eitaa logo
مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس
1.3هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
961 ویدیو
29 فایل
🌐Defamoghaddas.ir ➕ بله Ble.im/defamoghaddas_ir ➕ سروش Sapp.ir/defamoghaddas_ir ➕ تلگرام T.me/defamoghaddas_ir ➕ گپ Gap.im/defamoghaddas_ir ➕ اینستاگرام Instagram.com/defamoghaddas_ir ارتباط با ادمین 👇 @Defamoghaddas_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ماجرای موشک آماده شلیک به هواپیمای حامل هیئت دولت اوایل جنگ یک هواپیما داشت یکی از مسؤولین کشور را می‌آورد تهران. البته این هواپیما از برنامه پرواز نیروی هوایی خارج بود. یک هواپیمای عراقی هم با این هواپیما می‌آمد. هواپیمای عراقی تا مسیری آمد و بعد از آن جدا شد. فکر کردند که این هواپیما هم عراقی است. در سایت خاوران اعلام کردند که «بزنیدش». اپراتور سایت نگاه کرد، دید که هواپیمای C130 در مسیرش نیست. اگر به اپراتور موشک دستور بدهند که شلیک کند، او هم موشک هاوک می‌زند. اگر هواپیمای خودی هم باشد، می‌زند. حتی به خاطر این کار تشویق می‌شود، اپراتور مقصر نیست، چون کارش را انجام داده. اپراتور موشک بعدها برایم ماجرا را تعریف کرد. می‌گفت «من از روی فرکانس‌های رادار اعلام کردم «این هواپیما شکاری نیست.» ‌بهم گفتند «بزن» من هم زدم یک موشک هاوک به سمتش شلیک کردم. ولی وسط راه گفتم «ولش کن. شاید خودی باشه.» کنسلش کردم. موشک روی هوا خودکشی کرد.» موشک‌ها سیستم خودکشی دارند. بعد از چند دقیقه معلوم شد که این هواپیما برای هیئت دولت بوده و بدون هماهنگی با واحد عملیات آمده بود. اپراتور C130 بعدها می‌گفت «من همه این مکالمات رو از توی مرکز بی‌سیم می‌شنیدم.» روایت جواد شریفی راد، سرتیم خنثی سازی نیروی هوایی ارتش در سال های دفاع مقدس از جنگ شهرها و موشک باران تهران #معرفی_کتاب #حرفه_ای #نشر_رسانه_ی_مهر #مرتضی_قاضی #پدافند #جواد_شریفی_راد #نشر_مرز_و_بوم #جنگ_شهرها #موشک @defamoghaddas_ir
📚 امام خمینی(ره) در دهه پایانی عمر خود، در زمان جنگ ایران و عراق به لحاظ عملی و همچنین فکری و اندیشه‏ای، دوره متفاوتی از زندگی را تجربه کرد. مواضع نظامی امام خمینی (ره) در این دوره که هشت سال جنگ را در بر می گرفت،یکسان و همگون نبود و متناسب با وضعیت زمانی و تحولات جنگ و جامعه تغییر می‏کرد. البته اندیشه‏های نظامی امام مسبوق بر رخداد این جنگ بود؛ به طوری که در آثار و کتب خود مثل کتاب "حکومت اسلامی"، درباره این اندیشه‏ها مسائلی را مطرح کرده بود. ایشان پس از وقوع انقـلاب، وقوع جنـگ را پیش بینـی کرده و از این رو شکل‏گیری ارتش بیست میلیونی را ، حتی قبل از وقوع جنگ لازم دانسته بود؛ . . . https://bit.ly/3eH1bz1 @defamoghaddas_ir
🚦شما پاسدارها اصلا می دانید جنگ چطور اتفاق می افتد؟ 🔴 ۲۰ خرداد، سالروز عزل بنی صدر 🔴 حدود ۱ ماه قبل از شروع جنگ و قبل از اینکه ارتش عراق ارتفاع میمک را بگیرد، جلسه شورای عالی دفاع در کرمانشاه به ریاست بنی صدر، رئیس جمهور و فرمانده کل قوا تشکیل شد. در این جلسه آقای رجایی، نخست وزیر، سرهنگ فکوری ،وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی ارتش، فلاحی ،رئیس ستاد مشترک ارتش و ظهیرنژاد، فرمانده نیروی زمینی ارتش حضور داشتند. جلسه در ستاد لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه تشکیل شد. از سپاه هم، محمد بروجردی، فرمانده سپاه غرب کشور، بنده در سمت فرماندهی عملیات سپاه کردستان و ناصر کاظمی شرکت داشتیم. سرگرد صیاد شیرازی و یکی دو نفر دیگر از عزیزان ارتش هم در جلسه بودند. جناب صیاد شیرازی و من گزارشی دادیم و گفتیم عراق قصد حمله به ایران را دارد. بعد از اینکه نظرهایمان را دادیم، آقای بنی صدر حرف‌های ما را رد کرد. من هنوز در حافظه ام باقی مانده است که ایشان گفت: شما پاسدارها اصلاً می‌دانید جنگ چطور اتفاق می افتد؟ باید موازنه قوا بین آمریکا و شوروی به هم بخورد تا جنگ شود. ایشان نظام دو قطبی را کلاسیک تعریف کرد و معتقد بود برای شروع جنگ باید موازنه میان دو قطب جهان به هم بریزد. یکی از فرماندهان محترم ارتش که حالا نمی‌خواهم اسم ببرم با اشاره به ناصر کاظمی گفت: جناب رئیس جمهور! اینها توده ای هستند که لباس سبز پاسداری را پوشیده اند و به بهانه ی جنگ می‌خواهند از ما سلاح و تجهیزات بگیرند. عراق جرأت نمی‌کند به ایران حمله کند، اگر هم حمله کرد ما دهنش را خرد میکنیم. در آن جلسه جمع‌بندی آقای بنی صدر این بود که عراق حمله نخواهد کرد. بعد هم بلند شد و توی منطقه مرزی رفت و آنجا مصاحبه کرد که در روزنامه انقلاب اسلامی هم چاپ شد. گفت مردم،من الان در منطقه مرزی هستم و هیچ جنگی نیست! هیچ خبری نیست! تلویزیون ما هم مصاحبه را پخش کرد. سپاه به دلیل اطلاعاتی که داشت و آنچه می دید می دانست که عراق در منطقه غرب کشور آماده حمله به ایران است. حالا جنوب را من خبر ندارم، به هر حال اعلام کردیم ولی رئیس جمهور و عزیزان ارتش که نظامی بودند نپذیرفتند. آن زمان سپاه برای مقابله با ضد انقلاب مأموریت امنیتی داشت و در جنگ هیچ مسئولیتی نداشت. آقای بنی صدر گفت من به شما دستور می‌دهم امنیت کردستان را برقرار کنید و جنگ را به عهده ارتش بگذارید. بعد آن اتفاقی افتاد که نباید می افتاد و عراق به ایران حمله کرد. این وضع ما بود. پ.ن: روایت رحیم صفوی از جلسه با بنی صدر یکماه قبل از شروع جنگ https://bit.ly/3f4Dvov @defamoghaddas_ir
🔴 خدا شاهد است حتی یک نفر از آنها به ما اعتراض نکرد ✅جواد محمدی زاده فرماندار وقت دزفول درباره نقش این شهر در به نتیجه رساندن عملیات فتح المبین می‌گوید: 🔸یک روز قبل از عملیات بزرگ فتح المبین بود که تیمسار دوست داشتنی آقای صیاد شیرازی به همراه آقای فروزنده نماینده دولت نزد من آمدند و گفتند فردا عملیات داریم و به شدت نیازمند دستگاه های راهسازی هستیم. به آنها گفتم شما چه مقدار دستگاه مهندسی نیاز دارید؟ آقای صیاد فرمودند: نیاز ما فراوان است اما اگر ۱۰ دستگاه جور کنید مشکل ما را حل کرده اید. وقتی دید من در فکر فرو رفتم ادامه داد اگر نتوانستید و دو دستگاه هم تهیه کردید خوب است. گفتم اجازه بدهید تلاشم را بکنم. 🔹ما چون کارگاه شن و ماسه داشتیم و برنامه ریزی کرده بودیم که مردم شن و ماسه کف رودخانه را بهره‌برداری کنند از تمام افرادی که دستگاه های راهسازی داشتند اسم و آدرس دقیق داشتیم. وقت زیادی نداشتم که یکی یکی سراغ آنها رفته و با دلایلی منطقی یا غیر منطقی آنها را قرض بگیرم. از طرفی باید موضوع عملیات رزمندگان محرمانه می‌ماند. بلافاصله نزد حجت الاسلام یوسفی حاکم شرع دزفول رفتم و قضیه را شرح دادم. ایشان از من پرسید اگر به دستگاه‌های مردم خسارتی وارد شد یا هر کدام طلب اجرت کردند پاسخگو خواهید بود یا نه؟ من پاسخ دادم فرمانداری دزفول که چیزی ندارد اما با اطمینانی که به آقای فروزنده دارم می‌دانم که می‌تواند ما را در جبران خسارت مردم کمک کند. فردایش وقتی آقای صیاد شیرازی نتیجه را خواست من ۱۲۳ دستگاه تحویل دادم. از تعجب نمی دانست چه بگوید اما بعد از عملیات فتح المبین بارها گفت آن ۱۲۳ دستگاه مردم دزفول نقش اساسی در پیروزی ما در فتح‌المبین داشت. 🔸باور کنید و خدا را شاهد می‌گیرم که حتی یک نفر از آنها به ما اعتراض نکرد. این در حالی بود که خسارتی به آنها وارد شده بود و چندین روز از کار بیکار شده بودند. چند دستگاهی هم به کلی از بین رفته بود که ما عین آن را به آنها برگرداندیم و البته تلاش کردیم خسارت وارده را نیز جبران کنیم. توجه داشته باشید که مالکان آنها از طبقه پولدار و سرمایه‌دار دزفول بودند نه فرض کنید آدم های پابرهنه و مستضعف که عموماً طرفدار حکومت بودند. 🔹جان مطلب در این است که هیچ کدام از آنها اصلاً حرفی از اجرت نزدند. حتی یک نفر! تصور آنها این بود که نقشی در پیروزی رزمندگان اسلام داشتند. @nashremarzoboom @defamoghaddas_ir
🔴آخی! جاروبرقیم تموم شد! ✅ ما برای دیدن هم از هر فرصتی استفاده می کردیم. یکبار رحیم زنگ زد که فلان روز تهران هستم. اگر می توانی از اصفهان خودت را برسان تا همدیگر را ببینیم. ذوق زده شدم. باردار بودم و دلم هم برایش خیلی تنگ شده بود و یک ماهی می شد ندیده بودیم یکدیگر را. یکدفعه یادم افتاد هیچ پولی ندارم و خیلی در مضیقه هستم. یکی دوسال اول ازدواج هم رحیم فراموش میکرد پولی به من بدهد. توی سپاه هم که کار می‌کردم حقوق نداشتم و گلدانی می گذاشتند که توی آن پول بود. معمولا رویمان نمی‌شد پول برداریم. خلاصه نه پول رفتن به تهران داشتم و نه دلم می آمد از دیدن رحیم بگذرم. آن روز طبق برنامه رفتم دیدن پدرشوهرم که اتفاقا منیر سادات، خواهر رحیم هم آنجا بود. کمر درد داشت و می خواست جاروبرقی بخرد. یکدفعه یاد جاروبرقی خودم افتادم که دایی ام برای چشم روشنی عروسی آورده بود . گفتم بیا مال من را بخر. از کارتن بیرون نیامده و نو هست. گفت خب بالاخره خودت لازمت میشه. گفتم فعلا که رحیم نیست و من هم جهازم توی خانه پدرم هست و آنجا زندگی می کنم. زود رفتم و جاروبرقی را آوردم و پولش را گذاشتم توی کیف و خوشحال رفتم تهران. غروب توی گاراژ رحیم با لباس سپاه آمده بود دنبالم و منتظر نشسته بود. با دیدنش قلبم شاد شد و خستگی از تنم درآمد. تشکر کرد که برای دیدنش خودم را به زحمت انداختم. شام گرفتیم و رفتیم مسافرخانه. تا نزدیک صبح با هم حرف زدیم و بعد خوابیدیم. صبح زود رحیم رفت نان خرید و صبحانه خوردیم. اول وقت جلسه داشت و باید برمیگشت جنوب. خداحافظی کرد و رفت. اینقدر عجله داشت که پول اتاق را هم فراموش کرد بدهد. یکی دو ساعت بعد رفتم پول اتاق را حساب کردم و برگشتم اصفهان. خانه که رسیدم دیدم پول زیادی برایم نمانده. گفتم آخی!.. یعنی جاروبرقیم تموم شد؟ 