کرد، اینقدر پایین پرواز میکنه که کاسکت خلبان را بخوبی دیدم. عراقی‌ها چندتا سایت راداری و موشک ضدهوایی روبروی آبادان دارند و خلبانها برای فرار از امواج رادار مجبورند در ارتفاع خیلی پائین پرواز کنند. امیر واحدی پشت دوربین هورا می‌کشه، هولش دادم و رفتم پشت دوربین، دوتا بمب افکن ایرانی چه غوغایی کردن، یکی از سر ستون می‌زنه یکی از آخر ستون، ستون تانک‌ها غرق در انفجارهای پی درپی و آتش دود شدن. خلبانها بعد از تمام شدن بمب ها و موشکهاشون با شلیک توپ، آخرین بقایای ستون زرهی عراق را نابود کردن و بسلامت برگشتن. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