اسیرت شدم
آزادم نکنی!
من از آن روز که در بند توام آزادم
#حسین_عليهالسلام
#هایکو_نویسی
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
خیلیها کم شدند تا ایران بماند
الان قرار است زیاد شویم تا ایران بماند
کدام سخت تر است؟
#ایران_جوان_بمان
#شهید
#مادر_شهید
#هایکو_نویسی
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
به ناماو
وقتی داشتم لیوان را در کابینت بالای سرم میگذاشتم؛ حواسم به صدایی از تلویزیون پرت شد و لیوان از دستم افتاد. لیوان هزار تکه شد. هزار، عدد کثرت است. اما واقعاً دل من تکثیر شدهبود. به سختی تازگی توانسته بودم که موزه لوور پاریس را متقاعد کنم این لیوان با ارزش و قدیمی و باستانی را که از پس خاکهای اکرُوپل شوش بیرون آوردهبودند؛ به من بدهند. من به زور این لیوان را از پاریس به خانه آوردم و از داشتن آن مشعوف بودم. آنقدر مشعوف که دوست داشتم درون آن آب بخورم یا شربت خاکشیر درست کنم و یا حتی چای، اما چای حتماً به او ضرر میزد. اما هیچوقت فکر نمیکردم روزی بیاید و من این لیوان را بشکنم.
سر تکه تکه شدهها نشسته بودم و زار میزدم.
از خودم ناراحت بودم که چرا نتوانستم چیزی که به سختی بدست آورده بودم؛ حفظ کنم. سر یک سهلانگاری، این کالای نایاب و بی قیمت نابود شدهبود.
وقتی از خواب پریدم؛ تنم میلرزید خدا را شکر کردم که این کابوس خواب بود، خوابی که مرا اینقدر بهم ریخته بود.
میدانم که خواب حجت نیست. اما به اعمال آن روزم فکر کردم گفتم شاید چیزی پیدا کنم. شاید کاری یا حرکتی که تاوانش شکستن لیوان سفالی شوش بود.
آن روز کلی خرید کرده بودم. خرید مگر چقدر مهم است؟ وقتی دنبال مفهوم بگردی، یک چیزی پیدا میکنی که ربطش دهی. آنروز دوست داشتنیهایم را خریدم. از روسری گرفته تا وسایل شوینده و قاب موبایل. اما هیچ کدام خارجی نبود. حتی آن روز واکسن هم زدم، آنهم ایرانی بود.
اهمیت کالای ایرانی برایم محرز بود. دوباره فکرم مشغول شد. شاید این خواب ربطی به کالای ایرانی نداشته باشد، شاید کاردیگری کردم....
یادم آمد که گذاشتم ناامیدی در من نفوذ کند و این ناامیدی را به اطرافیانم منتقل کردم.
گرانی هست خیلی هست اما این دلیل نمیشود که ناامید باشم و کاری نکنم. شاید شکستن لیوان همان ناامیدی باشد. باید امیدوار باشم به دنیای پیش رو و با نگاه به همهی دارایهایم باهم. شاید این نگاه راه درست را نشان دهد. باید تلاش کنم برای هر چیزی که میخواهم. باید تلاش کنم برای پاسداشت هر چیزی که دارم و با ارزش است. ناامیدی روزنه ورود شیطان است.
پس حرکت باید؛ حرکت به سوی ساختن خوبیها با هر نوع توان و با هر مدل دشمن. بهترین جای دنيا اینجاست. پس یاعلی.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
قدم زدن در تو
نهایت رسیدن است
🍃🍃🍃🍃🍃
مینودر
یعنی دروازه بهشت
لقبی که بوی پیامبر(ص) میدهد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فکر میکنم چیزی جا گذاشتهام
شاید دلم باشد
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#هایکو_نویسی
#مینودر
#قزوین
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
حرف دارم خیلی حرف دارم، به عنوان یک مادر. مادری که فرزندش را با فرهنگ شهادت و ایثار و عشق به وطن آشنا کرده. مادری که از عشق گفته از عشق جایی به نام وطن. همان جایی که دوست داشتنش نشانی از ایمان است.
حرف دارم خیلی زیاد، برای همه مسئولین آموزش و پرورش. من با عشق و محبت سعی در تربیتِ اجتماعی فرزندم دارم. از کودکی از ایران گفتم. از مرزهایش که حرمت دارد، که قداست دارد، که خون عزیزترینها برای نگهداریش ریخته شده.
در گوش کودکم از آرش گفتم از امیرکبیرها گفتم، از سه سرباز دلیر جلفا که در مقابل قوای روس ایستادند و شهید شدند.
کودکم را به مزار شهدای جنگ چالدران بردم. کنارش خاطره رشادت و دلیری گفتم از زنان و مردان غیور که جسمشان اسیر خاک است و نامش هم ردیف قافلهی شهدا.
از همتِ همت گفتم و از پاکی باکری.
از جذبه حاج احمد گفتم و دل نازک امام که نام شهدا و خانواده شهدا را میشنید تنگ آب چشمانش ترک برمیداشت.
از چمران گفتم و علمش. علم اگر علم است باید برای وطن صرف شود.
از حاج قاسم اما نگفتم، خودش دید. عاشقش شد و با شهادت حاج قاسم بزرگ شد و دشمن را شناخت. دید دشمن با تمام وجود قصد نابودی ما را دارد.
حالا فرزندم سال هشتم است. در واقع هشتمین سالی است که آموزش علمی فرزندم را به آموزش و پرورش دادهام. خدا قوت، ممنونم برای این چندین سال. اما برای کتاب اجتماعی امسال او نگرانم. نگرانم و جای دفاع ندارم، جای توجیه ندارم. نگرانم هرآنچه رشته بودم با سهل انگاری پنبه شود.
میترسم شک کند. کمکم کنید.
کتابهای دوران تحصیل، میراث مکتوب نسل نوجوان ایرانیست که در حافظه تاریخی و بلند مدت او جا خوش میکند. حالا در این میراث نام جزیره ایرانی #آریانا، با نام جعلی آن آمده است. نامی که سالهاست امارات متحده عربی برای بودن این نام، هزینه کرده، تبانی کرده، حتی ساخت و ساز کرده، تا این جزیره را -که از پس بیتدبیری حکومت قبل به فراموشی سپرده شده - تصاحب کند.
دو جزیره مظلومی که درنقشههای جغرافیای جهان برای ایران است ولی در اصل با کارشکنی امارات در هالهای از ابهام.
عزیزان و سروران نظام آموزش و پرورش، حق گرفتنیست، و این حق در کتاب سال هشتم پایمال میشود.
برای خدا و برای آرامش روح شهیدانی که برای اعتلای ایرانمان خون دادند؛ این خطا را جبران کنید. خودمان باید برای باز پس گیری حقمان تلاش کنیم. خودمان باید حقمان را به رسمیت بشناسیم.
شما بگویید به فرزندم چه بگویم؟ ...
من از جانب شما اعزه میگویم: این یک اشتباه تایپی است که سال آینده اصلاح میشود.
انشالله
#خلیج_فارس
#جزایر_ایرانی
#آریانا
#زرکوه
#ایران
#اقتدار
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
کتابهای دوران تحصیل، میراث مکتوب نسل نوجوان ایرانیست که در حافظه تاریخی و بلند مدت او جا خوش میکند. حالا در این میراث نام جزیره ایرانی #آریانا، با نام جعلی آن آمده است. نامی که سالهاست امارات متحده عربی برای بودن این نام، هزینه کرده، تبانی کرده، حتی ساخت و ساز کرده، تا این جزیره را -که از پس بیتدبیری حکومت قبل به فراموشی سپرده شده - تصاحب کند.
https://hawzahnews.com/xbsDy
منتظر نظرات گهربارتان هستم
#آریانا
#خبرگزاری_رسمی_حوزه
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
May 11
سر به مُهر
دل در طلب غیر
پارادوکس است یا متناقض نما؟
🍃🍃🍃🍃
#هایکو_نویسی
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
چشمها را باید شست
شاید غیر، از چشم دل پاک شود
#هایکو
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
کتابهای دوران تحصیل، میراث مکتوب نسل نوجوان ایرانیست که در حافظه تاریخی و بلند مدت او جا خوش میکند. حالا در این میراث نام جزیره ایرانی #آریانا، با نام جعلی آن آمده است. نامی که سالهاست امارات متحده عربی برای بودن این نام، هزینه کرده، تبانی کرده، حتی ساخت و ساز کرده، تا این جزیره را -که از پس بیتدبیری حکومت قبل به فراموشی سپرده شده - تصاحب کند.
https://hawzahnews.com/xbsDy
منتظر نظرات گهربارتان هستم
#آریانا
#خبرگزاری_رسمی_حوزه
#رحا
#رسالت_حوزه_انقلابی
-----------❀❀✿❀❀---------
@resalathozehenghelabi
یادت باشد در
کهکشان نیستی
تنها گریه کن
#هایکو_کتاب
یک سبک نوشتن است که نویسنده با نام کتابهای معروف هایکو خلق میکند.
این هایکو وامدارِ نام سه کتاب بسیار ویژه است.
یادت باشد، خاطرات همسر شهید سیاهکالی مرادی
کهکشان نیستی، زندگینامه سید علی قاضی طباطبایی
و
تنها گریه کن، خاطرات مادر شهید معماریان
توصيه حقیر خواندن هر سه کتاب است. در واقع کتابها در جان دلت نفوذ میکند و زیباییهای زندگی را نوش میکنی.
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
اختتامیه دور اول بنیان (باشگاه نویسندگان یاوران انقلاب اسلامی)
با حضور مسئولان و معاونان جامعه الزهرا سلام الله علیها
زمان:پنج شنبه ۱۸آذر ۱۴۰۰ساعت ۹صبح
مکان: پژوهشگاه جامعه الزهرا سلام الله علیها،طبقه سوم
لینک گروه اختتامیه بنیان جهت شرکت مجازی دوستان عزیز
https://join.skype.com/LGY6UdE1RwDW
بهناماو
#بنیان
#اختتامیه
#کتاب
چقدر سخت است که هم بخوانی و هم بباری. اشکها میبارید و مزاحمم میشد و دیدم را تنگ میکرد. گوشهی آستین خیس بود؛ کتاب خیس بود...
زهرا پشت وانت نشسته بود و چند جنازه شهید هم کنارش. یک لحظه حس غریبی گفت: شاید گمشدهات باشد.
با احتیاط کفن را کنار زد. علی بود برادرش، برادری که چند روز در پی جنازهاش میگشت....
کتاب را به گوشهای انداختم. نتوانستم دیگر بخوانم. هر لحظه خود را جای زهرا میگذاشتم و علی داستان شده بود برایم علیرضا. حس خواهری و برادری شخصیت داستان (دا) خیلی شبیه حالات من و برادرم بود.
هر روز با حسرت نگاهش میکردم که گوشهی اتاق افتاده بود. دوست داشتم دوباره با کتاب به خرمشهر برم. شاید بتوانم در رویایم کاری انجام بدهم. شاید خرمشهر سقوط نکند. این داستان با من چه کردهبود؟!
آن سالها چقدر به حال نویسنده کتاب غبطه خوردم. چقدر آرزو کردم که من هم جرات قلم بدست گرفتن را داشته باشم. چقدر دلم میخواست حرفهای دلم را در دل کلمات بریزم ولی...
این جرات نبود تا وقتی در کلاس یادداشت نویسی علمی نشستم و دنیای من عوض شد. قلم کم کم در دستانم جان گرفت و زبان نوشتارم جرأت چیدن کلمات را پیدا کرد.
جلسه اول با جوال ذهن شروع شد و من نوشتم همان چیزی که آن لحظه در ذهنم مرور میکردم:
یعقوب لیث صفاری یا صلاح الدین ایوبی،
مسئله این است...
نوشتم که همیشه این دو را اشتباه میگرفتم ولی از وقتی به مقبره یعقوب لیث رفتم این مشکل حل شد.
نوشتم و مطمئن بودم که تا ابد برای خودم نوشتهام. اما در هیاهوی کلاس نام خودم را شنیدم. استاد رو به من کرد: خانم میری بخوان.
من بدترین لحظه را میگذراندم اگر بد باشد؟ اگر استاد ایراد بگیرد؟ آبرویم میرود. ولی در دلم بسمالله گفتم و شروع به خواندن کردم. تمام سعیم را کردم که صدایم نلرزد. یا حداقل کسی لرزش صدایم را نشنود. هنوز متن تمام نشده استاد گفت: بس است.
قلبم ریخت. صدای استاد پیچید در ذهنم.
عالی آفرین.
انگار قوت گرفتم زور به بازوی قلمم آمد و شدم یک بنیانی.
قرار گذاشتم از داشتهها و توانستنها بنویسم.
زیبایی را ببینم و در کوران اخبار بدِ روزگار، سفیدی امید را نشان دهم.
من هم به لطف خدا، در میان خواهران ایمانی و انقلابی جای گرفتم و دیگر نمیترسیدم.
تمام لحظات که درگیر نوشتههایم میشدم، شهد گوارا بود بر وجودم.
چقدر خدا را شکر کردم که این راه را به من نشان داد.
حالا من مادر شدهبودم، مادر کلماتی که خدا در ذهنم گذاشته و بر روی کاغذ آمدهبود. فرزندی که گویا از من تولد یافته. چقدر این فرزند که درقالب کتاب در آمده برایم گواراست.
پناه میبرم به خدا از این حلاوت.
شانههایم اما حرف دیگری میگوید:
وظیفه تو سنگین تر شده. حالا باید بیشتر و بهتر بنویسی. خود را برای مبارزه آماده کن.
خود را برای ظهورش آماده کن.
✳️ دبیر انجمن علمی پژوهشی تاریخ جامعه الزهرا(س) مطرح کرد:
📚 برگزاری نخستین دوره «بنیان در جامعهالزهرا(س)/ چاپ دو کتاب؛ دستاورد این دوره
https://jz.ac.ir/post/9809
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
┄┅═══••✾••═══┅┄
@jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
📗 رونمایی از دو کتاب در مراسم اختتامیه نخستین دوره «بنیان»
📖 کتاب «زمزمه قلب من» نوشته خانم نجمه صالحی و کتاب «دلگویهها» تألیف خانم فاطمه میری طایفه فر در مراسم اختتامیه نخستین دوره «بنیان» رونمایی شدند.
https://jz.ac.ir/post/9810
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
┄┅═══••✾••═══┅┄
@jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
بهناماو
رویاهای کودکی شاید همان فردایمان باشند.
وقتی خداوند راه رسیدن را هموار کرده؛ نشستن چرا؟
دومین کتابم به لطف خدا چاپ شد.
دیروز از سه شهید عزیز جامعةالزهرا که از تمام موهبتها، گمنامی را انتخاب کرده بودند، خواستم دعا کنند که من هم به آرزویم برسم. دعا کنند که این کتاب برایم حجاب نشود، بلکه کمک کند بیشتر در این راه قدم بردارم. از شهدا خواستم واسطه فیض شوند که این کمترین من هم به چشم مقربان الهی بیاید و کتابم را بپسندند.
برگ سبزی است تحفه درویش
چه کند بی نوا ندارد بیش
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye