#اربعین ۵
بهناماو
هرکس یک جور عاشق ارباب میشود. هرکسی یک مدل سوختهدلیاش را نشان میدهد. هرقومی یک مدل عزادار حسین(ع) میشود.
در اربعین همه با زبان خود به عزا نشستهاند.
زنان موکب شهید صدر که خود را به عراق رساندهبودند یکجور و بچههای هیأت ما هم یکجور.
زنان عرب شال عربی را در میآوردند و در قسمت زنانه عزاداری میکردند. به یاد زنان بنیهاشم، روی خراش میدادند و از روی فشار قلب برای ماتم عظمی، موی پریشان میکردند.
این گوشه موکب بچههای ما یک روسری بر سر خود میانداختند و با نوای عربی آنان همسو، ناله میکردند و به سینه میزدند. صدا را در گلو فرو میدادند و آنوقت بود که آب چشم روان میشد.
اینجا حسین(ع) با هر زبانی مویه میشد.
اینجا حسین(ع) همه را میخرید.
حسین(ع) نوای همه بود با هر زبان و هر گویش.
اینجا معطر به عطر چادر مادری بود که کنیزانش را خریده بود. با هر سبک عزاداری و با هر حاجتی در دل.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
دیگر کسی نمانده بود، جز عباس. دلگرمی همه به علمدار بود...
روضهخوان این را گفت و شروع کرد به خواندن...
در گوشه مجلس استاد چادرش را روی صورتش گرفت و بلند شروع به گریه کرد.
او شبیه دیگر میهمانها نبود روسریاش برق نمیزد. جلوی آستینش، پر از ملیله نبود. ساده بود و بیتکلف. اما درد داشت. از گریههایش، معلوم بود. سوزش صدایش نشان از فهمِ غربت اباعبدالله الحسين داشت.
گویا تمام ارکان روضه در کنارش حاضرند.
گویا صحنه را میدید.
این سوز درون، نشان از آگاهی برون داشت.
پایان جلسه کنارش نشستم. در فکر باز کردن سر صحبت بودم که شروع کرد به حرف زدن...
من امام را از لای روضهها یافتم و عاشقش شدم. اما برایم کافی نبود. غیر حب، دنبال شناخت امام بودم. برای این کار تصمیم به خواندن رشتهتاریخ اسلام کردم. میخواستم امام حیّ را عاشق باشم.
امامی که علاوه گرههای دنیایی، گره آخرتم را بازکند. میخواستم معنی (سلملمن سالمکم) را بفهمم. میخواستم(حربلمن حاربکم) را بشناسم.
روضه خوان ازشانههای عباس میگفت. همانگونه که در کتاب ها خوانده بودم. گویا علمدار در کنارم ایستاده.
یاد بیست سال قبل از واقعه عاشورا افتادم.
آخرین رمضان امیر المومنین. وقتیکه فرزندان فاطمه(س) را خطاب کرد و بقیه از اتاق بیرون رفتند. تا اینکه نوبت عباس شد. امام از او خواست بماند.
او را فرزند فاطمه دیده بود. میدانست او بهترین یاور فرزند فاطمه است. میدانست زهرا، عباس را دوست دارد.
انگار اميرالمومنین عاشورا را با دلش میدید.
محو صدایش بودم که چای آخر روضه را آوردند.
_بفرمایید استاد چای روضه میچسبد.
_ در روضه استاد نیستم عزیزم، همه عزادار حسینیم.
امام حسین(ع) را از استادانی داریم که قطره قطره معرفت به پای دینمان ریختند.
یادشان گرامی
https://eitaa.com/del_gooye/137
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
تن عباس بوی رمضان بیست سال پيش را میداد. وقتی که حسن او را در آغوش کشید تا درد بی پدری را باهم بگریند.
تا غربت علی را به جای چاه در گوش برادر بگوید.
تن عباس بوی علی میداد وقتی که اقتدار را در میدان جنگ نشان میداد و خشوع را در محراب عبادت.
عباس، حسین را به یاد صفین میانداخت. وقتی اصرار بر حرب میکرد و مالک جلویش را میگرفت. میگفت: تو ماه بنیهاشمی باید بر شب صفین بتابی و همه جا را روشن کنی.
عباس بوی فاطمه میداد وقتی امالبنین دیگر فاطمه نبود و شد مادر پسران.
ادب مادر چه پسری پرورش دادهبود! عباس بوی پیامبر میداد، وقتیکه در لحظه وصیت امیرالمومنین در کنار فرزندان فاطمه بود.
عباس به میدان رفت و حسین بی یاور شد.
عباس چون آئینه در دشت نینوا میدرخشید وقتی که تنش شکسته شد.
...مثل آئینه در خاک مکدر شدهای
چشم من تار شده یا تو مکرر شدهای...
عباس عاشق فاطمه بود. آنقدر که آرزو داشت او مادرش باشد.
عباس پسر فاطمه شد. پسر بوی مادر را میداد. عباس بوی فاطمه را میداد.
فاطمه مادرانه در آخرین لحظات زندگی سر پسرش را به دامن گرفت. عباس رمق نداشت به احترام مادر بایستد. دست نداشت خاک از چادر مادر پاک کند. اما جان داشت که نثار مادر کند.
عباس عصاره همه خوبیها بود.
عباس همه حُسن بود چه در مطلع و چه در ختام.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#اربعین ۶
کشوانیه شلوغ بود. همه منتظر بودند تا زودتر به حرم برسند. در حال دادن کفشها بودیم که متوجه شدیم باید گوشی را هم تحویل دهیم.
کمی آنطرفتر مکانی آماده شده بودبرای گرفتن گوشیها.
رفتم گوشی را تحویل بدهم. خادمی آنجا ایستاده بود گفت:
_شسمک؟
به لهجه عراقی اسمم را پرسید؟
_فاطمه
_فاطمه؟ جداً؟صحیح؟!
_نعم
از تعجش متعجب بودم که سخنی با این مضمون گفت:
از وقتی ایستادهام هر خانمی از ایران آمده اسمش فاطمه بوده...
حالا متوجه تعجش شدهبودم گفتم:
_کل ایران محب اهلالبیت. کلهم خدامالزهرا.
برچسبی روی گوشیام چسباند و با خط ثلث نوشت، فاطمه.
این برچسب شد همه یادگاری من از حرم امام حسین علیهالسلام. از اربعین.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#اربعین ۷
روز عاشورا بود و من منتظر که صف تفتيش زودتر به پایان برسد. خانمی تنومند با روبنده و چادری گلی، محل خروجی در ایستادهبود. شلوغی مانع دید من میشد. تا کمی نزدیک شدم. دیدم این خانم ظرفی بزرگ گِل درست کرده و گِل را بدون پرسش بر روی سر زنان عرب میکشد. برای برخی که خودشان میگویند سرشانه ها را هم گلی میکند. اما با هیچ یک از خانمهای ایرانی این کار را نمیکند.
متوجه دقت او در تفاوت فرهنگها شدهبودم. شاید کسی دوست نداشته باشد.
وقتی تفتيش من تمام شد. از او خواستم کمی هم سر مرا گلی کند و برای اینکه منظورم را بفهمانم به نوک انگشتانم اشاره کردم و گفتم:
_ قلیل
خیلی خوشحال شد و گفت:
_عینی
دستش را پر کرد از گِل و حسابی مهماننوازی کرد.
مات و مبهوت بودم که احتمالا حرفم را درست نفهمیده. حالا من با بیآبی چهطور چادرم رابشویم؟!
در همین فکرها بودم که به همسرم برخورد کردم. کلی خندید که چرا اینقدر خود را گلی کردی. آنروز با این حال زیارت وداع را خواندم به امید اینکه امام در لحظات قبر و قیامت تنهایم نگذارد.
دو سال بعد در روز عاشورا، سفری به بروجرد استان لرستان داشتم. متوجه شدم این گلمالی در این استان سنت دیرینهای بوده و گلمالی در روز عاشورا مختص عربها نبوده است.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#اربعین ۸
با دلی غمبار داشتیم از خانهپدری خداحافظی میکردیم. حس دور شدن از نجف برایمان سخت بود و سختتر اینکه نمیدانستیم کی دوباره از پس خیابان شارعالرسول چشممان به گنبد نورانی اميرالمومنین روشن میشود.
منتظر بودیم تا سوار ماشینی شویم و ما را به فرودگاه برساند.
یک جوان با ماشین پژو زرد جلوی ما ایستاد.
ماشین ایرانی بود و حس آشنایی داشت برایمان.
همسرم جلو نشست و من و پسرم در عقب.
روکش صندلیها شبیه قلاب دوزیهای مادربزرگها بود، کرم و قهوهای. اگر این مدل روکش صندلی را در چند جای دیگر ندیدهبودم؛ مطمئن میشدم کار زنان خانه است. اما ظاهرا این مدل روکش صندلی در عراق پرطرفدار بودهاست.
احوال پرسی همسرم به زبان عربی، با راننده _که جوانی بیستوپنج ساله میخورد_ سر صحبت را باز کرد.
راننده هم شروع به احوالپرسی کرد.
چند تا کلمه فارسی هم قاطی کلماتش استفاده میکرد و سعی میکرد بدون لهجه عراقی حرف بزند تا ما بفهمیم:
_من با دوستانم دوبار به ایران آمدهام.
اصفهان، مشهد، قم را دیدهام. ایران زیباست.
سیوسهپل، پل خواجو...
اما زیبایی ایران در دیدنیهایش خلاصه نمیشود...
