eitaa logo
دل‌گویه
312 دنبال‌کننده
736 عکس
30 ویدیو
26 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️ ارزش چادر حضرت زهراء سلام‌الله‌عليها ◾️ من در دلم اين است که ارزش چادر حضرت زهرا سلام‌الله‌عليها که چندين وصله داشت از همه کهکشان‌های عالم بيشتر است، براي اين‌که کهکشان‌ها هر چه داشتند چيزهای بي‌شعوری است، چیزهایی است که خدا به آن‌ها داده و خودشان چيزي کسب نکرده‌اند اما چادر حضرت زهراء سلام‌الله‌عليها چيزی است که همه عالميان افتخار مي‌کنند که سايه‌ای از آن چادر به سرشان بيفتد. ◾️ خدا چنين کسی را و چنين شناختی را نسبت به ایشان به ما داده است اما در زندگی چه قدر ياد حضرت زهراء سلام‌الله‌عليها هستيم؟! علامت غفلت از یاد ایشان اين است که اين‌جا چه قدر به حضرت معصومه سلام‌الله‌عليها احترام مي‌گذاريم؟! چقدر به زيارت ايشان مي‌رويم؟! چقدر به ایشان توسل مي‌کنيم؟! این‌ها همه نشانه غفلت است! ◾️ الحمدلله خدا به ما شناخت داده و به اختلاف مراتب میدانيم که اين‌ها چه بزرگوارانی هستند اما گرفتاري‌های دنیا و اشتغالات آدم نمیگذارد که به یاد ایشان باشیم ولی سعی کنيم اقلاً آن وقتی که احتياج داريم در خانه‌شان برويم؛ احتياج نه‌تنها آن وقتی که بيماری سرطان داريم بلکه براي گرفتاري‌هاي فرهنگي جامعه‌مان، براي بلاها و فتنه‌های آخرالزمانی که همه به آن مبتلا هستند، برای نگراني‌هايی که برای آينده دخترها و پسرهای خودمان داريم در خانه این‌ها برویم. آیا احتياج نداريم کسی در اين‌ها به ما کمک کند؟! 🎙 مرحوم علّامه 🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او مشاطه خانه یکی از اساتید ما می‌گفت: سفرنامه‌ها دنیای ناشناخته را پیش روی ما باز می‌کند، مخصوصا اگر از دید یک خارجی نوشته شده‌باشد. زیرا بسیاری از توصیفات را مسلمانان حتی اگر ببینند بیان نمی‌کنند، مثلا نوع پوشش بانوان و یا آداب و رسوم مختلف حرمسراها و... برای همین سفرنامه‌ای مثل شاردن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. امروز من هم مثل شاردن بودم در سرزمین ناشناخته، امروز من پایم به حرمسرای یک آرایشگاه باز شد. روایت‌های تلخ و ناگواری دیدم که به حَسب مسلمان بودنم از گفتن آن‌ها عذر دارم، اما به حَسب نامتجانس بودنم با آن مکان، بسان شاردن قرن ده هجری، برخی اتفاقات این چند ساعته را بیان می‌کنم. من اگر جای شاردن بودم در مواجهه با مشاطه خانه‌ها می‌نوشتم: امروز با ظریف طبعانی مواجه شدم که ماه‌جبین بودن، اما خود را به شکل هم‌ترازان اروپایی خود در می‌آوردند، وقت‌ها بود که هدر می‌رفت، دردها بود که جان نازکشان تحمیل می‌شد، برای اندک بهای شباهت، صد افسوس از آن‌چه از دست می‌دادند و دو صد افسوس برای آنچه کسب می‌کردند، بازار شنیدن حرف‌های ناصواب رونقی گرفته‌بود، الفاظی محبت آمیز بیان می‌شد که انگار تصنعی است و بر طبق عادت گفته می‌شود، الفاظی که با وجود محبت آمیز بودن محبتی را منتقل نمی‌کرد. در این میان زنگ‌هایی بود که به صدا در می‌آمد برای فراخواندن مادر به آغوش فرزند. صدایی که چون پژواک کوه، دوباره برمی‌گشت. مشاطه‌هایی که ساعت‌ها وقت خود را صرف مشاطه کردن زنان دیگر می‌کردند اما از مادر شدن یا دوباره