کاریکاتور بی نظیر رابطه پدر و مادر
با فرزند
پدر همه فکرش پیش فرزندش است
و مادر عاشق فرزندش...
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
زیبایی ها را چشم میبیند
و مهربانی ها را دل !
چشم فراموش میکند
اما دل هرگز !
پس بدان که تا زمانی
دل زنده است
فراموش نخواهی شد…
#مثبتاندیشی
@mosbat_andishi
🌷☘🌷
تمام زندگے ات را
به خالق این جهان بسپار
همه ذرات هستی
نشان از حضور یار دارد...
از افت و خیزهاے زندگی
هرگز دل آشوب نباش!
آرام باش و تنها به او اعتماد ڪن
خداوند براے تو ڪافیست
#مثبتاندیشی
@mosbat_andishi
🌷☘🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امشب
✨قبل از خواب
🌸دلهایمان را راهی
✨کربلا کنیم
🌸در آن صحن و سرای روحانی
✨آن شور و عشق
🌸حسینیان دلباخته
✨آن عطر و صفای
🌸جان افزای غم بار
🌸السلام علیک یااباعبدالله
💚شبتون حسینی🌙✨
💖🌹🌟✨🌙🌹💖
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
روزگارتان از رحمت
«الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز
سفرهٔ تان از نعمت
«رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار
روزتون پراز لطف وعنایت خداوند
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
💐☘🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ديگر شده ام دچار وسواس بيا
بد جور به عصر جمعه حساس بيا
گفتي به عموي خود ارادت داري
اين بار قسم به دست عباس(ع) بيا
اللهم عجل لوليك الفرج
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
#پروفايل
گفت عاشقی را چگونه یاد گرفته ای؟!
گفتم: از آن شهید گمنامی که
معشوق را حتی به قیمتِ
از دست دادن هویتش، خریدار بود
#الهی!
قدرت مبارزه با خودمان را بده ..!🌱
#خدایا_دوستت_دارم
#التماس_دعا_برای_ظهور
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمودند:
خنده دو قسم است خنده ايست كه خدا آن را دوست دارد و خنده ايست كه خدا آن را دشمن دارد، اما خنده اى كه خدا آن را دوست دارد، آنست كه مرد به روى برادر خويش از شوق ديدار وى لبخند زند اما خنده اى كه كه خداى والا آن را دشمن دارد آنست كه مرد سخن خشن و ناروا گويد كه بخندد يا بخندند و بسبب آن هفتاد پائيز در جهنم سرنگون رود.✨
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
مداحی آنلاین - حاج مرشد چلوئی - استاد عالی.mp3
3.23M
♨️حاج مرشد چلوئی
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🏕📹لحظاتی برا دیدار از روستای لالون ، بخش رودبار_قصران ، شهرستان شمیران ، استان تهران👌😍.
🍃🏕⛰روستایی زیبا که چشم انداز پائیزی گرفته و خیلیی چشم نواز شده👌😍.
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
✨صبحتان متبرك بہ اسماء اللہ
یا اللہ و یا ڪریم
یا رحمن و یا رحیم
یا غفار و یا مجید
یا سبحان و یا حمید
سلاااام
الهی به امیدتو💖
🌺🌸🌼🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
بیا برای فرج روز و شب دعا کنیم / دل امام خویش را ز خود رضا کنیم
عزیز فاطمه مهدی-ع دلش پر از خون است / بیا که بهر خدا از خدا حیا کنیم . . .
.↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون بخیر و شادی
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
#عبورزمانبیدارتمیکند
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت185
با صدای در بلعمی سرش را بالا گرفت و با دیدن آقا رضا اشکهایش را پاک کرد. دیگر دلم برای گریههایش نمیسوخت. آقا رضا همانجا جلوی در ایستاد و نگاه استفهامیاش را بین هرسهی ما چرخاند و در آخر نگاهش روی من ثابت ماند و گفت:
–مگه قرار نشد چند روزی نیایید؟
–بلند شدم و گفتم:
–نتونستم تو خونه بمونم. بیتفاوت به گریهی بلعمی به طرف اتاقش رفت و گفت:
–میشه چند دقیقه بیایید؟ به دنبالش راه افتادم. پشت میزش نشست و گوشیاش را از جیبش درآورد.
–دوباره چی شده بلعمی داره آبغوره میگیره؟ من هم چیزهایی که میدانستم مختصرا برایش توضیح دادم. هر جملهام را که میشنید پوست صورتش تغییر رنگ میداد. در آخر از جایش بلند شد و با صدای دورگهایی گفت:
–من میدونستم این یه ریگی تو کفششه، زیادی سوال و جواب میپرسید. اگه همون دفعهی پیش میزاشتید مینداختمش بیرون الان اینجوری نمیشد. لابد الان داره برات ننه من غریبم درمیاره که اغماض کنیم؟ سرم را پایین انداختم.
–نمیدونم، میگه مجبور شده، یعنی پریناز مجبورش کرده، باید دلایلش رو بشنویم دیگه. وقتی گفت پای آبروش وسط بوده خب من چی بگم، شاید منم جای اون بودم همین...
بلند شد و به طرفم آمد.
–آخه خدا عقلم داده. آقا حنیف فیلم راستین رو برام فرستاد. در خواست اون دخترهی...دندانهایش را روی هم فشار داد و به طرفم خم شد ادامه داد:
–الان اونم از شما درخواست کرده، مگه باید گوش کنید؟ مگه قرار هرکس هرچی به من و تو گفت انجام بدیم؟
خیره شدم به چشمهایش و با صدای لرزانی که برای خودم هم غریبه بود گفتم:
–هرکس رو نمیدونم، ولی من به خاطر آقای چگنی اون کار رو انجام میدم.
راست ایستاد و به دهانم زل زد. یک قدم عقب رفت.
–شما حالتون خوبه؟
سرم را به علامت مثبت تکان دادم.
–میخوام زودتر همه چی به روال عادی برگرده، میخوام آقای چگنی راحت زندگی کنه، خانوادش خیالشون آسوده...
آن یک قدم را که عقب رفته بود دوباره جلو آمد. پوزخندی زد و گفت:
–یعنی شما اینقدر سادهایید؟ مطمئن باشید هیچ اتفاقی برای راستین نمیوفته، بهتره شما هم زندگی خودتون رو بکنید و اون فیلمهارو جدی نگیرید.
–ولی اگر اتفاقی براش بیفته من چطور زندگی کنم؟ مطمئنم خانوادش به خاطر پسرشون از همین امروز ازم میخوان که به درخواست پریناز تن بدم. من نمیخوام راستین اذیت بشه، نمیخوام خانوادش...
هر دو دستش را مشت کرد و با عصبانیت به هم کوبید و فریاد زد.
–هیچی نمیشه، میدونی چرا؟ چون پریناز عاشقه راستینه نمیزاره بهش یه خال بیوفته. اون حرفهاشم بهونس برای نگه داشتن راستین پیش خودش. نمیدانم چطور شد که چشمهایم را بستم و این جمله را گفتم، اصلا چرا گفتم؟ چرا احساساتم را نتوانستم کنترل کنم؟ شاید حس حسادتم به گلویم چند زد و من هم با صدای بلند گفتم:
–خب منم عاشقشم...
به محض این که این جمله از گلویم خارج شد دستم را روی دهانم گذاشتم و از خجالت تمام تنم گُر گرفت.
حال او برایم از حال خودم عجیبتر بود.
با چشمهای از حدقه درآمده و دهان باز مات من شد. همانطور مثل مجسمه مانده بود، حتی پلک هم نمیزد. لحظاتی گذشت و کمکم از بهت بیرون آمد و اخمهایش درهم شد و سرش را زیر انداخت.
من هم شرمگین به طرف اتاق کارم روانه شدم.
ظهر شده بود ولی من روی این که از اتاق بیرون بروم را نداشتم.
با خودم فکر میکردم که چطور برای نماز خواندن بروم. اگر با هم رودر رو شویم چه؟ همان موقع بلعمی با رنگ پریده وارد اتاقم شد. روی صندلی جلوی میزم نشست و التماس آمیز نگاهم کرد.
حدس زدم احتمالا آقا رضا حرفی از اخراجش زده که اینطور حالش خراب است.
نگاهم را به مانیتورم دادم و گفتم:
–چی بهت گفت؟
چشمهایش گشاد شد.
–پس تو میدونی؟ اون که گفت تو خبر نداری.
#ادامهدارد...
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
❤️☘💐🌷❤️☘💐🌷
💕join ➣ @God_Online 💕
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعابرای بیماران فراموش نشودپس بگو
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ اَهْلِکْ اعْدائَهُم اجمعین🙏
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء🌷
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء🌷
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء🌷
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء🌷
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء🌷
🌸❤️💐
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼
✍امیرالمؤمنین عليه السلام: برنامه ريزى درست، دارایی اندک را افزايش مى دهد؛ و برنامه ريزى نادرست، ثروت بسيار را نابود مى كند
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
تلنگرانه❗️💥
عـادتبھگنـاه
مثلخوابیدندرتختِگرم
ونرممیمونـہ !!
خوابیدندراونراحت ؛
امابلندشدنبسیارسختھ!!
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#آثار_صلوات
🌟چه کسی در #قیامت حسرت نمی خورد؟
🌷از امام صادق علیه السلام پرسیدند:
#روز_حسرت، کدام روز است که خدا می فرماید:
✨بترسان ایشان را از روز حسرت✨
📘 مریم آیه 39
حضرت جواب دادند:
آن روز #قیامت است که حتی #نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر #نیکی نکردند.
👈پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت #نداشته باشد؟
حضرت فرمودند:
آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا #صلوات فرستاده باشد.
📚 وسائل الشیعه/ج7/ص 198
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
روشنايى دل را جوييدم و آن را در انديشيدن و گريستن يافتم و گذر از صراط را جوييدم و آن را در صدقه دادن يافتم و نورانيّت چهره را جوييدم و آن را در نماز شب يافتم.✨
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
🌷☘💐
مردي نزد جوانمردی آمد و گفت : تبرکي ميخواهم.
جامه ات را به من بده تا من نيز همچون تو از جوانمردي بهره اي ببرم.
جوانمرد گفت:
جامه ي مرا بهايي نيست. اما سوالي دارم؟
مرد گفت: بپرس.
جوانمرد گفت: اگر مردي چادر بر سر کند زن مي شود؟
مرد گفت: نه
جوانمرد گفت اگر زني جامه ي مردانه بپوشد مرد مي شود؟
مرد گفت: نه
جوانمرد گفت:
پس در پي آن نباش که جامه ي از جوانمردان را در بر کني که اگر پوست جوانمرد را هم در بر کشي جوانمرد نخواهي شد
زيرا جوانمردي به جان است نه به جامه
🌷☘💐
↷↷↷
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🦋💖🦋🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#هفتشهرعشق
#نهمینمسابقه
#صفحهپنجاهششم
سكوتى پر معنا، بر لشكر عمرسعد حكم فرماست.
تو مى توانى ترديد را در چهره آنها بخوانى. درست است كه عمرسعد توانسته بود با نيرنگ و فريب اين جماعت را با خود به كربلا بياورد، امّا اكنون وجدان اينها بيدار شده است.
ناگهان صدايى از عقب لشكر توجّه همه را به خود جلب مى كند: "من نزد حسين مى روم و اگر بخواهى او را مى كشم".
او كيست كه چنين با گستاخى سخن مى گويد؟
اسم او كثير است. نزديك مى آيد. عمرسعد با ديدن كثير، خيلى خوشحال مى شود. او به امام حسين(ع) نامه ننوشته و از روز اوّل، از طرفداران يزيد بوده است.
عمرسعد به او مى گويد: "اى كثير! پيش حسين برو و پيام مرا به او برسان". كثير، حركت مى كند و به سوى امام حسين(ع) مى آيد.
ياران امام حسين(ع) ( كه تعدادشان به صد نفر هم نمى رسد )، كاملاً آماده و مسلّح ايستاده اند. آنها گرداگرد امام حسين(ع) را گرفته اند و آماده اند تا جان خود را فداى امام كنند.
كثير، نزديك خيمه ها مى شود و فرياد مى زند: "با حسين گفتوگويى دارم". ناگهان ابوثُمامه كه يكى از ياران باوفاى امام است او را مى شناسد و به دوستان خود مى گويد: "من او را مى شناسم، مواظب باشيد، او بدترين مرد روى زمين است".
ابوثمامه جلو مى آيد و به او مى گويد:
ــ اين جا چه مى خواهى؟
ــ من فرستاده عمرسعد هستم و مأموريّت دارم تا پيامى را به حسين برسانم.
ــ اشكالى ندارد، تو مى توانى نزد امام بروى، امّا بايد شمشيرت را به من بدهى.
ــ به خدا قسم هرگز اين كار را نمى كنم.
ــ پس با هم خدمت امام مى رويم. ولى من دستم را روى شمشير تو مى گيرم.
ــ هرگز، هرگز نمى گذارم چنين كارى بكنى.
ــ پس پيام خود را به من بگو تا من به امام بگويم و برايت جواب بياورم.
ــ نه، من خودم بايد پيام را برسانم.
اين جاست كه ابوثمامه به ياران امام اشاره مى كند و آنها راه را بر كثيرمى بندند و او مجبور مى شود به سوى عمرسعد بازگردد. تاريخ به زيركى ابوثمامه آفرين مى گويد.
<=====●○●○●○=====>
#هفتشهرعشق
#قیامامامحسینعلیهالسلام
#همراباکاروانازمدینهتاکربلا
#محرم
#امامحسینعلیهالسلام
#دههمینمسابقه
#نشر_حداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون فاطمی🌃
عشقتون حســـــــ♥️ـــینے
دمتون مادرے
نفستون حیدرے✨
آࢪزوتون هم حࢪم اࢪباب ان شاءالله💫
یا عݪی مدد...✋🏻
#التماسدعا
حلال کنیداگه خستتون کردیم🤲🏻
🦋🌹🌟✨🌙🌹🦋
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
❤️🌻🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