eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت معاون طرح و عملیات قرارگاه قدس در عملیات 🔅 بعد از عملیات فتح المبین به دستور مرخصی ها لغو شد و همه آماده اجرای عملیات بیت المقدس شدند. ۱۰ اردیبهشت عملیات بیت المقدس (کربلای ۳) اجرا شد و تا ظهر ۳ خرداد ادامه پیدا کرد. 🔅 روز سوم وقتی قرارگاه مرکزی کربلا خبر ورود نیروهای مان به خرمشهر را اعلام کرد، این خبر مثل بمب در ایران و جهان منفجر شد. چه قدر این خبر غرورآفرین و شیرین بود. یادش بخیر... خاطره حس غروری که این خبر و این کار رزمنده ها در بین همه آحاد مردم و جامعه ایجاد کرد هنوزم که هنوز است در دل ها زنده است. آن روز وقتی ما به اسکله گمرک خرمشهر رسیدیم با یک صحنه دیدنی مواجه شدیم. زمین گمرک خرمشهر خیلی بزرگ است. شاید با ماشین هم نشود کل آن را به راحتی طی کرد. ما دیدیم این زمین پر شده از کلاه خود و حمایل و تجهیزات عراقی ها که همه را رها کرده بودند و فوج فوج در حال اسیر شدن بودند. یک رزمنده ۱۲ ساله سوار کول یکی از آن ها شده گوشش را گرفته و دارد آن ها را جابجا می کند. 🔅 خب عراقی ها روحیه شان را از دست داده بودند. چرا؟ در ثامن الائمه و با آزادسازی آبادان یک مرتبه خراب شدند؛ در طریق القدس یک بار دیگر مواضع شان را از دست دادند؛ در فتح المبین هم ۲۵۰۰ کیلومتر دیگر و حالا در بیت المقدس ایرانی ها به خرمشهر رسیده اند و تمام مناطقی را که عراق به دست گرفته ایرانی ها از دست شان خارج کرده است؛ آن هم در مدت زمان ۹ ماه! 🔅 عراقی ها معنای این خیز و حرکت ایرانی ها را خوب فهمیدند. اصلا بعد از این عملیات یکی از مقامات آمریکایی به عراقی ها گفته بود ما از شما انتظار نداریم اهواز را حفظ کنید؛ شما هنر کنید بغدادتان را حفظ کنید! این ایرانی که راه افتاده است، اگر مهارش نکنیم معلوم نیست از کجا سر در بیاورد... لذا اصلا بعد از این عملیات اسرائیلی ها و آمریکایی ها وارد عمل شدند. اگر تا آن روز پشت پرده بودند حالا دیگر مستقیما به عراقی ها امکانات و تجهیزات می دادند. ما در جریان عملیات های والفجر مقدماتی، خیبر، بدر، والفجر ۸ و کربلای ۵ تجهیزاتی از عراقی ها به دست آوردیم که با قبل از عملیات بیت المقدس تفاوت داشت. 🔅 در اصول نظامی شما وقتی می خواهید به جایی حمله کنید باید توان تان ۳ به ۱ باشد. یکی از دیگر شاهکار های این عملیات این بود که ما ۱ به ۳ به عراقی ها زدیم! 🔅 این که حضرت امام(ره) فرمودند خرمشهر را خدا آزاد کرد دلیلش همین است. واقعا کار خدا بود. ما خودمان این اختلاف نیرو را نمی دانستیم و بعد از عملیات متوجه آن شدیم... @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻بازتاب رسانه ای جهان در خصوص فتح خرمشهر آزادسازی خرمشهر نقطه عطفی در تاریخ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود، و بعد از گذشت قریب به چهار دهه هنوز می‌توان درباره‌اش گفت و نوشت. 🔅 رادیو دولتی انگلیس که در شامگاه نهم اردیبهشت ۱۳۶۱ اعلام کرد «چنان‌چه ایرانیان درصدد بازپس گرفتن خرمشهر برآیند، سخت‌ترین «گردو» را برای شکستن برگزیده‌اند» سرانجام طی گفتاری در روز پنجم خردادماه سال ۶۱ یعنی دو روز پس از آزادسازی خرمشهر توسط رزمندگان اسلام اعلام می‌کند: «از زمانی که خبرنگاران غربی از نیروهای عراقی در خرمشهر دیدن کرده و از روحیه خوب آن‌ها گزارش داده‌اند، بیش از سه یا چهار روز نمی‌گذرد که ناگهان همه شهر از دست عراقی‌ها بیرون کشیده شد.» 🔅خبرگزاری رسمی «عراق-آی. ان» طی یک اطلاعیه کوتاه ضمن آن‌که از خرمشهر با عنوان «بندر خرمشهر» نام می‌برد، اعلام می‌کند: «سخنگوی ارتش عراق اعلام کرده است بندر خرمشهر را ترک کرده و تا مرزهای بین‌المللی عقب‌نشینی کرده‌اند». این خبرگزاری می‌افزاید که عقب‌نشینی نیروهای عراقی، از روز یکشنبه اول خرداد ۱۳۶۱ آغاز شده است. 🔅 خبرگزاری آمریکایی «یونایتدپرس» در ساعت ۲۲ دقیقه بامداد چهارم خرداد، در گزارش ارسالی خود از بیروت، سربازان عراقی را در حال فرار توصیف می‌کند و می‌نویسد: «سربازان در حال فرار عراق، مشغول گریختن از خرمشهر و مناطق اشغالی هستند.» 🔅رادیو دولتی «صدای آمریکا» پس از پنج شبانه‌روز سکوت و امتناع از انعکاس خبر فتح خرمشهر توسط نیروهای ایران، سرانجام در «گزارش ویژه» هشتم خردادماه سال ۱۳۶۱ خود عنوان می‌کند: «با وجود مشکلات تدارکاتی، ناآرامی‌های ناشی از انقلاب و کاهش تدریجی قدرت عملیات نیروهای هوایی ایران، ماشین نظامی ایران به‌گونه‌ای اعجاب‌آور عمل کرد.» 🔅روزنامه «گاردین» چاپ انگلستان درباره سقوط فتح خرمشهر می‌نویسد: «سقوط خرمشهر یعنی سقوط آخرین و مهم‌ترین افتخار جنگی عراق که ایرانی‌ها با بازپس گرفتن آن، این برگ برنده را که به‌وسیله آن عراق می‌کوشید ایران را به پای میز مذاکره بکشاند، از دست بغداد ربودند». @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 6⃣9⃣ خاطرات جبهه محمد ابراهیم یکی دو بار باران خوزستان رو دیده بودم ، اما این دفعه زورِ باران خیلی زیاد بود . هوا تاریک بود و دانه های درشت باران مثل شلاق به تن و بدنم می خورد . چپیدم تو سنگر . هنوز جا گیر نشده بودم که از بیرون من و چراغعلی رو صدا کردند ، به زور چراغ جون رو بیدار کردم و خودم زدم بیرون . ای داد و بیداد ، نوبت نگهبانی ما شده بود . چراغ جانِ.خواب آلو هم خودش رو رسوند به من و دو تایی رفتیم بالای خاکریز و نشستیم زیر باران . اسلحه ها انداختیم رو شونه و نارنجک ها رو هم ریختیم توی جعبه مهمات و روی جعبه نشستیم . خط ساکتِ ساکت بود . معلوم بود عراقی ها هم حال و حوصله تیر اندازی ندارند . در عرض چند دقیقه شدیم موش آب کشیده . بدبختی این بود که هر قدمی که با پوتین بر می داشتیم یه من گل به پوتینت می چسبید . لامصب مثل سیریش بود . نیم ساعتی گذشت . نه کسی به ما سر زد نه خبری از قطعی باران بود . دل دل می کردم که به چراغعلی بگم بیا برگردیم تو سنگر استراحت که دیدم یکی داره با زحمت میاد به طرف ما . یه چیزی رو تنش بود که قیافه اش رو نمی شد ببینی . به زور خودش رو رسوند به ما . بحرالعلوم بود . وقتی دید ما دو تا سر تا پا خیس شدیم گفت برگردید توی سنگر . فعلا نیازی به نگهبانی نیست . دو تایی راه افتادیم سمت پایین خاکریز ، اما چه پایین آمدنی ! وقتی رسیدیم به سنگر استراحت ، با بد صحنه ای روبرو شدیم . آب باران مثل دوش حمام از سوراخ سمبه های سقف پایین می ریخت . رفقای همسنگر هم مثل ننه مرده ها روی پتو های خیس شده نشسته بودند . نانهای سفره خیس ، لباس ها خیس ، توی این هیر و ویر چراغ خان فلوتش را بیرون آورد و شروع کرد به نواختن . لری خواند و نی زد. من دیدم اگه همینطوری پیش بره باید یه دستمال در بیاریم و اشک ها را پاک کنیم . شروع کردم به شوخی کردن با بچه‌ها . یکی دو تا زدم به کله چراغعلی و محمود هم من رو هول داد .. ولو شدم روی پتوی خیس . من هم نامردی نکردم ، لنگ محمود را گرفتم و کشیدم . محمود هم از قصد خودش رو انداخت رو چراغعلی . قهقه می زدیم و تو سر و کله هم می نواختیم . شدت باران کم شده بود. اما زمین و زمان گل مال بود . پتو های خیس گِلی . لباس های ما همه گِلی و خیس . اون روز بگی نگی از خوش ترین روز های ماموریت من شد . با فرو کش کردن باران ، تازه مشکلات خودنمایی کرد . چه جوری باید خودمون رو خشک کنیم . سنگر رو چی کارش کنیم ؟ اصلا چه جوری نگهبانی بدیم ؟ قطعا سنگر نگهبانی وضعش بدتر از سنگر استراحت بود . تا ظهر در کش و قوس مرتب کردن داخل سنگر بودیم . قرار شد همه ما را برگردانند مقر . بچه های قدیمی آمدند جای ما و ما برگشتیم . شب که شد ما را صدا کردند برای خالی کردن مهمات . خسته و کوفته بار های سنگین و جعبه مهمات ها را خالی کردیم . دیگه نایی برای ما نمانده بود . با خستگی زیاد رفتیم برای استراحت . هنوز چشمانم گرم نشده بود که با صدای وحشتناکِ اصابت خمپاره یا توپ از جا پریدم . ادامه دارد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 6⃣5⃣ خاطرات مهدی طحانیان بعد از هر فیلم ما را سرزنش می کردند: «بله این فیلم ها توی مملکت شما ساخته شده، چطور خودتان از دیدنش اکراه دارید؟! این مسلمانی شماهاست، نه اینکه به ما نشان می دهید!» و آن فسادهای زمان شاه را به رخ ما می کشیدند. مدت کمی این وضعیت دوام آورد تا اینکه با مقاومت بچه ها، غائله ختم شد. عراقی ها داخل یکی از آسایشگاه ها تلویزیون گذاشتند و گفتند: «هر کس دوست دارد تلویزیون ببیند در این آسایشگاه جمع بشود.» کم کم طوری شد که بچه های این آسایشگاه از کل اردوگاه جدا شدند. حتی ساعت آزادباش آنها با ما فرق داشت. چون پیش می آمد با هم درگیر شویم و کار به زد و خورد بکشد. بین آنها عده‌ای جاسوس بود که اخبار اردوگاه را به گوش عراقیها می‌رساندند. مسئولان آسایشگاه هم بیکار نمی نشستند و برنامه های متفاوت ورزشی، دعا، توضیح احکام و نقل داستان های قرآنی، شب های مشاعره، اجرای مسابقات دسته جمعی، اطلاعات عمومی، تئاتر و پانتومیم برای بچه ها ترتیب می دادند. این برنامه ها مخفی انجام می شد. جلوی پنجره ها نگهبان می گذاشتیم تا آمد و رفت عراقی ها را زیر نظر داشته باشد. 👇👇👇
🍂 تئاترهایی که اجرا می شد طرفدار داشت. بیشتر تئاترها کمدی بود. بعضی افراد چنان بین بچه ها به چهره کمیک تبدیل شده بودند که تا می آمدند روی صحنه، بچه ها از خنده ریسه می رفتند. وسایل تئاتر هم ابتدایی بود، صحنه تئاتر را با پتو درست می کردیم که اگر نگهبان آمد زود جمع شود. با خمیر ریش، مقداری ذغال و اسفنج هایی که از توی بالش هایمان در می آوردیم، بچه ها را گریم می کردیم تا طبیعی به نظر برسند. مثلا اگر بنا بود یکی از بچه ها نقش پیر مرد شصت ساله را بازی کند آنقدر خوب گریم می شد که نمی توانستیم حدس بزنیم کدامیک از بچه ها دارد نقش پیر مرد را بازی می کند. من هم در نمایش ها بیشتر نقش بچه را بازی می کردم که به دلیل سن کم و جثه زیزم، نقش مرا طبیعی تر می کرد. بین بچه های آسایشگاه ما «يعقوب هادی زاده» که بچه رفسنجان بود، یک نی داشت. هیچ وقت نفهمیدم از کجا آورده و یا چطور درست کرده است. یعقوب بیشتر وقتها نی میزد. صدای نی اش وقتی شب ها در فضای آسایشگاه طنین می انداخت، برایمان لذت بخش بود. گاهی هم همراه نوای نی اش می خواند. اگر هم کسی شعری بلد بود می خواند. این هم برنامه لذت بخشی بود. " از اخبار رادیو فارسی عراق و روزنامه هایی که عراقی ها برایمان می آوردند، استفاده می کردیم. بچه هایی بودند که شم سیاسی خوبی داشتند، اخبار درست را از لابه لای خبرهای دروغ استخراج می کردند و هر شب در ساعتی مشخص، برنامه ای به نام اخبار داشتیم که مطالب جمع آوری شده به وسیله چند نفر برای همه خوانده می شد. این برنامه ها را جایگزین تلویزیون کردیم. هم سالم بود، هم روحیه اتحاد و زندگی جمعی را در ما تقویت می کرد ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
عاشقی چیست به جان بندهٔ جانان بودن گر لبش جان طلبد دادن و خندان بودن   @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت معاون طرح و عملیات قرارگاه قدس در عملیات بیت المقدس 🔅 جریانات پشتیبانی کننده از عراق در جریان جنگ تحمیلی ابتدا فکر کردند به خاطر ۳ به ۱ بودن امکانات و تجهیزات عراقی ها، از پس ایران بربیایند اما وقتی دیدند ایرانی ها توانستند کمتر از یکسال خودشان را بسیج کنند و مناطقی را که از دست داده بودند پس بگیرند تازه فهمیدند چه کرده اند! 🔅 اوج هنرنمایی ایرانی ها از لحاظ تاکتیکی این بود که توانستیم این آرایش نظامی را به نیروی های مان بدهیم. هنرنمایی سپاه این بود که سازمانی که برای اقدامات نظامی تشکیل نشده بود را به چنین سازمان رزمی برسانیم. اصلا شما به عنوان ما نگاه کنید. 《سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، چنین اسمی قرار نبود نظامی بشود ولی آن روز وقتی ماموریت پاسداریش حفظ نظام علیه اقدامات نظامی ارتش بعث عراق شد، می بینید چگونه خودش را به روز کرد و در نبرد با ارتش تا دندان مسلح عراق چگونه پیروز شد. 🔅 شما مهر سال ۵۹ اگر سوال می کردید حسن باقری را می‌شناسید اصلا کسی چنین اسمی را تا آن روز نشنیده بود. اصلا اسمش غلامحسین افشردی است. اسمش را هم عوض کرد. شما اگر می پرسیدید رحیم صفوی، حسین خرازی، احمد کاظمی؛ اصلا کسی چنین اسم هایی را نمی شناخت اما بعد از این عملیات دیگر همه با اسم هایی چون محسن رضایی، علی شمخانی، رحیم صفوی، غلامعلی رشید، عزیز جععفری، مصطفی ردانی، حسین خرازی، مرتضی قربانی، احمد کاظمی و خیلی اسم های بزرگ دیگری آشنا هستید. 🔅 حالا نکته بسیار جالب بعدی این است؛ آن اسامی که نام بردم دانش آموخته دانشگاه های نظامی دنیا بودند؟ رییس احزاب خاصی بودند؟ دانشجوی دکترا رشته خاصی بودند؟ اصلا سن و سال شان به این بازی ها قد نمی داد! 🔅 همه این ها را این جنگ، این دفاع مقدس تبدیل کرد به چنین اسطوره هایی که امروز یکی از آن اسطوره ها سرلشکر قاسم سلیمانی است. سرلشکر رحیم صفوی است. سرلشکر عزیز جعفری است. سرلشکر علی شمخانی است. سرلشکر محسن رضایی است. سرلشکر مصطفی ایزدی است. مجموعه این تدابیر و مجموعه این خوش فکری هایی که در عملیات های شاخص دوران دفاع مقدس رقم خورد آن ها را به چنین القابی رساند. 🔅 بعد از این جنگ دیگر فهمیدند نمی توانند با این جماعت ایرانی بدین شکل سر شاخ شوند. فهمیدند از پس این مدل فکری بر نمی آیند. ✅ حالا سوال اصلی؛ چرا بعد از فتح خرمشهر جنگ تمام نشد؟... @defae_moghadas 🍂
شرح مجاهدت های سردار شهید حاج حمید رمضانی هم اینک در کانل شهدای حماسه جنوب👇 http://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🍂
🍂 اقتدار یعنی در خرمشهر کمر همت ببندی بر عرشه کشتی انگلیس پوتین محکم کنی در آبهای جهان جولان دهی و بر عرشه ناو آمریکا قدم بزنی ان شاءالله با تا 🍂
‍ 🍂خاطره‌ای از رهبر انقلاب فتح خرمشهر 🔻وقتی جوانان ما خرّمشهر را پس گرفته بودند، اوایل ریاست جمهوری بنده بود. یک هیأت جهانی به ایران آمد و رئیس آن به من گفت: امروز در دنیا وضع شما با یک سال پیش، از زمین تا آسمان تفاوت کرده است... او راست می گفت. دنیا باور نمی‌کرد جوانان ما، بسیجیان ما، سپاه نورسِ ما و ارتش ضربه دیده ما بتوانند خرّمشهر را با آن همه استحکاماتی که دشمن و پشتیبانانش درست کرده بودند، پس بگیرند. این کار را جوانان ما کردند؛ آن‌هم نه با تجهیزات پیشرفته و نه با پشتیبانی های اطّلاعاتی؛ بلکه با قدرت اراده و فکر و هوشمندی و با جوانی کارساز . ۸۲/۰۶/۲۶ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 7⃣5⃣ خاطرات مهدی طحانیان عامل همدلی بین بچه ها مسائل اعتقادی، قرآن، دعا و نماز بود و بعد از این ها سرگرمی ها. اگر عراقی ها پنج دقیقه صحبت می کردند چهار دقیقه آن به این می‌گذشت که چه چیزهایی ممنوع است. آنها دنیایی از ممنوعات برای ما به وجود آورده بودند. هر اسیری این ممنوعیت ها را زیر پا می‌گذاشت با جانش بازی می کرد و عراقی ها رحم و شفقت نداشتند. اما در این دنیای ممنوعی که عراقی ها برایمان درست کرده بودند، چیزهایی وجود داشت که تا پای جان می ایستادیم و حاضر نبودیم آنها را کنار بگذاریم؛ نماز و دعا برای ما تنها سلاح مؤثر در مقابل تنهایی، اضطراب و رها شدن از رنج اسارت بود. اگر در حفظ اعتقاداتمان کوتاه می آمدیم دیگر هیچ چیز برای مقاومت و سر پا ایستادن نداشتیم و عراقی ها این را فهمیده بودند، به همین دلیل سر مسائل اعتقادی ما را اذیت و آزار می کردند و رنجمان می‌دادند. بارها شاهد بودم در صف نماز جماعتمان عراقی ها با سونده، آهن پاره، چوب و هر چه دم دستشان بود به طرفمان هجوم می آوردند و بچه ها را بی محابا کتک می زدند، سر بچه ها می‌شکست و دست و پایشان زخمی می شد. گاهی کف آسایشگاه خونی می شد. اما از نماز جماعت و خواندن دعای توسل و کمیل دست برنمیداشتیم. 👇👇👇
🍂 بارها در طول اسارت آرزو می کردیم ای کاش اسیر اسرائیلی ها بودیم چون اگر آنها این رفتار را با ما می کردند مسلمان نبودند، درد ما این بود که بعثی ها خودشان را از ما مسلمان تر و نماز خوان تر می دانستند و جنگ‌شان با ما را با جنگ قادسبه قیاس می کردند. و بعد از نماز، قرآن و دعا اصلی ترین کاری که وقتمان را با آن می گذراندیم تا خودمان را از فضای اسارت و افکار ناراحت کننده ای که ممکن بود به ذهنمان هجوم بیاورد جدا کنیم، کارهای هنری و سرگرم کننده‌ای بود که برای خودمان ابداع کرده بودیم، آن هم با حداقل امکانات. در محوطه گاهی سنگ‌هایی پیدا می شد که مناسب تراشیدن بود. یک راهروی بزرگ سیمانی داشتیم، می دیدم بچه ها یک تکه سنگ را زیر پایشان با همان دمپایی ها آن قدر می سابیدند تا صیقلی می شد. بعد با آب آن را می شستند و با تیغ، با تکه های جداشده‌ از سیم خاردار، سنگ را می تراشیدند. روی سنگها که بیشتر شکل قلب داشت، معمولا نام الله، پدر، مادر و دوستان کنده می شد و نقوشی در اطراف اسم حک می کردند و آن را به مناسبت تولد یکدیگر به هم هدیه می دادند. این هدایا باعث خوشحالی و مهر و محبت بین بچه ها بود. بعضی ها هم این سنگ ها را همراه نامه می فرستادند ایران. مشغولیت دیگری که بین بچه ها رایج بود، گلدوزی بود. به ما سوزن و نخ سیاه برای دوختن لباس هایمان می دادند اما پارچه و نخ گلدوزی نمی‌دادند. بچه ها از اضافی پایین دشداشه هایشان که سفید بود تکه هایی از پارچه را جدا می کردند و کسانی که خوش خط و نقاش بودند روی پارچه گل و بوته، قلب و اسامی مقدس می نوشتند و بعد از گلدوزی از آنها به عنوان جانماز و یا برای هدیه دادن استفاده می کردند. ادامه در قسمت بعد.. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 عجایب جهان افشای جزییاتی از شکنجه وحشیانه اسرای ایرانی توسط بعثی های عراقی @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روایت معاونت طرح و عملیات قرارگاه قدس در عملیات 🔻 پاسخ به یک سوال پر تکرار... 🔅 و اما چرا بعد از آزادسازی خرمشهر جنگ تمام نشد؟ 🔅 صدام در زمان بنی‌صدر باورش این بود ایران در داخل کشور درگیر اغتشاشات و درگیری های داخلی است. یعنی در مرزهای شرقی با بلوچ ها و افغان ها درگیر است. در شمال ترکمن صحرا، در خوزستان با خلق عرب، خلق مسلمان در کردستان و در داخل شهر ها هم گروه های درجه یک نهضت آزادی، جبهه ملی، توده و چریک های فدایی و منافقین و حالا ایران یک تیر خلاص می خواهد به اسم جنگ! اما امام(ره)، مرد استراتژیست ایران اجازه این کار را به آن ها نداد. آن ها بعد از فتح خرمشهر می‌خواستند یک استخوان لای زخم برای ایرانی ها باقی بگذارند. یعنی چه؟ یعنی برای پایان دادن به این جنگ قطعنامه ای صادر کنیم که هیچ بند و مفادی نداشته باشد. 🔅 یک سال بعد و پس از پایان عملیات خیبر پیشنهاد دادند یک قطعنامه ای بنویسیم و در آن به دو طرف جنگ بگوییم برگردید سر مرز های تان! بدون اشاره به هیچ محور سیاسی. 🔅 ما فهمیدیم شورای امنیت این قطعنامه ها را مکانیزمی برای خودشان طراحی کرده اند. یعنی ۵ کشور اَبرقدرت به اسم شورای امنیت سازوکاری طراحی کرده اند که هر وقت به نفع شان بود برای اسرائیلی ها رای صادر کنند، یه زمانی برای فلسطینی ها رای بدهند... 🔅 حضرت امام(ره) دست آن ها را خوانده بود. می دانست وقتی صدام جلوی چشم همه قطعنامه الجزایر را پاره می کند، باید آن را به طور محکمی سر جایش نشاند. باید بنویسند چه کسی جنگ را شروع کرد و چه کسی این همه خسارت به بار آورد. 🔅 من رشته ام روابط بین الملل است. آن زمان وقتی درس می خواندیم، دکتر معتضدزاده به ما می گفت وقتی هر کدام از قطعنامه هایی را که تا سال ۱۳۶۷ صادر کرده اند را می‌خوانیم نه میتوانیم بگوییم قطعنامه هست و نه میتوانیم بگوییم نیست. تنها نکته ای که دارد شماره های روی آن است! شما اهل تحقیق هستید. بروید در اینترنت جستجو کنید و همه قطعنامه هایی را که برای ما صادر کردند را بخوانید و ببینید محتوای آن ها چیست. به غیر از قطعنامه ۵۹۸ هیچ کدام اصلا لفظ جنگ ندارد! تا قبل از آن می نوشتند درگیری! زد و خُردهای مرزی! می گفتند اختلافات! اصلا اسم واژه جنگ را نمی آوردند. در حالی که این ها به مدت ۸ سال جنگی به راه انداختند که به اندازه دو جنگ جهانی اول و دوم زمان آن طول کشیده است. آن هم با این عمق و این خسارات. شما باید می بودید آن روزی که وارد شهر خرمشهر شدیم می دیدید چه بر سر این شهر آورده بودند. همه را صاف کرده بودند. می خواستند نقشه شهر را عوض کنند. حالا با یک توصیه بگوییم تمام؟! برویم خانه های مان و دوباره هر زمان هوس کردید برگردید؟؟؟ 🔅 باید بنویسید. باید بنویسید اشتباه کردید. باید بنویسید غلط کردید و دیگر از این غلط ها به سرتان نخواهد زد. از عواملی که دیگر هوس آمدن به سمت ما را نمی کند همین پافشاری رزمنده های ما به فرماندهی حضرت امام(ره) بود. 🔅 امروز هم حضرت آقا فرمودند فکرش را نکنید اگر آمدید و زدید برخواهید گشت! نه؛ مهمان ما خواهید بود تا جوابش را بگیرید. دوران بزن در رو تمام شده است. بزنید جوابش را محکم تر دریافت خواهید کرد. 🔅 لذا آن ها دیگر نخواهند آمد. آن ها ممکن است خیلی تجهیزات به روز و مدرن داشته باشند اما آن ها این بسیجی و مدل جنگیدن و فکر کردن را ندارند و دنیا پشت همین بسیجی گیر کرده است. پشت همین فرماندهی حضرت امام(ره) و امروز حضرت آقا(حفظه الله) گیر افتاده است فلذا ان شالله هیچ وقت نخواهید دید دیگر این سمت ها پیدای شان بشود... 💢 عزیزان گرامی؛ آن چه خواندید بخش هایی از سخنرانی سردار شهید حاج احمد سیاف زاده بود در خصوص انتقال مفاهیم دوران دفاع مقدس، که در روز سوم خرداد سال ۱۳۹۰ در دانشگاه آب و برق اهواز اجرا گردیده بود که به سمع و نظر شما عزیزان رسید. پایان @defae_moghadas 🍂