🌷⁦🕊⁩🌷⁦🕊⁩🌷 پ.ن: روایت دکتر مهرشاد شبابی از همراهی با سرلشکر دکتر سید یحیی(رحیم) صفوی در دوران دفاع مقدس (انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس) @nashremarzoboom @defamoghaddas_ir
🔴 اگر آن دختر را برایم بگیرید، هرکار بگویید، میکنم! 🔴 ⁦◀️⁩ روایت سردار علی اسحاقی،فرمانده جنگال در دوران دفاع مقدس از جذب و به کارگیری یکی از افراد ستون پنجم عراق ✅ فردی از عناصر ضد انقلاب ایران، ستون پنجم عراقی‌ها شده بود و برای عراقی‌ها کارهای عملیاتی می‌کرد. این شخص قبل از عملیات ثامن‌الائمه دستگیر شد. جایی می خواست ریل راه آهن را منفجر کند اما دستگیرش کردیم. از عناصر بسیار توانمند ستون پنجم عراق بود. او را تحویل دادگاه دادیم و حکم اعدام براش صادر کردند. ما وقتی دیدیم توانمند است به ذهنمان رسید که یک گروه نفوذ و جمع آوری اطلاعات پنهان برون‌مرزی راه بیندازیم. قبل از عملیات ثامن الائمه هم دو نفر پناهنده سیاسی داشتیم که آنها را در واحد اطلاعات به کار گرفتیم. درباره این فرد هم آمدیم و با رئیس دادگاه صحبت کردیم. گفتیم اینکه حکمش اعدام است، شما دستور بدهید او را آزاد کنند و در اختیار ما قرار دهند تا ما به صورت حفاظت شده از او برای اطلاعات استفاده کنیم. قاضی پرونده قبول کرد. با او صحبت کردم و گفتم اگر تو را از اعدام نجات بدهیم با سپاه همکاری می‌کنی؟ گفت چرا نکنم. آمدیم با پدر و مادر و خانواده اش یک جلسه گذاشتیم. گفتیم اگر او تضمین کند که با ما سالم کار کند و آنچه که خواست ماست انجام بدهد حتی ممکن است از قاضی درخواست کنیم حکم اعدامش را هم لغو کند. این فرد خواسته‌ای داشت. گفت عشیره مقابلمان دختری دارد او را میخواستم بگیرم اما به من ندادند. اگر شما بتوانید این دختر را برای من خواستگاری کنید هرکاری بگویید انجام میدهم.واسطه شدیم و با پدر و مادرش رفتیم خواستگاری را انجام دادیم و آنها قبول کردند. قرار شد ماموریت را انجام بدهد، ما هم تضمین کردیم هر ماموریتی که انجام بدهد تا قبل از برگشت تامین زندگی خانواده اش را بر عهده بگیریم. تامین جهیزیه را هم قبول کردیم به شرط اینکه فقط به نفع ما کار انجام دهد و دوطرفه کار نکند. قرار گذاشتیم که اگر عراقی‌ها کاری از او خواستند با ما مشورت کند تا همان فضا را برایش فراهم کنیم، یعنی اطلاعات را دسته‌بندی کنیم و به او بدهیم تا برای عراقی‌ها ببرد اما با مشورت ما. این فرد از نظر اطلاعاتی بسیار قوی بود و بینشش در مورد نظامی ها خیلی خوب بود. یعنی لشکر و گردان را می‌شناخت و غیر از اطلاعات، فهم نظامی‌گری داشت. هرچند این بنده خدا به عملیات بعدی نرسید و بعد از عملیات ثامن الائمه در همان منطقه ای که می‌رفت و می‌آمد روی مین رفت و شهید شد. https://bit.ly/2Y5bgAr @defamoghaddas_ir @nashremarzoboom
🔴 اشک چمران برای فوزیه از یادم نخواهد رفت 🔴 ◀️ برشی از خاطرات عزت قیصری از پاوه، به مناسبت ۳۱ خرداد، سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران: ✅ فوزیه شیردل بهیاری بود که در بیمارستان قدس پاوه خدمت می‌کرد. توی درگیری، گلوله‌ای آتشین و گداخته، بی‌رحمانه پهلویش را شکافت و نقش زمینش کرد. در خانه‌ی پاسداران بودیم. با عجله به‌طرف فوزیه دویدم. به بالینش که رسیدم غرق در خون شده بود و روپوش سفیدش را گلگون کرده بود. این‌قدر از بدنش خون رفته بود که صورتش مثل لباسش سفید و بی‌رنگ بود. با دیدن این صحنه که سوزناک‌ترین لحظات عمرم بود، درحالی‌که قلبم می‌جوشید، خم شدم و لحظه‌ای سرم را روی سینه‌اش گذاشتم و او را به آغوش کشیدم. خون تازه‌ای از پهلویش جاری بود و سروصورتم خونی شد. روحیه‌ام ضعیف شد اما سعی کردم که قلبی سنگی داشته باشم. سرش را به دامنم گرفتم و به‌صورت خونی و لب‌های روزه‌دار و خشک و ترک‌خورده‌اش بوسه زدم. از چهره‌اش پیدا بود که رفتنی ست. مظلومانه نگاهی کرد که بوی خواهش داشت. نگاهش در نگاهم گره‌خورده بود. لحظه‌ی بغض شکن و غم‌انگیزی شده بود و این سخت‌ترین لحظات زندگی من بود. فوزیه همچنان ناله می‌کرد و آتش‌به‌جانم می‌زد. محل گلوله به‌شدت خونریزی داشت اما نه پزشکی بود و نه دارویی که جلوی خونریزی را بگیرد. رشتی را به پهلویش بستم اما خون بند نمی‌آمد و این کار من هم بی‌فایده بود. ۱۶ ساعت از زخمی شدنش می‌گذشت. همه برایش گریه می‌کردند و قلب همه را خون کرده بود. جز گریه هیچ کاری از دست هیچ‌کسی برنمی‌آمد، اما اشکی که در آن جمع بر چهره‌ی چمران دیدم هرگز از یادم نخواهد رفت. پیکر نیمه‌جان او را بعد از ۱۸ ساعت از خانه پاسداران به ساختمان بهداری بردند تا از دید مردم و مجروحین دور باشد و روحیه مجروحان ضعیف نشود. بهداری در ورودی غربی شهر پاوه قرار داشت. همراهش رفتم و کنارش نشستم و موهایش را که کمی بیرون آمده بود پوشاندم. سرش را به دامن گرفتم و میان دستانم قرار دادم و به آن‌ها بوسه زدم. نفس‌های آخر را می‌کشید و چشمان بازش خیره به نقطه‌ای دوخته‌شده بود. لحظاتی بعد او بود و انفجاری و پیکری سرخ. این فرشته‌ی بی‌گناه در میان دامنم و بین شیون و ضجه زنان و کودکان، با درد و رنج زیاد بعد از ۲۴ ساعت خونریزی و دست‌وپنجه نرم کردن با مرگ بالاخره تسلیم شد. شیردل با زبان روزه شهید شد انگار کسی او را به پرواز دعوت کرده بود و من لحظه پرواز او را دیدم. چند ساعت بعد که هلی‌کوپتر به پاوه رسید، پیکر فوزیه را هم کنار مجروحان سوار کردیم اما وقتی پره‌های هلی‌کوپتر به ساختمان اصابت کرد و شکست، مثل فنر از جا بلند می‌شد و دوباره به زمین می‌خورد. هر بار چند مجروح به بیرون پرت می‌شدند و پره‌های تیز با ضربه‌ای آن‌ها را بی‌جان به زمین می‌انداخت. پیکر نیمه‌جان دو خلبان از در کابین در حالی آویزان شده بود که پاهایشان در کمربند اصلی گیرکرده بود. مجروحان هلی‌کوپتر همه بین زمین و آسمان شهید شدند. ناراحتی همه‌مان را دیوانه کرده بود. عده‌ای سر خود را به دیوار می‌کوبیدند و شیون می‌کردند و گروهی سردرگم دور خود می‌چرخیدند. گلوله‌های دشمن همچنان بر سر ما می‌بارید ولی کسی دیگر به مرگ توجهی نداشت. غم‌انگیزترین صحنه اما مربوط به فوزیه شیردل بود که پایش داخل هلیکوپتر گیرکرده بود و بدنش با روپوش سفید خونی آویزان مانده بود. باد روپوش سفید و گیسوان بلندش را به این‌طرف و آن‌طرف می‌برد و دست‌های خونی‌اش، آویزان بر روی زمین و خاک کشیده شده بود… https://bit.ly/2CsXlvT @nashremarzoboom @defamoghaddas_ir
✅ جوانمرد قصاب ◀️ «جوانمرد قصاب» نام محله‌ای در شهر ری است با افتتاح متروی جوان مرد قصاب این عنوان بیشتر در یادها مانده است. اما این عنوان، نام یا شهرت چه کسی است؟ در این گزارش قصد داریم در مورد صاحب این نام توضیحاتی را از کتاب «جنگ شهرها، گزارشی از شهر مقاوم دزفول» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشرشده است، ارائه نماییم: قصاب محله بود، مردی با محاسن سیاه، قدی رشید و قامتی زیبا معروف به مشهدی عبدالحسین. اوایل جنگ که دزفول مورد هجوم گلوله‌های توپ دشمن بود، کمبود کالا و بیکاری خیلی به مردم فشار می‌آورد. به یک نفر گفته بود که شخصی به من پول می‌دهد تا به افراد نیازمند گوشت بدهم. شما هم اگر کسی سراغ داشتی بفرست پیش من تا گوشت بگیرد. بعد از مدتی که فشار اقتصادی تا حدودی کمتر شده بود، آن فرد رفت پیش مشهدی عبدالحسین و به او گفت دوست دارم این فرد خیر را بشناسم و به‌نوبه خودم تشکر کنم. کسی که در آن شرایط به فکر دیگران بود باید الگویی برای دیگران باشد. چون مداحی می‌کرد، این موارد را برای مردم بازگو می‌کرد که باعث گسترش کار خیر شود. با اصرار زیاد او بالاخره عبدالحسین گفته بود که چون می‌دانم راضی نیست، اسمش را نمی‌گویم. ولی آن مداح دست‌بردار نبود و باز هم اصرار کرد و عبدالحسین با لبخند از جواب طفره می‌رفت. آخر سر، او که می‌دانست عبدالحسین هیچ‌وقت دروغ نمی‌گوید حتی به مصلحت گفت: فقط یک سؤال؟ آن شخص خودت نیستی؟ عبدالحسین جواب داده بود «اگر بگویم نه دروغ گفتم و اگر بگویم بله ریا شده. اما راضی نیستم کسی خبردار شود،لااقل تا زنده‌ام» ◀️ از آن موقعی که امام سفارش کرد بروید به جبهه تا جوان‌ها خسته نشوند گفت «من هم باید برای عملیات‌های اصلی بروم» و بعدازآن دیگر به جبهه‌های پدافندی بسنده نکرد. او با داشتن هشت فرزند و کار زیاد در دامداری و مغازه قصابی، همه را رها کرد و به جبهه رفت. عبدالحسین در عملیات فتح‌المبین شهید شد و به حمزه سیدالشهدای دزفول معروف شد. https://bit.ly/2V4clqc @nashremarzoboom @defamoghaddas_ir
✅ سینی حلوایی و سر صدام! ⁦◀️⁩ اخیراً در محافل سیاسی آشکار و پنهان، خبرهای مطرح است که چشم انداز خاصی را در مناسبات بین ایران و کشورهای عربی حامی عراق ترسیم می‌کند که با روابط و مناسبات کنونی متفاوت است: ⁦◀️⁩ یک دیپلمات ارشد سوریه در ژاپن در یک محفل خصوصی گفته است که یکی از دوستان ژاپنی وی گفته که نظر موساد اخیراً برای این است که روسای کشورهای خلیج فارس حاضرند سر صدام را در یک سینی حلوایی تقدیم امام خمینی کنند و در مقابل آن برای منطقه صلح به دست بیاورند. او افزوده که از آنجایی که این منبع مطلع ژاپنی دو روز قبلش با آقای میاکه مدیرکل وزارت خارجه ژاپن جلسه داشته و آقای میاکه هم دو هفته ای بیش نیست که از سفر اسرائیل برگشته است منبع این خبر می‌تواند آقای میاکه باشد که از اسرائیلی‌ها نقل کرده است. https://bit.ly/385dD9U @nashremarzoboom @defamoghaddas_ir
🔴 به مناسبت فرارسیدن ایام آزادسازی مهران در عملیات کربلای ۱ از ۱۰ تا ۱۹ تیرماه ۶۵: ✅ این باد و گردوخاک، پرده‌ی خداست! https://bit.ly/2YX2fd1 @nashremarzoboom @defamoghaddas_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 🔸کتاب بیستم از مجموعه روزشمار جنگ ایران و عراق با عنوان عبور از مرز به بررسی برهه‌ی زمانی اول تیرماه 1361 تا 31 مردادماه 1361 می‌پردازد. 🔸وقایع مهم این مقطع زمانی، متأثّر از دو عملیات بزرگ و پیروزمند فتح‌المبین و بیت‌المقدس است. طی این دو عملیات، بسیاری از مناطق آزاد، و خسارات فراوانی به دشمن وارد شد. 🔸 این پیروزی‌ها در داخل و خارج کشور پیامدهایی داشت؛ از جمله‌ی آنها عدم همکاری نظام بین‌الملل در محکومیت عراق و بی‌توجّهی به درخواستهای ایران برای پایان دادن به جنگ بود. در چنین اوضاعی، ایران تصمیم گرفت سیاست تعقیب متجاوز را در پیش بگیرد. 🔸به همین علّت، ایران دست به عملیات رمضان زد. این عملیات در تاریخ 1361/4/23 شروع و در 1361/5/7 به پایان رسید. 🔸کتاب به شرح وقایع مختلف و اجرای عملیات رمضان به صورت روزشمار می‌پردازد. ✅«عبور از مرز» را از طاقچه دریافت کنید https://taaghche.ir/book/76787 @defamoghaddas_ir
📚 ؛ ✅ «تاریخ نگاران و راویان صحنه نبرد»؛ نگاهی به شرح حال سه شهید مدرسه مفید ◀️ مرتضی قاضی، نویسنده ‌دفاع مقدس در کتاب «تاریخ‌نگاران و راویان صحنه نبرد» (کتاب چهارم) به زندگی سه تن از راویان شهید دوره سوم مدرسه مفید پرداخته است. همان دوره‌ای که پنج نفر از آنها ۱۲ اسفند ۶۵ در شلمچه کنار هم شهید شدند. https://bit.ly/3jRbcNu @defamoghaddas_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | بررسی مواضع نظامی امام خمینی(ره) در جنگ ایران و عراق 🔸هجوم ناگهانی نیروی هوایی عراق به فرودگاه‌های ایران در روز اول جنگ، اثر روانی خود را گذاشته است. دقایقی بعد پیام امام پخش می شود "یک دزدی آمده، سنگی انداخته و فرار کرده. " 🔹اندیشه نظامی امام صلح‌طلبانه و دفاع‌محور است. «جنگ ما دفاع است؛ هجوم نیست و جنگ دفاعی از تکلیف‌های شرعی و وجدانی انسانی همه است». 🔸از نظر امام دوره جنگ ایران و عراق بازتولید گفتمان جنگ های صدر اسلام است. «جوانمردی ارتش و سایر قوای مسلحه مثل سپاه پاسداران و دیگران، ما را به یاد جوانمردی های صدر اسلام انداخت.» 🔹بعد از فتح خرمشهر و ادامه جنگ، اندیشه جهاد دفاعی در بیانات امام خمینی نمود بیشتری می یابد. «وارد شدیم در عراق برای اینکه نگذاریم هر روز شهرها موردحمله واقع شود و می‌خواهیم این حملات را به حدی برسانیم که نتوانند کاری بکنند و این یک دفاعی است که ما داریم.» 🔰🔰🔰 نویسندگان: امیر محسن زادگان، رسول افضلی تعداد صفحات: ۳۵۶ قیمت: ۳۰ هزار تومان 🛒سفارش آنلاین: Http://www.Shop.hdrdc.ir @defamoghaddas_ir