eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
روزها مراقبه شب ها محاسبه... زندگی یعنی همین!
مداحی آنلاین - بر همه عالم مبارک - امیر عباسی.mp3
1.6M
بر همه عالم تهنیت بادا جشن پیوندت یا رسول الله ذکر جان، کوثر و حمد و تبارک یا خدیجه یا محمد مبارک 🎤 سالروز پاکترین، زلالترین، شادترین و مقدس ترین پیوند هستی مبارکباد. @delneveshte_hadis110 <====🔷🌷🔷====>
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @emame_mehraban
روی تو را دوباره ندیدم، غروب شد بغضم گرفت، تا که شنیدم، غروب شد تا یادم آمد این همه سال است رفته ای  آهی ز عمق سینه کشیدم، غروب شد باران نداشت شهر، که او شرم هم نداشت  یک قطره اشک هم نچکیدم، غروب شد آقا به ندبه ات نرسیدم مرا ببخش  شرمنده تا ز خواب پریدم، غروب شد آقا کلافه ام من از این نفس سرکشم  جمعه به پای نفس پلیدم، غروب شد خورشید سرخ شد، به گمانم که گریه کرد  بیچاره گفت تا که خمیدم، غروب شد از عصر جمعه بغض عجیبی است در گلو  این بار هم تو را ندیدم، غروب شد روزی که بود فرصت دیدارتان گذشت  مثل همیشه تا که رسیدم، غروب شد @delneveshte_hadis110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @delneveshte_hadis110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @delneveshte_hadis110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @delneveshte_hadis110
                         👩‍⚖   🌷 ﷽ زانوهام سست شد و روي زمين زانو زدم. دست عمو زير بـغـ*ـلم نشست و از روي زمين بلندم كرد. ديگه جوني توي بدنم نمونده بود. تا رسيدن به خونه بارها و بارها از روي كلمات خوندم و هزاران بار حروف رو با اشك دنبال كردم. «نه احسان خواهش ميكنم ما رو ترك نكن. خواهش ميكنم!» گوشي عمو مدام زنگ ميخورد و جواب نميداد. تا رسيدن به خونه مثل مسخ شده ها به بيرون خيره بودم. نه صدايي ميشنيدم و نه چيزي حس ميكردم. ذهنم پر از افكار منفي شده بود و يه لحظه هم حرفهاي داخل نامه از جلوي چشمهام كنار نميرفت. ماشين ايستاد و تازه متوجه شدم كه داخل پاركينگ خونه ايم. به زور از ماشين پياده شدم و دست عمو دور شونه هام تكيه گاه شد تا سرم رو روي سـ*ـينه‌ش بذارم و با تموم وجودم اشك بريزم. - ميريم خونه ما. - نه. خواهش ميكنم بذاريد برم خونه خودمون. - نميتونم بذارم با اين حالت تنها بموني. - خاله... ديگه بايد باخبر بشن. نگاهم رو توي چشمهاي قهوه ايش خيره كردم و گفتم: - نااميد شدي عمو. تو نااميد شدي. من مطمئنم كه احسان صحيح و سالم برميگرده. به خدا برميگرده. گريه اجازه ي حرفزدن بهم نداد و دست عمو پشت كمرم بالاوپايين كشيد و گفت: - آروم باش عزيزم. باشه احسان برميگرده. عمو زنگ رو فشرد و چند ثانيه بعد خاله با حالتي پريشون در رو باز كرد و با ديدن ما هين بلندي كشيد و گفت: - خدا مرگم بده. چي شده؟! عمو گفت: - بذار بيايم داخل. توضيح ميدم. خاله با بهت از جلوي در كنار رفت و من و عمو داخل شديم. روي مبل نشستم و سر سنگين شده‌ام رو توي دست گرفتم و اشكهام راه خودشون رو پيدا كردن تا قطره قطره از چشمم پايين بيان. خاله با ليوان آب قند به سمتم اومد و ليوان رو به لبم نزديك كرد. ليوان رو از دستش گرفتم و لبخند تلخي به چهره‌اش زدم. اي كاش هيچوقت خاله نفهمه! اي كاش عمو بهش چيزي نگه! جرعه اي از آب قند رو خوردم و ليوان رو روي عسلي گذاشتم. خاله بي‌معطلي به عمو گفت: - چي شده؟ چرا تلفنم رو جواب نميدادي؟ من كه مردم از دلنگروني. عمو سرش رو پايين انداخت. شايد نميخواست كه به چشمهاي بيتاب يه مادر نگاه كنه! شايد نميخواست اميد و آرزوهاي يه مادر رو نقش برآب كنه. خاله دوباره پرسيد: - سعيد! جون به لبم كردي. يه چيزي بگو. عمو سرش رو بالا آورد؛ اما هنوز هم نميتونست توي چشمهاي خاله نگاه كنه. - فردا همه چي مشخص ميشه. - چي؟ چي مشخص ميشه؟ عمو بهم نگاه كرد. شايد ميخواست توي اين راه سخت بهش كمك كنم؛ اما ناتوانتر از اين بودم كه بخوام خبر به اين وحشتناكي رو به مادري كه چشمانتظار اومدن پسرشه بدم. - احسان... احسان تلفنش رو جواب نميده. مبينا يه كم نگران شده. گفتم تا فردا صبر كنيم شايد خبري بشه. چشمهاي خاله دودو ميزد و بين من و عمو در گردش بود. - شماها دارين يه چيزي رو از من پنهون ميكنين. احسان كجاست؟ چشمهاي اشكيم رو پاك كردم و گفتم: - احسان برميگرده خاله. من مطمئنم. خاله با گريه از روي مبل بلند شد و سمت تلفن رفت و شروع به شماره گرفتن كرد. عمو دست خاله رو توي دستش گرفت و گوشي تلفن رو سر جاش گذاشت. - آروم باش يه كم. هنوز كه چيزي مشخص نيست. خاله چشمش رو با دست پاك كرد و گفت: چشمات داره دروغ ميگه سعيد. تو هيچوقت چيزي رو از من پنهون نميكني. پس الان هم همه چيز رو بگو. عمو كلافه دستي توي موهاش كشيد و گفت: - تو رو به خدا فقط تا فردا صبر كن. خاله سرش رو توي دستش گرفت و با ناله گريه كرد. اميد همينجور كه چشمهاش رو با پشت دستش ميماليد. از اتاق بيرون اومد و گفت: - چي شده؟ چرا نميذاريد بخوابم؟ دستش رو گرفتم و قبل از اينكه خاله رو با اين حال ببينه سمت اتاقش كشوندم. اميد با ديدنم گفت: - آجي مبينا تو هم اينجايي؟ چرا يه دفعه سر شام رفتي؟ بـ*ـوسـه اي روي سرش كاشتم و پتو رو از روي تختش كنار زدم. بخواب عزيزم. - چرا گريه ميكني؟ - دلم براي داداش احسانت تنگ شده. روي تختش دراز كشيد و گفت: - خب من هم دلم براش تنگ شده؛ ولي ببين گريه نميكنم. سري به نشونه ي مثبت تكون دادم و پتو رو روي شونه هاش كشيدم. موهاش رو نوازش كردم و بـ*ـوسـه اي روي پيشونيش كاشتم. - شبت بخير اميدجان. - ميشه برام قصه بخوني؟ حوصله ي چيزي رو نداشتم؛ اما دلش رو نشكوندم و كتابي از بين قفسه ي كتابش بيرون آوردم و براش قصه خوندم تا چشمهاش آروم آروم بسته شد و به خواب رفت. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امیرالمؤمنین عليه السلام: ميوه خردمندى، رهانيدن جان از زرق و برق دنيا است 📚غررالحكم حدیث ۵۳۹۹ ⏳امروز شنبه ۱۶ مهر ماه ۱۴۰۱ ۱۱ ربیع الاول ۱۴۴۴ ۸ اکتبر ۲۰۲۲ @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨پیامبر اکرم حضرت محمد (ص) فرمودند: مهدى امت من كسى است كه هنگام پر شدن زمين از بيداد و ظلم، آن را پر از قسط و عدل خواهد كرد.✨ @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پیشگویی آیت الله قاضی درباره سرانجام انقلاب اسلامی و اتصال به قیام امام زمان بعد از نائب امام خمینی. سخنرانی مرحوم آیت‌الله ناصری(خرداد۹۷) @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق عليه السلام میفرماید: هركه از دوستى با احمق دورى نكند بزودى خلق و خوى او را به خود میگيرد.🤧 حتی دوستت میتونه تورو به ‌کارایی که علاقه هم نداری بکشونه تو کتاب دیوانه وار اثر کریستیان بوین اومده: هیچ کس نمی تواند به اندازه یک دوست، انسان را به انجام کاری وادارد که درست بر خلاف میل اوست! @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
عکس_نوشت | پاسخ به یک فکر اشتباه 👈من فقط نماز صبحم قضا میشه، بعضی ها اصلا نماز نمی‌خونن 😐 📚آیت الله جوادی آملی @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
✨﷽✨ ✍از حضرت علی علیه السلامسوال کردند: سنگین‌تر از آسمان چیست؟ فرمود: تهمت به انسان بےگناه. از زمین پهناورتر چیست؟ فرمود: دامنه حق که خدا همه جا هست و بر همه چیز مسلط است. از دریا پهناورتر چیست؟ فرمود: قلب انسان قانع. از سنگ سخت‌تر چیست؟ فرمود: قلب مردم منافق. از آتش سوزان‌تر چیست؟ فرمود: رؤسای ستمکارے که ملت را به خود وامے گذارند و هیچ فکر تربیت آنها نیستند. از زمهریر سردتر چیست؟ فرمود: حاجت بردن پیش مردم بخیل. از زهر تلخ‌تر چیست؟ فرمود: صبر در برابر نادان‌ها. 📚 ارشاد القلوب ترجمه مسترحمی ج۲ ص۲۷۰ 🔷🦋 @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
ادمای حسود حرف میسازن ادمای احمق پخش میکنن و نفهم ها باور حرفهای پشت سرتون حــــــــرف نیست عقــــــــده ست جـــــــدی نگیرید...... @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
نماز باعث میشه شیطانهای انسی زیاد وارده زندگیت نشن... یجور مثل محافظ عمل میکنه👊⛓ ادمایی که سرتو کلاه میزارن ادمایی که بهت پیشنهاد گناه میدن،ادمایی اذیتت میکنن اینا شیطان انسی بحساب میان! @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
شیطان‌تشڪیلاتی‌ڪارمیڪنه! گام‌‌به‌گام‌‌میادجلـو! «خطوات‌شیطان˝» به‌همیـن‌معناست! وبرای‌غلبه‌بـرشیطان‌هم، لازمه که‌گـام‌بـه‌گام‌وتشکیلاتی‌عمل‌کـرد! اولین‌قدم‌کـارتشکیلاتی، ! بدون‌مدیریـت‌زمان‌ووقـت‌ات، نمیتونی‌برشیطان‌غلبـه‌کنـی! وقتت‌روپرنڪنی، شیطان‌برات‌برنامه‌ریزی‌میڪنه! 😵 وقتت‌روپرمیڪنه‌ازڪارای‌بیھوده وبی‌فایده‌ڪه‌نامیده‌میشـه: لھـوولعب! یعنی‌پوچ، بیھـوده،مسخره‌بـازی ! ... @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
