بهناماو
#اربعین ۱۱
چادر لبنانی و کیف جاجیم ترکیب قشنگی شده بود مخصوصا با آن پیکسل کوچک نگاره گنبد امام رضا (ع). با این شمایل گوشهی دنجی از حرم اميرالمومنین(ع) نشسته بودم. زانوی غم بغل گرفته بودم و سرم را آنقدر کج کرده بودم که گوشهی انگور ضریح را ببینم. در عوالم خودم بودم که خانمی میانسال در کنارم نشست. از چادرم گمان کرده بود لبنانی هستم. حرفمان گل انداخت خودش را معرفی کرد؛ از بعلبک آمده بود. وقتی فهمید ایرانی هستم با عشق بغلم کرد و از آرزوی دیدار ایران و زیارت امام رضا(ع) گفت. چقدر آرزویش دور و دراز میآمد، وقتی از دل فراق کشیدهاش میگفت.
دوست داشتم برایش کاری کنم که در ثواب حسرت زیارت امام رضا(ع) شریک باشم. پیکسل را از گوشه کیف در آوردم و در دستش گذاشتم. تصویر گنبد امام رضا(ع) در حرم اميرالمومنین بهانهی خوبی بود که اشکش جاری شود. قول داد برایم در حرم سیده خوله در بعلبک دعا کند.
https://eitaa.com/del_gooye/149
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#اربعین ۱۲
🏴🏴🏴🏴
پرچمها نماد یک ملتند. همیشه پرچمها رخ نشان میدادند بر سر باروها، بر دستان پهلوانان جنگی، مانند جایی که رستم ایران مقابل تورانیان قد علم میکند. مانند وقتی که رئیسعلی پرچم استعمار را از پشت بامها پایین میآورد.
نمادهای پرچم هویت یک ملت را نشان میدهد. مورد علایقش را، هویتش را، بایدها ونبایدهایش را و از همه مهمتر وفاق و همدلی ملتش را.
اما در اربعین وقتی با هر رنگ و نژاد زیر پرچم امام حسین علیهالسلام جمع میشویم، یک دریای متصل به اقیانوسیم که میخواهد طوفان ایجاد کند، طوفان واژهها، طوفان ارادهها، طوفان تمدنی بزرگ به مدد بهترین خلق عالم.
با هر رنگی از پرچم یکی میشویم، ما میشویم.
همیشه در پیاده روی اربعین دوست داشتم نماد کوچکی از ایران همراهم باشد. همه بدانند از ایران آمدهام. هرچند که بی نشان هم میفهمیدند ایرانی هستیم، از لباس، از حرفزدن، حتی از کولههامان.
اما با این وجود نمادی پیش خودم میگذاشتم.
آخرین ساعات پیاده روی اربعین بود. جایی که کمکم نور گنبد نورانی ماه بنی هاشم در دیدگان ما طلوع میکرد، صحنهای مرا به شدت متأثر کرد. یک نفر با یک پرچم. بدون هیچ کسی، بدون هیچ همراهی داشت علم کشورش را حمل میکرد. گریه امانم نداد. همه رنگ ها و نژادها زیر پرچم امام حسین علیهالسلام.
او آمده بود تا به امام نشان دهد که ما هم هستیم، هرچند کم هرچند اندک.
میخواهیم به اقیانوس تو متصل شویم.
اقیانوس محبان حسین.
او از ژاپن آمده بود.
https://eitaa.com/del_gooye/151
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#اربعین۱۳
چهارشنبهها ذهنم درگیر یافتن سفرنامههای مختلف برای کانال گذرگاه بود. گذرگاهی که قرار بود پلی از حال به آینده بزند.
در سفرنامهها میدیدم که صاحب اثر و صاحب قلم و صاحب ذوق و قریحه، معجونی از کلمات را میسرشت و میتوشت تا من که از پس چندین قرن کتابش را میخوانم از کوچه پس کوچههای بیت المقدس عبور کنم. تا از پس جنگها، هُرم گرمای تیزی شمشیرها را بچشم.
نمیدانم چه در ذهنشان میگذشت؟ آیا میدانستند اثرشان چه گرههای تاریخی را باز میکند؟ ابنحوقل، ابن جبیر، ناصرخسرو وظایف خود را انجام دادند. این از نوشتهها و پایان نامههای ما پیداست.
اگر اینان الان بودند و طعم پیادهروی اربعین را میچشیدند، چگونه مینوشتند؟ چگونه حب الحسين یجمعنا را روایت میکردند؟ چگونه حضور عرب و عجم را با شوق و اشتیاق به تصویر میکشیدند؟ چگونه تمدن نوین اسلامی را به گوش جهان و همه جوانان جهان میرساندند؟ چگونه للحسین را معنا میکردند برای دنیا دوستان و دنیاداران عالم؟
آنان وظیفه خود را انجام دادند. حال ما باید با هدفی درست و با قلمی نویسا از دیدنیهایمان بنگاریم.
قلم را سلاح کنیم برای جنگ دروغها و فتنهها در عصر آخر الزمانی. باید در کارزار نمایشهای ساختگی، زیباترین و واقعی ترین تصویر را به نمایش گذاریم.
انشالله
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
فقط یک جمله برای ایمان به آخرین پیامبر الهی
محمد صل الله علیه و آله برایم کافی بود:
خَيرُكُم خَيرُكُم لأَهلِهِ و َأَنَا خَيرُكُم لأَهلى ما أَكرَمَ النِّساءَ إلاّ كَريمٌ و َلا أَهانَهُنَّ إلاّ لَئيمٌ؛
بهترين شما كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد، و من از همه شما براى خانواده ام بهترم، زنان را گرامى نمى دارد، مگر انسان بزرگوار و به آنان اهانت نمى كند مگر شخص پَست و بى مقدار.
السلام علیک یا نبی الله
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
دلم زمانی را هوس کرده که درد هایش با اسمارتیز دوا میشد.
دوران کودکی چه خوب بود حتی غصههایش.
حتی قهر و آشتیهایش.
اما امروز هرچه اسمارتیز خوردم دردم آرام نشد.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
#اربعین
#جامانده۱
بزرگترين ظلم تاریخ قراردادن مرزها بود، وقتی که همه داراییات را پشت این خطهای خیالی جا میگذاری.
وقتی برای رسیدن به حبیبی باید هزار کیلومتر را با عشق هروله کنی و بعد به دیوار بزرگ مرز برسی و همین مرز میشود باعث و بانی تمام ناامیدیهایت.
باید بیایی جایی که سالیانی نه چندان دور، دور تا دورش را مین کاشتهاند. بیایی جایی که زیر خاکش الماسهایی از استخوان جامانده است. آن وقت با هزار امید شب را روی خاک بخوابی.
حسین جان به عشق تو آمدم تا شلمچه. خودم را رساندم که از قافله عشق جانمانم ولی نشد، جا ماندم. جا ماندم مانند کسی که در روز عاشورای ۶۱ خانه خراب شد و دیر رسید. مانند کسی که اعمالش را مرور کرد و چیز قابل عرضی نداشت و خجالت زده ماند.
حسین جان در شلمچه به یاد کودکانت در خرابه خوابیدم. به یاد کودکانت خرابهنشین شدم. شب سرد پاییزی شلمچه رحم نمیکرد به تن فرزندم. به امید دیدن تو آمده بود. آمده بود رسم نوکری بیاموزد. آمده بود دوباره عاشقت شود. در شب سرد دستانش را گرفته بودم که گرم شود. نکند اول سفری سرما بخورد. به عشق تو با چفیه آمده بود.تیپ زده بود. اما همهاش خاکی شد. میخواست به نیابت از حاج قاسم زیارت کند. کولهاش را پر کردهبود از عکسهای رهبران مقاومت. میخواست پایش تاول بخورد میخواست رنگ و بوی تو را بگیرد، ولی نشد.
این مرزِ خیالی نگذاشت جسمهای بدون مرز به کربلای تو برسند. کم نبودند مثل ما. نه! خیلی بودند از راههای دور، دورتر از من، با بچه کوچک با معلول با پیرزن و پیرمرد. شب در اوج سیاهی دشت شلمچه و در اوج روشنی آسمانش منتظر باز شدن مرز بودند. نه من، که همه برگشتند.
حسین جان راستش را بخواهی هیچ وقت بعد از زیارت تو اینقدر دلشکسته نبودم.دلم شکست روحم بیشتر و آبرویم بیشتر وقتی که التماس میکنی تا به مرز برسی. به مرز میرسی ولی به کربلایت نه... همه آبروی نداشتهام را خرج آمدن کردم.
حسین جان نمیدانم چه شد که جزء زائرانت نشدم. گناهانم بود که جسم دنیایی به کربلا نرسید یا تناقضاتم. این که آرزوی شهادت داشتم و با غسل شهادت پا به سفر گذاشتم ولی در قلبم میگفتم حسین جان سالم برگردیم. حسین جان بچهام چیزی نشود. حسین جان نکند سرما بخورد؟! نکند مریض شود؟! همهاش به خاطر عافیت طلبیست که مثل منی خاک برسر میشود. جا میماند و دست از پا درازتر برمیگردد.
اصلا روی آمدن نداشتم. خجالت زده بودم که لیاقت زیارت نداشتم. باز هم رو سیاهی به زغال ماند.
حسین جان کمکم کن و مرا درست کن، آن گونه که لیاقت وصالت را داشتهباشم. بهحق مادرت فاطمه(س)
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
شطشیرین_210928_155827.pdf
7.95M
مجموعه یادداشتهای این حقیر با موضوع:
پیادهروی اربعین
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
به نام:
شط شیرین
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
شطشیرین_210928_155827.pdf
7.95M
💠 «شط شیرین»
🔸مجموعه یادداشتهای ✍️ فاطمه میری، نویسنده و عضو تحریریهی مدادالفضلاء با عنوان «شط شیرین» با محوریت پیادهروی اربعین.
#اربعین #یادداشت
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
هدایت شده از شعر هیأت
#امام_علی علیهالسلام
#اربعین
#غزل
🔹دلشورههای اربعینی🔹
میمیرم از دلشورههای اربعینی
از حسرت و دلتنگی و غربتنشینی
بالی برای پر زدن سویت ندارم
حتی زمینگیرم در این مرز زمینی
«یا مونسَ کلِ غریبِ» اهل عالم
امکان ندارد حال و روزم را نبینی
تو با خبر از حال و روز دردمندان
تو با یتیمان و غریبان همنشینی
حالا یتیمی آمده با دلپریشی
حالا غریبی آمده با دلغمینی
بشنو صدای از نفس افتادهای را
جز تو ندارم من امیرالمؤمنینی
امشب ببر دل را به پابوس ضریحت
عاشق چه میخواهد به غیر از خوشهچینی
امشب خبرهاییست در صحن و سرایت
امشب حسنزادهست مهمان امینی
📝 #یوسف_رحیمی
🌐 shereheyat.ir/node/5208
✅ @ShereHeyat