بهناماو
کلاس نویسندگی با طعم روضه خانگی
دلم حال عجیبی داشت، اینبار فنجان مهمانی را از کابینت در نیاوردم، بهجای آن استکانهای کمر باریک و منقش به «یاسیدالشهداء» از عمق کمد بیرون آمد. اینبار چای را با نیت دیگری دم کردم، حس و حالم شبیه به #روضه بود اما مهمانان، برای #کارگاه_نویسندگی میآمدند و نه چیز دیگر.
اندکاندک جمع دهههشتادیها رسیدند. تمرین نویسندگی و قلمْگرمی این جلسه، گره خورد به ایام #فاطمیه.
قرار شد از حضرت زهراء بنویسند، هرچه میدانند و هرچهقدر میتوانند.
بُهت عجیبی در نگاه دخترها بود که آیا میتوانند یا نه؟
انگار خودشان را دست کم گرفته بودند، انگار نمیدانستند نام مادر برکت میدهد به روح، به جسم، به قلم...
با جمله "خانم ما تموم کردیم"، وقت هم تمام شد و دخترها متنهایشان را یکییکی خواندند. حالا داشتند این برکت را به چشم خود میدیدند، وقتی که متنهایشان را میخواندند و از طرف دوستانشان تشویش میشدند.
کلاس ما رنگ #روضه بهخود گرفته بود و خانه ما شده بود جلسه #روضه_خانگی.
چای روضه را هم مادر یکی از دخترها ریخت.
چای تازهدم بود از خود لاهیجان با نون روغنی قزوین، با خرمای جنوب ایران جان.
اینبار چای کلاس نویسندگی، طعم روضه خانگی داشت...
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye