eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
34.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹امیرالمؤمنین علی علیه السلام: به خدا سوگند در سراسر زندگی مشترک با حضرت فاطمه سلام الله علیها تا زمانی که خدای عزیز و جلیل او را قبض روح فرمود هرگز او را خشمگین نساختم و بر هیچ کاری او را اکراه و اجبار نکردم و او نیز مرا هرگز خشمگین نساخت و مرا نافرمانی نکرد هر گاه به او نگاه می‌کردم رنج‌ها و اندوه‌هایم برطرف می‌شد. (بحارالانوار📚ج43✨ص 134) 🔗 بله عزیزان همسران می توانند در طول زندگی مشترک به جای اینکه مایه فشار و اذیت یکدیگر باشند مایه ی آرامش روح و روان هم و آرامبخش یکدیگر باشند. @delkade_matn
​"نخواستن" با"نتوانستن" متفاوت است! وقتی همسرتان تمام تلاشش را می کند که به قولش عمل کند، شمارا سورپرایز کند، خوشحالتان کند ولی موفق نمی شود از او دلخور نشوید؛ او خواسته ولی نتوانسته. @delkade_matn
ملاکهای انتخاب همسر💍 🔹انتخاب همسر، مهمترین انتخاب هر انسان در زندگی اوست چون انتخاب یک شریک دائمی در تمام امور زندگی است؛ 🔹انتخاب شایسته و با معیارهای صحیح بسیار مهم و ارزشمند است و در مقابل خسارت‌های ناشی از انتخاب عجولانه و بر اساس ملاک‌های غلط بسیار فجیع و گاهی غیر قابل جبران است. @delkade_matn
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت کارن👇 دوستان به جای سرگذشت مهدا سرگذشت کارن رو بخونید، مهدا پاک شده @delkade_matn
توی چارچوب در دست به سینه نگام می کرد، با خداحافظی از کنارش رد شدم و سریع کفشام و پوشیدم و از خونه بیرون زدم. امروز با خودم لَج کرده بودم و لباس گرم برنداشتم، سردم شده بود، خودم و بغل کردم و تا ایستگاه خط همه ی وجودم یخ بست، روی میله های سرد آهنی سفید نشستم و دعا دعا کردم که زودتر بیاد، چون اونقدر حالم خراب بود که هرلحظه امکان می دادم که به خونه برگردم، با این که دلم نمی خواست، اما شرایط بد غالب می شد! دستام و جلوی دهانم گرفتم و ها کردم، منِ احمق هنوز پدر و مادرم و نشناخته بودم که می خواستم دو روزی خودم و گوشه ی خونه بندازم، نفهمیده بودم که هراتفاقی هم بیوفته اونا دست از این حرفا نمیکشن! خط واحد که ایستاد، سریع سوار شدم، روی صندلی نشستم و اولش اونقدر لرزیدم تا کم کم استخونام گرم شدن و حالم بهتر شد. ضعف هم کرده بودم و احساس می کردم که فشارم افتاده و دلم دوباره خوابیدن می خواست. من که این همه به آتنا می گفتم از سلف و بوفه نگیر و خونه صبحونه بخور، امروز با وارد شدن به محیط دانشگاه به اولین چیزی که بهش فکر کردم فقط بوفه بود! شدید گرسنه ام شده بود. دوتا کیک و یه آبمیوه گرفتم و همونطور که وارد ساختمان دانشگاه می شدم، کیک و آبمیوه امو خوردم. ساعت مثل برق و باد جلو رفت، هوا دم ظهر گرم شده بود، با حرفهای مادرم چاره ای جز خرید نمی دیدم! نمی شد که چادر نپوشم، پس تصمیم گرفتم که شومیز و شال بخرم و از بین رگال های مغازه ها دنبال رنگی بودم تا به یکی از چادرهایی که داشتم بیاد و سریع بخرم و به خونه برگردم! آخر کار بالاخره دلخواهم رو پیدا کردم، شومیز و ال ست رنگ سرمه ای با گلهای ریز به رنگ صورتی و سفید، راضی از خریدی که کرده بودم، تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم. کلید انداختم، پشت در ورودی دو جفت کفش غریبه دیدم، دو خانم تقریبا مسن که به جون هال افتاده بودن رو دیدم،سلام کردم. مادرم اونهارو آورده بود تا کارهای گردگیری و جارو رو انجام بدن! @delkade_matn
💢 اگر حالتون بده و همسرتون دوس داره باهاش برین مهمونی مثلاً خونه مادر شوهرتون ؛ جزء بدترین راه ها اینه که بگین : 🌸 - نمیام و تو تنهایی برو ! این بدترین راه حل ممکنه ؛ ولی یه راه حل خوب اینه که بعد از آه و ناله و ناز البته به اندازه کافی بگین : 🌸 _ من حالم اصلا خوب نیست، اما چون خیلی دوس داری به خاطر تو میام ؛ ولی اونجا حواست بیشتر بهم باشه و اگر دیدی خوب نیستم زودتر بر گردیم. ( یا بر حسب موقعیتتون یه جمله ای تو همین مایه ها) 🌸 اینجوری هم اینکه حواسش بیشتر بهتون هست و هم متوجه میشه که برای خاطر اون ارزش قائلین که به خاطرش با حال مریض حاضرین بیاین @delkade_matn
🔵یکی از راه‌ها برای اینکه همسرتون رو متقاعد کنین که کار خوبی انجام میده و به کارش ادامه بده و یا متقاعدش کنین که کاری که انجام میده خوب نیست و بهتره که انجامش نده استفاده از این جمله است: ❣"فلان کار خیلی با شخصیتت میکنه، باعث میشه دیگران خیلی بیشتر روت حساب کنن ." یا ❣"فلان کار در شأن شما نیست، سطح شخصیتت رو میاره پایین." @delkade_matn
✅خانوم گلی قِری باش😌 نه غُری😖 یه بارم وسط دعواهاتون بهش بگو😁👇🏼 🧕حالااینارو ول‌کن‌😁 شُمامیدونی‌🤔 چرا چشاتون‌ اینقده قشنگه🙊😍:))!!؟؟؟ 👱‍♂هر چی گفت... 🧕شما ادامه بدین بگین😜👇 آخه فهمیدن‌ حرفای‌ کسی‌ که‌ چشاش‌ اینقده قشنگه‌ واقعا‌ سخته🙈🫀 @delkade_matn
تا هجده سالگی روزی پنجاه بار، تو موقعیت مناسب، به فرزندتون بگید تو خیلی خوبی! (نه تو باهوشی، تو خوشگلی، تو زرنگی، تو پرنسسی، فقط بگید تو خیلی خوبی)! 🔹روزی یکبار بهش بگید "نمیدونم" تا بفهمه ندونستن بد نیست و حداقل هفته ای یکبار ازش معذرت بخواید تا بدونه تنها او نیست که کار اشتباه میکنه. 🔻این نکات برای والدینی که بچه کوچک دارند عالی است (راه های نگهداشتن عزت نفس در کودک)👇 1-شب هر کاری دارید کنار بزارید و برایش قصه بگید 2- اشتباهاش رو راحت ببخشید 3- خوبیهاشو بزرگ کنید 4- به حرفاش خوب گوش بدید 5- بی دلیل بغلش کنید 6- مقایسه ش نکنید 7- "اگه این کارو نکنی وای بحالت" رو نگید 8- گاهی باهاش کارتونهایی که دوست داره ببینید 9- بهش نگید "تو دیگه بزرگ شدی بچگی نکن" 10- اگر اشتباه کردید راحت عذرخواهی کنید. 11- با فرزندتان بازی کنید 12- در سفر تلفن کنید و به او بگویید دلتان تنگ شده. 13- القای بینش: میدانم از عهده ی انجام آن بر میایی 14- مهم: روابطتان را با همسرتان ترمیم و تصحیح کنید. 🔺هنگامی که کودک شما با صدای بلند چیزی را از شما درخواست می‌کند، متقابلاَ شما با صدای بلند با او حرف نزنید. صداها را رنگ‌بندی کنید: صدای آرام= آبی صدای بلند= قرمز 🔸مثلا بگویید: "این صدای بلند قرمز است و من به صداهای قرمز جواب نمی‌دهم" یا اینکه "آفرین! الان این صدا آبی شد و من جواب می‌دهم." 🔹به ‌یاد داشته باشید که لحن شما باید آرام باشد. تا کودک با آرامش حرف زدن تا یاد بگیرد. به هیچ وجه هنگام داد زدن کودک، شما هم داد نزنید. 🗣 دکتر هلاکویی @delkade_matn
شوهرم اول خواهرم و می خواست! یه روز تو مهمونی وقتی دیدم خواهرم و شوهرم نیستن، بهشون مشکوک شدم.. همین که رفتم بالا و در اتاق رو باز کردم اونا رو با هم دیدم... از اون روز از خواهرم متنفر شدم👇👇👇 سرگذشت واقعی اعظم👇👇 @delkade_matn
♥️. عصبی بودم از دست خیره سری های نازنین خیلی عصبی بودم... رو به فرهاد گفتم: چرا بهش هیچی نمیگی دیگه پررویی رو از حد گذرونده... فرهاد اخمی کرد و گفت: به وقتش میفهمم داره چیکار میکنه... یکروز تصمیم گرفتم دنبالش برم ببینم کجا میره... همینکه خواست بره بدون مخالفت بهش گفتم: میری فقط زود برگرد دخترم... نازنین باشه ای گفت و دوید سمت در خروجی... چادرم رو سر کردم و آروم از در خارج شدم... با فاصله ازش راه افتاده بودم و با دیدن چیزی که روبروم بود شاخام زد بیرون... نازنین تو ماشین یک مرد سن دار نشست و بعد از روبوسی حرکت کردن...
🌸به جز همسر، همسنگر می خواهم 🔻ما مملکتی هستیم که عفت، حیا و از قرن ها پیش بوده و تاریخ نشان می دهد که مردان و زنان ایرانی پوشش داشتند. آقا مصطفی وقتی به خواستگاری رفت و در توافقات اولیه که صحبت می کردند گفت که به جز همسر یک همسنگر می خواهد و پس از خطبه عقد همسرش پرسید که مگر جنگ است که همسنگر خواستی و مصطفی گفت که بله جنگ است، جنگ فرهنگی است و دشمن دنبال نفوذ و تغییر فرهنگ است. ❤️🕊 @delkade_matn
کدام عمل است که اگر از انسان سر بزند، شیطان آنقدر خوشحال می شود، که شروع به کف زدن می کند؟ از پیامبر گرامی اسلام ص نقل شده است: زمانی که زن با همسرش در منزل مرافعه و مشاجره می‌کند (دقیقاً) در همان زمان در هر یک از زوایای منزل یک شیطان مشغول کف زدن و شادمانی است و می‌گوید: خدایش خوشحال کند کسی که مرا این چنین شاد و خوشحال کرده است [لئالی‌الأخبار، ج 2، ص 217] زن و شوهر باید در زندگی طوری باشند که به فرموده قرآن ” نور چشم همدیگر” باشند @delkade_matn
من پری_ام به خاطر مشکل مادرزادی که داشتم کل مردم از من فراری بودن. حتی مادر خودم! هروقت منو می دیدن بسم الله می گفتن و جوری فرار می کردن که انگار جن دیده باشن! تا این که یه روز یه مرد جذاب من و دید و عاشقم شد و.... شروع سرگذشت واقعی پری👇👇 @delkade_matn
احساس کردم خانم بزرگ هم میدونه که فخرالنسا داره ما رو نگاه میکنه ، بخاطر همین خواست که تو بالکن با من حرف بزنه . دوباره پرسید : انگار تو علاوه بر گستاخ بودن ، گر هم هستی !!! یه سوال رو چند بار باید ازت بپرسم ؟؟ یاد حرف بی بی افتادم که گفت باید دل هر دو رو بدست بیارم ، زود جواب دادم : ازم خواست پیش مهمونا کار اشتباهی انجام بدم تا شما عصبانی بشید و منو به فلک ببندید تا فخرالنسا خانم بیاد و منو نجات بده و پیش چشم مهمونا دلرحم و بزرگ خونه بحساب بیاد ، حتی بهم گفت اون روز هم خودش باعث شده من کتک نخورم !!! خانم بزرگ که از عصبانیت قرمز و شده بود؛ از لای دندونای کلید شدش پرسید : بعد تو چی گفتی؟؟ سرم و پایین انداختم و سعی کردم خوب نقش بازی کنم و گفتم : چی باید میگفتم بجز واقعیت ، من گفتم : خانم بزرگ خانم خونه و بزرگ خونس ! اگرهم من حتما کار اشتباهی ازم سر زده کتک خوردم خانم بزرگ چند بار سرش رو بالا و پایین کرد و گفت _آفرین دختر آفرین، خوب داره دستت میاد توی این عمارت باید طرف کی باشی . سرم و بلند کردم و گفتم : خانم بزرگ ، ممکنه بخاطر این حرفها فخرالنسا خانم منو تنبيه کنه ، حرفی بزنه یا کاری کنه منو از چشم شما بندازه و از اینجا بیرونم کنید خانم بزرگ لبهاش رو روی هم فشار داد و گفت : حواسم بهت هست، برو قلیونها رو بیار توی اتاق من . چشمی گفتم و آروم به سمت پله ها رفتم، چشمم به اتاق فخرالنسا افتاد که پرده رو محکم کشید و از پشت پنجره کنار رفت ! قلیون ها رو به کمک بتول خانم ، عصمت و زهره به اتاق خانم بزرگ بردیم بیرون اتاق ایستادیم ، صدای خانم بزرگ رو شنیدم که گفت : بتول ، پری میتونه تا موقع شام یکم استراحت کنه ! بتول خانم بیرون اومد و با اخم گفت : میتونی تا وقت شام استراحت کنی و سرش رو با قهر چرخوند به سمت مطبخ رفتند آروم به سمت اتاقمون رفتم کفش ها مو درآورم و راحت دراز کشیدم ، داشتم اتفاقاتی که افتاده بود رو برای بی بی تعریف میکردم که در به شدت باز شد و قامت فخرالنسا توی اتاق ظاهر شد از ترس زود پاهامو جمع کردم و زیرم گذاشتم !!! بی بی زود از جا بلند شد و گفت : سلام فخرالنسا خانم ، خوش اومدید قدم رنجه کردید ، ببخشید اینجا بهم ریختس نمیدونستم شما تشريف مياريد... . فخرالنسا پرید توی حرف بی بی، و دستاش رو به کمرش زد و گفت : انگار یادت رفته اینجا خونه ی منه !! هر وقت دلم بخواد میام ، و رو کرد به من و ادامه داد هر وقت هم دلم بخواد از اینجا میندازمتون بیرون !
پنج راز طلایی آرامش ➕قضاوت دیگری تاثیری بر زندگی من ندارد مردم وظیفه ندارند مرا درک کنند ➕از کسی در برابر لطفی که به او میکنم توقعی ندارم وگرنه این لطف را در حق او نمیکنم ➕کسانی که رفتار ناجوانمردانه با من داشته اند توسط کائنات مجازات خواهند شد هر چند من هرگز متوجه نشوم ➕دنیا سخاوتمندتر از آن است که موفقیت کسی، راه موفقیت مرا تنگ کند. @delkade_matn
👌 هر آدمی از حس محدود شدن بدش میاد . 👈نگذارید ببینه ازدواج اونو حتی از ساده ترین سرگرمی ها و دلخوشی هاش منع میکنه . 👈تماشای مسابقات ورزشی یا حتی بازی های کامپیوتری از درگیری های ذهنی و استرس مردها در طول روز یا حتی هفته کم می کنه. 👈این که دوست داره تو اوغات فراغتش زمانی رو به سرگرمی هاش اختصاص بده، اصلا به این معنی نیست که تمایلی به شما نداره. 👈سپری کردن زمانی در خلوت و تنهایی به معنی این نیست که دوست نداره با شما وقت بگذرونه. 👈اجازه بدید که فعالیت مورد علاقه اش رو انجام بده تا با شوق بیشتری کنار شما باشه،نه به اجبار یا اصرار شخص شما. @delkade_matn
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت کارن👇 دوستان به جای سرگذشت مهدا سرگذشت کارن رو بخونید، مهدا پاک شده @delkade_matn
سلامی دادم، مادرم و ندیدم، قبل از این که مادرم بخواد بیاد و خریدهام و ببینه سریع به اتاقم رفتم. خریدهام و توی کمد جا دادم و مشغول عوض کردن لباسام شدم، خیلی گرسنه بودم، مادرم و پشت کانتر دیدم که با اون دو تا خانم مشغول حرف زدن بود، تاکیدهای مادرم نشون میداد که می خواست حسابی بترکونه، سراغ گاز رفتم و در دوتا قابلمه ای که روش بود روباز کردم، اندازه ی یه بچه واسم غذا نگه داشته بودن، یه تیکه نون برداشتم و برای خودم لقمه گرقتم، مادرم برگشت و چپ چپ نگام کرد. - علیک سلام! با دهان پر سلام دادم، اومد کنارم ایستاد. - خرید کردی؟ سری تکون دادم. - خب خوبه. - سیر که شدی کارت رو بیار بده بهم. سری تکون دادم، مادرم نمی دونست که نمیخوام طبق خواسته اش لباس بپوشم، وگرنه حتما جلوم لباسارو قیچی می کرد. بهتر بود که فردا درست وقت اومدن مهمون ها جلوی مادرم حاضر می شدم، اون وقت بود که رودروایسی نمی ذاشت چیزی بهم بگه! حق داشتم واسه خودم نقشه بچینم، وقتی از بحث و حرفاشون ناراحت می شدم! محدثه که امروز دیروقت به خونه می اومد، کمی کمک مادرم دادم و بعدش بقیه ی وقتم و توی اتاقم سر کردم. * شب محدثه دست پر به خونه اومده بود، چی که نخریده بود، لباسهاشو پوشید و ازمون نظر خواست، قبل از این که مادرم ازم بخواد تا من هم مثل محدثه لباسامو بپوشم، فرار کردم و به سرویس بهداشتی رفتم! یه کمی طولش دادم و وقتی بیرون اومدم محدثه با نایلون های خریدش به اتاقش‌می رفت، شب به خیری گفتم و زودتر خوابیدم تا برای نماز صبح بیدار شم. آلارم گوشیم که بیدارم کرد، نماز خوندم و دیگه نخوابیدم و بعد از این که چند لقمه ای صبحونه خوردم، بیرون زدم! سرشب که به خونه برگشتم، هرکی مشغول یه کاری بود، مادرم تا لحظه ی آخر می خواست دکور خونه رو طوری بچینه که توی دید باشه، محدثه موهای جلوی سرشو بابلیس کرده از اتاقش خارج شد و خطاب به منی که تازه از راه رسیده بودم گفت: - زود باش دختر الان میان! به قد و بالاش نگاهی انداختم، بلیر و شلوار کوتاهی که دیشب خریده بود رو پوشیده بود، شال رنگ روشنش، موهای مشکیش رو تیره تر نشون می دادن. مادرم نزدیکم اومد. - چرا ماتت برده؟ زود باش دیگه. @delkade_matn
"شک در زندگی زناشـویی؛ ممنوع!" 🍃 نباید بگذارید هیچ شک و سوظنی در دلتان بماند؛ شکاک بودن و شک داشتن اگر از یک حدی بگذرد و ذهن شما را درگیر کند، خود یک بیماری روانی است. 👈 اگر شکی در دلتان به وجود آمد، سریعا آن را با همسرتان در میان بگذارید و آن را از میان ببرید. با شک زندگی کردن، آدمی را از پای در می‌آورد. ✅ شک درباره‌ی یک چیز خوب، بسیار بدتر و ویرانگرتر از یقین داشتن و دانستن یک موضوع بد است! @delkade_matn
♥️🍃 چگونه یک همسر تمام عیار داشته باشیم؟ 🔹🔸 گفت و گویی لذت بخش مهارت های ارتباطی قوی، یکی از بهترین ویژگی های یک زن و شوهر است. 🔹🔸 اگر هریک از شما به خوبی با یکدیگر برخورد کنید و از داشته های کلامی و غیر کلامی خود در ارتباطات به خوبی استفاده کنید مطمئنا در زندگی به مشکل حاد برنمی خورید چرا که می توانید با گفت وگوهای سازنده مسائل را حل کنید. 🔹🔸 اگر شما اهل گفت و گو باشید،برای تک تک مسائل زندگی راه حل مشترک پیدا خواهید کرد.برای گفتگو با همسرتان زمان اختصاص دهید وببینید با هم صحبتی وهمفکری با همسرتون چقدر مسائل ومشکلات اسانتر بنظر میرسند. 🔹🔸 این نکته را باید مدنظر داشته باشید که هیچ کس و هیچ چیز واقعا بی عیب و نقص نیست و شما می توانید با رفتار درست و احترام متقابل پله های یک شراکت خوب را طی کنید. @delkade_matn