🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویستم:
نبرد سخت و نرم در اسارت(۲)
بچههای ما به اخلاق و کرامت انسانی پایبند بودن و در اوج محرومیت و کمبودِ امکانات، حداقل امکانات رو به عدالت و حتی ایثار تقسیم میکردن و به دشمن شکنجهگر خود، با استقامت و قدرت تحمل مصائب، لبخند تحقیر میزدن؛ ولی اونا جز حقد و کینه، روش و منش دیگهای نداشتن و گاهی جلو چشمان ما، مثل سگ هار به هم می پریدن و به جون هم میافتادن. بچههای ما در اوج پاکی و پاکدامنی بودن و اونا غرق فساد و تباهی.
تقابل مجموعۀ این فضائل انسانی اسرا با آن مجموعه رذائل دشمن عنود بعثی، باعث میشد در نبردی یکسویه، سفرای نظام اسلامی و فرزندان معنوی امام خمینی(رحمه الله علیه) مهاجم و همیشه پیروز باشن. اینا چیزهای کمی نبود و نمیتونست بدون تاثیر و پیامد برای ارتش بعثی باشه. اگه دوربینی میبود که اخلاق و رفتار بسیاری از نگهبانا و افسرای بعثی رو در ابتدای تأسیس اردوگاه و در پایان فیلمبرداری میکرد, تغییر خلق و خو در اکثر اونا مشهود بود. اسرای ما در چنگال حزب بعث نه تنها سرباز امام(رضوان الله تعالی علیه) که بیشتر اونا سفرای نظام اسلامی بودن که خوش درخشیدن و به بهترین وجه ممکن وظیفه پیامرسانی و سفارت خود رو انجام دادند. به همین خاطر بود که عراقیا، اردوگاه یازده تکریت رو اردوگاه حزب الله نامیدن و کسانی مانند علی ابلیس با کمال خضوع و فروتنی به حقانیت راه و روش بچهها اعتراف کرد و آرزو می کرد ای کاش بجای یکی از شما بودم.
ادامه دارد ⏪
@defae_moghadas
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂
🔻 #کتاب
"سمیه کردستان"
کتاب سمیه کردستان که در 184 صفحه از سوی خاکریزنویسندگان جبهه جهادی منتظران خورشید منتشر گردیده است پیرامون زندگی شهید ناهید فاتحی کرجو می باشد که در سال 1361 توسط ضد انقلاب به شهادت رسید. به پاس مجاهدت های این شهید و عدم توهین وی به امام راحل که منجر به زنده به گور کردن و شهادت وی شد لقب « سمیه کردستان » به تأسی از سمیه صدر اسلام به این شهید داده شده است.
کتاب « سمیه کردستان » با مقدمه ای به قلم سردار نقدی- رییس سازمان بسیج مستضعفین- با حضور خانواده شهدا رونمایی شد.
این کتاب که به قلم جهادگر « مهدیه شادمانی » تألیف گردیده است با توجه به گذشت 30 سال از زمان شهادت، مدت 6 ماه تحقیق آن توسط محمدعلی مردانی به طول انجامید و بسیاری از منابع آن به سختی های فراوان مورد مصاحبه قرار گرفته اند.
از نکات خواندنی این کتاب، مصاحبه های گوناگونی است که از توابین به عمل آمده که در اوایل انقلاب از نیروهای کومله و دمکرات بوده اند و محقق بخشی از وقایع را با سختی های گوناگون و مشقات فراوان از این منابع دست اول احصاء نموده است که موجب گشته این کتاب در نوع خود بی نظیر گردد.
@defae_moghadas
🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
🍂 بخشی از کتاب :
هنوز ناهيد 15 ساله بود که برايش خواستگار آمد. خواهرش در مورد آن پسر خواستگار مي گويد: «گذشته از فاصله سني زياد بين شان، او از لحاظ مسايل اخلاقي هم آدم خوبي به نظر نمي رسيد. رفتارش مشکوک بود و برخلاف ناهيد که طرفدار سپاه و بسيج بود، او از هواداران کومله ها حساب مي شد. مدتي بعد، خواستگار ناهيد توسط نيروهاي انقلابي دستگير و به عنوان جنايتکار اعدام شد. با کمرنگ شدن خاطرات حضور آن پسر در خانواده،ناهيد بيشتر وقتش را به خواندن کتاب هاي مذهبي،قرائت قرآن و انجام فعاليت هاي اجتماعي مي گذراند. اوايل زمستان سال 1360 ناهيد به شدت بيمار شد و براي مداوا به درمانگاهي در ميدان مرکزي شهر سنندج مراجعه کرد. چند ساعتي از رفتن ناهيد گذشته بود اما از بازگشتش خبري نبود. مادر در خانه نگران و چشم انتظار چشم به «در» دوخته بود تا دختر نوجوانش برگردد. آن روزها در سنندج امنيت برقرار نبود و اين واقعيت، دل مادر را بيشتر مي لرزاند. جستجوي خانوادگي با رفتن دختر بزرگ خانواده به سمت درمانگاه شروع شد اما او هم با تمام دل نگراني ها بعد از ساعت ها جستجو، خواهر نوجوانش را پيدا نکرد. خبري از ناهيد نبود. انگار که اصلا به درمانگاه نرفته بود. آن وقت ها پدر ناهيد در جبهه خرمشهر براي آزادي اين شهر از چنگال بعثي ها مي جنگيد و مادر شيرزني که مسئوليت سرپرستي و مديريت عاطفي خانواده را بر عهده داشت به تنهايي همه جا دنبال دخترش مي گشت تا اينکه بالاخره از چند نفر که ناهيد را مي شناختند و او را آن روز ديده بودند شنيد که چهار نفر، ناهيد را دوره کرده و به زور سوار ميني بوس کرده و برده اند.
🍂
🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
👈 دفاع مقدس و آمار
در كل دفاع مقدس 7 سال و 11 ماه، يا 2900 روز و به عبارتی ديگر 95 ماه طول كشيد كه اين مدت 2 برابر جنگ دو كره و دو برابر جنگ جهانی اول میباشد.
مجموعاً در طول 8 سال دفاع مقدس 163 عمليات كوچك و بزرگ و به طور تقريبی هر 7 ماه يك عمليات عليه دشمن متجاوز انجام شده كه در اين ميان
👈 19 عمليات بزرگ،
👈 19 عمليات متوسط و
👈 125 عمليات كوچك انجام شده است .
🍂
🍂
🔻 #اینجا_صدایی_نیست 1⃣9⃣
خاطرات رضا پورعطا
. با اخم و تخم گفتم: بابا ولم کن... خوابم میاد. گفت: باید لباس هاتو درباری بعد از حمام هر چقدر دلت خواست بگیر بخواب.
هر کاری کردم بی فایده بود. با زور من را از روی زمین بلند کرد و به سمت حمام برد. مثل یک بچه کوچک وسط پتوها نشاند و آب روی سر و صورتم ریخت. سپس با صابون سر و صورتم را شستشو داد. همه مدتی که آب گرم روی سرم می ریخت، چشم بسته چرت می زدم. می دانست اگر لحظه ای از من غفلت کند خوابم می برد. تند و تند برایم حرف میزد. سعی می کرد مشغولم کند. یک دست شامپو به سرم زد و حسابی سرم را مالاند. سپس حوله را دور بدنم پیچید و من را به چادر برگرداند. یک دست لباس تمیز هم که نمی دانم از کجا تهیه کرده بود تنم کرد. سپس شانه را در دستش گرفت و موهایم را نوازشگرانه شانه زد.
من با رضا و روحیات او بزرگ شده بودم. می دانستم که معامله ای در کار است. او بیخودی از این کارها نمی کرد. دستش را کنار زدم و گفتم: معلوم هست چه مرگته چی میخوای؟ گفت: یعنی بد کاری کردم حمومت دادم! گفتم: حرفت رو بزن من تو رو می شناسم. کمی من و من کرد و گفت: می ترسم دعوام کنی؟ گفتم: حرفت رو بزن مارمولک! تو بدون مزد و مواجب برا کسی کاری نمی کنی؟
دست از شانه کردن موهایم برداشت و گفت: گردان شوشتر داره میره عملیات.... بیا ما هم...
با این حرفش چرت از سرم برید. نیم نگاه غصب آلودی به او انداختم و گفتم: مرد حسابی، دو شبه که نخوابیدم.. نا ندارم سرپا بایستم... اونوقت میگی بریم عملیات جلوم زانو زد و با التماس گفت: نوکرتم... تو رو خدا بیا بریم. آن وقت مثل مادری که بچه اش را می خواهد راضی کند، گفت: دیدی حمامت دادم... آب ریختم رو سرت... شامپوت کردم. به خدا دیگه از این فرصت ها پیش نمیاد.
بعد صورتم را گرفت و بوسه گرمی بر گونه ام نشاند. بوسش خامم کرد. واقعا توی آن لحظه نیاز به محبت و نوازش داشتم. رضا هم خیلی خوب این را فهمید. در دلم آشوبی بپا بود......
باز وسوسه شرکت [در مرحله دوم] عملیات در وجودم شعله کشید..... حالتش را که دیدم دست از مقاومت برداشتم. با عصبانیت او را سمتی هل دادم و گفتم: خیلی خب.... نمی خواد این قدر خودت رو لوس کنی...
همراه باشید
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
آمارهای شهدا به تفکیک
⭕ ﺳﭙﺎﻩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭﺍﻥ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺍﺳﻼﻣﯽ:
ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۳۱۹۹ ﻧﻔﺮ
ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۱۶۷۳۸ ﻧﻔﺮ
⭕ﺍﺭﺗﺶ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ:
ﮐــﺎﺩﺭ: ۹۰۸۹ ﻧﻔﺮ
ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۳۶۹۶۵ ﻧﻔﺮ
⭕ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺍﻧﺘﻈﺎﻣﯽ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ:
ﮐــﺎﺩﺭ: ۲۹۲۶ ﻧﻔﺮ
ﺳﺮﺑﺎﺯ: ۵۶۷۲ ﻧﻔﺮ
⭕ ﺷﻐﻞ ﺁﺯﺍﺩ: ۳۱۶۷۴ ﻧﻔﺮ
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ: ۳۲۲۷۵ ﻧﻔﺮ
ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ: ۲۶۰۸ ﻧﻔﺮ
ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ: ۲۷۴۲ ﻧﻔﺮ
ﺑﯿﮑﺎﺭ: ۶۱۲۸ ﻧﻔﺮ
ﺩﻭﻟﺘﯽ : ۲۶۲۹۳ ﻧﻔﺮ
ﺑﺴﯿﺞ ﻭﯾﮋﻩ: ۲۳۲۹ ﻧﻔﺮ
ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺭ : ۳۱۳۶ ﻧﻔﺮ
ﮐﻮﺩﮎ : ۲۹۰۶ ﻧﻔﺮ
ﻏﯿﺮ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ: ۴۵۶۴ ﻧﻔﺮ
ﺟﻤـــﻊ ﮐــﻞ : ۲۱۳/۲۵۵ ﻧــﻔﺮ …
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویست و یکم:
اعترافات علی ابلیس(۱)
یکی از درجه دارای بعثی بنام علی که بسیار خبیث و حیلهگر بود و برای به دام انداختن افراد فعال و تأثیرگذار اردوگاه، به انواع دسیسههای شیطانی متوسل میشد و نقشههایی میکشید که به ذهن بقیۀ درجهدارها و افسرای بعثی نمیرسید!! به همین خاطر بین بچهها، به علی ابلیس معروف شده بود. یه روز اومد داخل آسایشگاه یک و دستور داد یه صندلی بیارن.
همه ما رو به صف کرد و روبروی ما نشست روی صندلی. بدون مقدمه پرسید اسم من بین شما ایرانیا چیه و با چه عنوانی از من نام میبرید. گفتیم: ما شما رو با نام سید علی میشناسیم و صدا میزنیم. گفت: دروغ نگید! من میدونم چه لقبی به من دادید؟! میخام از زبون خودتون بشنوم. همه ساکت بودن و چیزی نمیگفتن. راستش فکر میکردیم بازم یه حقهس و یه نیت شوم، پشت این سؤال نهفتهاس.
وقتی دید بچه ها ساکتن گفت: من به شما امان میدم و مطمئن باشید امروز اومدم با شما دوستانه حرف بزنم. بالاخره یکی پا شد و گفت: سیدی ما به شما می گیم، علی ابلیس. بدون این که عصبانی بشه و با کمال خونسردی گفت: درسته. امروز میخام باهاتون حرف بزنم؛ امّا امروز صحبتهایی متفاوت از همیشه از من خواهید شنید.
شما به من لقب علی ابلیس دادید و حق دارید. من از تمامی ترفندها و نقشهها برای اذیت کردن و به دام انداختن افراد شاخص و رهبران شما استفاده کردم؛ اما شما هیچ تغییری نکردید و به راه خودتون ادامه دادید. سختی و شکنجههای بیشماری رو بجون خریدید ولی به وطنتان خیانت نکردید. به خاطر دعا و ارادتتان به رهبرتان کتک خوردید و تسلیم نشدید. گرسنگی و انواع مضیقهها رو تحمل کردید و هر کاری که بلد بودیم و هر نقشه ای که در سرداشتیم برای کنترل و ذلیل کردنتون انجام دادیم اما شما تسلیم نشدید و روز به روز فعالیت و برنامه هاتون رو گسترش دادید!
آنچنان با آب و تاب سخن میگفت که انگار مجرمیه که دچار عذاب وجدان شده وآمادۀ مجازات و به دارآویختن شده....
ادامه دارد ⏪
@defae_moghadas
🍂