eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 رمز ماندگاری نام شهیدان برای اخلاص و قدسی بودن خود آنها است. 🍂 ما امروز با جاهلیت مدرن در دنیا مواجه هستیم، تجلیل و تکریم از شهیدان، از عالم جهل‌ زدایی می‌کند. 🍂 عاشورا پایان عاشورا نبود و عاشورائیان در عاشورا متولد شدند. 🍂 بیداری امروز در منطقه به برکت خون شهدا است که همواره ادامه خواهد داشت. "شهید جمهور" آیت الله سید ابراهیم رئیسی ••••• خدایا ، ما را در زمره بردباران بر بلاها و سختی‌ها قرار بده ، روزگارتان آکنده از صبر بر شدائد ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 لایه‌های ناگفته - ۱۵ محسن مطلق خاطرات یک رزمنده نفودی ✾࿐༅◉༅࿐✾ 🔸 چند روز نقاط استقرار ما در روی ارتفاعات به شدت بمباران شد و به زحمت توانستیم با ایران تماس بگیریم. متأسفانه عملیات همزمان با عملیات ما از مرز شروع نشده بود و وعده عملیات را در هفته ای دیگر به ما دادند. حالا دیگر همه جا برای ما نا امن بود و ما مرتب تغییر جا می دادیم. چون کردهای مخالف رژیم، رادیو و یا روزنامه و ... نداشتند، اگر می خواستند عملیاتی بکنند، اول آن را به اطلاع اهالی منطقه می رساندند. با این کار هم تبلیغی برای گروه خود می کردند و هم اینکه بعد از عملیات، اهالی منطقه باور می کردند که کار، کار چه گروهی بوده است. به همین خاطر اخبار عملیات یک هفته بعد به گوش مردم می‌رسید. ما قرار بود با همکاری یکی از گروهها، عملیاتی بکنیم. چون آن گروه طبق عادت تبلیغ خود را کرده بود و از طرفی چون بین خود کردها و اهالی جاسوس نیز بود، بعثیها از این عملیات بو بردند. من به مسئول آن گروه از کردها گفتم عملیات نمی کنیم. مسئول کردها به خاطر تبلیغ و مانوری که از قبل در مقابل گروههای دیگر داده بود، موفقیت گروهش را در خطر دید و با کلی خواهش و التماس از ما خواست که عملیات بکنیم. بالاخره روز و ساعت عملیات فرارسید؛ ولی با سر و گوشی که آب دادیم متوجه شدیم عراقی‌ها تمام مناطق استقرار ما را در محاصره قرار داده و برای ما کمین گذاشته اند. خیلی زود خود را عقب کشیدیم و بعد از چند ساعت، عراق دقیقاً مواضع استقرار ما را که از قبل مشخص شده بود، زیر آتش گرفت که در صورت رفتن به آنجا، قطعاً همگی قتل عام می شدیم. وقتی آن عملیات انجام نشد چند کمین بسیار عالی برای عراقی‌ها گذاشتیم که تلفات سنگینی از آنها گرفت. طبق تماسی که با ایران گرفتیم باز هم عملیات همزمان از مرز صورت نگرفته بود. ما باز آستین‌ها را بالا زدیم برای یک عملیات دیگر. ما همه گروههای کردهای مبارز را از اسلامی‌ها گرفته تا مارکسیستها و میهنی ها و... دعوت کردیم تا ضربه ای کاری به بعثیها بزنیم. آنها هم که همچین طرحی داشتند، از این عملیات استقبال کردند. نقشه و طرح عملیات کشیده شد و مأموریتها بین گروهها تقسیم شد. ما چند قبضه مینی کاتیوشا برای پشتیبانی از کردها روی مراکز مهم و حساس گرابندی کردیم و در موقع مقرر، عملیات شروع شد. کردها بعد از به تصرف درآوردن مقرهای رژیم عراق در همان ساعات اول، شهر... را در اختیار گرفتند و غنایم زیادی نیز، هم نصیب ما شد و هم، نصیب آنها. شهر دست ما بود و مردم به خوبی با ما همکاری می کردند. در آن دو روز، چند بار عراق حمله کرد که سفت و سخت جلویش را گرفتیم تا اینکه عراق شیمیایی زد و آن زمان بود که همه از منطقه دور شدیم.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ همراه باشید @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 حاج قاسم، بدان! قاسم هایی در این عالم به نام تو ، و به یاد مکتب تو، پرورش خواهند یافت که هر کدام در این میدان یک حاج قاسم خواهند بود.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 تشییع باشکوه تبریز        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃؛💫؛🍃 💫؛🍃 🍃 خاطرات اسرای عراقی "جنایات ما در خرمشهر" 4⃣ محقق: مرتضی سرهنگی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔞 🔸 ...وقتی که آتش در فاصله کمتر از یک پلک زدن از دامن دختر جوان بالا رفت، من شعله فروزانی را دیدم که به این سو و آن سو می‌دوید اما دقایقی بعد تنها دود بود که از توده ای ذغال بلند می‌شد. فریادهای هراسناک مادر آن دختر جوان هویزه ای که حالا چشمانش توده ای از ذغال گرم را نگاه می‌کرد به سختی قابل تحمل بود. سرهنگ احمد هاشم خونسرد دستور داد که صدای جیغ های پیرزن را ببرند. این مادر را هم مانند دخترش آتش زدند و هر دو به خاکستر مبدل شدند. باور کردن این صحنه ها مشکل است. همه سربازان در آن لحظات منقلب شده بودند گروهبان دوم «عوده» که از دیدن این آدم سوزیها بشدت متغیر شده بود با یک مسلسل به طرف سنگر فرمانده رفت. صدای شلیک برای چند لحظه شنیده شد. گروهبان عوده با عجله از سنگر بیرون آمد و به طرف سربازان دیگر هم شلیک کرد که عده ای زخمی شدند. این گروهبان به طرف نیروهای شما فرار کرد و ما دیگر او را ندیدیم. اما داخل سنگر فرماندهی علاوه بر سرهنگ «احمد هاشم» و یک مسئول اطلاعاتی یک خبرنگار بعثی هم کشته شده بود. ┄═• پایان این قسمت •═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 پسرهای ننه عبدالله / ۱۰۲ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ 🔸 فصل هجدهم صبح روز سوم خرداد آخرین تلاشهای نیروها به سوی اروند شروع شد. بچه های تیپ محمد رسول الله (ص) خودشان را به اروند رساندند و از جاده شلمچه پل نو را تصرف کردند، از در «فیلیه» وارد محوطه مسیر اداره بندر شدند و عقبه دشمن بسته شد. صبح سوم خرداد بچه ها از کوت شیخ گزارش دادند عراقی ها لب رودخانه آمده اند، دارند پرچم سفید تکان می‌دهند، می خواهند تسلیم شوند. احمد فروزنده این خبر را به حسن باقری گزارش داد. حسن گفت: «بروید ببینید آنجا چه خبر است.» من، احمد فروزنده فتح الله افشاری، ایاد حلمی زاده و یکی دو نفر دیگر از بچه ها به کوت شیخ رفتیم. سمت راست کوت شیخ و پل خرمشهر، روبه روی منطقه محرزی یک هتل جهانگردی بود که عراقیها به عنوان مقر از آن استفاده می‌کردند. دیدیم عده ای از عراقی ها زیر پیراهنی هایشان را درآورده و تکان می‌دهند. احمد گفت: «یکی از بچه ها برود آن طرف، ببیند چه می‌گویند؟» یکی گفت: اینها دارند کلک می‌زنند میخواهند ما را وسط رودخانه بزنند. گفت: «مگر چند نفر را می توانند بزنند؟» ایاد حلمی زاده گفت: «می روم آن طرف ببینم چه می‌گویند.» یک بی سیم از احمد گرفت، گفت اگر مرا زدند، معلوم است می خواهند کلک بزنند. سوار قایق شد سکان را دستش گرفت و به طرف آنها حرکت کرد. جمعیتی از عراقی ها آن طرف رودخانه ایستاده بودند. دل تو دلمان نبود. هرچه به آنها نزدیک می‌شد، دلهره ما بیشتر می‌شد. با دوربین نگاه می‌کردم دیدم از قایق پیاده شد. عراقی‌ها دوره اش کردند و تک تک با او دست دادند چهار نفرشان را سوار قایق کرد و آورد، گفت: «اینها همه می خواهند تسلیم شوند.» هرچه قایق در آنجا داشتیم با بچه ها فرستادیم. رفتند آنها را سوار کردند و آوردند. بعضی از عراقیها ساک داشتند. داخل ساکها جواهرات و زیورآلات مردم خرمشهر بود! نمی دانستند این اشیاء در اسارت به دردشان نمی‌خورد. شاید فکر می‌کردند از این طرف رودخانه یکراست به خانه هایشان می‌روند. همان موقع قرارگاه فتح با تیپ امام حسین(ع) با حدود هفتصد نفر از رزمندگان اصفهانی از غرب خرمشهر به ورودی شهر رسیدند. آنها در آخرین در اداره بندر که به آن فيليه می‌گفتیم، با عراقی ها درگیر شدند. با رسیدن تیپ ۳۳ المهدی ۳۴ امام سجاد و تیپ سه لشکر ۷۷ خراسان به کرانه اروندرود، نیروهای عراقی که عقبه شان بسته شده بود، راهی جز تسلیم نداشتند. عده ای از آنها هم به آب زده بودند تا شناکنان به آن طرف اروند فرار کنند. وقتی بچه ها به اسکله های اداره بندر رسیدند انبوهی از کلاه آهنی لباس، فانسقه و اسلحه روی اسکله های خرمشهر ریخته بود. در آنجا عراقیها لخت شده وارد اروند شده بودند. بسیاری از آنها در رودخانه وحشی اروند غرق شدند. بچه ها به طرف عراقی‌هایی که توی رودخانه و نزدیک ساحل خودشان بودند تیراندازی نمی کردند. بیشتر به گرفتن اسیر و جمع کردن اسلحه و غنائم پرداختند. با فتح الله افشاری با قایق در آن طرف ساحل پیاده شدیم. از ذوق و شوق در پوست نمی‌گنجیدم. عصا دستم بود و اسلحه بر دوشم. فتح الله جلوتر می رفت. نزدیک پل خرمشهر ایستاد. عراقی ها بدون نقشه مهندسی روی محوطه مین پخش کرده بودند. شاید فرصت کاشتن مین نداشتند. فتح الله با مین و وسایل تخریب آشنا : بود. آرام آرام از بین مین ها گذشتیم. عراقیها از پل تا گمرک کانال سرتاسری زده بودند. بی وجدانها پس از تخریب خانه های مردم درهای خانه ها را برای پوشاندن سقف روی کانال گذاشته و رویش گونی خاک چیده بودند. داخل کانال انواع فرشهای دستباف و ماشینی پهن شده بود. تعداد بیشماری تشک، پتو، پشتی و ملافه مردم خرمشهر توی کانال پخش و پلا بود. یخچال‌های کوچک را کنار سنگرهایشان چیده و به عنوان کمد استفاده می‌کردند. از پشت کانال، سوراخهایی ایجاد کرده و تیربارهایشان را به طرف کوت شیخ نصب کرده بودند. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 همیشه در صحنه اما گمنام تصاویر دیده نشده شهید خدمت و شهید جمهور در دوران دفاع مقدس        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات دفاع مقدس @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