eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای زنگ کاروان از دله صحرا میرسه دیگه داره به کربلا عزیز زهرا میرسه قافله سالار حسین، داره با خواهرش میاد داره صدایِ گریه یِ علی اصغرش میاد گوش بکنید داره دیگه صدای مادرش میاد الهی مادرت فدات، اینجا زمین کربلاس بعد یه چند روز پسرم، سرِ تو رویِ نیزه هاست @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا آغازی که تو صاحبش نباشی چه امیدیست به پایانش؟ پس با نام تو آغاز می کنم روزم را الهی به امید تو💚 🦋💖🌹🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💔الا ای صاحب قلبم کجایی⁉️ 🏴محرم شد نمی خواهی بیایی⁉️ ◾️هوای شال مشکی عزایت دل زار مرا کرده هوایی💔 @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
🕰 در حال بوق زدن بود که با خودم فکر کردم کاش پیام می‌دادم. حالا اصلا چه عجله‌ایی بود فردا زنگ میزدم خب، مگر پری‌ناز همین الان می‌خواهد مرا بکشد. چرا حرفهایش اینقدر مرا ترسانده بود. با این فکرها بعد از این که گوشی راستین چند بوق خورد تصمیم گرفتم تماس را قطع کنم خوشحال شدم که جواب نداد. حتما خواب است. همین که خواستم قطع کنم صدای خواب آلود و نگرانش در گوشم پیچید. –اتفاقی افتاده؟ دستپاچه سلام دادم. نفسش را بیرون داد و گفت: –سلام. حالت خوبه؟ –بله، ببخشید مزاحم شدم. اگه می‌دونستم خوابید... حرفم را برید. –مهم نیست، چی شده؟ مِن و مِن کردم و گفتم: –راستش...چطوری بگم...اصلا ولش کنید فردا بهتون زنگ میزنم میگم، چیز زیاد مهمی نیست. شما بخوابید. نوچی کرد و گفت: –مگه من دیگه خوابم میبره، اتفاقا داشتم خوابت رو می‌دیدم. وقتی شمارت رو دیدم رو گوشیم افتاده، خیلی نگران شدم. –چی می‌دیدید؟ –خواب دیدم امدی شرکت. حالا ولش کن، بگو چی شده. کمی مکث کردم و پرسیدم: –جدیدا از پری‌ناز خبر دارید؟ –از پری‌ناز؟ نه. چطور؟ –هیچی، همینجوری پرسیدم. دوباره نوچ کرد. –نصف شب زنگ زدی همینجوری سراغ پری‌ناز رو بگیری؟ بگو چی شده. نکنه توام خواب اون رو دیدی؟ –نه، بهم زنگ زده بود، یه حرفهایی هم زد که من سردرنیاوردم. با حیرت گفت: –به تو زنگ زده؟ مطمئنی؟ –بله، منظورتون چیه مطمئنم؟ وقتی زنگ زد من نتونستم درست باهاش حرف بزنم چون خیلی بد موقع بود و اونم معلوم نبود چی میگه. برای همین قطع کردم.بعدشم که قطع کردم و جواب زنگش رو ندادم... حرفم را برید. –تند تند بهتون پیام داد، درسته؟ –بله، چند تا پیام داده بود. شما از کجا می‌دونید؟ –دونستنش سخت نیست. تو پیام چی نوشته؟ اصلا با تو چیکار داره؟ –پیامهاش تهدید آمیز بود. راستش یه کم ترسیدم. برای همین مزاحم شما شدم. زیر لب چیزی به پری‌ناز گفت که درست نفهمیدم. –یعنی چی؟ خب چیکارت داشت؟ –تعجب کرده بود از زنده بودنم، می‌گفت چرا خودت رو به مردن زده بودی. شما می‌دونید منظورش چیه؟ –آره می‌دونم. شماره ایی که ازش بهت زنگ زده رو بده به من. اصلا هم نترس، اون بلوف زیاد میزنه. –شمارش رو خودتون ندارید. پوفی کرد و گفت: –نه. بعد آهی کشید و پرسید: –در مورد من چیزی نپرسید؟ –نه، فقط نمی‌دونم چرا با من دعوا داشت. فکر کنم از زنده بودنم ناراحت بود. هر دو سکوت کردیم. بعد از چند لحظه من سکوت را شکستم. – اول می‌خواستم به نورا خانم زنگ بزنم، گفتم یه وقت استرس میگیره. ببخشد که مزاحم شما شدم. خداحافظ. –اُسوه خانم. قلبم ریخت و آرام گفتم: –بله. چند لحظه سکوت کرد و بعد گفت: –اگه پری‌ناز دوباره زنگ زد جوابش رو ندید. ممکنه بعد از این که من بهش زنگ بزنم اون عصبی بشه و بخواد بهتون تلفن کنه و تلافی کنه. –مگه چی می‌خواهید بهش بگید؟ –حرفهایی که تو این مدت تو دلم نگه داشتم و بهش نگفتم و ملاحظش رو کردم. join ➣ @God_Online ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💖🌹🌻🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
sajadie.mp3
9.73M
دعای هفتم جهت رفع بیماری منحوس باهم قرائت می کنیم. 🦋💖🌹🏴🏴🏴🏴🏴
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست؟ در جوابم اینچنین گفت و گریست لیلی و مجنون فقط افسانه است عشق در دست حسین بن علیست             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸
﷽ امام حسین علیه‌السّلام، از جمله مربیان آسمانی است که پیروی واقعی از سیره عملی و اخلاقی آن حضرت، سعادت فرد و جامعه را تضمین می‌نماید و آنان را به سجایای اخلاقی و فضایل انسانی می‌رساند. رسول خدا، اثر اجتماعی و نقش تربیتی امام حسین علیه‌السّلام را به «چراغ هدایت و کشتی نجات» تعبیر نموده، می‌فرماید: ... @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
عالم ، همه خاک کربلا بایدمان پیوسته به لب ، خدا خدا بایدمان تا پاک شود ، زمین ز ابنای یزید همواره حسین ، مقتدا بایدمان . . . یا حسین @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
از شب گذشته است. نامه رسانى وارد مدينه مى شود و بدون درنگ به سوى قصر حكومتى مى رود تا با امير مدينه (وليد بن عُتبه) ديدار كند. نامه رسان به نگهبانان قصر مى گويد: ــ من همين الآن، بايد امير مدينه را ببينم. ــ امير مدينه استراحت مى كند، بايد تا صبح صبر كنى. ــ من دستور دارم اين نامه را هر چه سريع تر به او برسانم. به او خبر دهيد پيكى از شام آمده است و كار مهمّى دارد. اميرِ مدينه با خبر مى شود، نامه را مى گيرد و آن را مى خواند. او مى فهمد كه معاويه از دنيا رفته و يزيد روى كار آمده است. امير مدينه گريه مى كند، امّا آيا او براى مرگ معاويه گريه مى كند؟ امير مدينه به خوبى مى داند كه امام حسين(ع) با يزيد بيعت نمى كند. گريه او براى انجام كارِ دشوارى است كه يزيد از او خواسته است. آيا او اين مأموريّت را خواهد پذيرفت؟ امير مدينه خود را ملامت مى كند و با خود مى گويد: "ببين كه رياست دنيا با من چه مى كند. آخر مرا با كشتن حسين چه كار". او سخت مضطرب و نگران است و مى داند كه نامه رسان منتظر است تا نتيجه كار را براى يزيد ببرد. اگر از دستور يزيد سرپيچى كند، بايد منتظر روزهاى سختى باشد. "خدايا، چه كنم؟ كاش هرگز به فكر حكومت كردن نمى افتادم! آيا اين رياست ارزش آن را دارد كه من مأمور قتل حسين شوم. هنوز مردم مدينه فراموش نكرده اند كه پيامبر چقدر به حسين علاقه داشت. آنها به ياد دارند كه پيامبر، حسينش را غرق بوسه مى كرد و مى فرمود: "هر كس كه حسينِ مرا دوست داشته باشد خدا نيز، او را دوست مى دارد". هر كس امام حسين(ع) را مى بيند به ياد مى آورد كه پيامبر او را گلِ زندگى خود مى دانست. چرا يزيد مى خواهد گل پيامبر را پر پر كند؟ <=====■■■■■■=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
AUD-20210807-WA0001.mp3
4.51M
🏴ویژه ماه ♨️رزق خاص ماه محرم 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 🔴بهترین های روز @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
شبتون امام حسینی🖤🖤🖤🖤 🏴🏴🌙✨🌟🏴🏴🏴
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیرد قـرار خوشم چون که باشی مرا در کنار سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 💖🌹🦋🏴🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💐🎼📹نماهایی زیبا و نگاهی از بالا به اولین شهر خشتی جهان و دومین شهر تاریخی جهان 🍃🌴🌷مسجد جامع و میدان امیر چخماق و بناهای خشتی بازار و محله های قدیمی😍👌. 🍃🌺کُهَن دیارِ ایران زمین ؛ 🍃🌸شهر زیبای یزد؛ 🍃🌻 شهری در دل کویر 😍👌. 🍃🌴🌷🎼 بهمراه آوایی سنتی به دیرینگیِ سرزمینِ مهر و آفتاب 😍👌. 🌷سلام روزتون بخیر @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اميرِ مدينه هر چه فكر مى كند به نتيجه اى نمى رسد. سر انجام تصميم مى گيرد كه با مَروان مشورت كند. مروان كسى است كه از زمان حكومت عثمان، خليفه سوم، در دستگاه حكومتى حضور داشت و عثمان او را به عنوان مشاور مخصوص خود، انتخاب كرده بود.13 مروان در خانه خود نشسته است كه سربازان حكومتى به او خبر مى دهند كه بايد هر چه سريع تر به قصر برود. مروان حركت مى كند و خود را به امير مدينه مى رساند. امير مدينه مى گويد: "اى مروان! اين نامه از شام براى من فرستاده شده است، آن را بخوان". مروان نامه را مى گيرد و با دقّت آن را مى خواند و مى گويد: ــ خدا معاويه را رحمت كند، او بهترين خليفه براى اين مردم بود. ــ من تو را به اين جا نياورده ام كه براى معاويه فاتحه بخوانى، بگو بدانم اكنون بايد چه كنم؟ من بايد چه خاكى بر سرم بريزم؟! ــ اى امير! خبر مرگ معاويه را مخفى كن و همين حالا دستور بده تا حسين را به اين جا بياورند تا از او، براى يزيد بيعت بگيرى و اگر او از بيعت خوددارى كرد، سر او را از بدن جدا كن. تو بايد همين امشب اين كار را انجام بدهى، چون اگر خبر مرگ معاويه در شهر پخش شود، مردم دور حسين جمع خواهند شد و دست تو ديگر به او نخواهد رسيد. سخن مروان تمام مى شود و امير مدينه سر خود را پايين مى اندازد و به فكر فرو مى رود كه چه كند؟ او به اين مى انديشد كه آيا مى توان حسين(ع) را براى بيعت با يزيد راضى كرد يا نه؟ مروان به او مى گويد: "حسين، بيعت با يزيد را قبول نمى كند. به خدا قسم، اگر من جاى تو بودم هر چه زودتر او را مى كشتم". مروان زود مى فهمد كه امير مدينه، مرد اين ميدان نيست، به همين دليل به او مى گويد: "از سخن من ناراحت نشو. مگر بنى هاشم، عثمان ( خليفه سوم ) را مظلومانه نكشتند، حالا ما مى خواهيم با كشتن حسين، انتقامِ خون عثمان را بگيريم". حتماً با شنيدن اين حرف، خيلى تعجّب مى كنى! آخر مگر حضرت على(ع)، فرزندش امام حسين(ع) و ديگر جوانان بنى هاشم را براى دفاع از جان عثمان به خانه او نفرستاد! اين اطرافيان عثمان بودند كه زمينه كشتن او را فراهم كردند. اكنون چگونه است كه مروان، گناه قتل عثمان را به گردن امام حسين(ع) مى اندازد؟ اميدوارم كه امير مدينه، زيرك تر از آن باشد كه تحت تأثير اين تبليغات دروغين قرار گيرد. او مى داند كه دست امام حسين(ع) به خون هيچ كس آلوده نشده است. مروان به خاطر كينه اى كه نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) دارد، سعى مى كند براى تحريك امير مدينه، از راه ديگرى وارد شود. به همين دليل رو به او مى كند و مى گويد: "اى امير، اگر در اجراى دستور يزيد تأخير كنى، يزيد تو را از حكومت مدينه بركنار خواهد كرد". امير به مروان نگاهى مى كند و در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده است مى گويد: "واى بر تو اى مروان! مگر نمى دانى كه حسين يادگار پيامبر است. من و قتل حسين!؟ هرگز، كاش به دنيا نيامده بودم و اين چنين شبى را نمى ديدم". امير مدينه در فكر است و با خود مى گويد: "چقدر خوب مى شود اگر حسين با يزيد بيعت كند. خوب است حسين را دعوت كنم و نامه يزيد را براى او بخوانم. چه بسا او خود، بيعت با يزيد را قبول كند". سپس يكى از نزديكان خود را مى فرستد تا امام حسين(ع) را به قصر بياورد. <=====■■■■■■=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef