eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّی فیهِ أبوابَ النّیرانِ وَوَفّقْنی فیهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ یا مُنَزّلِ السّکینةِ فی قُلوبِ المؤمِنین. خدایا، در این ماه درهای بهشت هایت را به رویم بگشا و درهای آتش دوزخ را به روزیم ببند و به تلاوت قرآن توفیقم ده، ای نازل کننده آرامش در دلهای مؤمنان. 🦋🌹💖
کی خزانم میشود مولا بهار؟ کی کناره میرود گرد و غبار؟ یک سوال از طعمم بغض و اشک و آه کی به پایان میرسد این انتظار؟ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
 👩‍⚖   🌷 ﷽ مبينا چادرم رو تا كردم و داخل كمدم گذاشتم. مانتوي فيروزه ايم رو با روپوش سفيدرنگم عوض كردم. گوشيم رو داخل جيب روپوش گذاشتم و به سمت ايستگاه پرستاري رفتم. فاطمه و هانيه توي ايستگاه پرستاري بودند. سلام دادم. فاطمه: اِوا! تو چرا اينجايي؟! براش چشم و ابرو اومدم كه يعني جلوي هانيه چيزي نگو. لبخند كشداري زدم و گفتم: - مگه قرار بود كجا باشم عزيزم؟ - خونه تون ديگه. آخه ناسلامتي ديشب... نذاشتم بيشتر از اين ماجرا رو بشكافه. نميدونستم چرا ولي نميخواستم توي بيمارستان كسي از ازدواجم خبر داشته باشه. - خب اين يه هفته كه نبودم چه خبر از بيمارستان؟ - شنيدم مسافرت بودي. خوش گذشت؟ - ممنون. جاي شما خالي! - مگه خبراي جديد رو نشنيدي؟ - چي؟ فاطمه: اي بابا تو هم كه از دنيا عقبي دختر! هانيه سرش رو جلو آورد و آروم گفت: - آقاي دكتر معنوي اومده. - آره خب به جاي استاد اومدن؛ خب؟ فاطمه: فقط همين نيست! - پس چيه؟ هانيه حالت لوسي به خودش گرفت. - واي نميدوني چه عشقيه! ابروهام رو به معناي اين چي ميگه رو به فاطمه بالا بردم كه گفت - اين رو ولش كن! فكر كن يه دكتر جوون و خوشتيپ، خوش استايل، تازه باشخصيت و خيلي عجيب غريب! - يعني چي؟ منشيش ميگفت همه ي كاراش رو روال و برنامه ست. روزاي فرد كتوشلوار رنگ تيره ميپوشه و روزاي زوج با تيپ رنگ روشن مياد بيمارستان. سر ساعت هفت تو بيمارستانه و دقيقاً رأس ساعت هفت و نيم يه ليوان شيرعسل ميخوره. تازه خيلي هم مقيده و نمازاش رو سر موقع ميخونه. هانيه: واي من كه عاشقش شدم! يعني ميشه ازم خواستگاري كنه؟! فاطمه: بابا خودت رو جمع كن! اون اصلاً انقدر با كادر بيمارستان جدي برخورد ميكنه! اصلاً اجازه نميده كسي بهش لبخند بزنه. هميشه با اخم مياد سمت ايستگاه پرستاري؛ ولي وقتي ميره پيش مريضا كلي باهاشون شوخي ميكنه. پوزخندي به حركاتشون زدم و چارت بيمار اتاق ١٢٠ رو برداشتم. - خب حالا اين آقاي دكتر معروف كجا هستن؟ صداي رسا و جذابي گفت: - چارت بيمار اتاق ١٢٠ لطفاً! به سمت صدا برگشتم. نسبت به تعريفهايي كه آقاي دكتر گفته بود و اينكه دكتر كاربلديه، انتظار مرد سنداري رو داشتم؛ اما با مردي سي ودو-سه ساله روبه رو شدم. موهاي مشكي و لَختي داشت و اونها رو سمت بالا حالت داده بود؛ اما چند تار مشكي و براقش روي پيشونيش ريخته بود. ديگه نتونستم بيشتر از اين بهش نگاه كنم و فوري سرم رو پايين انداختم و از اينكه بهش زل زده بودم از خودم خجالت كشيدم. فاطمه: نيست كه! - دست منه! دكتر: شما؟ - سلام. عذر ميحوام معرفي نكردم. رفيعي هستم، پرستار بيمارستان. سري به نشونه ي تأييد تكون داد و گفت: - همراهم بيايد🦋🦋🦋 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
22.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز طول پیرمرد 170 ساله 😯 نخوردن ناهار و دو وعده خوردن هر میوه را به فصل خوردن گوشت کم خوردن حرص نزدن برای دنیا خواب قیلوله خواب سر شب مناجات سحر زیر سقف آسمان @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
✍امام صادق(علیه السلام) زمانی که مهدی ظهور کند، خداوند درد و بیماری را از هر مومنی برطرف خواهد کرد. 📚الغیبه للنعمانی؛ ص۶۶۱ حال ما در هجر مهدی کمتر از یعقوب نیست او پسر گم کرده بود و ما پدر گم کرده ایم @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
➣ 📜 خداوند هيچ ڪس را جـز به توانايى‏ اش تڪليف نمى ‏ڪند آنچه ز خوبى‏ به دست آورده به سود او و آنچه از بـدى‏ به دست آورده به زيان اوســت‏. 📒سوره مبارڪه البقرة آیه ۲۸۶ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
جزء 20_۲۰۲۲_۰۴_۲۲_۰۹_۰۷_۰۳_۷۱۸.mp3
32.8M
📢بشنوید| تندخوانی (تحدیر) جزء قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی🎼 💖🌹🦋
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سُوَيد در ميان ميدان افتاده است. او يكى از ياران امام حسين(ع) است كه امروز صبح به ميدان رفت تا جانش را فداى امامش كند. او بعد از جنگى شجاعانه با زخم نيزه اى بر زمين افتاد و بى هوش شد. دشمن به اين گمان كه او كشته شده است او را به حال خود رها كردند. اكنون صداى ناله و شيون زنان او را به هوش مى آورد. بى خبر از حوادث كربلا برمى خيزد و پيكر شهدا را مى بيند. اشك در چشمانش حلقه مى زند. كاروان شهدا رفت و من جا مانده ام. همه رفتند، زُهير رفت، على اكبر رفت، عبّاس رفت. خوشا به حال آنها كه جانشان را فداى مولا نمودند. اين صداى شيون، براى چيست؟ خداى من! چه خبر شده است؟ او نگاه مى كند كه خيمه هاى امام مى سوزد و زنان با سر و پاى برهنه از دست نامردها فرار مى كنند. سويد در خود قدرتى مى بيند، شمشيرى را برمى دارد و به سوى دشمن هجوم مى برد. او فرياد مى زند: "مگر شما غيرت نداريد؟". او بار ديگر مى جنگد و شمشير مى زند و بار ديگر باران شمشير بر سرش فرود مى آيد. و لحظاتى بعد، سويد آخرين شهيد كربلا، بار ديگر بر روى خاك گرم كربلا مى افتد و روحش به سوى آسمان پر مى كشد. * * * اسب سوارى به دنبال فاطمه دختر امام حسين(ع) است. او نيزه به دست دارد و فاطمه فرار مى كند. اين صداى فاطمه است: "آيا كسى هست مرا يارى كند؟ آيا كسى هست مرا از دست اين دشمن نجات دهد؟". هيچ كس جوابى نمى دهد و فاطمه در ميان صحرا مى دود. ناگهان ضربه نيزه را در كتف خود احساس مى كند و با صورت روى زمين مى افتد. آن مرد از اسب پياده مى شود و مقنعه از سر فاطمه برمى دارد و گوشواره هاى او را مى كشد. خداى من! گوش فاطمه پاره مى شود و صورتش رنگ خون مى گيرد. آن مرد برمى خيزد و به سوى خيمه ها مى رود تا غنيمت ديگرى پيدا كند. فاطمه سر روى خاك گرم كربلا مى نهد و بى هوش مى شود. من با خود مى گويم، كجايى اى عبّاس تا ببينى با ناموس امام حسين(ع)چه مى كنند. صدايى به گوش فاطمه مى رسد: "دختر برادرم، برخيز!". اين صدا چقدر آشنا و چقدر مهربان است. او چشم خود را باز مى كند و سر خود را در سينه عمه اش زينب مى بيند. ــ فاطمه! بلند شو عزيزم! بايد به دنبالِ بقيّه بچّه ها بگرديم، نمى دانم آنها كجا رفته اند. ــ عمّه جان، چادر و مقنعه مرا برده اند. آيا پارچه اى هست تا موى سرم را بپوشانم؟ ــ دختر برادرم! نگاه كن من هم مانند تو... فاطمه نگاه مى كند، مقنعه عمّه را هم ربوده اند و صورت و بدن عمّه از تازيانه ها سياه شده است. فاطمه برمى خيزد و با عمّه به سوى خيمه ها مى روند. آنها نزد امام سجّاد()مى روند و مى بينند كه خيمه او هم سوخته و غارت شده است. زير انداز امام را هم برده اند! خداى من! امام سجّاد(ع) با صورت بر روى زمين افتاده است. به علّت تشنگى و بيمارى آن قدر ضعف بر امام سجّاد(ع) غلبه كرده كه نمى تواند تكان بخورد. آنها كنار امام سجّاد(ع) مى نشينند و صورت او را از خاك برمى دارند. امام به آنها نگاه مى كند و گريه مى كند. آخر چگونه او عمّه و خواهر خود را در آن حالت ببيند و گريه نكند. مقنعه خواهر را ربوده اند، گوشواره از گوشش كشيده اند و صورت او خون آلود شده است. كدام مرد مى تواند اين صحنه را ببيند و گريه نكند. فاطمه نيز اشك در چشمانش حلقه مى زند. برادر تشنه و بيمار است و توان حركت ندارد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
❗️ ✍🏻آیت الله کمیلی خراسانی : انسان می‌تواند به جايی برسد كه دل را به تسخير خودش در بياورد ، يعنی دل را خاموش كند از هر چه فكر غير خداست. @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 شب‌های قدر، می‌توانند مهم‌ترین و سازنده‌ترین اوقات زندگی هر انسان باشند. 💯 در این شب‌ها، چگونه دعا کنیم و چه تصمیمی بگیریم که بالاترین و بهترین تقدیرات، نصیبمان شود؟! 🎤استاد شجاعی @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🌙 توصیه‌های حضرت آیت‌الله خامنه‌ای برای شب‌های قدر @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
*🚨 شادی روح غواص دلاور زنجانی شهید یوسف قربانی معروف به مرغابی امام زمان این شهید بدون پدر ومادر بزرگ شده وخانواده ای نداره برای شادی روح پاکش فاتحه ای قرائت کنیم ان شالله که شفاعتش نصیبمون بشه همرزم یوسف می‌گوید هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز. یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم کسی را ندارم که ✅ لینک ختم قرآن، صلوات و سوره یاسین هدیه به غواص شهید ، یوسف قربانی https://iPorse.ir/6194449 نیت کنید و وارد لینک شوید و در این ختم شرکت کنید❣👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان @hedye110
دعای روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْ لی فیهِ الی مَرْضاتِکَ دلیلاً ولا تَجْعَل للشّیْطان فیهِ علیّ سَبیلاً واجْعَلِ الجَنّةِ لی منْزِلاً ومَقیلاً یا قاضی حَوائِجَ الطّالِبین. خدایا، در این ماه برای من به سوی خشنودی ات دلیلی قرار ده و برای شیطان راهی به سوی من قرار مده و بهشت را منزل و آسایشگاهم قرار ده، ای برآورنده حاجات خواهندگان. @hedye110
مهدیا!‏ سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست، ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا، کاش در نافله ات نام مراهم ببری، که دعای تو کجا،عبد گنهکار کجا… @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
                 👩‍⚖   🌷 ﷽ پشت سرش راه ميرفتم. - اين يه هفته كجا بوديد خانم رفيعي؟ - مرخصي بودم آقاي دكتر. - با مرخصي رفتن كادر بيمارستان زياد موافق نيستم. نبود كادر و بي انضباطي عصبانيم ميكنه! سعي كنيد ديگه مرخصي نگيريد. ايش واقعاً فكر كرده كيه؟! حالا شايد يكي داشت ميمرد! اين چه قانون مزخرفيه! - سعي ميكنم. - داريد طرحتون رو ميگذرونيد؟ - بله. وارد اتاق بيمار شد. دختربچه ي هفت ساله اي روي تخت خوابيده بود. دكتر بهش نزديك شد. - به به! خانم پرستار ببين چه دخترخانم خوشگلي اينجاست. لبخندي به صورت زيباش زدم؛ اما همچنان سرش رو سمت پنجره چرخونده بود و بيرون رو نگاه ميكرد. - خانم پرستار به نظرتون اين خانم كوچولو اسمش چيه؟ روي چارت رو نگاه كردم «نگار عبدويي» نميدونم آقاي دكتر؛ اما به نظرم به چهره خوشگلش مياد كه اسمش نگارخانم باشه. سرش رو سمتم چرخوند، توي چهره‌اش اخم بود. - اسم من رو از كجا ميدوني؟ لبخندي بهش زدم. - گفتم كه به چهره‌ي خوشگلت مياد اسمت نگار باشه. - دروغگو! حتماً از روي اون تابلوي بالاي سرم ديدي. ابروهام بالا رفت! اين روزا ديگه نميشه بچه.ها رو گول زد! آقاي دكتر خنده‌اش گرفته بود؛ ولي به زور جلوي خودش رو ميگرفت كه لبخندش كشدار نشه. - خب نگارخانم خوبي؟ - بايد خوب باشم؟ نگاه كن پام رو نميتونم تكون بدم. دستم هم خيلي درد ميكنه. آقاي دكتر نزديكش رفت. - اجازه دارم معاينه‌ت كنم؟ دوباره اخم كرد. آقاي دكتر پتو رو از روي پاهاش كنار زد و گفت: - هرجايي رو كه دست ميذارم و دردت اومد بهم بگو. سرش رو تكون داد و آقاي دكتر مچ پاش رو فشار داد كه صداي آخش بلند شد. آقاي دكتر پاش رو كمي تكون داد كه چشمهاش رو از درد روي هم فشار داد. همراه دختر كه پسر تقريباً سي ساله‌اي بود وارد اتاق شد و گفت: - نگار چي شده؟ با ديدن آقاي دكتر سلام داد و كنار نگار ايستاد. آقاي دكتر: چطوري پاش ضربه ديده؟ پسر: خورده زمين. چطوري؟ آخه دستش هم ضرب ديده! - از پله‌ها افتاده پايين. نگار با اخم به پسر نگاه ميكرد. آقاي دكتر: شما چه نسبتي باهاش داريد؟ - برادرشم. - بسيار خب! پاش شكسته، بايد گچ گرفته بشه! دستش رو هم بايد آتل ببنديم. به من اشاره كرد و گفت كه يادداشت كنم! من هم سري تكون دادم و يادداشت كردم. آقاي دكتر: مسكن توي سرمش تزريق بشه. - چشم دكتر. آقاي دكتر به نگار نگاه كرد و لبخند زد. بيشتر مراقب خودت باش نگارخانم. نگار همچنان روي صورتش اخم بود. همراه آقاي دكتر از اتاق بيرون اومديم. آقاي دكتر: به نظر يه چيزي رو دروغ ميگن! شكستگي پا و ضربه‌ي واردشده به دستش هم جوريه كه انگار از پله افتاده؛ اما نه به قصد خودش! انگار كسي هلش داده! - چطور ممكنه؟! - بايد بفهمم! حواستون رو جمع كنيد. بيشتر مراقبش باشيد. - چشم. نگاهي بهم انداخت و گفت: - پس خانم رفيعي شماييد! با تعجب نگاهش كردم كه گفت: - آقاي دكتر خيلي تعريفتون رو ميكردن. اميدوارم همون اندازه كه تعريفتون رو شنيدم آدم مسئوليتپذيري باشيد.🌻🌻 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
Joze 21-Aghaie Tahdir_1395-8-18-9-44.mp3
33.02M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🦋🌹💖
دعای روز بیست و دوم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ افْتَحْ لی فیهِ أبوابَ فَضْلَکَ وأنـْزِل علیّ فیهِ بَرَکاتِکَ وَوَفّقْنی فیهِ لِموجِباتِ مَرْضاتِکَ واسْکِنّی فیهِ بُحْبوحاتِ جَنّاتِکَ یا مُجیبَ دَعْوَةِ المُضْطَرّین. خدایا بگشا به رویم در این ماه درهای فضلت وفرود آر برایم در آن برکاتت را وتوفیقم ده در آن برای موجبات خوشنودیت ومسکنم ده در آن وسطهای بهشت ای اجابت کننده خواسته ها ودعاهای بیچارگان 💖🌹🦋
💚 صاحب عزای حضرت مولا بیا ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا درد فراق تو بخدا میکشد مرا رحمی نما به حال دل این گدا، بیا @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>