eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
💠✨ 💠✨جاذبه ای که از شهدا به یادگار می ماند... بعد از شهادت حاج عمار وارد مقر قبلی‌اش شدم، رزمنده ای مسیحی به اسم «یادمین» جلویم را گرفت گفت: فکر کنم شما رو با حاج عمار دیده بودم، ایرانی هستی؟ گفتم: بله، گفت: حاج عمار روضه‌ی ناتمامی رو برای من گذاشت و رفت گفتم: تو رو چه به روضه؟ مگه مسیحی نیستی؟! گفت: چند وقتی با حاج عمار بودم جذبش شدم می‌خواستم ببینم اسلام و شیعه چه چیزی داره که ازش آدمی مثل اون بیرون میاد کم کم مسلمان و شیعه شدم. یه روز بهش گفتم که فرمانده، داستان حضرت زینب (سلام الله علیها) شما چیه؟ اون هم برام تعریف کرد که ایشون روز عاشورا همه‌ی افرادش، حتی پسرانش هم شهید شدن و بعد از اون همه مصیبت، به حالت اسارت اومدن شام همون موقع حاج عمار رو با بیسیم صدا کردن که بره؛ زار زار گریه می‌کرد که حاج عمار روضه را ناتمام گذاشت و رفت و شهید شد. 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🍃🌸✨اخلاق ناب شهدایی🍃🌸✨ یکی از بی‌سیم ‌های تکفیری ‌ها افتاد دست ما ، سریع بی‌سیم را برداشتم ، می‌خواستم بد و بیراه بگم. عمار (شهید محمدخانی) آمد و گفت که ، دشمن را عصبانی نکن. گفتم ، پس چی بگم به اینا؟! گفت ، بگو اگه شما مسلمونید ، ما هم مسلمونیم ، این گلوله ‌هایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد. سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما می‌جنگید؟ گفت ، به اون ‌ها بگو ما همون‌ هایی هستیم که صهیونیست ‌ها رو از لبنان بیرون کردیم ، ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم ، ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله ، هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست ‌ها و آزادی قبله اول مسلمون ها ، مسجدالاقصی است. بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان... بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری ‌ها تسلیم ما شدند. می‌گفتند ، از شما در ذهن ما یک کافر ساخته بودند.... 🌷 @Dehghan_amiri20 🌷
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
🏴✨خیلی مهم در جوانی اینجوری عاشق باشی رسیدیـم ڪربلا، رفتیـم حـرم حضـرت عبـاس (علیه السلام)، سینـہ زنـے و توسـل و دعـا، راه افتـادیـم سـمت حـرم امـام حسیـن (علیه السلام)، اونجـا هـم بـہ همیـن شکل، بلڪہ بیشتـر، بمانـد ڪہ توے بیـن الحرمیـن چقـدر خوندیـم و سینـہ زدیـم، نرسیـده بـہ هتـل، باز اومـد ڪہ حاجے بیـا بریـم حـرم، سیـرے نداشٺ واقعـا عطشـان بود، صبـح، ظهـر، شـب، سحـر ول نمےڪرد، مـدام میـومـد ڪہ بریـم حرم برامـون روضـہ بخـون، گاهے قبـول نمیڪـردم، بیشٺـر از این نمیڪشیـدم، با بچـہ هـا مےرفت و خـودش روضـہ مےخـوند، شب حـرم بود، سحر مےرفتیـم، مے دیدیـم بـاز توے حـرم نشسـٺہ، جلـوش ڪم آورده بـودم اگـہ معـرفت نباشـہ، آدم نمیٺونہ این طـور عـرض ارادٺ ڪنہ خیلـے مہمـہ در جـوونی ایـن شڪلے عاشـق باشـے، گـوشہ گـوشہ زندگیـش رو وصـل میـکرد بہ اهـل بیـت و امـام حسیـن (علیه السلام) در خصـوص گـریه صبـح وشـام براے امام حـسین (علیه السلام) صـحبت مےڪرد، وقٺے آب مےخورد یـاد امام‌ حـسین (علیه السلام) مےافتاد، واقعـا از سـلامش احسـاس مےڪردم از روے عـادت نمےگـہ از ٺـہ دل سـلام میـگہ " یاحسین ‌" ⚫️ @Dehghan_amiri20 ⚫️
🌺🌱اخلاق ناب فرماندهی اگر نیرویش زخمی می شد، حتما می کشیدش عقب، یک تنه، وقتی عقب نشینی شود، کسی زخمی را با خود نمی آورد، طرف می ماند با سلاح و خستگی اش، ولی عمار برای هر کدام وقت می گذاشت برای تک به تکشان حوصله به خرج می داد، روز به روز روی خودش کار می کرد تا روی نیرو بیشتر تاثیر بگذارد، نیرو قبول می کرد که عمار پایش می ایستد، به جای اینکه بگوید برویید، می گفت بیایید؛ خیلی هوای نیرویش را داشت مسئول گروهان بود، برای همین اداره کردن نیرو را خوب می دانست، او را با عنوان فدایی‌نیروها می شناختند. 🌷 ❤️ 🕊 🌿🌸|• @dehghan_amiri20
🌾✨مرام‌های خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون بود و خط قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود: محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم‌خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا تعلق می‌داد و تو باید قبول می‌کردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی قرارداد که تمام می‌شد و خانه را که می‌خواستیم عوض کنیم بعضأ عکس‌ها هم نو می‌شد، یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکس‌های بیشتری را می‌تواند در خانه جا بدهد. 🍃🌷 🕊🥀 🖤🍃|• @Dehghan_amiri20
✨🍃@Dehghan_amiri20✨🍃 ✅عشق به شهدا و دفاع مقدس در زندگی‌اش جاری بود، هر کجای زندگی‌اش سرک می‌کشیدی، می‌دیدی‌شان. خودش دیدترین و خوش قواره ترین جای خانه را که رو به قبله هم نباشد، انتخاب می‌کرد برای عکس شهدا. در همان زیرزمین کوچه طه، خیلی خوشگل به ترتیب از امام و آقا شروع کرده بود تا همت و متوسلیان و بروجردی و کاوه و عکس‌ها را چسبانده بود. مقید بود در حضور شهدا گناه نشود، همیشه می‌گفت: شهدا اینجا هستند و خجالت بکشید، به عکس ها بی‌اعتنا نبود، سعی می‌کرد پایش را رو به عکسشان دراز نکند، حتی شب‌ها که می‌خوابید. 🕊🌷 🍀🌸 💫 🍃
🖤🍃|• @Dehghan_amiri20 لا به لای روضه هایش از من پرسید: میدونی اِرباً اِربا که می گن یعنی چی؟ گفتم: مثل گلی که پرپر کنند و بپاشند اطراف؟! گفت: نه! توی شرهانی وقتی بدن یه شهید هفده هجده ساله رو جدا جدا توی شعاع دویست متری پیدا می کردیم، فهمیدم ارباً اربا یعنی چی.. دست و پا و جمجمه و اعضا هر کدوم یه طرف بود... 🕊🥀 🍀🌸 💫 🍃