_همسرم پرسید: خب مگر چه چیزی بوده که شما را جذب کرده؟
_ بیشتر از هرچیز، مردم و فرهنگ مردم برایم جذاب بود. احساس غربت نمیکردم در ایران.
من گوشم را تیز کرده بودم تا متوجه تمام کلماتش شوم.
_ ایران سرور کشورهای منطقه است. روی پای خود ایستاده. با وجود اینهمه قلدری، آمریکا را هیچ به حساب نمیآورد.
ما کشورهای عربی باید یاد بگیریم به بیگانه اتکا نکنیم. وقتی کالای ایرانی میخرم با افتخار پول به آن کالا میدهم. ایران فخر شیعه است.
راننده در قامت جوانان امروزی خودمان بود. او با تمام وجود خباثت آمریکا را درباره کشورش درک کردهبود و آرزو داشت که اتحاد بین تمام کشورهای اسلامی شکل بگیرد.
به فرودگاه رسیدیم. اجازه ماشينش را به سختی گرفت تا ما را به نزدیکترین درب سالن خروجی فرودگاه ببرد.
برای ما آرزوی سفری سلامت کرد و رفت.
با شنیدن حرفهایش حال عجیبی داشتم. در اوج خوشحالی به فکر وظیفهای بودم که حالا بیشتر روی دوشم احساس میکردم.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#اربعین ۹
پسرش ۱۷ ساله و عروسش ۱۴ ساله بود. اتاق را به زیباترین حال زینت داده بود، برای عروس جوانش.
اما همان طبقه و اتاق را برای میهمانان اباعبدالله تدارک دیده بود.
بهترین جایی که داشت.
روستایی بودند اما سفرهشان بسیار زیبا چیده شده بود. پر از نعمت، پر از نور.
آنان مصداق این حدیث بودند: الاکرام بالاتمام.
هنوز اذان صبح را نگفته بودند که صدای آهسته و پاورچین پاورچین عروس ۱۴ ساله با مادرشوهرش مرا به خود آورد.
عروس ۱۴ ساله با وضو داشت برای صبحانه ما آرد خمیر میکرد. برای مهمانانی که از ایران آمده بودند، نان تازه میپختند.
پیش خود گفتم امام حسین علیهالسلام چه دوستانی برای ما کنار گذاشتهاست.
کاش بتوانیم این دوستیها را حفظ کنیم.
کاش این راه همیشه باز بماند.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#اربعین ۱۰
حرم اباعبدالله شلوغ بود. پر بود از زائران ایرانی و عراقی.
در حرم همه فارسی حرف میزدند:
_خانم اون مفاتیح رو بده.
_خانم اینجا چه نمازی داره؟
_ خواهر برو کنار منم بتونم نماز بخونم...
آن طرفتر خادمهحرم خانمی پا به سن گذاشته. برایش یک صندلی گذاشته بودند تا خسته نشود.
او خوب میتوانست فارسی حرف بزند. نمیدانم ازکجا یاد گرفته بود. در کنار او ایستاده بودم و از دور با امام حسین علیهالسلام درد و دل میکردم، که بانوی خادم شروع به صحبت کرد:
_ببینم دخترم توی ایران شما کسی هم مانده؟
_چهطور خاله جان؟!
_ هرطرف حرم را میبینم همه ایرانیاند.
_خاله جان ایران پراست از دلدادههایی که امکان آمدن برایشان نبوده ...
_ شما چند میلیون هستید؟
_خاله جان ایران هشتاد میلیون عاشق دارد، عاشق امام حسین علیهالسلام،عاشق اهلبیت.
_خدا حفظتون کنه.
_خاله خدا این محبت و برادری دوتا کشور رو حفظ کنه.
_الان توی ایران مادر و پدرم دلتنگ کربلایند. الان خواهر و برادرم چشم امید به دعای من دارند. خاله جان بهترین جای دنیا نشستهای برای همه آرزومندان زیارت دعا کن.
_ دخترم انشالله همه شیرینی زیارت را میچشند. شما هم دعا کن.
پیشانیاش را بوسیدم و خداحافظی کردم.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
سلمان محمدی*
در روزگاری که نژاد ملاک برتری بود پیامبری از سلاله ابراهیم پا به وجود گذاشت و شد امید همه عالمیان.
دیگر نمی شد پیامبر را دوست داشت و حرف از برتری قومی و قبیلهای زد.
او آمد و همه ابنا بشر را با هر رنگ و نژاد، برادر و برابر خواند. او آمد و میزان و معیار عیار برتری را تقوا خواند.
او آبرو داد به همه عالم که در زیر پرچم الله گردآمدهبودند.
روزبه از کوران مکانها و ادیان متفاوت به پیامبر رسید. سکنی نشین جلفای اصفهان حالا در کنار خاندان پیامبر بود، در کنار علی(ع).
