eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
امام نگاهى به ميدان مى كند. ديگر هيچ يار و ياورى براى امام باقى نمانده است. كجا رفتيد؟ اى ياران باوفا! غم بر دل امام حسين(ع) نشسته و اكنون تنهاى تنها شده است. امام سوار بر اسب خويش جلو مى آيد. مهار اسب را مى كشد و فرياد او تا دور دست سپاه كوفه، طنين مى اندازد: "آيا كسى هست تا از ناموس رسول خدا دفاع كند؟ آيا كسى هست كه در اين غربت و تنهايى، مرا يارى كند؟" فرياد غريبانه را پاسخى نبود امّا... ناگهان زانوىِ دو برادر مى لرزد. عرقى سرد بر پيشانى آنها مى نشيند. شمشيرهاى اين دو برادر فرو مى افتد. شما را چه مى شود؟ حسىّ ناشناخته در وجود اين دو برادر جوانه مى زند. آرام آرام، همديگر را نگاه مى كنند. چشم هاى آنها با هم سخن مى گويد. آرى! هر دو حسّ مشتركى دارند.به تنهايى و غربت امام حسين(ع) مى نگرند. همسفرم! آيا آنها را مى شناسى؟ آنها سَعْد و ابوالحُتُوف، فرزندان حارث هستند. آنها هر دو از گروه "خَوارج"اند. عمرى با بغض و كينه حضرت على(ع) زندگى كرده اند. آنها همواره دشمن آن حضرت بوده اند. چه شده است كه اكنون بى قرار شده اند؟ صداى حسين(ع) چگونه آنها را اين چنين دگرگون نمود. آنها با خود سخن مى گويند: "ما را چه شده است؟ ما و عشق حسين. مردم ما را به بغض حسين مى شناسند". هنوز طنين صداى حسين(ع) در گوششان است: "آيا كسى هست منِ غريب را يارى كند". همسفر خوبم! قلم من از روايت اين صحنه ناتوان است. نمى توانم اوج اين حماسه را بيان كنم. خدايا، چه مى بينم؟ دو اسب سوار با سرعت باد به سوى امام مى تازند. كسى مانع آنها نمى شود. آنها از خوارج هستند و هميشه كينه حضرت على(ع) را به دل داشته اند. عمرسعد خوشحال است و با خود فكر مى كند كه اينان به جنگ حسين(ع) مى روند! وقتى كه نزديك امام مى رسند، خود را از روى اسب بر زمين مى افكنند. خداى من! آنها سيل اشك توبه را نثار امام مى كنند. نمى دانم با امام چه مى گويند و چه مى شنوند، تنها مى بينم كه اين بار سوار بر اسب شده و به سپاه كوفه حمله مى برند. دو برادر به ميدان مى روند تا خون كافران را بريزند. چه شجاعانه مى جنگند، مى غرّند و به پيش مى روند. لحظاتى بعد، صحراى كربلا رنگين به خون آنها مى شود. آنها به هم نگاه مى كنند و لبخند مى زنند و با هم صدا مى زنند: يا حسين، يا حسين!🌼🌼 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🕊🌹🕊 ای کاش قلبهای همه ی ما بخاطر التهاب نیامدنت تندتر میزد، ای کاش چشم های همه ما به راه دوخته می شد، ای کاش جانهای همه ما ازبیقراری انتظار تو گُر میگرفت... آن وقت حتما می آمدی.. 💚 @delneveshte_hadis110
خدایا! آن‌چنان مرا به کارگیر تا به وسیله ی آن، چیزی از دستورات دینت را به خاطر ترس از آفریدگانت ترک نکنم! 💚 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
خدا زمین رو مدور آفرید تا به انسان بگه همون لحظه‌ای که فکر می‌کنی به آخر دنیا رسیده‌ای درست در نقطه آغاز هستی. شبتون بخیر و شروع فرداتون پر از اتفاقات خوب 🌹🌹🌹 🌟✨🌙🌷☘💐
┄┅─✵💝✵─┅┄ چه زیباست که هر صبح همراه با خورشید به خدا سلام کنیم💚 نام خدا را نجوا کنیم و آرام بگوییم الهی به امید تو💚 💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دلم جز هوایت هوایی ندارد لبم غیر نامت نوایی ندارد وضو و اذان و نماز و قنوتم بدون ولایت بهایی ندارد دلی که نشد خانه ی یاس نرگس خراب و است و ویران ، صفایی ندارد بیا تا جوانم بده رخ نشانم که این زندگانی وفایی ندارد … ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
👩‍⚖ 🌷 لبخند قشنگش رو مهمون لبهاش كرد. - من اگه مجبور بشم و جفت كليههام رو هم بفروشم، نميذارم دختر گلم سرافكنده بشه. ديگه نميتونستم جلوي اومدن اشكهام رو بگيرم. ايكاش ميتونستم كه توي چشمهاش نگاه كنم و بگم مجبورم، من مجبورم كه با يه غريبه زندگي كنم، مجبورم كه تا يه ماه ديگه ازدواج كنم و باردار بشم؛ وگرنه ديگه نميتونم شماها رو ببينم. اي‌كاش ميتونستم اشكهام رو به چشمهاش گره بزنم و بگم كه درد دلم دوري از شماست! اينكه بايد با يه مرد غريبه زير يه سقف زندگي كنم و حمايت شما رو نداشته باشم. ايكاش ميتونستم بگم كه سختترين كار دل كندن از شماست كه همه‌ي زندگي منيد! همه‌ي جونم بسته به جون شماست، همه‌ي وجودم فقط اسم شما دوتا رو صدا ميكنه و فقط خدا ميدونه كه چقد برام عزيزين و الان كه مجبورم ازتون جدا بشم، تمام وجودم فرياد ميزنه كه نه اين كار رو نكن و افسوس كه مجبورم! ايكاش ميتونستم همهي اينها رو بهت بگم باباي گلم!هيچوقت چيزي رو ازتون پنهون نكردم و پنهون كردن اين مسئله برام از فتح قلهي اورست هم سختتره. اشكهام به پهناي صورتم پايين اومدن، جلوي پاي بابا زانو زدم و سرم رو روي زانوهاي مردونه‌اش گذاشتم. دست بابا روي سرم نوازشي بر وجود زخم ديده ام شد و بـ*ـوسـه‌ي سرشار از عشقش به راستي كه از جنس نابترين عشقها بود. فقط ميون هقهقه‌ام گفتم: - تو تنها مرد زندگي مني! 🌻🌻🌻 🌹🌹 به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
حسن عطایی_۲۰۲۲_۰۳_۰۶_۰۸_۵۵_۱۴_۸۹۲.mp3
3.09M
فاطمه تو این شبا چه خندونه دوباره وان یکاد میخونه کربلایی حسن عطایی 🎉💐🎊🎉 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
4_6005688809067383225.mp3
11.43M
۹ ✖️اینکه خداوند، تمام آفرینش را مسخّر انسان کرده، اما بشریت، سال‌هاست در آرزوی سفر به نزدیک‌ترین سیاره به زمین، به سر می‌برد؛ ✖️این که با وجود قرن‌ها پیشرفت علم، مشاهده‌ی ماورای طبیعت، برای اکثر قریب به اتفاق ما، رؤیایی دست‌نیافتنی‌ست؛ 💥به دلیل نگاه غلطی‌ست که به کل جهان خلقت داریم! نگاه درست را، چگونه باید بدست آورد؟! ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
•『 🌱』‌• هیچ وقت نگو: محیط خرابه منم خراب شدم!.. همانگونه که هرچه هوا سردتر باشد لباست را بیشتر میکنی! .. پس هر چه جامعه فاسدتر شد تو لباسِ تقوایت را بیشتر کن‌رفیق(:✨ ‌ ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
4_5828142772380503130.mp3
12.34M
اگه میخواهیم به مقام محمود ، برسیم ، باید تو دلِ شب بلند بشیم، و نافله شب بخونیم و عبادت کنیم. 🎙حجت الاسلام رفیعی ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
✅ناسپاسی، ریشه بسیاری از امراض عصبی ✍️ناسپاسی می‌تواند ریشه جسمی هم داشته باشد؛ غلبه مزاج سودا، می‌تواند باعث ناسپاسی می‌شود و به صورت متقابل خود این ناشکری نیز بیماری تولید می‌کند. علم طب با معنویت، اخلاق و تربیت ارتباط مستقیم دارد. ناسپاسی واگیردار است. ناشکری یک رفتار سرد است و شنیدن ناشکری دیگران هم یک غذای شنیداری سرد محسوب می‌شود که که اثر منفی در شنونده دارد و باید با یادآوری نعمت‌ها و ذکر الحمدلله، از تاثیر منفی کفران نعمت دیگران، به خداوند پناه برد. ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
✅مضرات استفاده از طلا برای مردان ✍️روی هورمون‌هایی که از هیپوفیز در بدن پخش می‌شود تأثیر منفی می‌گذارد و از سایر عوارض آن می‌توان به کاهش ترشح تستسترون و کمبود اسپرماتوزوئید، و در نتیجه عقیم شدن آن‌ها اشاره کرد. ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
محمد فصولی_۲۰۲۲_۰۳_۰۶_۱۵_۰۶_۲۸_۵۱۲.mp3
16.58M
🎉💐🎊🎉 خدام الحسین... رکبوا السفینه✨ مولودی عربی کربلایی محمد فصولی🎤 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
sardaran_karbala_-rasoli-madh.mp3
2.85M
|⇦•ای حرمت قبلۀ حاجات ما .. ویژۀ ولادت حضرت قمربنی هاشم علیه السلام و سرداران کربلا به نفس حاج مهدی رسولی •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ در میانِ اَعـراب رسم بود که اگـر کــودکی، زیبایی فوق‌العاده‌ای داشت او را با عُنوان می‌نامیدند نیز بواسطه جمالِ بی نظیر‌ِ چهره اَش مَشمول این سُـــنّت شد و او را «قَــمَرِ بَنی هاشم» (ماهِ دودمانِ بنی هـاشم) نام گُذاری و خطاب کردند ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
موفقیت این نیست که هرگز اشتباه نکنیم، بلکه این است که یک اشتباه را دوباره تکرار نکنیم. 🌻شبتون بخیر و امام حسینی🦋 💖🌹🦋🌟✨🌙
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
نبودنت، راز برون افتاده‌ای ست که هر لحظه در حنجره ام بغض‌ می‌شود. وقتی غروب می‌شود. و من هنوز چشم در راهم … اللهم عجل لولیک الفرج ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
👩‍⚖ 🌷 از شدت عصبانيت ليوان پر از آبِ روي ميز ايستگاه پرستاري رو يه نفس سر كشيدم. نفسم رو با صدا بيرون فرستادم كه فاطمه به سمتم برگشت. - خوبي؟ چرا اينقدر عصباني‌اي؟ - نه اصلاً خوب نيستم! خودم رو روي صندلي چرخدار رها كردم و به تكيه‌گاهش تكيه زدم. - تو رو خدا برو ببين با صورت و بدن اين بچه چيكار كرده! يه جاي سالم روي تنش باقي نذاشته. - مريض اتاق دويست رو ميگي كه تازه آوردنش؟ اشك توي چشمهام جمع شده بود، واقعاً تحمل ديدن جراحتهاي روي بدنش رو نداشتم. با بغض گفتم: - مرتيكه‌ي زبون نفهم! بهش ميگم واسه چي باهاش اين كار رو كردي. ميگه «بچه‌امه اختيارش رو دارم!» يعني هيچكس توي اين دنيا نيست كه جوابگو باشه؟ آخه اين بچه چه گناهي كرده كه بايد از وقتي چشم باز ميكنه خودش رو توي بدبختي ببينه؟! صاف صاف توي چشماي من زل ميزنه ميگه «حقش بود! ديگه داره تنبل ميشه، يه هفته‌است هيچكدوم از گلا رو نفروخته، همه‌اشون پژمرده شدن.» آخ خدا دارم ديوونه ميشم. فاطمه به سمتم اومد، دستش رو روي شونه‌ام گذاشت. - اينقدر حرص نخور سكته ميكنيا! - يعني هيچكدوم از اين انجمنا، هيچكدوم از اين سازماناي حقوق بشر و حمايت از كودكان و كوفت و زهرمار جوابگوي اينا نيستن؟! - اي خواهر ساده‌ي من! اينا خودشون هم جزء همين دسته‌ان! چطور انتظار داري كاري در حق مردم انجام بدن؟ حضور همراه يكي از مريضها باعث شد كه فاطمه به سمتش بره و باهاش صحبت كنه. چارت تخت ٨٩ رو برداشتم، از فاطمه تشكر كردم و به سمت اتاق قدم برميداشتم كه صداي خشن سوپروايزرمون من رو سر جام ميخكوب كرد. - خانم رفيعي! به عقب برگشتم. - سلام خانم عسگري. صداش رو بالا برد. حالا اين فقط چهره‌ي اخمو و ابروهاي درهم‌كشيده‌اش نبود كه عصبانيتش رو نشون ميداد. - كجا داريد تشريف ميبريد؟ - اتاق ٢٠٩. - حتماً يه مريض بايد بميره تا شماها به فكر بيفتيد و به دادش برسيد؟ مبهوت نگاهش كردم! - سريع برو، مريض داره از درد ميميره! همونطور آروم و خنثي نگاهش كردم كه عصبيتر شد. ليست بيماران داخل دستش رو روي سـ*ـينهم كوبيد و با حرص گفت: - خانم دكتر هروقت وقتت آزاد بود، يه نگاهي هم به اينا بنداز. خانم دكتر رو چنان با حرص و طعنه‌دار بيان كرد كه لحظه‌اي جا خوردم. سري تكون دادم و از كنارش رد شدم. وارد اتاق كه شدم ديدم پسربچه‌ي چهار-پنج ساله‌اي روي تخت خوابيده و ناله ميكنه. به سمتش رفتم. به چارت نگاه كردم، دكتر براش مسكن نوشته بود. مسكن رو داخل سرمش خالي كردم. اسمش رو از ليست خوندم. - چطوري آقاپيمان؟ از درد چشمهاش رو روي هم فشرد. همراهش كه خانم جواني بود نزديك تخت اومد، دست پسرك رو توي دستش گرفت. - خانم دكتر خيلي درد ميكشه! - نگران نباشيد. عملشون سخت بوده، ايشون هم كه سني ندارن؛ واسه همين تحمل درد براش سخته. بهش مسكن زدم، الان آرومتر ميشه.🌻🌻🌻 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ↷↷ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>