🍂
🔻 گزیده ای از کتاب
بانو برگشت و با دست هلال را به رفتن درون درگاه خواند. هلال شرم زده پیچید در درگاه و مقابلش یک عمارت با کف شیشه ای و سقف آینه کاری شده دید که چهار بانوی قدبلند در پیرامون یک بانوی نشسته ایستاده بودند. چهره ی همه شان روبنده ی توری سیاه داشت اما پرتو چهره شان و فروغ نی نی چشم های درشت شان از پشت توری هم می تابید. حس کرد به سرتاپایش نگاه می کنند که گل آلود است و می لرزد.
بانوی نشسته گفت «صدای دندان های تو می گوید آن بیرون هوا سرد است.»
هلال گفت «هم سرد است هم بارانی هم مه آلود.»
بانو گفت «اگر این طور نبود موفق نمی شدید. سرد است تا دشمن تان به سنگرهای گرمش بخزد. بارانی است تا رادارها کور شوند و مه آلود است تا زود از فین زدن خسته نشوید.»
هلال سر پایین انداخت و سگرمه توی هم فرو برد. توقع گفتاری این اندازه تحلیلی از بانو نداشت. این نشان می داد بانو و خانم های پیرامونش در آرامش و دور از هیاهوی بیرون ایستاده اند. اما او این طور آرام نبود با این که از خوابی سنگین تازه بیدار شده بود.
گفت «موفق شده ایم؟»
بانو انگار به سوالی کودکانه پاسخ می دهد گفت «شده اید. فاو هم اکنون در دست شماست.»
هلال گفت «شما کیستید؟»
زن هایی که در پیرامون ایستاده بودند چهره به سمت هم چرخاندند. انگار جهل جوان از کیستی ایشان برایشان باورناپذیر بود. چگونه کسی اذن ورود به این بارگاه را گرفته اما نمی داند ایستادگان در آن کیستند؟ هلال این واکنش را دریافت. اما هم چنان منتظر جواب ماند.
بانو گفت «من رمز عملیاتم.»
@defae_moghadas
🍂
🔻 #نکات_تاریخی_جنگ
🔅 پیام تند امام به استعفای میرحسین
در کوران جنگ تحمیلی
امام که در سال های جنگ از دولت حمایت کرده بود این بار با نخست وزیر برخورد تندی داشت. رئیس مجلس، ۱۵ شهریور:" اول وقت خواستم را نخست وزیر تماس بگیرم. گفتند از منزل خارج شده و به جای نامعلومی رفته که کسی از ایشان خبرندارد. از آقای احمید میرزاده معاون اجرایی (نخست وزیر) پرسیدم. ایشان هم اظهار بی اطلاعی کرد. با احمدآقا و آقایان خامنه ای و موسوی اردبیلی صحبت کردم که به نحوی مانع انتشار خبر شویم، ولی خبر رسید که روزنامه جمهوری اسلامی خبر استعفا را با حروف درشت منتشر کرده است. من قبل از رفتن به جماران به مجلس رفتم. با چند نفر از اعضای هیئت رئیسه مذاکره کردم. آنها دو نظر داشتند: جمعی اصرار داشتند استعفا پذیرفته شود و نخست وزیر جدید بیاید وجمعی می گفتند استعفا پذیرفته نشود. ساعت ۱۱ همراه آقایان خامنه ای و موسوی اردبیلی و احمد آقا خدمت امام رسیدیم. بعد از بحث طولانی قرار شد که استعفا پذیرفته نشود و امام خودشان مسئله را حل کنند. آقای (حمید میرزاده اطلاع داد که نخست وزیرتلفنی تماس گرفته و گفته در استعفا جدی است ولی برای انجام وظایف تا تعیين دولت جديد، فردا به نخست وزیری می آید. احمدآقا اطلاع داد امام نامه تندی به مهندس موسوی نوشته اند که به رسانه ها داده شده است. ساعت ۸ شب نامه امام پخش شد. خیلی تند بود و بعید است که آقای موسوی با این نامه بتواند نخست وزیر نیرومندی بماند. اجازه تعزیرات حکومتی را هم از نخست وزیر گرفته اند... آقای موسوی که برای گرفتن اختیارات بیشتر اقدام به استعفا کرده بود، با گرفته شدن اختیارات مواجه شده است.» در نامه امام آمده بود: «نامه استعفای شما باعث تعجب شد. حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولین رده بالای نظام را در جریان میگذاشتید. در زمانی که مردم حزب الله برای یاری اسلام فرزندان خود را به قربانگاه می برند، چه وقت گله و استعفاست؟!... همه باید به خدا پناه ببریم و در موقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء استفاده کنند. مردم ما از این گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیده اند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت.
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #اینجا_صدایی_نیست 4⃣9⃣
خاطرات رضا پور عطا
از صبح زود خانواده ها برای تشییع شهدای عزیزشان آماده و مهیا از خانه بیرون زده بودند. شهرستان امیدیه در طول سال های دفاع ، هرگز چنین تشییع جنازه باشکوهی ندیده بود. جمعیت زیادی از کوچک و بزرگ خیابان ها را پر کرده بودند و به سمت بیمارستان شهید ایرانپور در حرکت بودند . قرار بود مراسم تشییع شهدا از آنجا آغاز شود .
یاد روزهای انقلاب و شور و شوق سال 57 افتادم . تنها روزهایی که مثل آن روز در ذهنم آمد ، روزهای انقلاب بود. از شب قبل خانواده های شهدا یکی پس از دیگری به خانه ما می آمدند و از من درباره شهیدشان می پرسیدند. من هم تا آنجا که حضور ذهن داشتم ، جواب شان را می دادم.
یکی از دلایلی که همه صحنه ها در ذهنم بود، مربوط می شد به لحظه ای که لابه لای شهدا از روی زمین برخاستم و آرپی جی را روی شانه ام گذاشتم و جنون آمیز به سمت سنگر تیرباچی شلیک کردم . آن لحظه موفق شدم تک تک شهدا را ببینم و جای آنها را در ذهنم ثبت کنم .
همه بچه ها را می شناختم و می دانستم کدامشان در چه موقعیتی افتاده است.
خانواده شهید فرشید طهماسبی ، فرشاد طهماسبی ، نورالله طواف و خیلی دیگر آمدند و از من درباره چگونگی شهادت فرزندشان سوال کردند . من هم هر آنچه در ذهنم بود برای آنها توضیح دادم .
در هیاهوی رفت و آمدی که پدر و مادر شهدا به خانه ما داشتند ، پدر شهید سعید دبیر فدعمی هم آمد . این یکی را که دیدم جا خوردم چون سعید پلاک و مدرکی نداشت و نداعلی از من قول گرفته بود تا اطلاعاتی در مورد این شهید به کسی ندهم. آن روز یکی از سخت ترین روزهای زندگی ام بود . همه چیز را می دانستم اما اجازه فاش کردن آن را نداشتم.
مادرم آمد و گفت : رضا ، پدر شهید سعید دبیر فدعمی اومده و می خواد ببیندت ! با شنیدن نام پدر سعید ، تنم سرد شد. کشمکش شدیدی در وجودم آغاز شد. سرم را به آسمان بلند کردم و از خدا استمداد طلبیدم . سپس سردرگم و گیج خودم را به در خانه رساندم .
وقتی چهره مغموم و ناراحت پدر سعید را دیدم، همه لحظه های شهادت سعید در ذهنم متصور شد. محترمانه سلام و احوالپرسی کرد و با صدایی گرفته و لرزان گفت: آقای پورعطا از سعید چه خبر؟ لحظه ای در جا میخکوب شدم. سرم را پایین انداختم. همه چیز را میدانستم اما به برادر نداعلی مسئول تعاون جنوب قول داده بودم چیزی نگویم. صدای دوباره پدر سعید من را از فکر بیرون آورد.
- اقای پورعطا میدونید که سعید جزو این شهدا نیست؟ در دل به خدا پناه بردم و سکوت کردم. پدر شهید سعید فدعمی که به همراه چند نفر از نزدیکانش آمده بود، سکوت را شکست و گفت: دفعه قبل که اومدم پیشت، گفتی وقتی از زیر سیم خاردارها بیرون اومدی با اولین کسی که مواجه شدی سعید من بود... گفتی که شهید شده بود. گفتم: بله حاج آقا... همین طوره که میگید، کمی مکث کرد و سپس گفت: هنوز روی حرفت هستی؟ قلبم به تپش افتاد.
می دانستم سؤال بعدی اش چیست. پناه بردم به خدای بزرگ و در دل از او یاری خواستم.
آهی از ته دل کشید و پرسید: آقای پورعطا، جنابعالی که زحمت کشیدی و رفتی در منطقه عملیاتی و شهدا رو نشون بچه های تفحص دادی، حتما سعید هم به گفته خودت آنجا بود. پس چرا سعید منو نیاوردید؟ مگه به من نگفته بودی که اولین شهیدی که دیدی سعید بود؟
همراه باشید
@defae_moghadas
🍂
🍂
⭕ ﺩﺭﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:
۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺍﻟﻠﻪ
۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ
۷ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ
۱۳ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺯﻫﺮﺍ
۱۱ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ
ﻭ ۸ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﺑﺎ ﺭﻣﺰ ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
⭕ ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ۸ ﺳﺎﻝ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ:
۴۵۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻣﺤﻤﺪ
۲۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﺸﺎﻥ ﮐﻠﻤﻪ ﺍﻟﻠﻪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
۳۰۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﻠﯽ
۲۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺭﺿﺎ
۱۳۰۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ
۵۴۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ
۴۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﮐﺒﺮ
۳۵۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺍﺻﻐﺮ
۲۳۰۰ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺳﻢ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ
ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺎﻣﻬﺎﯼ ﻣﻄﻬﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ …
⭕ ﺍﺯ ۲۱۳ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ؛
۱۷۱۲۳۵ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﺩﺭﺧﻂ ﻣﻘﺪﻡ،
۱۶۸۷۰ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﺛﺮ ﺣﻤﻼﺕ ﻫﻮﺍﺋﯽ ﻭ ﺗﻮﭘﺨﺎﻧﻪ
ﻭ ﺑﻘﯿﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﺎﻧﻬﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ …
⭕ ۴۴ ﺩﺭﺻﺪ ﺷﻬﺪﺍ ﺳﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ۱۶ ﺗﺎ ۲۰ ﺳﺎﻝ
۳۰ ﺩﺭﺻﺪ ﺍﺯ ۲۱ ﺗﺎ ۲۶ ﺳﺎﻝ
۸ ﺩﺭﺻﺪ ۲۶ ﺗﺎ ۳۰ ﺳﺎﻝ
۱۸ ﺩﺭﺻﺪ ﺑﺎﻻﯼ ۳۰ ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ …
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻 #خاکریز_اسارت
💢 قسمت دویست و چهارم:
"وادادگان وادی عشق "
سال 67 که قطعنامه ۵۹۸ از طرف حضرت امام(رضوان الله تعالی علیه)، پذیرفته شد، تصور اسرا این بود که به فاصله کوتاهی معاهدۀ صلح بین ایران و عراق امضا و تبادل اسرا انجام میشه. اما بر خلاف تصور ما و با سوء استفادۀ صدام از شرایط موجود و حمایتهای مستقیم آمریکا و کشورهای اروپایی، عملیاتای سنگینی در جبهههای غرب و جنوب انجام شد و نه تنها جنگ تموم نشد و تبادل اسرایی انجام نشد، بلکه آتیش جنگ از نو شعله ور شده بود و عراق موفق شد تعداد زیادی اسیر بگیره بطوری که در طول یکی دو ماه به اندازه کل هشت سال جنگ، عراق اسیر گرفت .
این تحولات بتدریج آزادی رو برای اسرا به یه رؤیای دست نیافتنی مبدل ساخته بود. خصوصاً این که ماهها بعد از پایان عملیاتای عراق و برقراری آتشبس، هیچ نشونه و شواهد مشخصی از اجرای مفاد قطعنامه ۵۹۸ دیده نمیشد و تبادل اسرایی در کار نبود. مجموعۀ این شرایط و ابهام کامل نسبت به آینده و نبودن کورسویی از امید برای بازگشتن به ایران، سبب شد منافقین دست بکار شده و با اعزام افراد قوی و سخنور به اردوگاهای مختلف و با تبلیغات دروغین و وعدههای فریبنده، از اسرا دعوت کنن که به اونا پناهنده بشن تا شرایط اعزام اونا رو به کشورای اروپایی و اعطای پناهندگی و تهیۀ امکانات رفاهی و غیره فراهم بشه. طبیعی بود تو همچین شرایطی که بر حسب شرایط عادی، هیچ امیدی به آزادی وجود نداره، عدهای صرفا برای خلاصی از شرایط موجود، فریب این تبلیغات رو بخورن و پناهنده بشن!
● پروژه مشترک نفاق*
یه روز یکی از بچهها به من گفت فلانی، تعدادی ازین افراد مسئلهدار تو سه آسایشگاه کِش به دستشون بستن. قضیه چیه؟ منم نمیدونستم. قرار شد تحقیق بکنیم ببینیم هدف و منظور ازین کار چیه؟ بعد از تحقیقی که بچهها کردن، مشخص شد، این کار با خط دهی امیر به منظور ایجاد هماهنگی بین کسانی که قرار بود به منافقین پناهنده بشن انجام میگرفت.
ادامه دارد ⏪
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
@defae_moghadas
🍂