eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۷ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 طبق دستور رحیم صفوی و غلام‌پور، بنا شد یک عملیات مشترک بین ما و لشکر ۹۲ در منطقه پادگان حمید و پیچ کوشک، علیه عراقی ها انجام شود. حدود دو گردان نیرو از تیپ ۸۵ را آماده عملیات کردیم. نقطه تجمع نیروهای ما چهارراه جفیر بود. ساعت حدود نه شب نیروها به فرماندهی بهنام شهبازی آماده حرکت شدند. این نیروها روی جاده جفیر به پادگان حمید در مسافتی نزدیک به دو کیلومتر گسترش پیدا کردند و کمی هم به طرف جنوب پیشروی داشتند اما دشمن قبل از رسیدن نیروهای ما عقب نشینی کرده بود. این قضیه در دو شب تکرار شد و در هر دو شب دشمن عقب نشینی کرد. روز با ادوات زرهی جلو می آمد و از آنجا که می‌دانست رزمندگان اسلام در عملیات شبانه و زدن ادوات زرهی با آرپی جی ۷ تبحر دارند، قبل از تاریک شدن هوا، عقب نشینی می‌کرد. زمانی که دشمن در مقابل پیچ کوشک و اطراف پادگان حمید مستقر شده بود. یگان ضدزره ۲۰۱ ائمه تلفات زیادی به ادوات زرهی دشمن وارد آورد. یک روز برای کاری به قرارگاه فرماندهی کل رفتم. قرارگاه در حدود ده کیلومتری شمال پادگان حمید بود خدمت محسن رضایی رفتم تا صحبتی با ایشان داشته باشم مشغول صحبت کردن با بی سیم و تلفن بود. متوجه شدم ناراحت است مرتب با بیسیم یا تلفن صحبت میکرد و دستور میداد. پرسیدم: «برادر محسن چه شده است؟ آهی کشید و گفت: «منافقین شهر کرند را تصرف کرده اند و با ادوات زرهی تا اسلام آباد جلو آمده اند. هنوز نیروی زیادی در مقابل آنها نداریم. ممکن است جلوتر هم بیایند! آقا محسن خیلی ناراحت بود. دیگر حرفی نزدم و از کاری که داشتم صرف نظر کردم. آن روزها همه تحت فشار بودیم.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 هر کاسه سهم دو نفر !! غذا خوردن اشتراکی در یک کاسه دو وجه داشت که ارتقاء وجه انسانی بود و روح عرفانی افراد. اوایل ورود به جبهه که با کسی هم‌کاسه می‌شدی، اول می‌رفتی سراغِ خوشمزه‌ها و گوشت‌ها، اما وقتی از محیط جبهه تاثیر می‌ پذیرفتی سعی می‌ کردی کمتر بخوری و اگر یک تکه گوشتی توی‌کاسه بود تا آخرِ غذا پاس‌کاری می‌شد..! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 عملیات مرصاد ۵ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔸 ستون متجاوزان با تیراندازی پیوسته و با پیشروی خطی، پس از گذشتن از اسلام آباد به گردنه حسن‌آباد رسید که چند نفر سپاهی با آن ها درگیر شدند. منافقین آن‌ها را به رگبار بستند، اما یک نفرشان زنده ماند. این رزمنده در راه برگشت، سه اتوبوس از نیروهای لشکر ۹ بدر را می‌بیند و ماجرا را تعریف می‌کند. به این ترتیب رزمنده های عراقی مخالف صدام نخستین گروهی بودند که با منافقین درگیر شدند. در ادامه مسیر، نیروهای مردمی پراکنده و یگان‌ها نیز با دشمن درگیر شدند. منافقین، خوشحال از پیشروی‌‌های مقدماتی، شتاب زده راهی کرمانشاه می شدند. رادیو مجاهدین با ارسال پیام از مردم، خواست که زمینه را برای ورود آن‌ها آماده و جذبشان شوند. منافقین فاصله تنگه پاتاق تا چهارزبر (۳۴ کیلومتری کرمانشاه) را تا غروب همان روز طی کردند. در این تنگه به خط پدافندی لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) و دیگر نیروهای مردمی برخوردند. این خط پدافندی از بامداد ۵ مرداد ۱۳۶۷ سرآغاز مقاومت و درگیری سازمان یافته با دشمن شد. آرایش نظامی رزمندگان اسلام در  برابر منافقین پس از بستن راه پیشروی نیروهای منافقین در تنگه چهارزبر، قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا (ص) با هدف سرکوب و انهدام دشمن اقدام به طراحی و سازماندهی فوری یگان‌های رزم کرد. هوانیروز و نیروی هوایی ارتش نیز بیش‌ترین توانمندی خود را برای پشتیبانی خودی و بمباران ستون های نیروی دشمن به کار گرفتند. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۹۵ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ بسیجی ها و فرماندهانشان هم جنب و جوش و اضطراب زیادی داشتند. پیش درآمد عملیات با برنامه نمی‌خواند. دکترها کفری شده بودند. یک پایم تو بهداری بود و یک پایم تو کیوسک داروها. تا جارویش نزدم بیرون نیامدم. صدای راننده بلند شده بود. هوار می‌کشید. - رفتن تو شب خطرناک است. نباید به تاریکی بخوریم. جزء آخرین نفرهایی بودم که سوار آیفا شدم. زورچپانی چنان که چیزی‌نمانده بود استخوانهای پیر شده ام خرد شوند. چنگ انداخته بودم به حفاظ پشت تا کله معلق نشوم. تو جاده از اردوگاه بیرون زده بودیم. چیزی تو دلم پایین ریخت. دل تنگ شده بودم. دیدن آنجا عادتم شده بود. برایم سخت بود روزی نیم ساعت اطراف چادر نماز خانه و چادر خودم می‌پلکیدم. با آن که سرعت لاک پشتی آیفا تو جاده باد گرم را به صورتمان می‌زد. سر تا پا خیس عرق بودیم. آفتاب خمانده بودتمان. صدا از کسی در نمی آمد. انگار شب بود و همه ترس از دشمن داشتند. سکوت پهن شده بود تو جاده. گاهگاه رودخانه گاوی سروصدا راه می انداخت. حتی عراقی‌ها هم لالمانی گرفته بودند. انگار موقع چرت بعد از ناهارشان بود. گلوله برایشان مثل پول خرد می‌ماند. اضافی اش را سوت می‌کردند تو رودخانه. آیفا کشیده بود تو شانه خاکی جاده که آسمان دل ترکاند. انفجار مهیب‌تری زمین و آسمان را لرزاند. با فریاد فرمانده پریدیم پایین. رو هم و کنار هم سینه خیز شدیم. تو خاکی مانده بودیم کجا سنگر بگیریم. دویدیم طرف رودخانه. چند گلوله درست در چند متری مان تو رودخانه کوبیده شد. آب سینه کشید به آسمان. انگار آتش زده بودند. زبانه‌های آتش را می‌شد میانشان دید. خیس از آب و عرق دویدیم تو جاده. جاده به مار زخمی ای می‌ماند. سر تا پایش را گلوله زده بودند. به سینه افتادم تو یکی از سوراخهای گنده و کم عمق. هواپیماهای جنگی از بالای سرمان گذشتند. به دقیقه نکشید که زمین با صدای خفه‌ای لرزید. عسگری فریاد کشید - هرمزآباد را زد ... کار هر روزشان است. فکر کردم هرمزآباد مگر چه قدر وسعت دارد که هر روز می کوبندش. تصویر خانه‌های زخم و زیلی و تل شده تو سرم جمع شد. مثل عکس مچاله شده، چند دقیقه ای که به نظر کش آمده بود در سکوت گذشت. با فریاد عسگری دویدیم طرف آیفا و از حفاظ‌ها بالا کشیدیم. جا بیشتر از موقع سوار شدنمان بود. به خیالم رسید یکهو وزن کم کرده ایم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نوحه خوانی حاج مرتضی حیدری در جبهه های حق علیه باطل (دفاع مقدس) ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب با یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 در جبهه دشمن چه می‌گذرد جنون تشکیلات رجوی بعد از شکست مرصاد /۴ محمد کرمی عضو رها شده سازمان منافقین ┄❅✾❅┄ 🔹 از مقطعی که وارد خاک پاک ایران شدید، توضیح بدهید؟ از مرز به سمت ایران، سر سبز و پر از درخت بود که تعدادی براثر شلیک گلوله‌های تانک و توپ از بین رفته‌بود. در مسیر که به سمت قصرشیرین می‌آمدیم در بعضی نقاط سنگر‌های سربازان عراقی دیده می‌شد که در آن مستقر بودند. شهر قصر شیرین بر اثر جنگ تبدیل به خرابه‌ای شده‌بود که از آبادانی چیزی دیده نمی‌شد. تعدادی تانک و توپ و ارتشی‌های عراقی فقط به چشم می‌آمد. ستون به حرکت خود ادامه داد تا به سرپل‌ذهاب رسیدیم. آنجا آخرین سنگر‌های تدافعی و سربازان ارتش عراق دیده می‌شدند، در دشت قبل از پاتاق، تعدادی توپ ۱۳۰ عراق دیده می‌شد و هر از گاهی شکلیک می‌کردند. از حجم پوکه‌ها مشخص بود تمام روز مشغول شلیک توپ به مواضع ارتش ایران بودند. در همین زمان سه فروند هواپیمای نیروی هوایی عراق برای حمله به مواضع ارتش ایران از بالای سرما عبور کرد. لشکر ما راه خود را ادامه داد. بعد از گردنه پاتاق، مسیر جاده را که طی می‌کردیم، مواضع مختلف ارتش یا سپاه را می‌دیدیم، در بعضی مناطق تانک یا نفربر از دور خارج شده را در زمین دفن کرده‌بودند و به عنوان انبار مهمات ضدهوایی استفاده شده‌بود. همچنین قرارگاه‌های پشتیبانی ارتش و سپاه دیده می‌شد که نشان می‌داد در آن‌ها نفرات درگیر شده‌بودند و بخش‌هایی از این قرارگاه‌ها را پس از تسخیر به آتش کشیده شده‌بود. همچنین تعداد زیادی اجساد در کنار جاده یا مواضع دفاعی دیده می‌شد. در این عملیات قرار نبود اسیر گرفته شود. هرکسی مقاومت کرده و شلیک کرده‌بود، می‌بایست کشته می‌شد. 🔸 واکنش شهروندان به حضور نیرو‌های منافقین چگونه بود؟ اهالی موقع تهاجم از ترس شهر را ترک کرده‌بودند و در بیابان‌ها و دامنه کوه‌ها مخفی شده‌بودند. پس از این‌که درگیری قطع شده و تاریکی همه جا را پوشانده‌ بود، داشتند به خانه و کاشانه خود برمی‌گشتند. از کنار خودرو‌ها که می‌گذشتند دستی تکان می‌دادند، نفرات سازمان از این موقعیت می‌خواستند به سود خود استفاده کنند. زنان از خودرو‌ها پیاده شده‌بودند با خانواده سلام و علیک می‌کردند که با سردی تمام اهالی مواجه شدند، اهالی آن‌ها را پس می‌زدند و برخلاف ادعای مسعود رجوی، ما استقبال کننده‌ای ندیدیم. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد.. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 سند | عصبانیت ساواک از کمک‌رسانی رهبر معظم انقلاب به سیل‌زدگان ایرانشهر در دوران پهلوی 🔹بخشی از گزارش ساواک: کمک‌های یک نفر از آخوندهای تبعیدی به نام خامنه‌ای به مردم باعث رفع گرفتاری آنها شده است. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 خورشید مجنون ۳۷ حاج عباس هواشمی                •┈••✾❀🔹❀✾••┈• 🔸 یک روز برادر رحیم صفوی مرا خواست و دستور داد: «از امروز مسئولیت پیچ کوشک و همین طور تنگه چزابه با شماست!» به ایشان گفتم: «برای این دو منطقه نیرو نداریم» گفت: «از بچه های اهواز و سوسنگرد استفاده کنید.» رحیم صفوی آن روز بسیار عصبانی بود. احمد غلام پور هم حضور داشت. آن ها برای من خیلی عزیز بودند. من از اینکه در این وضعیت حساس با آنها چانه بزنم خجالت می‌کشیدم. اما کار دشواری را از من خواسته بودند. البته آن روز عراقی ها از پیچ کوشک عقب نشینی کرده و از منطقه طلائیه هم عقب رفته بودند. ما بلافاصله جلسه ای با لشکر ۹۲ زرهی اهواز تشکیل دادیم. قرار شد این لشکر از جاده سیدالشهدا(ع) بر روی سیل بند شرقی هور تا پاسگاه طلائیه و از آنجا تا حدود سه کیلومتر مانده به پیچ کوشک مستقر شود، ما هم مسئولیت پدافند از پیچ کوشک و چپ و راست آن را به عهده بگیریم و از شمال جاده سیدالشهدا (ع) تا بستان و جاده چزابه نیز به عهده ما باشد. روز بعد با عباس صمدی تماس گرفتم و از ایشان خواستم بچه‌های سپاه اهواز را جمع کند تا با آنها صحبت کنیم. حدود ساعت دوی ظهر بود که به اتفاق صمدی به سپاه اهواز رفتم. ابتدا از او خواستم صحبت کند. صمدی در رابطه با بسیج نیرو تجربه خوبی داشت. ‌بچه های سپاه و بسیج هم ایشان را قبول داشتند. بعد از او من صحبت کردم. صحبت من درددل بود. به بچه ها گفتم: «فرماندهی کل، دفاع از کوشک و تنگه چزابه را از ما خواسته است. می‌دانید عراق از ابتدای جنگ تا الان دو بار از پیچ کوشک عبور کرده و به طرف اهواز آمده است. یک‌بار در ابتدای جنگ و یک بار در چند روز گذشته. امروز می‌خواهم به یکدیگر قول بدهیم و عهد کنیم که نگذاریم برای بار سوم عراق از پیچ کوشک عبور کند، مگر اینکه از روی پیکرهای ما رد شود. از آنجا که این صحبت‌ها با سوز و از ته دل بود، بچه ها شوری پیدا و اعلام آمادگی کردند. روز بعد دو گردان از لشکر ۷ ولیعصر (عج) در منطقه مستقر شدند. به منطقه رفتم. با کمک برادران اطلاعات - عملیات، یک قرارگاه تاکتیکی جدید در کنار جاده اهواز - خرمشهر ، در حدود ده کیلومتری جنوب پادگان حمید واقع بود.             •┈••✾❀🏵❀✾••┈• ادامه دارد @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 عملیات مرصاد ۶ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔸 اقدامات پشتیبانی و رزم هوانیروز ارتش در نبرد مرصاد: - ترابری و هلی‌‌برن ۳۳۶۰ نفر - تخلیه زخمی ۳۸۸ نفر - انهدام تانک ۲۹ دستگاه - انهدام انواع خودرو  ۱۱۵ دستگاه با پشتیبانی هوانیروز، روز ۶ مردادماه سال ۱۳۶۷، نیروهای منافقین در محاصره کامل قرار داشتند. در محور اسلام‌‌آباد به کرمانشاه و در گردنه چهارزبر، راه گذر ستونی یگان‌های دشمن بسته شده بود. تعداد فراوانی از ادوات سنگین زرهی آن‌ها هدف قرار گرفت. این جاده در همان لحظات نخستین، انباشته از ادوات سوخته شد. رزمندگان با غافلگیری و دور زدن دشمن از سه‌راهی غرب اسلام آباد، وارد شهر شدند. دیگر یگان‌‌های سپاه نیز با سرعت به سمت کرند پیش رفتند. در این روز، در حالی که آخرین خودروهای انباشته از نیروی سازمان به داخل خاک عراق باز می‌گشتند، زخمی‌‌هایش خودکشی می‌کردند و برخی نیز در حال فرار به سوی کوه و دشت و روستاها بودند. سرانجام در حالی که منافقین تا پشت نوار مرزی عقب رانده شدند، بلندی‌‌های مشرف مرزی همچنان در اشغال نیروهای ارتش عراق ماند. در روز هفتم مردادماه، دشمن با پذیرش شکستی سنگین، عقب نشینی خود را از اسلام آباد و کرند اعلام کرد. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً وَ نَراهُ قَرِیباً که دیگران ظهورش را دور می‌بینند و ما نزدیک می‌بینیم ... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مردی که خواب نمی‌دید/ ۹۶ خاطرات مهندس اسداله خالدی نوشته داود بختیاری ┄┅┅┅┅❀🧿❀┅┅┅┅┄ - بچه های بهداری را چه به جنگ از این حرفم بدم آمد. خودم درگیر سختی‌های کار واحد بهداری بودم. روز و شب یکسر سرپا بودند. مشامشان پر بود از دوا و الکل و بتادین سبز و خون و باروت سوخته. هر جای دستشان را نگاه می‌کردی ردی از تیغ جراحی بود. تو خواب هم صدای فریاد می‌شنیدند. فریاد دردآلود مجروح‌هایی که فقط می‌شد پانسمانشان کرد. نزدیکی‌های صالح آباد ایلام گلوله باران شدت گرفت. راننده آیفا پا گذاشت رو ترمز و وسط جاده نگاه داشت. فریاد عسگری بلند شد. راننده گفت: - از اینجا جلوتر نمی روم ... مگر نمی‌بینید از آسمان گلوله می‌بارد. - پس بکش کنار جاده ... می‌خواهی منفجرت کنند. دوباره پریدیم پایین عسگری هل‌مان داد به طرف پلی که رو جاده زده بودند. دویدیم زیر پل بتونی. دایره شکل جمع شدیم یکجا. یکهو اکسیژن کم شد. نفس‌مان به زور بالا می‌آمد. شرشر عرق امانمان را بریده بود. با هر انفجار پل هم جابه جا می‌شد کوبیده می‌شدیم به هم. با حرص می‌خندیدیم. خنده های جنون آمیز. می‌رفتیم بیرون و برمی‌گشتیم زیر پل. باید نفس تازه می‌کردیم. - نخیر ... انگار امشب را تو این دخمه مهمان هستیم. دسته ای از بچه ها پتو پهن کردند و دور نشستند. وسط هم چند نفر دراز شدند و چشم بستند. مانده بودم در آن وضع چه طور خوابشان می‌برد. پوست همه شان سوخته بود. به برده‌های فروشی می‌ماندند که دیر به بازارشان رسانده بودند. - دکتر این قدر نرو بیرون و برگرد ... آخر گرای اینجا را میدهی‌ها. با من بودند. برگشتم زیر پل. پشت چسباندم به دیوار سیمانی اش و رو پاهایم نشستم. نگاه انداختم به صورت بچه‌هایی که اطرافم چمباتمه زده بودند. همه شان فرروفته بودند تو خودشان. بعضی هاشان چیزی را زمزمه می‌کردند. دعا بود. تو منطقه و خط زمزمه ها همه شان دعاهای حفظ شده بود. من هم همراهی‌شان کردم. ماندنمان زیر پل طولانی شد. پاهامان خشکیده و کرخ شده بود. از بی‌هوایی دل و روده مان جمع شده بود. تو دهانمان بادی که از تو دهانه پل تو می‌زد بوی باروت و سوختگی می‌داد. آب قمقمه‌هایی که راننده برایمان آورده بود تو یک چشم به هم زدن ته کشید. داغی آب به سرفه انداخته مان. چنان که اشکمان را درآورد. پوست صورتمان از عرق و اشک نوچ شده بود. همه فکرمان فرورفتن تو رودخانه گاوی بود. آن رودخانه فقط مال گاوها است. ورود برای آدمها ممنوع می‌باشد. بچه ها به حرفی که راننده زد نخندیدند. کسی حال و حوصله شوخی و مزه پرانی نداشت. راننده دمغ پشت کرد به بچه ها و چشم دوخت به آسمان که گلوله ازش می‌بارید. احساس می‌کردم انداختنم تو چاه خشک و پر از قلوه سنگ. صدایمان انعکاس پیدا می‌کرد - تو چرا این قدر ساکتی؟ ... داری به بچه هات فکر می‌کنی؟ - نه ... برای چه بچه ها؟ آنها جایشان امن است. نگران بچه های خط هستم .... الان باید هرمزآباد زیر و رو شده باشد. - حقا که پدری ... پدرها فقط فکر و خیالشان بچه ها است ... شما از آن پدرهای باحالی دکتر ... خوش به حال این بچه ها ... بچه ها صلوات فرستادند هر کس چیزی گفت. گفتند پاشم بایستم جلو و نماز قضا بخوانیم. گفتم باشد برای بعد. برای موقعی که به آب رسیدیم. ولی چند آیه قرآن خواندم. معنی ام کردم. با فریاد عسگری و راننده ریختیم بیرون. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 رزمنده با حال و اشعار حجاب برای فردای قیامت تا پیش حضرت زهرا سرفراز باشید 🔹حضور خواهران در دفاع مقدس ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ هر شب با یک کلیپ دیدنی @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 در جبهه دشمن چه می‌گذرد جنون تشکیلات رجوی بعد از شکست مرصاد /۵ محمد کرمی عضو رها شده سازمان منافقین ┄❅✾❅┄ 🔹 پس از شکست سخت در این عملیات، فضای اردوگاه و تشکیلات نفاق چگونه بود؟ یکی از بدترین دوران گروهک محسوب می‌شود. نیرو‌ها به لحاظ روحی در وضعیت صفر مطلق و بسیار خشمگین و عصبی بودند. داخل قرارگاه همه جا خاک مرده پاشیده شده‌بود. در هر گوشه و کناری چند نفر که با هم دوست بودند جمع که می‌شدند تمام حرفشان درباره علت شکست بود، نبود فرماندهی، فضای بی‌اعتمادی به مسعود رجوی در قرارگاه وجود داشت. در واقع شالوده بزرگ‌ترین ریزش نیرویی رقم خورد و بسیاری از افراد که از خارج از کشور به گروهک ملحق شده‌بودند، با این وضعیت به کشور‌های خود بازگشتند. 🔸پس از این وضعیت سرکردگان نفاق چه کردند؟ تقریبا دوهفته پس از بازگشت بود که اعلام شد نشست عمومی برای جمع‌بندی عملیات برگزار می‌شود. نشستی که اعلام شده‌بود چهار روز خواهد بود، به دلیل فضای نشست که همه چیز علیه مسعود رجوی بود، روز دوم پایان یافت. مسعود رجوی اعلام کرد نشست برای جمع‌بندی بزرگ‌ترین عملیات گروه است. هرکسی با استدلال خودش دلیل می‌آورد که وارد شدن به این عملیات اشتباه محض بود، بعضی‌ها بیان می‌کردند ما به هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی توانایی این میزان پیشروی را نداشتیم تا چه برسد به فتح تهران. این که ما بخواهیم تهران را فتح کنیم، رویایی بود که شما داشتید. این که شما گفته‌بودید به هر شهری که برویم مردم از ما حمایت می‌کنند، در صحنه عملیات رخ نداد بلکه از ما هراس داشتند. در این هنگام مسعود رجوی هفت یا هشت نفر از شهروندان ایرانی فریب خورده و جذب تشکیلات شده را معرفی کرد و گفت این ثمره حضور ماست. در این هنگام نفرات معترض شدند که این همه کشته داده‌ایم برای این‌که این تعداد نفر به حمایت از ما برخیزند؟! ما وارد کرند واسلام‌آباد شدیم، تمام جوانان فرار کردند و اهالی که باقی مانده بودند هرجا خودمان را معرفی می‌کردیم، با بی محلی از کنار ما عبور می‌کردند. این تعداد را شخص خودم در اسلام آباد دیدم که با خودروی شخصی‌شان آمده‌بودند. گفتم بیایید کمک کنید زخمی‌ها را ببریم بیمارستان اسلام آباد، گفت ماشینم کثیف می‌شود و از همراهی با گروه سر باز زد. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد.. @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 اظهارات دکتر صالحی اصفهانی استاد تمام اقتصاد دانشگاه ایلینوی امریکا در مورد زندگی مردم در قبل از انقلاب و اوضاع بد اقتصادی رژیم پهلوی 🔹هادی صالحی اصفهانی سال ها در آمریکا زندگی می کند و استاد تمام دانشگاه ایلینوی آمریکا است. او در دهه ۱۳۵۰ برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و تا به امروز مشغول فعالیت علمی است. تخصص او در علم اقتصاد، مباحث اقتصاد کلان همچون تورم و رشد اقتصادی را در برمی‌گیرد. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا