🌹🌿سلام #امام_زمان_مهربانم
حضرت #عشق يا حُجَّةَ اللهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ،
🌸🍃مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمدهام، درد میکشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
🌿🌺 @Dehghan_amiri20
💔🥀این پا روزی #فاتح_خیبر_بود؛
چندی است سکوت، شرحِ فریادِ من است...
#شهدا_را_یاد_کنیم_باذکر_صلوات📿🌱
🌿🌸|• @dehghan_amiri20
#خاطره...📖💕
💫خرمشهر راخدا آزاد کرد...
وقتي که شخصي از زحمات او تشکر ميکرد، ميگفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، يعني ما کاري نکرده ايم، همهکاره خداست و همه ي کارها براي خداست.
حال و هوا و خواستههايش مثل جوانان همسن و سالش نبود، دغدغهمندتر و جهاديتر از ديگر جوانان بود، انرژياش را وقف بسيج و کار فرهنگي و هيئت کرده بود، در آخر راهي جز طلبگي در نجف پاسخگوي غوغاي درونش نشد، من شنيدم که دوستانش ميگفتند: هادي اين سالهاي آخر وقتي ايران مي آمد، بارها روي صورتش چفيه میانداخت و ميگفت: اگر به نامحرم نگاه کنيم راه شهادت بسته ميشود.
#شهیدمحمدهادےذوالفقاری🌷
#فاصله_ای_که_باشهداداریم💔🕊
🌿🌸|• @dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈شعار مرگ بر آمریکا تعهدات دارد
مرد عمل می خواهد..
#شهیدحسن_باقری🌷🕊
🌼🍂|• @dehghan_amiri20
❣🍃دل
به تو
سجده میکند
قبله اگر چه نیستی...
📿🌱ذکر روز دوشنبه
یٰا قٰاضی الْحٰاجٰاتْ؛ ای برآوردهکنندهی حاجات
۱۰۰ مرتبه
#بهوقتِ_دلتنگی💔
#روزتون_شهدایے☀️
🌸🍃|• @dehghan_amiri20
🍃🌸دوست دارم مثل تو باشم....
برادرش می گفت هر وقت می خواست کشتی بگیرد و مسابقه دهد قبل از آن دو رکعت نماز می خواند. وقتی از آن دلیلش را را پرسیدم می گفت: نماز می خوانم تا در مسابقه حال کسی را نگیرم. این گونه با هوای نفسش مبارزه می کرد.
#شهید_ابراهیم_هادی
#ظرافتهاےروحےشهدا
🌿🌸|• @dehghan_amiri20
🌿🌹کلام نیکان
شبانه روز، ترجیحا دلِ #شب، ده دقیقه ای با #خدا خلوت کن.
#وضو بگیر و سر سجاده ات بنشین و به خداوند عرض کن به دیدار شما آمده ام.
اگر خطاهایت و افکار دنیوی به ذهنت آمد، چند بار استغفار کن، برطرف می شود و فضای دلت خلوت و روشن می شود.
آن گاه #صلوات بفرست تا نورش بیشتر شود. اگر بر این کار مداومت نمایی، این ده دقیقه همه ی اوقات شبانه روزت را خواهد گرفت.
#حاج_محمداسماعیل_دولابی
🌿🌸|• @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
📚❤️یادت باشد...
🌸🍃یادت باشد
💠خاطرات همسر
#شهیدسیدحمیدسیاهکالے
به قلم محمدرسول ملاحسنی
#فصل_اول_۲
🌷🌱•| @Dehghan_amiri20
💜🌈من دچار درد بی پایانِ
شب بیدارےام ...
روزهای بے تو بودن
خواب را از من گرفت...
#شبتون_مهدوی🌙
#التماس_دعاے_فرج🙏
🌸🌿|• @dehghan_amiri20
🌹🌿سلام #امام_زمان_مهربانم
حضرت #عشق يا حُجَّةَ اللهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ،
🌸🍃دل ما شد پریشان درهوایت
هواخواه نسیم سامرایت
به پا خیز ای شکوه آ فرینش
که برخیزد همه عالم به پایت
🌿🌺 @Dehghan_amiri20
🌸🍃ختم جمعی قرآن کریم به نیابت از #شهیدمحمدرضادهقان جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج آقا امام زمان عج الله
✨جزء #هجده
✨صفحه: ۳۵۲
✨سوره: نور
📚🍃|• @dehghan_amiri20
📜☀️#حدیث_روز
💙🍃امام علی علیه السلام:
هرگاه خواسته تو تحقق نیافت،
از وضعیتی که داری ناخشنود نباش.
📚نهج البلاغه،حکمت۶۹
🌿🌺|• @dehghan_amiri20
🎈🍃سرباز انقلاب همیشه آماده است!
نه فقط برای #جهاد نظامی
او هرکجا پای دفاع از اعتقاداتش وسط باشد، #جهاد میکند
یکی در کربلا #شهید میشود
یکی در شام و کوفه یاد #شهدا را زنده میکند.
💜⭐️|• @dehghan_amiri20
🕊شہیدمحمدرضادهقانامیرے🕊
یکم متنش👇طولانیه ولی لطفا🙏بخونیدش
#خاطره...📝
شهیدی که پس از ۱۷ سال زنده شد!!!💐
این ماجرا مربوط میشود به یکی از اعضای کمیته تفحص شهدا که در زندگی شخصی خود دچار مشکل مالی میشود و در جریان جستجوی پیکر شهدا به شهیدی برمیخورد که #زنده میشود و قرض هایش را ادا میکند!!
نقل از برادر شهید👇
💠می گفت: اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..
💠علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه وآله) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم..
💠یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم..
💠یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان، با عطر شهدا عطرآگین.. تا اینکه..
💠تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.. آشوبی در دلم پیدا شد.. حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم...
💠با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم..
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد...
🌷شهیدسیدمرتضیدادگر🌷
فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من..!
💠استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید، به بنیاد شهید تحویل دهم...
💠قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند...
💠باناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم...
"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم..." گفتم و گریه کردم...
دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... »
💠وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.. هر چه فکرکردم، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
💠لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
💠بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
💠وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد...
💠جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
💠همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود... بخدا خودش بود... کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود... به خدا خودش بود... گیج گیج بودم... مات مات...
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم... می پرسیدم: آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز..؟
نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم... مثل دیوانه هاشده بودم... به کارت شناسایی نگاه می کردم...
#شهیدسیدمرتضےدادگر...
فرزند سید حسین...
اعزامی از ساری...
وسط بازار ازحال رفتم...
💠ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
💜🍃|• @dehghan_amiri20
🕊🌷از #سردارشهیدهمدانی پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه؟
گفت: «تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره،...
بروم یک گوشهای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچههای نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم برای #امام_زمان_عجل_الله تعالی فرجه الشریف آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که تاحدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب بدیم....!!!
#فاصله_ای_که_باشهداداریم 💔
🥀☘|• @dehghan_amiri20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⚡ #کلیپ...
انیمیشین طنز دیرین دیرین برای آلودگی هوا عالیه 😂
فایده چغندر بیشتر از بعضی مسئولینه واقعا، همه میدونستن هوا قراره الوده باشه ولی زودتر اعلام نکردن تا مردم بتونن برنامه ریزی کنن و از تهران خارج بشن!
❄️💫|• @dehghan_amiri20
🍃🌸کلام نیکان....
#رزق_معنوی📿
📜هرروزصدقه دهید ولو به وجه مختصربرای توفیق وگشایش در کار
هر صبحاز تلاوت قرآن مجید مخصوصا یاسین غفلت نکن.
#حسنعلےنخودکےاصفهانی
💠🌱 @Dehghan_amiri20