مادرشدن خود به دلیل کمی وقت بیم داشتند. من در کمال ناباوری از سخنان مطرح شده توسط بانوان، گمان می‌کردم در مکتب‌خانه ملاباجی هم درس و کتابت نکرده‌اند، حال که در مکان‌هایی به نام دانشگاه، بهترین مدارک را اتخاد کرده‌بودند. سخنانی به گوشم می‌رسید که در دیانت آنان شک می‌کردم، حال آنکه نگران پوشش مراسم دعای اول ماه بودند. سخنی دارم با اهل ظرافت و معنا، چه کسی وظیفه رسیدگی به آرایشگاه‌های سرزمین اسلامی را داراست؟ جایی که بهترین مکان برای تجمع طیف زیادی از بانوان است که می‌توانند بهترین موتور محرک حکومت اسلامی باشند، در حرکت به سوی اتفاقات تمدن اسلامی. قطعا باید توجه‌ای ویژه به تزریق محتوای فکری درست به این اماکن شود. اگر شاردن بود می‌نوشت: داعیه حکومت شیعی از صفوی تاکنون از کمک بانوان بی‌نیاز نبوده و هنوز هم نیازمند زنان مقتدر و بابینش است. حال خود دانید من که سفرنامه‌ام را می‌نویسم و می‌گذرم. 🖊ف.میری https://eitaa.com/del_gooye/487 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نه می‌گذریم نه می‌بخشیم نه فراموش می‌کنیم نه کوتاه می‌آییم نه بی خیال انتقام می‌شویم ولی باز هم حسابمان با دشمنانت صاف نمی‌شود چقدر جای نبودنت درد می‌کند نزدیک به
ما توی بین الطلوعین ظهوریم! در بین الطلوعین شاید خیلی‌ها خوابشون ببره. اما فضل الله المجاهدین علی القاعدین.* *) "فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا" ﻭ ﺟﻬﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻨﺎﻥِ [ﺑﻲﻋُﺬﺭ] ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ. (۹۵نساء)
امروز من هم مثل شاردن بودم در سرزمین ناشناخته، امروز من پایم به حرمسرای یک آرایشگاه باز شد. روایت‌های تلخ و ناگواری دیدم که به حَسب مسلمان بودنم از گفتن آن‌ها عذر دارم، اما به حَسب نامتجانس بودنم با آن مکان، بسان شاردن قرن ده هجری، برخی اتفاقات این چند ساعته را بیان می‌کنم. لینک خبرگزاری رسمی حوزه 👇 https://hawzahnews.com/xc25v -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به‌نام‌او شاعر اگر سعدی شیرازی است بافته‌های من و تو بازی است این شعر عجیب به دلم نشست چون سعدی شیرین سخن، نثر هم می‌نوشته، پس خطاب این بیت من هم هستم. اگرچه نوشته‌هایم را دوست دارم ولی نباید یادم برود زبان فارسی که با آن کتابت می‌کنم یادگار بزرگانی چون سعدی‌ست. فارسی شکّرشکن است، حلاوتی دارد که جان می‌بخشد ولی دل را نمی‌زند. دلم می‌خواهد هزار بار با بافته‌هایم بازی کنم باز کنم دوباره بهتر ببندم شاید قشنگ شود. شاید برازنده زبان فارسی شود. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
🚩 در سخت‌ترین مواقع هم افسرده نباشید انقلاب با چهره‌ها و دل‌های افسرده تضمین‌شدنی نیست. انقلاب با دل‌های پرشور و چهره‌های شاداب تضمین می‌شود. هیچ‌کس مرا در این دوره نشیب و فراز انقلاب در سخت‌ترین مواقع، نتوانسته است با قیافهٔ افسرده ببیند. چرا افسرده باشیم؟ ما که به دنبال إحدی الحُسنَیَینیم؛ یا یا پیروزی، دیگر چرا افسردگی؟ افسرده نباشید چهره‌ها شاداب باشد، نشاط داشته باشید. آن‌وقت شعارتان همین است که آمریکا و مزدورانش هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند. ما در زیر بار سختی‌ها و مشکلات و دشواری‌ها قد خم نمی‌کنیم. «ما راست‌قامتان جاودانهٔ تاریخ خواهیم ماند.» تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم و یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و الّا هیچ قدرتی نمی‌تواند پشت ما را خم بکند . شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمدحسین بهشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرکاری میکنی خاکش کن؛ خدا رشدش میده🤫🌱 وقتی ﮐﻪ خوبیﮐﺮدنات فقط برای خدا باشه، ﺩیگه ﻗﺪﺭ نشناسی برات اهمیتی نداره!!! چـون می‌دونی خـدا به جـایِ همه، برات جبران میکنه♥️ -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
تکنیک فن
نماد سمبل
به‌نام‌او ستاره‌دنباله‌دار نفس زنان خودم را به ایستگاه می‌رسانم. این ترم سرویس جامعه الزهرا (س) خیلی دورتر از قبل شده و بار کتابت من سنگین‌تر. این سنگینی و این دوری سختی را برایم بیشتر جلوه می‌کند، اما نمی‌دانم دلیل اصلی این سختی سِنّی است که بالا رفته یا قلبی که بنای همکاری ندارد. به هرحال طبق قاعده فقهی وجوب مقدمه واجب، زودتر به ایستگاه می‌رسم. هنوز سرویس ما نیامده‌است ولی اتوبوس دیگری می‌آید و برادران روحانی را سوار می‌کند، چند نفر هم که این قاعده فقهی را رعایت نکرده‌اند، بدو بدو خود را به اتوبوس می‌رسانند. حالا من مانده‌ام و یک خیابان خلوت و آخرین روزهای کوتاه پاییزی و خورشیدی که دارد کم‌کم طلوع می‌کند. ساعت به وقت آمدن سرویس شده و به قول مولوی: اندک اندک جمع مستان می‌رسند دوستانم از چند طرف به سمت محل ایستگاه می‌آیند سوار اتوبوس می‌شوم و شروع به نوشتن می‌کنم، حالتی عجیب از این همه تکاپو دارم. برای‌چه چند سالی است که رنج تحصیل علم دینی را بر خودم گوارا کردم. نکند در آخر کار تحفه‌ی دندان‌گیری در نامه‌ی اعمالم نباشد؟! این حس تمام تنم را می‌سوزاند. ولی دلخوش دارم به یک عبارت از حضرت زهرا (س) که همیشه از خدا آن را طلب کرده‌ا‌م: (خداوندا مرا خرج کاری کن، که مرا به خاطر آن آفریدی). به سمت پژوهشگاه می‌روم و سوار آسانسور می‌شوم، یکی از دوستان قدیمی‌ام را می‌بینم، می‌گوید: امروز برای خودم لقمه درست کردم، چند تا هم اضافه درست کردم به نیت حضرت زهرا (س). از من اکراه از او اصرار، لقمه را به من می‌دهد. حال عجیبی پیدا کردم، انگار نشانه‌ای، ذوذنبی* از امید از کنار دلم رد می‌شود، و کلبه‌ی دلم را روشن می‌کند. انگار حضرت مادر می‌خواهد بگوید ما شما را تنها نمی‌گذاریم. *ستاره دنباله دار https://eitaa.com/del_gooye/504 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
به‌نام‌او تولد ۱۵ سالگی من مصادف شده بود با روز عاشورا. خیلی حس بدی داشتم دلم نمی‌خواست به خودم فکر کنم، ولی از سال‌ها قبل فکر می‌کردم اگر ۱۵ ساله شوم دیگر خیلی چیزها فرق می‌کند، حتما یک اتفاق عجیبی، یک خرق عادتی برایم اتفاق می‌افتد. نوجوان بودم و سر پر سودایی داشتم و فکر می‌کردم هیچ‌کس من را درک نمی‌کند. القصه ۱۵ سالگی من گذشت و خیلی بعدتر هم گذشت، حالا من مادر پسری هستم که امشب ۱۵ ساله می‌شود. جزء همان‌ دهه هشتادی‌هایی که گاهی تعجب می‌کنیم از کارهایشان. بسیار پر توان‌تر از ۱۵ سالگی خودم. بسیار با بصیرت از زمان نوجوانی خودم. امشب شب تولد او و شب یلداست. شبی که با آمدنش تا ابد یلدای مرا شیرین کرد. یلدایی که نیاز نیست مثل نیاکانم تا صبح به انتظار طلوع خورشید بنشینم. خورشید من ۱۵ سال شده که طلوع کرده. نمی‌دانم در دلش چه می‌گذرد؟ حال و هوای دلش شبیه به ۱۵ سالگی من است یا نه چون پسر است اصلا این چیزها برایش مهم نیست. ولی این را می‌دانم که ۱۵ سال است با او بزرگ شدم، هم مادر شدم، هم تمام دوران رشد را با او لحظه لحظه طی کردم. شاید نتوانم بازبانم بگویم که زیباترین داشته‌ی من است. اما می‌توانم بنویسم. بنویسم که دوست دارم زیباترین داشته‌ام از آن خدا باشد. راستی سالگرد مادر شدنم مبارک. توضیح عکس: تخت سلیمان(تکاب)
. 📌سفرنامه‌ای از مشاطه‌خانه ✍ انتشار یادداشت فاطمه میری، عضو تحریریه مجتهده امین در خبرگزاری حوزه 🔗 متن کامل خبرگزاری رسمی حوزه @HOWZAVIAN
به‌نام‌او میهمان‌نوازی ما ایرانیان مهمان‌نوازی را از شما یاد گرفتیم. وقتی هربار که به زیارت‌تان آمدیم، با لبی خندان دستی پر به خانه‌هامان برگشتیم. مشهد برای شما محل شهادت است و برای ما محل شهادتین. وقتی هر بار به آستان‌بوسی می‌رسیم، می‌گوییم: شهادت می‌دهیم که رضا(ع) فرزند زهراء(س) را عزیزتر از عزیزان‌مان دوست داریم. شهادت می‌دهیم امام نیز ما را دوست دارد و باز و باز ما را مهمان خوان پر محبتش می‌کند و ما دوباره نمک‌گیر می‌شویم. ما مؤمنیم به شما، با هر رنگ و دینی. سایه‌ات از سر ما کم نشود حضرت یار آخرین لحظات وداع باب الجواد (باب المراد) -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
☑️ ستاره‌ دنباله‌دار نفس زنان خودم را به ایستگاه می‌رسانم. این ترم سرویس جامعه الزهرا (س) خیلی دورتر از قبل شده و بار کتابت من سنگین‌تر. این سنگینی و این دوری سختی را برایم بیشتر جلوه می‌کند، اما نمی‌دانم دلیل اصلی این سختی سِنّی است که بالا رفته یا قلبی که بنای همکاری ندارد. به هرحال طبق قاعده فقهی وجوب مقدمه واجب، زودتر به ایستگاه می‌رسم. هنوز سرویس ما نیامده‌است ولی اتوبوس دیگری می‌آید و برادران روحانی را سوار می‌کند، چند نفر هم که این قاعده فقهی را رعایت نکرده‌اند، بدو بدو خود را به اتوبوس می‌رسانند. حالا من مانده‌ام و یک خیابان خلوت و آخرین روزهای کوتاه پاییزی و خورشیدی که دارد کم‌کم طلوع می‌کند. ساعت به وقت آمدن سرویس شده و به قول مولوی: اندک اندک جمع مستان می‌رسند دوستانم از چند طرف به سمت محل ایستگاه می‌آیند سوار اتوبوس می‌شوم و شروع به نوشتن می‌کنم، حالتی عجیب از این همه تکاپو دارم. برای‌چه چند سالی است که رنج تحصیل علم دینی را بر خودم گوارا کردم. نکند در آخر کار تحفه‌ی دندان‌گیری در نامه‌ی اعمالم نباشد؟! این حس تمام تنم را می‌سوزاند. ولی دلخوش دارم به یک عبارت از حضرت زهرا (س) که همیشه از خدا آن را طلب کرده‌ا‌م: (خداوندا مرا خرج کاری کن، که مرا به خاطر آن آفریدی). به سمت پژوهشگاه می‌روم و سوار آسانسور می‌شوم، یکی از دوستان قدیمی‌ام را می‌بینم، می‌گوید: امروز برای خودم لقمه درست کردم، چند تا هم اضافه درست کردم به نیت حضرت زهرا (س). از من اکراه از او اصرار، لقمه را به من می‌دهد. حال عجیبی پیدا کردم، انگار نشانه‌ای، ذوذنبی* از امید از کنار دلم رد می‌شود، و کلبه‌ی دلم را روشن می‌کند. انگار حضرت مادر می‌خواهد بگوید ما شما را تنها نمی‌گذاریم. بانوی_طلبه @AFKAREHOWZAVI
«نخستین زن که با پروردگارش یاعلی گفته‌است» زنی از خاک، ‌از خورشید، از دریا،‌ قدیمی‌تر زنی از هاجر و آسیه و حوا قدیمی‌تر زنی از خویشتن حتی، از أعطینا، قدیمی‌تر زنی از نیّت پیدایِش دنیا، قدیمی‌تر که قبل از قصۀ ‌«قالوا بلی» این زن بلی گفته‌است نخستین زن که با پروردگارش یاعلی گفته‌است ملائک در طواف چادرش، پروانه‌پروانه به سوی جانمازش می‌رود سلانه‌سلانه شبی در عرش از تسبیح او افتاد یک دانه از آن دانه بهشت آغاز شد، ریحانه‌ریحانه نشاند آن دانه را در آسمان با گریه آبش داد زمین خاکستری بود، اشک او رنگ و لعابش داد زنی آن‌سان که خورشید است سرگرم مصابیحش که باران نام او را می‌ستاید در تواشیحش جهان آرایه دارد از شگفتی‌های تلمیحش جهان این شاه‌مقصودی که روشن شد ز تسبیحش ابد حیران فردایش، ازل مبهوت دیروزش ندانم‌های عالم ثبت شد در لوح محفوظش چه بنویسم از آن بی‌ابتدا، بی‌انتها، زهرا ازل زهرا، ابد زهرا، قدر زهرا، قضا زهرا شگفتا فاطمه! یا للعجب! واحیرتا! زهرا چه می‌فهمم من از زهرا و ما أدراک ما زهرا! مرا در سایۀ خود بُرد و جوهر ریخت در شعرم رفوی چادرش مضمون دیگر ریخت در شعرم مدام او وصله می‌زد، وصلۀ دیگر بر آن چادر که جبرائیل می‌بندد دخیل پر بر آن چادر ستون آسمان‌ها می‌گذارد سر بر آن چادر تیمّم می‌کند هر روز پیغمبر بر آن چادر همان چادر که مأوای علی در کوچه‌ها بوده‌است کمی از گرد و خاکش رستخیز کربلا بوده‌است غمی در جان زهرا می‌شود تکرار در تکرار صدای گریه می‌آید به گوشش از در و دیوار تمام آسمان‌ها می‌شود روی سرش آوار که دارد در وجودش روضه می‌خواند کسی انگار برایش روضه می‌خواند صدایی در دل باران که یا أماه! أنا المظلوم، أنا المقتول، أنا العطشان خدا را ناگهان در جلوه‌ای دیگر نشان دادند که خوبِ آفرینش را به زهرا ارمغان دادند صدای کودکش آمد، تمام عرش جان دادند ملائک یک به یک گهوارۀ او را تکان دادند صدای گریه آمد، مادرم می‌سوخت در باران برای کودک خود پیرُهن می‌دوخت در باران وصیت کرد مادر، آسمان بی‌وقفه می‌بارید حسینم هر کجا خُفته، قدم آرام بردارید! تن او را به دست ابری از آغوش بسپارید جهان تشنه‌ست، بالای سر او آب بگذارید زمان رفتنش فرمود: می‌بخشید مادر را کفن‌هایم یکی کم بود، می‌بخشید مادر را بمیرم بسته می‌شد آن نگاه آهسته‌آهسته به چشم ما جهان می‌شد سیاه آهسته‌آهسته صدای روضه می‌افتد به راه آهسته‌آهسته زنی آمد به سوی قتلگاه آهسته‌آهسته بُنَّیَ تشنه‌ای مادر برایت آب آورده… سیدحمیدرضا برقعی -----------❀❀✿❀❀--------- @tarikh_j
به‌نام‌او اولین باری که این شعر را شنیدم، احساس کردم چیزی فراتر از حس شاعری دارد، چیزی شبیه به عنایت، توجه خاص. عنایتی شبیه به عنایت مادرانه. بدون این‌که بدانم شاعر این ابیات فرزند حضرت زهراست. امشب شبی است که سخت می‌گذرد برای همه‌ی بچه‌های حضرت زهرا س. و امشب می‌گذرد و من هنوز زنده‌ام... -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا