eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 ۹۴ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• یک لحظه به ذهنم رسید که همراه آن‌ها به جلو بروم. دنبال اسلحه ای می گشتم که بردارم و با بچه‌های رزمنده همراه شوم که صدای فرمانده بلند شد: آقای آهنگران کجا؟! شما بیشتر از این حق نداری جلو بروی. ابتدا به خواهش و تمنا متوسل شدم و از او خواستم اجازه دهد با بچه‌ها جلو بروم اما وقتی دیدم التماس فایده ای ندارد، با عصبانیت و فریاد تلاش کردم خواسته ام را به او دیکته کنم. ولی با واکنش تند وی مواجه شدم و به عنوان یک فرمانده نظامی از من به عنوان یک پاسدار خواست اطاعت امر کنم و گرنه با من برخورد نظامی می شود. به ناچار با رزمنده ها خداحافظی کردم و افسرده و ناراحت به عقب آمدم. در مسیر بازگشت وانتی را دیدم که به عقب جبهه می رفت. دست تکان دادم و وقتی ایستاد از اینکه مرا با آن سر و وضع خاکی و در آنجا دیده، تعجب کرد و پرسید: آقای آهنگران این‌جا چکار می کنی؟ با ناراحتی جواب دادم که آمده ام برای بچه‌ها نوحه بخوانم. باز سوال کرد؛ اینجا نوحه بخوانی مگر نمی دانی خط مقدم است و آتش دشمن همه جا را می کوبد. گفتم برای تقویت روحیه بچه‌ها آمده ام. لبخندی زد و آفرین گفت و اشاره کرد سوار شوم. از بس ناراحت بودم، به عقب وانت رفتم و اصرار و خواهش او برای آمدن به جلو ماشین را نپذیرفتم. به راه خود ادامه دادیم که در مسیر یک نفر را دیدم که وسط اتوبان افتاده است. به روی کاپوت ماشین زدم تا راننده بایستد. پرسید چی شده؟ گفتم یک نفر آنجا افتاده است. با کمک راننده آن فرد را پشت وانت گذاشتم اول فکر کردم که شهید شده است اما کمی بعد گریه کرد و سپس با صدای بلند شروع به خندیدن نمود. از راننده پرسم چرا این طوری می کند؟ راننده که احتمالاً صحنه های مشابه آن ا زیاد دیده بود، گفت: نگران نباش دچار موج گرفتگی شده است و باید در بیمارستان بستری شود. سر راه مرا کنار قرارگاه پیاده کرده و برای بردن مجروح به راه خود ادامه داد. به محض اینکه وارد قرارگاه شدم همه از سر و وضع ژولیده و خاکی من متعجب شدند و پرسیدند کجا بودی که شرح واقعه را گفتم. یکی به شوخی گفتی آقای آهنگران شانس آوردی به زور عقب آمدی در جایی که بودی دشمن پاتک سنگینی کرده و عده ای از بچه‌ها شهید، اسیر و مجروح شده اند. اگر مانده بودی، الان یا جزء شهدا یا اسرا و یا مجروحان بودی! با عصبانیت کوله کوچکی که با خود داشتم را به گوشه ای پرت کردم و گفتم مگر خون من از خون این بچه‌ها رنگین تر است؟! بعد در حالی به سمت کلمن آب می رفتم تا کمی آب بخورم، گفتم من هر طور شده باید در عملیات شرکت کنم. بهداروند: اسم فرمانده ای که تو را از خط مقدم عقب کشید را به خاطر داری؟ فکر می کنم سیدمحسنی بود. شکایت مرا به آقا محسن هم کرده بود که فلانی می‌خواسته خلاف دستور عمل کند و از این حرفها... چند روز بعد که به قرارگاه مرکزی رفتم دفتر فرماندهی مرا احضار کرد و گفت آقا محسن با شما کار دارد. با تعجب پرسیدم چه کار دارد؟ معمولاً در برخی مراسم ها مرا برای خواندن نوحه با خود می برد یا شب عملیات صحبت می کرد تا نوحه ای مناسب برای آن عملیات را تهیه کنم و بخوانم. من هم با همین ذهنیت به دفتر فرماندهی رفتم اما آقامحسن به محض دیدن من گفت: برادر آهنگران! شما سعی کن در عملیات‌ها شرکت نکني. فهمیدم قبلاً طومارم پیچیده شده است. خواستم اعتراض کنم که آقامحسن ادامه داد وظیفه شما تقویت روحیه بچه‌های رزمنده است. این وظیفه سازمانی توست. با کمی احتیاط گفتم هم نوحه می خوانم و هم در عمليات شرکت مي کنم. آقامحسن نگاه تندی به من کرد و گفت شما همان نوحه‌خوانی را ادامه بده، بهترین کار و خدمت است. خواستم اصرار کنم که اجازه نداد حرفی بزنم و با تحکم گفت: شما برای همیشه حق شرکت در عملیات‌ها را نداری! احساس کردم در دریاچه یخی فرو رفتم و برای دقایقی مغزم هنگ کرده بود. بین احساس و وظیفه باید یکی را انتخاب می کردم و دستور فرمانده کل را می پذیرفتم. بدون اینکه حرفی بزنم از اتاق آقا محسن خارج شدم و با خودم کلنجار رفتم تا قانع شوم فقط به کار تبلیغات بپردازم و سراغ اسلحه و عملیات نروم. بهداروند: حاج صادق شما برای عملیات والفجر۱ هم نوحه ای خواندی؟ فکر می کنم این نوحه را خواندم... ای صف شکن عرصه پیکار شهیدم ای روح بزرگی که سزاوار درودی ايثارگر لشکر اسلام تو بودی اهداف خدايی همه مدّ نظرت تا فديه شدی در ره دادار شهيدم ای شاهد وارسته و ای عاشق صادق بر رحمت حق روح تو بود در خور و لايق با فيض خدا گشت روان تو موافق همراه شدی با همه ابرار شهيدم •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۷۱ يكی بايد در خانه می‌ماند تا به پدر و مادر برسد. قرعه كـشی كردنـد. يكی ماند و ديگری رفت. °°°° خبر رسيد برادرش را در مقر ديده اند. باورش نشد. چنـد نفـر ديگـر همين را گفتند. ناراحت شد. نگران پدر و مادر بود. °°°° با عصبانيت به سراغش رفت، ولی تا چشمانشان به هـم افتـاد، از تـه دل خنديدند. خودشان هم نمی‌دانستند چرا می‌خندند! °°°° برادرش بدون خداحافظی برای خريد شير خشك از خانه خارج شده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۷۲ عمليات مرصاد بود. از قبل اعلام اعزام نيرو نكرده بودند. °°°° جمعيت زيادی برای اعزام جمـع شـده بودنـد. آن قـدر كـه لبـاس و تجهيزات به همه نرسيد. ماشين‌ها هم كفاف این همه آدم را نمی‌داد. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۷۳ دلش شور می‌زد. می‌دانست الان همه نگرانند. تا صبح بيدار بود و بـه مادرش فكر می‌كرد. شايد مادرش گريه می‌كرد و شايد پدرش همه جا را دنبالش می‌گشت. °°°° تا صبح بيدار بود و به خانه فكر می‌كرد، ولی می‌دانست اگر به خانـه برود اجازه اعزام نمی‌دهند. °°°° صبح از مسجد خارج شد و سوار اتوبوس شد. با خودش گفت: «بالاخره خودشان می‌فهمند.» •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۷۴ نگاهی به قد و قواره ريزش انداختند. فوراً فهميد چه خبر است. ـ آقا به خدا من يه ماه آموزش ديدم. توی پادگان قدس...آقا به خدا... °°°° نيروها برای عمليات رفتند؛ بدون او. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۷۵ پشت سرش را نگاه كرد. همه جلوی در صف كشيده بودند. پدر، مادر، خواهر، برادر... مادر پشت سرش يه كاسه آب ريخت. كسی چه مـی‌دانـست؛ شـايد ديدار آخر بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 عملیات بیت المقدس و تحول در ارتش (۱) در گفتگویی کوتاه با سردار هادی مرادپیری مسئول مرکز مطالعات دفاع مقدس دانشگاه جامع امام حسین(ع) ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ عملیات بیت القدس در بامداد ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ با رمز «یا علی ابن ابی‌طالب» با فرماندهی مشترک سپاه و ارتش آغاز و بعد از ۲۴ روز به ثمر نشست و آزادسازی خرمشهر را برای ملت ایران به ارمغان آورد. به همین مناسبت با سردار هادی مرادپیری مسئول مرکز مطالعات دفاع مقدس دانشگاه جامع امام حسین(ع) و از فرماندهانی که در عملیات بیت المقدس حضور فعالی داشت، به گفتگو نشستیم تا بیشتر از این عملیات برایمان بگوید. توجه مخاطبان را به این گفتگو جلب می نماییم. 🔅 مرآت- دلیل نامگذاری این عملیات به نام "بیت المقدس" چه بود؟ در آن زمان براساس دیدگاه حضرت امام خمینی(ره)  شعارهایی مطرح می شد به این مضمون که "راه قدس از کربلا می گذرد"، در اوایل دهه ۶۰ چنین بحث هایی تازه شروع شده بود و یکی از بهترین شعارها نیز همین شعار بود. یکی از دلایلی که در آن زمان نام عملیات آزادسازی خرمشهر، "الی بیت المقدس" نامگذاری شد براین اساس بود که می گفتند راه فتح قدس این است که ابتدا باید خرمشهر را آزاد کنیم و پس از آن کربلا را آزاد نماییم و بعد آن نیز ان شالله به سمت قدس برویم. 🔅 مرآت: مختصری از عملیات بیت المقدس برایمان بگویید که چرا در ۴ مرحله اجرا شد؟ این عملیات در۴ مرحله طرح ریزی شد و سه قرارگاه فتح، نصر و قدس برای اجرای آن به کارگیری شدند. اجرای عملیات در ۴ مرحله به این دلیل بود که هم عمق سرزمینی که باید آزاد می شد بسیار طولانی بود و هم نیروهای عراقی به شدت مقاومت می کردند. نحوه اجرای عملیات هم پیچیدگی هایی داشت که لازم بود مرحله بندی شود. دشمن در مرحله اول و دوم به شدت با ما می جنگید و از مواضع خود عقب نشینی نمی کرد، هر لحظه هم نیروهای تازه نفس را وارد کار می کرد و با تعداد زیادی لشکر و تیپ در مقابل ما ایستاده بودند. مقاومت دشمن تا جایی بود که لشکر ۲۷ محمد رسول الله  را محاصره کرده بودند ولی حاج احمد متوسلیان و نیروهایش ۱۰ روز مقاومت کردند و در نهایت نیروهای احتیاط ما وارد شدند و هم محاصره را شکستند و هم عملیات آفندی را ادامه دادند. 🔅 مرآت: پیامدهای این عملیات برای جهانیان چه بود؟ با اجرای ۴ عملیات پیروزمندانه ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس، دنیا به این نتیجه رسید که ما به بلوغ علمی دسترسی پیدا کردیم و قدرت طراحی و اجرای پیچیده ترین عملیات ها در مراحل مختلف و توان انجام همزمان عملیات هوایی و زمینی را داریم. دنیا درعین ناباوری باور کرد که ما می توانیم به مواضع دفاعی مستحکم دشمن ورود پیدا کنیم و آنها را منهدم کنیم. می توانیم پیچیده ترین عملیات ها را طراحی کنیم و از سلاح ها و تجهیزات غنیمتی عراق بر علیه خودشان استفاده کنیم. بسیاری از خلاقیت ها و ابتکاراتی که فکر نمی کردند در ایرانیان وجود داشته باشد را ما انجام دادیم. دنیا فهمید که عراق قادر نیست در مقابل نیروهای اسلام مقاومت کند بنابراین بعد از این سلاح های شیمیایی به وفور در اختیار عراق قرار گرفت. تجهیزات بسیار زیادی دنیای شرق و غرب به عراق دادند. کشورهای حوزه خلیج فارس هم کمک های مالی فراوانی به عراق کردند. بنابر اسنادی که موجود است حدود ۳۶ کشور به صورت مستقیم و غیر مستقیم از نیروهای عراق پشتیبانی و حمایت می کردند تا رژیم بعث عراق سقوط نکند. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ۹۵ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔅 نوحه خوانی و مداحی در مراسم برائت از مشرکین در مکه چکیده یکی دیگر از برنامه های فرهنگی صادق آهنگران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون، نوحه خوانی در جوار خانه خدا در ایام حج بوده است. وی بیش از شصت بار در قالب حج تمتع یا عمره و از طریق سپاه، بعثه امام خمینی یا بیت رهبری به حج رفته و در آنجا دعا و نوحه خوانده است. نوحه خوانی او فقط منحصر به جمع حجاج ایرانی نبوده و وی در فرصت های فراهم شده، برای حجاج سایر کشورها مثل کویت هم نوحه خوانده و کمک های مالی آنان به جبهه های جنگ را جمع آوری کرده و به مسئولان داده است. واقعه مهم زندگی آهنگران در سفرهایش به عربستان، حضور او در فاجعه خونین حج سال ۱۳۶۶ به همراه پدر و مادرش است که خاطره تلخی در ذهن او به جای گذاشته است. وی در رثای شهدای آن حادثه نوحه ای خوانده که سربند آن «مکه شد کربلا واویلا از جور اشقيا واویلا» است. (نوحه در ادامه) اولین حج درباره فعالیتهای فرهنگی شما در کشورهای منطقه، بفرمایید آیا شما در مراسم حج هم نوحه خوانی و مداحی کردید؟ بله. خداوند به من این توفیق را عنایت کرده که چندین بار از طریق بعثه امام خمینی یا سپاه، در قالب حج تمتع یا عمره، به مراسم حج مشرف شوم. یادم هست که اولین بار، سال ۵۹، قرار شد با حسین علم الهدی به حج بروم. برنامه ریزی کردیم در مراسم برائت از مشرکین تعدادی عکس و پوستر امام خمینی را بین حجاج سایر کشورها توزيع کنیم. علم الهدی موضوع را با آقای محسن رضایی در میان گذاشت. آقا محسن هم برای کسب تکلیف، به دفتر حضرت امام اطلاع داد که ما قصد داریم چنین کاری انجام بدهیم. وقتی امام از ماجرا مطلع شدند، مخالفت کردند و گفتند: «این کار صلاح نیست.» البته آن سال من توفیق پیدا نکردم که به حج مشرف شوم. بنابراین، اولین حضورم در مراسم حج، در سال ۶۰ بود. آن سال، همراه کاروان بعثه زودتر از سایر کاروانها عازم عربستان شدم. به قول حاجی ها، مدینه اول بودم. بعد از انجام دادن مناسک حج تمتع، مدتی در عربستان ماندم. وقتی مراسم حج تمام شد، دوباره به مدینه برگشتم و چند روز آنجا ماندم و در مراسم های زیادی نوحه خواندم. بعد از دو ماه، به اهواز برگشتم. بهداروند: بار برای من تعریف کردید که در مکه برای حجاج کویتی نوحه خواندید. آنها خودشان از شما خواستند که برایشان نوحه خوانی کنید؟ یک سال که به مکه مشرف شدم، یکی از مدیران کاروان های کشور کویت به نام سلام که از نیروهای مبارز و انقلابی کویت بود، به بعثه آمد و سراغ من را گرفت. وقتی او را دیدم، گفت: «آقای آهنگران، من سلام اهل کویت هستم. اگر ممکن است، برای حاجی های ما هم نوحه بخوانید.» گفتم: «من فارسی می خوانم. اشکالی ندارد؟» گفت: «دوست داریم عربی بخوانید.» گفتم: «نوحه عربی ندارم.» گفت: «یکی از نوحه هایی که در لبنان خواندید، برایمان بخوانید. نوحه خوبی است.» با تعجب پرسیدم: «شما این را از کجا می دانید؟!» گفت: «من با آنها مرتبطم.» روز بعد، به کاروان کویتی ها رفتم و برای حاجی های کویتی نوحه عربی خواندم. بعد از اجرای مراسم، سلام به حاجی های آن کاروان گفت: «این، آقای آهنگران مداح جبهه های جنگ در ایران است. او بعد از مراسم حج، به ایران می رود تا در مقابل ارتش عراق بجنگد. هر کسی می خواهد به جبهه مقاومت در ایران کمک مالی کند، هدیه اش را به او بدهد.» تا او این حرف را زد، زن های کویتی طلاهای دست و گردنشان را در آوردند و برای کمک به جبهه ها به من دادند. وقتی به ایران برگشتم، همه طلاها را تحویل سپاه دادم. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 ۹۶ حاج صادق آهنگران نوشته: دکتر بهداروند •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔅 فاجعه خونین مکه سال ۶۶ بود که پدر و مادرم با یکی از کاروان های اهواز به حج مشرف شدند. من هم آن سال در مکه بودم. در آن سال توفیق خواندن قسمت مرثیه دعای کمیل را در مدینه در جوار ائمه بقیع داشتم که هیچ وقت لذت آن از یادم نمی رود. هر سال، ایرانی ها در سفر حج دو راهپیمایی بزرگ در مدينه و مکه برگزار می کردند. آن سال هم طبق معمول، قرار بود روز هشتم ذیحجه مراسم برائت از مشرکین برگزار شود. در این راهپیمایی بزرگ، حجاج ایرانی و حجاج خیلی از کشورهای دیگر، حضور پیدا می کردند و شعار «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر می دادند و صدای آنها سراسر خیابان ها را فرا می گرفت. آن روز صبح قبل از شروع راهپیمایی، در بعثه رهبری مشغول خواندن شعری بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: حاج صادق، امروز اوضاع غیر عادی است. سعودی ها مثل هر سال نیستند. خیابان ها پر از نیروهای نظامی و امنیتی است. در همین حین، حجت الاسلام هادی غفاری وارد بعثه شد و با ناراحتی گفت: «وضیعت مکه اصلا عادی نیست. اوضاع به هم ریخته و مشکوک است» بلافاصله فؤاد کریمی، نماینده اهواز در مجلس شورای اسلامی که عرب زبان بود، آمد و گفت: «من از شرطه ها پرسیدم که چه خبر است؟ برای اینکه به من مشکوک نشوند، گفتم که عراقی هستم و از این راهپیمایی ایرانی ها ناراحتم. می خواهم با شما همکاری کنم. آنها بعد از شنیدن حرف من پوزخندی زدند و گفتند که ما خودمان امسال می خواهیم خون به پا کنیم تا درس عبرتی برای ایرانی ها شود و دیگر از این کارها نکنند.» بهداروند: شما موضوع را به نماینده امام در امور حج اطلاع دادید؟ بله. نیروهای سپاه به نماینده امام در امور حج گفته بودند که اوضاع چندان مساعد نیست و احتمالا سعودی ها قصد انجام دادن اقداماتی را دارند، اما ایشان گفته بودند که مراسم حج باید برگزار شود. من قبل از مراسم، همراه عباس محتاج از بعثه بیرون آمدم که اوضاع شهر را بررسی کنیم و ببینیم چه خبر است. به محض اینکه وارد خیابان شدیم و آقای محتاج نیروهای نظامی و پلیس عربستان را دید، گفت: «حاج صادق، وضع خراب است. آرایشی که اینها گرفته اند، نشان می دهد آماده درگیری اند.» در بعثه رهبری برنامه ریزی شده بود که جانبازها در راهپیمایی، چند صف عقب تر از بقیه باشند و عده ای از جوان‌های تنومند و جسور جلوی صف حرکت کنند که اگر درگیری شد، آنها صف سعودی ها را بشکنند و بقیه جلو بروند. بین ما و جانبازها یک فضای خالی به وسعت چهل متر بود. برای اینکه کجا بایستم، استخاره کردم. برای ایستادن در عقب، بد آمد. دوباره برای ایستادن در وسط صف استخاره کردم. بازهم بد آمد. بار سوم که برای صف جلو و خط شکنی استخاره کردم، خیلی خوب آمد. سریع به سمت صف جلو رفتم. هنوز چند دقیقه از شعار دادن آقای مرتضایی فر که می گفت: «الموت لأمريكا، الموت لاسرائيل» نگذشته بود که پلیس و نیروهای نظامی سعودی در گیری را شروع کردند. آنها هم از جلو و هم از پشت سر راهپیمایان تیراندازی می کردند. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• همراه باشید کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
1250147_478.mp3
1.69M
🍂 نواهای ماندگار 🔻حاج صادق آهنگران مکه شد کربلا واویلا مکه شد کربلا واویلا ز جور اشقیا واویلا ز جور اشقیا واویلا زائران حرم را کشتند جسمشان را به خون آغشتند در حریم خدا واویلا در حریم خدا واویلا قلب مهدی ز غم شد پر خون  خاتم الانبیا شد محزون سینه زن در عزا واویلا  سینه زن در عزا واویلا چشم جن و ملک گریان شد  آسمان و زمین لرزان شد از چنین ماجرا واویلا ز جور اشقیا واویلا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 مجموعه خاطرات کوتاه نوشته: رقيه كريمی ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ ۷۶ از صف كشيدنش بيرون. ـ شما بفرماييد بيرون. هم قدش كوتاه بود و هم كم سن و سال بود. °°°° پشت پتوها قايم شده بود. وقتی مسئول اعـزام رفـت، بيـرون آمـد و لباس گرفت. لباس به تنش زار می‌زد. °°°° اتوبوس به راه افتاد. مسئول اعزام او را نديده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۷۷ ساختن خانه‌اش را نيمه‌كاره رها كرد؛ به اميد خانه‌ای زيبا در بهـشت. از مادرش كمی پول خواست. مادرش پولی نداشت. °°°° به سرعت از خانه خارج شد. مادر به سراغ عروسش رفت. ـ علی كجا رفت؟ ـ مادرجان علی فردا اعزام می‌شه. پول كرايه ماشين نداشت، گردنبندم را دادم بفروشه! °°°° بعد از شهادت وسايلش برگشت. ۲۰۰ تومان از پـول گردنبنـد بـاقی مانده بود. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۷۸ مثلاً برای ديدنش آمده بود، ولی فقط گله می‌كرد: ـ می‌خوام براش زن بگيرم، قبول نمی‌كنه. می‌گـه جبهـه بـرای مـن از عروسی بهتره! اگه شهيد بشم و اگر شهيد نشم باز هم برام مثـل عروسی ميمونه. °°°° همديگر را بوسيدند. پدر خداحافظی كرد و رفت. هنـوز حـرفهـای پسرش را درك نمی‌كرد. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۷۹ دوباره دست مادرش را گرفت و به پايگاه بسيج برد. دوبـاره مـادرش گريه زاری راه انداخت كه تو رو خدا بچه منو بفرستيد جبهه. °°°° دوباره اعزام شد. راه خوبی پيدا كرده بود. كار هر دفعه‌اش شـده بـود اين. •┈┈• ❀💧❀ •┈┈• ۸۰ ـ پدرجان! قرار نيست همه تفنگ بگيرند و بجنگند. يه عده بايـد پـل‌بسازند تا يه نفر بتونه بجنگه. ۹ نفر بايد كار كنند تا يه نفر بجنگه. هر كاری كردم گوش نداد. تازه اعزام شده بود. خيال مـيكـرد بـرای جنگيدن فقط بايد تفنگ به دست بگيرد؛ انگـار ايـن مـسئله فقـط بـرای بچه‌های جهادسازندگی حل شده بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 عملیات بیت المقدس و تحول در ارتش (۲) در گفتگویی کوتاه با سردار هادی مرادپیری مسئول مرکز مطالعات دفاع مقدس دانشگاه جامع امام حسین(ع) ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 مرآت: نمونه هایی از تاکتیک های نخبگان ما در طراحی عملیات های پیچیده را بازگو کنید؟ قبل از انقلاب ما کشوری کاملا وابسته و مستعمره بودیم  و بنابر آمار، ۴۰ هزار الی ۶۰ هزار مستشار آمریکایی در کشور ما بودند و اداره امور ارتش ایران در اختیار آنان بود. بنابراین ارتش ما تجربه جنگ نداشت که با دشمنی با امکانات و تجهیزاتی وسیع روبرو شود. بسیاری از سران خائن ارتش هم از کشور فرار کرده بودند و بسیاری هم بازنشسته شده بودند. لذا ارتش عراق در ابتدا گمان نمی کرد فرماندهانی که در آن زمان بودند بتوانند چنین عملیات های پیچیده ای را در کنار فرماندهان و نیروهای جوان سپاه طراحی کنند و اصلا برایشان قابل قبول نبود. اجرای عملیات در شب و در تاریکی مطلق نمونه هایی از خلاقیت های نظامی فرماندهان ما بود. به هر حال نیروی بسیجی باید صدای فرمانده را بشنود و چشمش فرمانده را ببیند که اگر چنین نباشد نمی تواند ماموریت خود را اجرا کند. خصوصیات جنگ های مردمی اینگونه است. اقناعی عمل کردن نمونه دیگر اقدامات نیروهای ما بود. به این نحو که فرماندهان سطح بالا، فرماندهان رده پایین تر را قانع و توجیه می کردند و آنها نیز نیروهای را توجیه می نمودند و وقتی وارد عملیات می شدند خیالشان راحت بود که اگر این گردان حتی ارتباطش هم با سایر نیروها قطع شود صد درصد ماموریت خود را اجرا می کند. این در حالی است که در ارتش هایع کلاسیک فقط دستور می دادند و می گفتند، ارتش "چرا" ندارد ولی سازوکار فرماندهان و نیروهای نظامی ما چنین نبود و کاملا نیروهای زیر مجموعه را توجیه می کردند. در تاکتیک هایی که در شیوه جنگ به وجود آمد، جنگی که در شب انجام می شود بسیار پیچیده است. در روز نیروها دید دارند و رفتار و کردار دشمن را رصد می کنند ولی در تک شبانه باید تمام موارد را آنقدر شناسایی کرده باشند که نهادینه شده باشد بنابراین یکی از ابتکارات این بود که فرماندهان و نیروها خودشان به منطقه می رفتند و کسب اطلاعات و شناسایی می کردند و زمان عملیات می آمدند نیروهایشان را می بردند. علاوه بر اینها نیروهای مخصوص اطلاعاتی هم بودند که برای بردن نیروها از آنها استفاده می کردند که اگر فرمانده شهید شد شخصی باشد که بتواند نیروها را هدایت کند. برخی از فرماندهان تا ۵ یا ۶ رده جانشین می گذاشتند چون اگر فرمانده شهید می شد نفر بعدی جایگزین شود و اگر نفر بعدی نیز شهید شد نفر دومی جایگزین شود و به همین ترتیب.  بر همین اساس ساختار و شاکله نیروها از هم پاشیده نمی شد و اینها از ابتکارات ما بود. 🔅 مرآت: کدام بخش عملیات بیت المقدس از همه سخت تر بود؟ یکی مرحله اول که بحث عبور از رودخانه کارون را داشتیم سخت ترین مرحله بود چون تجربه عبور از رودخانه و نیروی غواص را نداشتیم. مرحله چهارم که آزادسازی شهر خرمشهر را در پی داشت نیز بسیار سخت بود چون دشمن به شدت مقاومت می کرد. عملیات که در ۱۰ اردیبهشت شروع شده بود و تا ۳ خرداد ادامه داشت، جنگ یک لحظه تعطیل نشد و در این مدت زمان، چندین شبانه روز فرماندهان خواب نداشتند تا بتواند نیروها را مدیریت و هدایت کند. جنگی فوق العاده سخت بود که دشمن به سادگی اجازه نمی داد خرمشهر را از چنگ‌شان بیرون بیاوریم ولی با ایثارگری ها و از خودگذشتگی هایی که رزمندگان از خود نشان دادند موفق به فتح خرمشهر شدیم. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ همراه باشید http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