رومن رولان گفته است:
عشق، آن نیست که دو نفر به هم نگاه کنند. عشق، آن است که دو نفر، به یک نقطه نگاه کنند.
ابن مشغله میگوید:
و آن نقطه هرقدر دورتر، آرمانیتر و انسانیتر باشد، آن عشق هم عمیق و پایدارتر است...
| #نادر_ابراهیمی |
@deli_ism ♥
وقتی اولین بار دیدمش تکیه داده بود به نرده های دریاچه...
حس یِ آشنا بهم دست داد از اون مدل ها که وقتی یکی رو از پشت سر اشتباه می گیری، خیالی که رفیقتو بعد سال ها تو پیاده روهای انقلاب دیده باشی...
بعدِ بغل وقتتون اجازه نده چپ کنی کافه نادری، همون بغل به سرپایی شیرینی فرانسه رضایت می دی...
اصلا کی حالیشه همچین وقت هایی کجاست؟
دلبر قهوه فرانسه می خوره تو نیگاش می کنی...
رفتیم کوچه بغلی سینما سپیده، سیگارمون که به فیلتر رسید، رفت...
گفت که چقدر دلم تنگ شده بود برات...
مام به روی خودمون نیاوردیم از وقتی رفته جا پای قدم هاش قدم بر می داریم بعد دو سال امروز دل کردیم صداش کنیم...
رفت...
همین رفت انقلاب شد...
تو سرم انقلابی شد که پنجاه و هفت پیشش یه پاکت سیگار بیش نی...
به دلمون گفتیم بشین؛ پاشد رفت کودتا کرد...
تا به خودمون اومدیم دیدیم تنمون شده انقلاب...
براش نوشته بودم من انقلاب توام چمران نه هفت تیر خورده تو ام...
ملتفت نشد؛ یا بود یا تا بود التفاتی نکرد...
شاید فکر می کرد شعر نوی بعد فردوسیه، ولی مسیر ما انقلاب تا آزادی بود آنقدری هم رفته بودیم که دیگه گم می کردیم کدوم به کدوم می رسه...
کجا بودیم کجا رفتیم؛ همین دیگه یه عالمه حرف داشتم از انقلاب تهران برای حس اشنای دریاچه بزنم که سرشو برگردوند...
تیله چشم هاش داد می زد شرقیه...
اونقدری که از ایستادنش فهمیدم به غم هاش تکیه داده، حالا غمش شده بود شکل نرده های دریاچه...
بهش نزدیک شدم یه سیگار گیروندم، نزدیک شدنم طبیعی شه که دیدم داره زیر لب زمزمه می کنه هوای برگشتنم بود اگه بال و پری داشتم، بر می گشتم اگه اینجا خودمو جا نمیذاشتم...
انگاری جامونده های منتظر، با اولین دسته پرنده های مهاجر رفت...
قبل رفتنش به این فکر می کردم ایمیل بزنم به همون خانومه که خونش نیاورون بود بگم جون ما باغ بلور ابی رو تو بخون شب ها گوش بدیم قطره چش چارمون شه...
این خانوم که شبیه دلبر بود خوند زمستونمون باهار شد، یخ های دریاچه وا شد...
فکر نمی کردیم باهار شه، یخ های دریاچه واشه، پرنده های مهاجر بیان دلبر بره وگرنه ضبطش می کردیم...
اینا مال قبل رفتنش بود...
بعد رفتنش از شال سفیدی که پیچید دور گردنمون و رفت فهمیدیم هنوز زمستونه، باهار کجا بود آدم ساده...
همچین که پر شال سفید، نستعلیقش به سختی خونده شد نذار تاریکی جون بگیره، همه جا سفید شد...
تهرون رنگ وا رنگ یه رنگ شه خیلیه ها...
حالا شما حساب کن چقدر برف نشسته از انقلاب تا آزادی...
| #شرقی_غمگین | #سجاد_افشاریان |
@deli_ism ♥
وقتی کسیو دوست دارم ناخودآگاه یه سری حرکتاشونو تکرار میکنم، تکیه کلاما، حرکتای سر و دست، حتا حرکتای چشم و ابرو. و این عادتها بعد از رفتن اون آدما هم با من میمونن. انگار همهی کسایی که یه زمانی دوستشون داشتم برای همیشه جزوی از وجودم شدن و تا ابد با خودم دارمشون.
@deli_ism ♥
انتهای شک اگر انکار باشد بهتر است
هر خطای فاحشی یک بار باشد بهتر است
مهر کس را بی گدار از قلب خود بیرون نکن
قبل هر اخراج اگر اخطار باشد بهتر است
هر که می خواهد به دست آرد دلی از سنگ را
در کنار صدق اگر مکار باشد بهتر است
بیم خواب آلودگی دارد مسیر مستقیم
راه اگر پرپیچ و ناهموار باشد بهتر است
روبروی خانه وقتی هرزه چشمی خانه کرد
جای چشم پنجره دیوار باشد بهتر است
بوسه بااکراه شیرین تر از آغوش رضاست
گاه جای اختیار اجبار باشد بهتر است
بوسه های مخفیانه غالبا شیرین ترند
پشت پرده دست اگر در کار باشد بهتر است
در کنارم در امانی از گزند روزگار
گل میان بازوان خار باشد بهتر است
گیسوانت را بپیچ این بار دور گردنم
گاه اگر اعدام در انظار باشد بهتر است
تا بگیری پاسخت را خیره در چشمم شدی
گاه پرسش هرقَدَر دشوار باشد بهتر است
چشم عاشق چون نداند قدر روز وصل را
دائما در حسرت دیدار باشد بهتر است
شکوه های کهنه اما چون لحافی چرکمُرد
بعد از این هم گوشه ی انبار باشد بهتر است
قیمت دنیای جاویدان بهای مرگ نیست
زندگی تنها همین یک بار باشد بهتر است
| #اصغر_عظیمی_مهر |
@deli_ism ♥
حس کردم که چقدر دلم واسه خودم تنگ شده!
تلخ ترین حس دلتنگی، دلتنگی واسه خودته،
واسه کسی که بودی!
| #روزبه_معین |
@deli_ism ♥
فقط اجازه بده در نبودنت شب ها
كمى به فكر تو باشم! اگر جسارت نيست...
| #سیدتقی_سیدی |
@deli_ism ♥
تو را در باورم در حد یک قدّیسه جا دادم
به حاجتمندها عمری نشانی تو را دادم
مقدس بود عطرت، آنقدر که خواب میدیدم-
تمام کورهای شهر را با آن شفا دادم!
سکوتت هم مخاطب داشت، من بودم که ساعتها
نشستم دل به آن فریادهای بیصدا دادم
سراب انگار در من قدرت سیراب کردن داشت
که مدتها دلم را با خیال تو جلا دادم
به تعبیر من ساده، بقایش در گرویت بود
هر آن چیزی که در راه تو بر باد فنا دادم
چنان شهری که میافتد زمامش دست نا اهلی
برآشفتم من از وقتی به احساسم بها دادم
| #جواد_منفرد |
@deli_ism ♥
صبح بارانی
غرقِ آغوشِ خیالی باشی و
از لبت خنده بریزد؛
باران پشتِ پنجره می خندد
من اینجا بیشتر...
| #لیلا_مقربی |
@deli_ism ♥