eitaa logo
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
39.2هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
4.3هزار ویدیو
5 فایل
و تو خدای بعیدهایی❤️ #کپی‌از‌سرگذشت‌ها‌حرام‌است‌دوست‌عزیز نکات همسرداری ویژه، سرگذشت های واقعی✔️👌
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه .... 🤝♥️ انگار یه حس زنونه درونم طغیان کرده بود که نمیتونستم مقابلش مقاومت کنم، رفتم سمت تخت و سر جام دراز کشیدم و منتظر موندم. ساعت همینطوری می‌گذشت اما خبری از اومدنش نبود! شاید دو ساعتی گذشت که من همچنان چشم انتظار بودم و گوشام تیز بود واسه شنیدن یه صدا از پله ها یا از دستگیره در! انقد منتظر موندم که بغض تو گلوم نشست، چشمام پر اشک شد و چند قطره ای هم اشک ریختم! گناهم چی بود مگه؟ من فقط دلتنگ بودم همین! کف دستم رو کشیدم رو صورتم، اشکام رو پاک کردم و چند تا تشر به خودم زدم که بیجا کنم از این به بعد دلتنگی کنم! انقد با خودم حرف زدم که بالاخره خوابم برد. تازه چشمام گرم شده بود که با احساس نفس های گرمی رو گردنم پلکام لغزید و چشمام رو باز کردم، صورت دیار رو به روی صورتم صورتم بود و خیره نگاهم میکرد؛ پلکی زدم و گفتم: چیشده؟ +حقه های رختخوابی عاقبت خوشی ندارن! گیج نگاهش کردم و کم کم یادم اومد؛ یه عطر زدن رو انقدر بزرگ کرده بود که اسم حقه روش گذاشته بود! سر چرخوندم و چشمام رو بستم و گفتم: خوابم میاد ! +مطمئنی خوابت میاد؟ اینطور که به نظر نمیاد. دستش رو دور کتفم حلقه کرد و چرخوندم سمت خودش؛ تو چشمام خیره شد و گفت: آدمی که اینطور به خودش رسیده که نمی‌خوابه! +کجا به خودم رسیدم؟ از فردا اینم بهم بگو! یه عطر زدم، وقت نکردم حموم برم! همین! انقد بزر.... سر بلند کرد و گفت: حالا با غرض، بی غرض! عواقب داره! مشت بی جونی به کتفش زدم و گفتم: ولم کن؛ میخوام بخوابم... -نمیشه که من بیخوابی بکشم و تو بخوابی! بغض کرده بودم، یه لحظه از خودم بدم اومد این دیگه چه کاری بود؟! با همون بغضی که لرز ریزی به صدام داده بود گفتم: روزا بَدَم و شبا خوب؟روزا بزک میکنم میرم خودنمایی و شبا خوب میشم؟ روزا کنارم نمیشینی و واسه شبا حکم میکنی که جا جدا نکنم؟ چجورشه؟ شب و روز داره؟ از بغض چونه ام می‌لرزید و چشمام تار میدید؛ به سختی جلوی خودم رو گرفتم که اشک نریزم؛ حس میکردم بی ارزشم! حقیرم، این حس لعنتی داشت از درون نابودم میکرد، بدم میومد از اینکه دیگه به چشمش نمیام! اینکه حالت عادی بهم توجه نمیکنه! بی حرف ولم کرد خودشو و انداخت کنارم و زیر لبی گفت: خدا لعنتت کنه! دختره خیره سر! بلند تر گفت: دیگه از عطر و کوفتا به خودت نزن که بعد اینطور سخنرانی نکنی برام!
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با م
پدر و مادرم بعد از سی سال قصد داشتن از هم جدا بشن، مادرم ایرانی و پدرم فرانسوی بود، تصمیم گرفتم با مادرم به سرزمین مادریش یعنی ایران برم. بعد از اون همه کشمکش و بحث دعوای مادرم سر جدایی که من رو حسابی کلافه کرده بود تا به پارتی و مهمونی و هرچی خلاف هست رو بیارم، با مادرم به ایران رفتیم، حتی فکرشم نمی کردم که یه دختر ایرانی بخواد من و این همه تغییر بده... اون حجاب و صلابتش، اون چشمای معصومش قلب من و نشونه رفته بود. پسر بی بند و باری بودم ولی اون دختر ایرانی شد همه ی وجودم😍... فکر می کردم ساده به دستش میارم ولی اون واسم شرط داشت، یه شرط... سرگذشت‌کارن👇 @delkade_matn
یه پسر بچه با سن و سال حدودا ده ساله، اومد بالا، گوشی تو دستشو گرفت سمتم و گفت: - این و احسان داد! متعجب نگاش کردم، ادامه داد. - گفت بدمش به شما! سریع از دستش گرفتم و گفتم: - باشه! پسره که رفت به گوشی تو دستم خیره شدم، گوشی خودم توی ماشین کارن بود و یادم رفته بود که اونو بردارم، گیج بودم و نمی دونستم که احسان برای چی خواسته تا اینو به من برسونن. وقتی گوشی زنگ خورد، تازه فهمیدم چه خبره، مطمئن بودم که احسانه، احسان از همه چیز با خبر بود و من حق داشتم که همه چیز و بدونم. بی اختیار صفحه ی گوشی رو لمس کردم و روی گوشم گذاشتم. صدای احسان توی گوشم پیچید. به کارن که با مادرش مشغول صحبت بود نگاه کردم و از این که حواسش به من نیست، نفسی کشیدم. - الو زهرا! میشنوی صدام و؟ الو! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: - می شنوم! نفسش و تو گوشی فوت کرد و گفت: - هنوزم دیر نشده!‌ میتونی تمومش کنی! - دیره، من الان محرم کارنم! چند لحظه سکوت شد و بعدش ناباورانه گفت: - چی؟ قرار به عقد نبود! - فقط محرمش شدم! - تا چه مدت؟! - تا یک ماه دیگه! صدای نفس آسوده اشو از پشت خط شنیدم، چرا من باید این جزئیات رو به احسانی می گفتم که یا قصد و غرض و منظور به من نزدیک شده بود، سعنس اونقدر از کارن ترسیده بودم که به احسان اعتماد کردم. - یه فیلم برات می فرستم، خوب ببینش! - چه فیلمی؟ - یه چی که چشمات و باز کنه زهرا، تا بقهمی من اونقدرا هم که فکر می کنی آدم بدی نیستم.
زیبایی و اندام خوب تنها برای مدتی میتواند برای شوهرتان جذاب باشد.. برای حفظ یک مرد  باید رفتار زنانه داشته باشید. شاید تا بحال در اطرافیانتان خیلی از مردها را دیده باشید که دارای همسری هستند که نه زیبا است و نه خوش اندام ، اما آن مرد شیفته همسر خود است . پس اگر فکر میکنید تنها زیبا بودن باعث میشود مردتان به زن دیگری نگاه نکند یا تنوع طلبی خود را بیدار نکند کاملا در اشتباهید. ‌ ‌‌@delkade_matn
🟢 همونقدر که زن رو باید فهمید! مرد رو هم باید درک کرد! همونقدر که زن «اهمیت و امنیت» میخواد، مرد هم «اطمینان» میخواد! همونقدر که باید قربون صدقه ی زن رفت! باید فدای خستگی مرد هم شد! همونقدر که باید بی حوصلگی های زن رو دید و بهش توجه کرد، کلافگی های مرد رو هم باید فهمید! در حقیقت زندگیِ تو را، تمام افکارت میسازند و افکارت را، محیط زندگی و دوستانت خواهند ساخت برای تغییر در زندگی ات عادت ها و انسان هایی که باهاشون معاشرت میکنی رو تغییر بده... ‌‌‌ ‌ @delkade_matn
25.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به چه نحوی از همسرم انتقاد کنم ورفتار بدش رو بهش گوش زد کنم که تاثیر گذار باشه و ناراحت نشه ❌ازکلمات درست استفاده کنم @delkade_matn
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چند نکته ی مهم درمورد تربیت دینی در خانواد👆 @delkade_matn
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سوال ❌با کسی آشنا شدم که همه ملاک هامو داره، جز سرمایه و مادیات... ❓آیا این ازدواج درسته؟؟ @delkade_matn
دلکده متن(پرسش‌وپاسخ)^_^❤️🍃
چند نکته ی مهم درمورد تربیت دینی در خانواد👆 @delkade_matn
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثال خیلی قشنگ آقای دکتر در مورد تربیت دینی (پسر بچه ای چهار ساله که پدربزرگش به رحمت خدا رفته) حتما ببینید👌👆 @delkade_matn