روزبه سلمان شد. سلمان فارسی به عنایت پیامبر سلمان محمدی نام گرفت.
و سلمان این مسلمان شده به آیین یگانگی، شد مایه مباهات امروز من.
از پس ۱۴۰۰ سال نام سلمان سربلندم میکند، نه برای ایرانی بودنش، بلکه برای (منا اهل البیت) شدنش.
امروز به واسطه سلمان محمدی همه ایران با پیامبرند و از اهل پیامبر.
ماندهام احمد پیمبر بود یا عطار عشق
بسکه سلمانها مسلمان کرد با بوی علی
*به مناسبت سالروز جنگ خندق و بزرگداشت سلمان فارسی
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
دنبال یک مشاور خوب بود کل شهر را گشته بود. از هرکسی میرسید سراغ یک روانشناس خبره را میگرفت.
وقتی پیش اهل فن رفت شروع کرد به گفتن و گفتن و گفتن....
مشاور هم فقط گوش میداد.
وقتی زمان مشاوره تمام شد که حرفهایش تمام شده بود او تشکر کرد و بدون گرفتن حتی دقیقهای مشاوره خدا حافظی کرد و رفت.
انگار بار سنگینی از روی دلش برداشته شده بود. انگار همه مشکلاتش حل شدهبود. انگار درد او گفتن بود. انگار درد او شنیده شدن بود.
درد امروز جامعه ما و قطعا همه دنیا درد شنیدن است. اینکه کسی را بیابی که بدون قضاوت کردن و یا حتی راهکار دادن حرفت را بشنود و تو را درک کند. تو را با تمام شرایطی که داری درک کند و بپذیرد.
دوست مشفقی که امانتدار سخنت باشد و در دوستی و حتی دشمنی از سخنانت برعلیه خودت استفاده نکند. راز دار باشد و گاهی هم شاید فراموشکار. فراموشکار از آن جهت که اگر مشکلت حل شد تو را با دید بد نگاه نکند و یا نگاه ترحم آمیزش تو را نرنجاند.
امام على عليه السلام میفرمایند :
إذا لَم تَكُن عالِما ناطِقا فَكُن مُستَمِعا واعِيَا .
اگر دانشمندى گويا نيستى ، پس شنوندهاى گيرا باش.
در عصر آدمهای مجازی گوش شنوایی برای هم باشیم شاید از کلام دوست کام دل ما هم به پندی یا نکتهای شیرین شود.
#روز_جهانی_گوش_دادن
https://eitaa.com/del_gooye/147
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#صفر
سفر در طالع زینب بود. او که تاب دوری از برادر را نداشت و برادر نیز مشتاق او بود.
سفر در طالع زینب بود و با دلی استوار و عزمی جزم از مدینه النبی خدا حافظی کرد.
زینب بی حسین (ع) در مدینه چه کند؟!
شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟!
سفر و صفر چه واژههایی !؟ واج آراییست یا صف آرایی؟
زینب چه کشید در سفر و ما ادراک صفر؟!
روز عاشورا بود که خاک عالم بر سر زینب شد.
بعد از آنروز زینب باید بزرگ خاندان پیامبر شود.
باید علی وار سخن بگوید. حسن گونه ببخشد و فاطمهوار از ولایت دفاع کند. زینب شد همه آلکسا.
آنقدَر با کرامتش دانند
که رسولش عقیله می نامد
همۀ پنج تن که پر بکشند
یک تنه در مسیر می ماند
زینب شد همه امید برای باقی مانده امامت، برای امام سجاد(ع).
با عروج برادر، زمان معراج رفتن زینب شد.
دختر فاطمه با تمام کوچکیاش دفاع جانانه مادرش را از اسلام دیده بود. دنیای بیحسین برایش تاب آور نبود. حالا با تمام قوا در مقابل همه طاغوت عالم ایستاده و (ما رأیت إلا جمیلا) میگوید. چه کسی جز دختر فاطمه تحمل غم عالم را دارد؟!
ماه صفر ماه زینب است به پاس خدمتی که به تمام آزادگان عالم کرد. برای درس مردانگی که به تمام مردان عالم داد.
در هیچ تقویمی نوشته نشده ماه صفر ماه زینب است. اما تمام مادران در گوش دخترکانشان رشادت زینب را میگویند و تمام پدران برای شجاعت و مردانگی از زینب مثال میزنند.
ماه صفر برای زینب شد روز وصال بعد ازچهل روز دوری و اربعین شد همه آرزوی ما.
اربعین یادگار زینب است برای همه دلسوختگان عالم که خود را در صفر به اربعین برسانند.
برسانند که بفهمند لایوم کیومک یا ابا عبدالله. هیچ غمی بالاتر از غم زینب نیست.
https://eitaa.com/del_gooye/148
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye