بهناماو
بهشت با برودت هوا
کرمان قبل از حاج قاسم برایم پر بود از دلیل، پر از ابنیه تاریخی، پر از حرف، پر از تاریخ، پر از همه چیز. اما کرمان بعد از شهادت حاج قاسم فقط یک چیز بود، فقط یک دلیل؛ گلزار شهدا.
مسیر طولانیست، قد و مقیاس طولانی بودن برای من با مشهد محاسبه میشود. کرمان از مشهد هم دورتر است. نقشه حدود ۱۰ ساعت رانندگی مستمر را نشان میدهد و ما فقط یک نقطه را زدهایم، گلزار شهدا.
ساعت یک نیمه شب بود رسیدیم به شهر کریمان. از ورودی شهر تابلوها ما را به سمت گلزار راهنمایی میکردند. کرمان بعد از شهادت جور دیگری بود. قبل از شهادت هر جا میرفتیم حاجی حضور داشت، اما بعد از شهادت انگار زندهتر شدهبود...
گلزار شهدای کرمان کنار کوه صاحبالزمان، حالی عجیب دارد، انگار کوهها دارند از گلزار محافظت میکنند. دمای آنجا اما به شدت کوهستانیست، منفی چهار درجه.
راستش از اوصاف بهشت سرما نشنیده بودم اما در کرمان دیدم. بدون اغراق بهشت کرمان تماشاییتر از بهشت موعود است، مگر غیر از این است که "شرف المکان بالمکین"؟ آنجا اصحاب گمنام آخرالزمانی سیدالشهدا گرد هم جمع شدهاند. از هر قشری، با هر سنی، مال هر جنگی، یکی دفاع مقدس، یکی شهید انقلاب، یکی شهید ترور در مطار بغداد، یکی کشته شده به کین و دشمنی با سردار در سالروز شهادتش.
کلی حرف جمع کردهبودم که به حاجی بگویم، کلی التماس دعا بود که باید ادا میکردم. اما زبانم قفل بود، دستها از زیر چادرم بیرون نمیآمد. منگ بودم مثل کسی که باید باور کند عزیزش واقعا زیر خروارها خاک است. باید باور کنم که دست جدا شده همینجاست. باید باور کنم جسم سردار زیر این خاک است، اما رسمش نه!
دور مزار شلوغ بود، سردی مانع نشدهبود کسی به زیارت نیاید. دور سردار پر بود از دهه هشتادیها. انگار جایی بهتر از اینجا نداشتند، حق هم داشتند.
دور مزار حاجی، انگار یک پله بزرگتر شدهبودیم، دیگر دعوا بر سر حجاب و نظام و... نبود. دعوا رسیده بود به غول مرحله آخر، رسیدهبود به دشمن مشترک.
کمی آنطرفتر، عادل رضایی خوابیدهبود، اما صدایش کل مزار را پر کردهبود، زنده زنده، زندهتر از آن موقعی که زنده بود.
پرچم روی قبرش کشیدهبودند، چه حسرتی کل جانم را گرفت. چقدر قبرش خوشگل شدهبود.
کمی آنطرفتر شهدای کرمان بودند، کاپشن صورتی هم بود، با گوشواره قلبی که قلب یک ملت را به درد آوردهبود.
بقیه هم بودند. حضورشان نشان از مظلومیتشان بود و نشان از حرکت رو به جلو تمدنی و دشمنی که دیگر دلیل ندارد خباثت خودش را از پشت هزار رنگ و ریو پنهان کند.
دوباره به سمت حاجی میروم، دختری که شبیه به من نبود باب گفتگو را باز میکند و مرا با عبدالمهدی مغفوری آشنا میکند. سر قبر این شهید پر بود از آدم. بوی گلاب گرفتهبود آنجا، بسکه گلاب نذر کردهبودند و حاجت گرفتهبودند. شاید گلاب اینجا آبرو گرفتهبود و خوشبوتر شدهبود. از شهید لاکچری شهرش میگوید، همان که بعد از میدان کوثر دفن شده، انگار دارد با شهدا زندگی میکند. این همان واقعیت مردم ماست، که هیچ رسانه و هیچ قلمی، نمیتواند عمق دلدادگی آنان را تحریر کند.
شهید یوسف الهی هم بود، رفقا کنار هم جمع بودند. بهشت کرمان برای بهشت بودن به هوای مطبوع نیازی ندارد. شهیدانیدارد که بوی بهشت را به آنجا میآورد، یک بهشت با برودت هوا.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
#کرمان
#حاج_قاسم
#سفرنامه
#گلزار
#شهید
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
🌷 امام هادی (علیه السلام) :
✍ شکرگزاری از نعمت ، از خود نعمت بهتر است
🖌 چون نعمت متاع دنیای فانی است و لکن ، شکر نعمت جاودانه آخرت است.
📚 تحف العقول ، ص ۴۸۳
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
مراسم #پرسه شهید "عادل رضایی"
در حسینیه ثارالله کرمان
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
"پرسه"
یک نام مشترک میان مسلمانان و زرتشتیان وجود دارد به نام "پرسه" یا همان مراسم سوم متوفی و یا یادبود برای او. این لفظ از قدیمیترین الفاظ فارسی است که اتفاقا تاکنون مورد استفاده قرار میگیرد. لفظی که اکنون بین مسلمانان نیز رایج است و برای ختم و سوگواری از آن استفاده میکنند.
این نام در میان اهالی فارس، کرمان، سیستان و یزد رواج بیشتری دارد.
خودمان را برای سومین روز خاکسپاری "عادل رضایی" در کرمان رساندیم. خودشان این مراسم را "پرسه" میگفتند، در حسینیه ثارالله کرمان. انگار زمین حسینیه کش آمدهبود و تا توانستهبود میزبان مردمی بود که برای عرض تسلیت به خانواده متوفی، نه! شهید آمدهبودند. جمعیت موج میزد بیترس از حملهای دیگر یا بمبی دیگر، انگار این مردم ترس نمیشناسند. مداح میخواند و صدای گریه از در و دیوار حسینیه بلند بود. غبطهای عجیب گریبان همه را گرفتهبود، این از آه گرمشان پیدا بود. محارم شهید را میتوانستی با یک نشانه بیابی، آنان مشکی نپوشیدهبودند. همه چفیه سبز داشتند، به حرمت خون شهید و به نشان ادب به مقام بلند عزیز از دسترفته.
در میام محارم ایشان کسانی بودند که اتفاقا چادری نبودند، ولی این دلیل، کافینبود برای نپوشیدن چفیه سبز. اصلا بعد از این واقعه، جنگ بزرگتری پیشرو داشتند.
در مراسم با حلوا و کماج پذیرایی میکردند. کماج برای اهل کرمان خیلی خوشایند است.
بعد از مراسم به منزل شهید رفتیم، حال عجیبی بود، انگار خدا به بازوان آنان قدرت دادهبود. مادر شهید فقط چفیه سر نکردهبود. به او حق دادم، حق داشت، حتی اگر پسرش شهید شود، حتی اگر عاقبت بخیر شود، او مادر است باید عزاداری کند برای غمی که نمیداند چرا بعد از آن غم هنوز زنده ماندهاست!؟
جمع صمیمی و یکدل خانواده شهید برایم از همه چیز دلنشینتر بود. برای حفظ ادب و شان پدر و مادر شهید، در خانه ایشان مراسم میگرفتند.
همسر شهید عادل رضایی از وابستگی معنوی بین خودشان میگفت و از حال معنوی شهید که قول شهادت خودش را به مادرش دادهبود.
کرمان بعد از این حادثه قد کشیده و خودش را آمادهکرده برای تاوان محبتی که در دلش دارد، تاوان محبت حاج قاسم، تاوان عاشقی، اما آنان عجیب عاشقاند.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
#کرمان
#عادل_رضایی
#ترور
#شهادت
#سفرنامه
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
قصه به غصه رسید.
گنبد و گلدسته برافراشته در مجاورت قبر حاج قاسم از دور خودنمایی میکند. پس هرچهقدر دور باشی، تا وقتی گنبد و گلدسته را میبینی، میتوانی برآورد بکنی که حدودا چقدر با مزار فاصله داری.
یک جورهایی سنگ نشان است که قبر حاجی را گم نکنی.
وقتی رسیدیم به محل انفجار اول در کرمان، سنگ نشان خودش را نشان میداد. فاصله، قریب به دو کیلومتر میشد. آسفالت گاز خورده بود. جای ساچمه و انفجار در وجودش پیدا بود.
درختها اما اینبار خوب آبروداری کردهبودند، جانشان شدهبود سپر بلای مردم. بنرهای نصب شده در این مکان حال دلت را خراب میکرد. خراب خراب از آن لحظه که چه جانهایی بیجان شدند و چه عزیزانی عزادار. کی باور میکرد که "احتمالا امیرعلی افضلی" اینقدر روضه داشته باشد؛ یا کاپشن صورتی؟! مگر نه اینکه همه دختران ایران صورتی دوست دارند؟ چقدر باید بسوزی وقتی یادت میآيد که کل مغازهها را برای پیدا کردن صورتی مورد علاقه دخترت گشتهای.
حالا اگر اهل دودوتا باشی با یک حساب سرانگشتی میتوانی بفهمی که تراکم جمعیت در این فاصله با مزار یعنی چه؟ چه حجم از جمعیت در مسیر رسیدن به مزار بودند. آنوقت باز اگر حساب و کتاب کنی، میفهمی که اگر این بمب صد متر آن طرفتر بود چه میشد؟ ۵۰۰ متر آنطرفتر چه میشد؟
زیرا هرچه به هسته دلدادگی نزدیک شوی حجم دلدادگان زیادتر میشود. نیازی به نمودار نیست، خیلی میشد خیلی. اینجا باید به احتمالات فکر نکنی و فقط شکر کنی. به قول مادربزرگها، خدا همیشه جای شکر باقیمیگذارد. دلم دارد ذوب میشود، جای ترکشها بر روی علائم راهنمایی فلزی خودش روضه است. اینها با بدن کودکان چه کردهاند؟
یکی از شاهدان عینی میگفت، فرد بمبگذار به سگهای بمب یاب برخورد میکند و برای لو نرفتن زودتر اقدام میکند. با خودم فکر میکردم کاش زودتر پیدایش میکردند. برای خودش هم بهتر بود. شاید عاقبت بخیر میشد.
یک غم نهفته پشت تمام پلکهایی بود که بیصدا میآمدند و میدیدند و میرفتند. گاهی این غم، نم میشد و پایین میریخت. گاهی نفرین میشد و بر زبان میآمد. اما هرچه بود قصه نبود غصه بود.
غصه برای مظلومیت فرزندان این ملک که خدا خاطرشان را میخواست و خواستنی شدند.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
🔺شهید نواب صفوی:
آرزو دارم که حکومت اسلامی تشکیل شود، و آن زمان بزرگترین افتخارم این است که رفتگر خیابانهایش باشم.
#مناسبت
#سالگرد
#شهادت
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
-----------❀❀✿❀❀---------
بهناماو
حلقه مفقوده در صنعت بومگردی
آدمی که از چهره پرتکرار شهری خسته میشود، منتظر فرصتی است برای آخر هفته یا تعطیلات که بزند به جاده و افق دید چشمانش برسد به ناکجا، به ناپیدا. چشمانش سبز شود از سبزهها و دستانش گرم شود از محبت و رفاقت روستاییها.
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
در سالهای اخیر در فضاهای روستایی کشورمان با صنعتی به نام بومگردی مواجهیم. صنعتی که میتواند ایرانیان را بیش از پیش با فرهنگ بومی خود آشنا کند. اما واقعیت این است که آشنایی از اقلیم و فرهنگ به حاشیه راندهشدهاست. سوال اینجاست که این صنعت چه میزان توانسته در شناخت فرهنگ بومی و ملی ایران کمک کند؟ چه میزان این آشنایی، با موازین و مقررات برگرفته از همان فرهنگ بومی بودهاست؟ برای این همسویی چه میزان تلاش و فکر صورت گرفتهاست؟
این صنعت چه میزان بر روی افراد ساکن در آن منطقه اثرگذار است؟ اصلا آیا اين صنعت و این تفریح برای همه اقشار جامعه است و یا فقط قشری خاص از مردم میتوانند از آن بهره ببرند؟
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
شاید وقت یک اقرار رسیده باشد و اینکه این صنعت میتوانست بهترین روش برای شناخت فرهنگ ایرانی اسلامی باشد ولی نتوانست در عمل به آن برسد.
دلیل این امر شاید از بستر برگرفته از آن باشد. هر صنعت و تجربهای ابتدا باید بومیسازی شود و بعد به عنوان یک رویداد جامه عمل بپوشد. هر اتفاقی که قرار است در هر کشوری رخ دهد باید نشأت گرفته از آن فرهنگ و اقلیم باشد. نمیشود نسخهای تجویز کرد که با ساکنان آنان همخوانی ندارد. قطعا باید اتفاقات بعدی را پیشبینی کرد. مانند شطرنج بازی که باید حرکت بعدی حریف را حدس بزند باید بداند که نتیجه و خروجی یک امری به کجا میرسد؟
▫️▫️▫️▫️▫️
این چیزی که الان با عنوان بومگردی با آن مواجه هستیم، خیلی دورتر و عقبتر از آنچیزی است که باید باشد و حلقهمفقوده آن، همان فرهنگ اصیل و ماندگار مردمان ایران است که در آمیختگی زیبایی از دین و ملیت، هویت اصیل خود را بروز میدهد.
روکشی از سنت روستایی نمیتواند دربردارنده همه هویت یک قوم باشد. باید علاوه بر روکش و رونمای بومگردیها، هویت برگرفته از این قوم نیز به نمایش درآید.
نکته دیگر در صنعت بومگردی، این است که میزان استفاده از این مناطق برای همه اقشار جامعه یکسان نیست.
آنچه الان مشاهده میکنیم حضور یک عده خاص از قشری متمول است. حال آنکه اقشار دیگر جامعه از آن محروماند. دلیل این امر عدم نظارت کامل بر هزینههای این مکانهاست. زیرا مقدار پرداخت و دریافت با هم همخوانی ندارد، پس قاعدتا در انحصار افرادی خاص قرار میگیرد. این امر باید در دستور کار مجریان نظارتی قرار بگیرد.
▫️▫️▫️▫️▫️
آیا خانهها و اتاقهایی که در اختیار میهمانان قرار میگیرد، با همان چارچوب و باید و نباید هتلها و مسافرخانههاست و یا نه از قانون خاصی پیروی نمیکند؟ عدم نظارت در این موضوع، میتواند بسیار آسیبزا باشد. این آسیب ابتدا ساکنان آن مناطق را تحت الشعاع قرار میدهد. زیرا جامعه کوچک روستایی با روابط نزدیک خانوادگی، دارای چارچوب و قانونمندی خاص خودشان است و وقتی این حریمها و قوانین شکسته شود راه برای دیگر اتفاقات باز میشود. در واقع به اصطلاح مهاجرت معکوس فرهنگی اتفاق میافتد و به جای ترویج روحیه مهربان و باگذشت روستایی و آداب و ادب برگرفته از دینداری روستاییان، ترویج بسیاری از ناهنجاریها در جامعه روستایی، عادی انگاری میشود. این امر دقیقا همان چیزیاست که باید از آن بیم داشت.
▫️▫️▫️▫️▫️
نکته دیگر و قابل تامل در حیطه بومگردی اختصاص اماکن خاص تاریخی و یا باستانی به این امر است. مکانهایی که از طرفی منحصر بفرد هستند و از طرفی دیگر مراحل کاوش و تحقیقات آنان کامل نشدهاست. این مدل از بومگردی در واقع آسیبرسانی جدی به بخشی از هویت غیرمکشوفه ایران و آن اقلیم خاص است. این امر از بدیهیات است که برای بومگردی و احیای آن، نباید تاریخ و هویت را فدا کرد. باید اماکنی به این امر اختصاص یابند که اولا استفاده آنان از حیث باستانی و تاریخی، خدشهای به مباحث تحقیقی وارد نکند و از طرفی اصل بنا اگر قدمت دارد، دچار آسیب نشود.
▫️▫️▫️▫️▫️
این مدل سبک و سیاق بومگردی در حال گسترش در تمام مناطق ایران است، درحالیکه نظارت بر این اماکن نیازمند وقت و انرژی و از همه مهمتر نیازمند قانون جامع و کامل است. اکنون که امکان نظارت و کنترل و پیشگیری از بسیاری از اتفاقات است باید کاری کرد. کاری برای فرهنگ اسلامی که در این روستاها بیشتر از هر مکان دیگری پایبند بودهاند و ریشهدار شدهاند.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
حلاوت رسیدن به جواب،
پاداش کسی است که جرأت ورود سوال به ذهنش را دارد.
#کوتاه_نوشت
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye