🍂
🌴 پوکههای طلایی - ۲ )
ﺧﺎﻃﺮات آزاده ﺟﺎﻧﺒﺎز ﻣﺤﻤﻮد ﺷﺮﯾﻌﺖ
نوشته: ﻃﯿﺒﻪ دﻟﻘﻨﺪی
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
🔹 عملیات ادامه داشت.
نزدیک صبح آتش دشمن خیلی شدید شد. هواپیما و توپخانه هم به این حجم
عظيم دامن میزدند.
آنها در تدارک تک بزرگی بودند.
دور و بر من یک دشت بود، پر از جنازه عراقی و ایرانی. باد سرد صبحگاهی به صورتم میخورد. شب داشت میرفت و جایش را به روشنی میداد. بر عکس، دل پر تلاطم من که از امید خالی میشد و ناامیدی همه زوایایش را پر می کرد. احساس جاماندن و تنها شدن مثل درد عمیقی در وجودم پیچید. از هوش رفتم.
•••
با صدای نارنجک عراقیها به هوش آمدم. آفتاب داغ ساعت دو، پوست را می گزید.
جلو می آمدند و سنگرها را پاکسازی میکردند. هر چند لحظه یکبار صدای تیر خلاص توی دشت می پیچید. لباسهایم پاره و خــونـی بــود. خونریزی شدید رمقی برایم نگذاشته بود. انگشتهایم چنگ شده بود و فرقی با جنازه نداشتم. با خودم گفتم
- تا چند لحظه دیگه یکی از این تیرای خلاص توی سرت میخوره و تموم!
نیمه بی هوش بودم که سردی لوله تفنگ را روی سرم احساس کردم. هرچه قدرت داشتم جمع کردم و به انگشتهایم تکانی دادم. اطرافم را گرفته بودند و با هم حرف میزدند. دستهایم را به سختی بالا بردم. چشمهایم سیاهی میرفت و دنیا با آدمهای اسلحه به دست دور سرم می چرخید.
بعضی هاشان سیه چرده تر بودند و شکلشان با بقیه فرق می کرد. شاید نگاه های من باعث شد که یکیشان با افتخار اشاره کند و بگوید: «هذا سودانی».
انگار حضور سایر کشورها را در خط مقدم خود نوعی مباهات میدانستند.
یکیشان با عجله و وحشت زده دستهایم را به پشت بست. ایرانی ها ضدحمله را شروع کردند. منطقه زیر آتش بچه های ما بود ولی هنوز پیشروی نکرده بودند.
کشان کشان مرا کنار تانک بردند. بعد روی دو جنازه عراقی پرت کردند و راه افتادیم.
وظیفه گردان ما تصرف جاده آسفالته بصره بود. روی همین اصل حدس
زدم که دارند مرا به طرف این شهر میبرند. حرکت ناآرام تانک مرا بالا و پایین می انداخت و هر بار دنده های شکسته ام توی گوشت فرو می رفت و دردم را چند برابر می کرد.
گاه و بیگاه روی همسفرهای ساکتم میافتادم. چند بار هم دست و پای آنها روی من افتاد.
عده زیادی سرباز به طرفم هجوم آوردند. آنجا مقر سپاه هفتم عراق بود و انگار من طعمه جدیدشان بودم.
سر و صدا و صحبت میانشان بالا گرفت. به من و جنازه ها اشاره می کردند. این طور دستگیرم شد که فکر میکنند من این دو نفر را کشته ام. بعضی هاشان عصبانی بودند و از نگاهشان کینه و خشم میبارید ولی تعدادی با کشتن من مخالف بودند. وقتی مرا گوشه ای رها کردند مطمئن شدم که فعلاً نمی خواهند بمیرم.
مدتی که گذشت دوباره توجهشان را جلب کردم. یکیشان به من نزدیک شد. خنده موذیانه ای چهره اش را پر کرده بود. مدام بر می گشت و به رفقایش لبخند میزد. نمی دانستم چه میخواست بکند.
بالای سرم که رسید بی رمق چشم به نگاه شیطنت بارش دوختم. انگشتش را تا انتها توی زخم سینه ام فرو برد. درد، وحشیانه به همه وجودم چنگ زد. ناله ام که بلند شد صدای خنده هایشان فضا را پر کرد. این کار را تکرار کرد و تکرارخنده ها در
میان ناله های من.
ادامه دارد..
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#پوکههای_طلایی
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 نقش قرارگاه کربلا
در عملیات کربلای۵
به روایت اسناد ۱۸
جمعبندی فرمانده سپاه درباره تداوم جنگ نشان میداد که منطقه شلمچه آخرین گام عملیاتی سپاه در جنوب است. ازنظر وی با عمل در شلمچه، ابتکار عمل در جنوب پایان مییابد و سپاه چارهای جز اجرای عملیات در جبهههای میانی و شمال غرب کشور ندارد. تنها منطقه عملیاتی هور بود که به اعتقاد محسن رضایی نمیشد آن را بهطور قاطع رد کرد. وی در ادامه صحبتهای خود درباره راهبرد عملیاتی سپاه میگوید:
[درباره] هور الان نمیشود نظر قاطع داد، باید کار کرد، اگر شلمچه نشد، غرب شد، اینجا بشود کار کرد. ما باید از هم اکنون باب جدیدی باز کنیم که اگر بخواهیم در جنوب بجنگیم، تاکتیکهای جدیدی لازم است، منتها باید از استراتژی امام که هرجا میخواهید عمل کنید، نباید به دشمن زمان بدهید پیروی کنیم و آن را فراموش نکنیم. باید از امام سؤال کرد که آیا میشود بهخاطر هجومهای ایدهال از عملیات کوتاه مدت دست برداشت؟
در ادامه بحث، غلامپور که از معتقدین به منطقه شلمچه است میگوید:
درباره شلمچه فکر میکنم شرایط خاص فعلی است، وقتی ما به یگانها میگوییم، آنها باور ندارند که ده روز دیگر عملیات است. واقعیت امر هم این است که عملیات شلمچه با عجله میشود. شلمچه جبههای است که باید با حوصله کار کرد، مشکلاتش را بررسی کرد، امکاناتش را پای کار آورد. اگر یک مقدار زمان بگذاریم روی این مسائل و به بچهها بگویید، فرض کن، نیروهایتان را بفرستید مرخصی و برگردند تا شناسایی کنند. به آنها خشایار بدهیم بیایند پای کار، کم کم باورشان میشود، بهخصوص یکی دو یگان مثل مرتضی قربانی (لشکر۲۵ کربلا) که بیایند پای کار، آنها هم روحیه میگیرند.
محسن رضایی در پاسخ به غلامپور میگوید:
یگانها قابل حل است. باید دنبال این مشکلات بود. باید سه مسئله پشتیبانی، مهندسی و جناحین را حل کنیم.
زمان را باید نه کم بگذاریم و نه زیاد. باید پیشرفت کارها را یکی یکی کنترل کنیم. ازنظر ما، باید تمام سازماندهی خشایار راه بیفتد، چک شود، مانورش را ببینیم، ممکن است یک هفته دیگر، ممکن است دو هفته دیگر، نمیدانم عملیات کی است.
هرچند به نظر میرسید درباره عملیات شلمچه بهصورت یکی از راهحلهای عملیاتی اتفاق نظر وجود داشته باشد، اما هیچیک از فرماندهان ازجمله برادر غلامپور درباره نظر آقای هاشمی مبنیبر تسریع در زمان عملیات اظهارنظر خاصی نکرد و این موضوع در پس مباحث کلی جنگ پنهان ماند. با چنین برداشتهایی جلسه فرماندهان سپاه با همان جمعبندی قبلی که سه قرارگاه در مناطق شلمچه، هور و غرب کشور فعال باشند، خاتمه یافت و حاضرین جلسه را در حضور آقای هاشمی رفسنجانی ادامه دادند. آقای هاشمی رفسنجانی نیز بهعنوان فرمانده عالی جنگ در این جلسه میکوشید تا نظر مثبت فرماندهان سپاه را درباره عملیات تعجیلی در شملچه به دست آورد. وی در ابتدای این جلسه پس از توضیحات برادر محسن رضایی به وی گفت:
شما درمجموع نظرتان مثبت است دیگر؟ چون قبلاً هم بهصورت خلاصه به من گفتید، اما با این توضیحات که دادید نظرتان درمجموع مثبت است.
محسن رضایی در پاسخ به آقای هاشمی میگوید:
نظرمان مثبت میشود انشاءالله، یعنی ناامید نیستیم از اینجا.
هاشمی رفسنجانی:
ناامید نیستیم که [مکث کوتاه] ما حالا نمیتوانیم به امید شما بنشینیم. شرایط جنگ الان بهصورتی است که باید از اینجا با تصمیم برویم به تهران، باید تصمیم بگیریم. ضمناً امام هم راضی نیستند، برادران بدانند امام قطعاً از تأخیر در عملیات راضی نیستند. پیش از آنکه عملیات [کربلای۴] شروع شود، ایشان یک جملهای به من گفت که من حالا زود میدانم این جمله را به شما بگویم. بعداً حالا وقت هست، من به تلخی آن جمله تا به حال از امام در مورد جنگ و رزمندگان نشنیدهام. چیز خوبی نبود. بعد هم خودشان مایل نبودند من نقل کنم. جمعی هم بود، من تنها نبودم که این جمله را ایشان گفتند. ایشان ناراضی هستند از تأخیرها، شاید هم در تحلیل ایشان یکی از عوامل ناموفقیت عملیات گذشته، تأخیر یک ماه گذشته بوده است. از حرفهای ایشان من اینطور میفهمم. تعبیری که، اینها به انتظار اینکه داس پیدا کنند، شمشیر را از دست میدهند.
بههرحال من میخواهم بگویم که جمع کردن نظرات شما مشکل است و توقع نداشته باشید که فرماندهی همه شما را راضی کند، فرماندهی به یک جمعبندی که رسید تصمیم میگیرد. پس از آن دیگر اخلاص و اذا عزمت فتوکل علیالله است.
پیگیر باشید
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #کربلای_پنج
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 همسر شهید بزرودر
عبدالحسین برونسی درگذشت
روح مطهره حاجیه خانم «معصومه سبک خیز» همسر سردار شهید «عبدالحسن برونسی» پس از تحمل یک دوره بیماری به همسر شهیدش پیوست.
مرحومه سبک خیز در سال ۱۳۴۷ با شهید برونسی ازدواج میکند که حاصل آن ۸ فرزند بود.
شهید عبدالحسین برونسی از شهدای بزرگ دوران دفاع مقدس بود که در عملیاتهای متعددی چون عاشورا، فتحالمبین، بیتالمقدس، والفجر ۳و ... حضور فعال داشت و سرانجام در حالی که فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) را بر عهده داشت، به شهادت رسید.
مقام معظم رهبری درباره شهید برونسی فرمودند: «به نظر من شهید برونسی و امثال او را باید نماد یک چنین حقیقتی به حساب آورد؛ حقیقت پرورش انسانهای بزرگ با معیارهای الهی و اسلامی، نه با معیارهای ظاهری و معمولی. به هر حال هر چه از این بزرگوار و از این بزرگوارها تجلیل بکنید، زیاد نیست و بجاست».
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#شهید_برونسی
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
4_5969682393122996377.mp3
8.77M
🍂 نواهای ماندگار
🔹با نوای
حاج صادق آهنگران
ای که بستی عهد و پیمان با خدا
کن سفر با کاروان کربلا
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوتی_ماندگار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 یادش بخیر!
گیر دادنهای دوستان جبههای!
خدا نکند کسی ولو از سر ناچاری و اضطرار دو مرتبه پشت سر هم به مرخصی میرفت.
مگر بچهها ولش می کردند.
وقتی پایش می رسد به گردان هر کسی چیزی بارش می کرد.
مثلا از او سوال میکردند:
«فلانی پیدات نیست کجایی؟»
دیگری جواب می داد:
«تو خط تهران - اندیمشک کار می کنه»
و گاهی هم می گفتند:
«از شهر مرخصی گرفتی آمدی جبهه؟»
و شیطونتر ها از گوشه سنگر فریا. میزد:
«بابا ولش کنید، همین روزا وقتی شام عروسی داد میفهمید کجا بوده.»
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#یادش_بخیر #طنز_جبهه
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
غزه امروز شوکت دین است
استقامت نتیجه اش این است
خنده بر لب سلاحشان در دست
باد در پرچم فلسطین است
علیرضا نجفی
دی ماه ۱۴۰۳
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#جبهه_مقاومت
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 هوانیروز
پا به پای رزمندگان در جبههها
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 هنگ سوم | ۸۲
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
- گاوکش
ستوان «زید» افسری بود بعثی و مغرور. او نسبت به اسلام و ایران بسیار کینه میورزید. این ستوان فرماندهی رسته هنگ یک از تیپ بیستم را بر عهده داشت. محور حمله هنگ یکم، پاسگاه سابله، واقع در جنوب شهر سابله بود. چند ساعت پیش از شروع حمله، جام بغض و کینه خود را نسبت به یک گاو بیچاره که در نزدیکی او به چرا مشغول بود، سر کشید. او با وجود اعتراض افرادی که در آن محل حضور داشتند، سلاح کمری خود را کشید و با شلیک چند گلوله گاو را نقش زمین کرد. پس از کشته شدن گاو بیچاره هیاهویی بین افراد به راه افتاد. اما فرمانده هنگ به گونه ای این فتنه را خاموش کرد.
ستوان «زید» در حین حمله علیه پاسگاه سابله در داخل سنگر کوچکی نشسته بود. او در حالی که همراه افرادش در آن سنگر با نیروهای ایرانی در گیر بود نارنجکی سرگردان به سوی او آمد که درست در زیر نشیمنگاه او منفجر شد. البته او کشته نشد، ولی خدا خواست او را عبرتی برای دیگران قرار دهد و در این دنیا کیفر اعمال خود را ببیند.
انفجار این بمب دستی آن چنان جراحات عمیقی در نشیمنگاه او ایجاد کرد که پزشکان لندن هم از مداوای آن عاجز ماندند.
ه - باز شکست چذابه
همان گونه که قبلاً اشاره کردم دیگر نیروهای عراقی در پاتکی از محور چذابه - شیب شرکت کردند. نیروهای شرکت کننده از افراد گارد ریاست جمهوری به فرماندهی سرتیپ ستاد «عبدالهادی صالح»، تیپ ۱۷ زرهی و نیروهای ویژه ای از تیپ ۳۳ تشکیل یافته بودند. نیروهای این محور خسارات سنگین متحمل شده و نتوانستند حتی یک متر پیشروی کنند. سطح آب هور را انبوهی از اجساد پوشانیده بود. از مهمترین خسارات وارده در این محور، کشته شدن سرتیپ ستاد «عبدالهادی صالح» صاحب مدال شجاعت، شخص مورد احترام صدام و قهرمان عملیات تپه کولینا بود.
به گفته شاهدان عینی در این حمله، درجه نظامی او مقابل دیدگان افراد گارد ریاست جمهوری کنده شد و سرانجام به قتل رسید. جنازه او در منطقه ممنوعه باقی ماند و دولت عراق خبر کشته شدن وی را جایی پخش نکرد. حتی ایرانیها نیز از کشته شدن این فرمانده مطلع نشدند.
- مجازات شکست خوردگان
روز پنجم دسامبر ۱٤/۱۹۸۱ آذر ۱۳۶۰ سروان «ابراهیم» افسر مسئول قرارگاه به همراه مقداری ماهی محلی درجه یک به دیدار ما آمد. او در بین نظامیان به تملق و چاپلوسی شهرت داشت و این بار هم به منظور دستیابی به امتیازات و منافع شخصی برای فرمانده رشوه آورده بود. او به سربازان دستور داد مقداری هیزم جمع کنند سپس ماهی را به سبک محلی عراقی (مسقوف) سرخ کرد. آنگاه از فرمانده و افسران ستاد تیپ دعوت کرد و در هنگ ما سفره رنگینی انداخت. ما از آن ماهی لذیذ خوردیم. گویی که دو روز قبل هیچ حادثه ای در جبهه رخ نداده است!
ساعت ۹ بامداد روز ششم دسامبر / ۱۵ آذر کنار فرمانده هنگ و معاونش ایستاده بودم. او سرگرم خواندن نامه های پستی هنگ بود. یکباره در مورد یکی از نامههای اداری تامل کرد و لبخند زد. سپس گفت: هنگ ما مورد تکریم و تشویق فرماندهان ارتش قرار گرفته است. آنها دو مدال شجاعت به ما داده بودند؛ دو درجه دار به درجه افسری ارتقاء یافته و به دوافسر، معافی خدمت به مدت یک سال تعلق گرفته بود. دو درجه هم اضافه ماند که به دو افسر دیگر رسید. خلاصه تمامی افراد هنگ ترفیع گرفتند. دو درجه هم به کسانی که هنگام حمله از رودخانه سابله عبور کرده بودند اعطا گردید. هنگ ما در شب حمله فرار را برقرار ترجیح داده بود. واقعیت این است که اگر مدال ترس و فرار وجود داشت، تمامی افراد هنگ ما استحقاق دریافت آن را داشتند. فرماندهان و سران حکومت چاره ای جز اتخاذ سیاست تطمیع ندارند و با این روشها روحی در اجساد متحرک نیروهای ما میدمیدند.
حتی فرمانده هنگ و معاونین او نیز از تقسیم هدایا متحیر بودند. فرمانده هنگ به عنوان دوست خود به من پیشنهاد کرد چیزی از آن هدایا را برگزینم. گفت: «دکتر! انتخاب کن... آیا مدال شجاعت میخواهی یا به من درجه اضافی و یا معافی خدمت یک ساله؟
در جواب گفتم من پزشک وظیفه هستم و نیازی به این چیزها ندارم. آنها را به نظامیانی بده که در ارتش ماندگار هستند.
به منظور استفاده از مرخصی و رفتن به منزل، مکان هنگ را که در ساحل هور واقع شده بود ترک کردم پس از مراجعت متوجه شدم که هنگ بار دیگر به فرماندهی سرهنگ دوم ستاد «عبدالکریم» تجدید سازمان یافته است.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 از چشم ترت میترسم
نماهنگی زیبا با تصاویری قابل تامل
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #فتو_کلیپ
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