🔴 بہ‌ افرادی‌کہ‌نمازهایشان‌ قضا‌میشد ... میفرمودند‌کہ‌سوره‌یس‌ و‌زیارت‌‌عاشورا‌بخوانید ؛ تا‌قلبتان‌ازظلمات‌وتاریکۍبہ‌نورِقرآن وزیارت‌عاشورا‌روشن‌؛وهدایت‌شود - آیت‌اللھ‌حق‌شناس‌!🌿 @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
☘ علامه حسن زاده : 🌷 با ابنای روزگار بساز و مرد تحمل باش . مانند آسیاب باش ، درشتی آنان را بستان و نرم باز ده . @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌴 🌴 🌴 ﷽ بيا امشب غريب كوفه را تنها نگذاريم! خدايا! چرا اين شهر بوى مرگ گرفته است؟ چرا يك نفر آشنا در اين كوچه ها پيدا نمى شود؟ مسلم از اين كوچه به آن كوچه مى رود تا مبادا گرفتار مأموران ابن زياد شود. خواننده خوبم! كاش ما در اين شهر خانه اى داشتيم و مسلم را مهمان خود مى كرديم! آيا مى دانى مسلم تشنه است؟ آيا ظرف آبى دارى به او بدهى؟ اى غريب كوفه! من نمى توانم غربت تو را روايت كنم. از كنار خانه هايى مى گذرى كه صاحبان آن خانه ها بارها دست تو را بوسيده اند; امّا اكنون درِ خانه هايشان را به روى تو بسته اند! كيست كه غربتِ امشب تو را ببيند و اشكش جارى نشود؟ نمى دانم چه مدّت است در اين كوچه ها سرگردانى؟ ولى مى دانم در انديشه ارباب و مولاى خود، امام حسين(ع) هستى. و سرانجام به كوچه اى مى رسى. گويا درِ خانه اى گشوده است. مادر پيرى به نام طَوْعه در آستانه درِ خانه اش ايستاده و منتظر آمدن پسرش است، او با خود مى گويد: "خدايا! شهر پر از آشوب و فتنه است، چرا پسرم دير كرده است؟". تشنگى بر تو غلبه كرده است. نزديك مى روى و بر آن مادر سلام مى كنى و چنين مى گويى: "مادر! من تشنه ام، مى شود برايم آب بياورى؟ اميدوارم خداوند تو را از تشنگى روز قيامت در امان دارد!". طَوْعه به داخل خانه مى رود و ظرف آبى برايت مى آورد. تو ظرف آب را مى نوشى و همانجا مى ايستى. خوب مى دانم كسى كه گرفتار غربت شده است به كوچك ترين محبّت، دل مى بندد. مادر تو در مدينه چشم به راه است. تو در چهره طَوْعه، مهر مادر را مى يابى و براى همين، كنار خانه او مى ايستى. طَوْعه به تو رو مى كند و مى گويد: "پسرم! اكنون كه آب آشاميده اى به خانه ات برو! مگر نمى دانى شهر پر از آشوب است؟ خانواده ات نگران تو هستند، زودتر خود را به خانه برسان!". بى اختيار اشك بر چشمانت حلقه مى زند. به ياد همسر مهربانت مى افتى. آرى، رقيّه ـ دختر على(ع) ـ منتظر توست. دست خود را مى گشايى تا دخترت را در آغوش بگيرى. دلت براى او خيلى تنگ شده است. آيا بار ديگر آنها را خواهى ديد؟ طَوْعه سخن خويش را تكرار مى كند: ــ پسرم! زود به خانه ات برو! ــ مادر! من در اين شهر خانه اى ندارم. ــ به خانه يكى از دوستان خود برو. ــ من در اين شهر غريبم و هيچ آشنايى ندارم. ــ يعنى هيچ كس را ندارى كه به خانه اش بروى؟ ــ آيا مى شود امشب مرا در خانه خود منزل دهى تا روزى، محبّت تو را جبران كنم؟ ــ پسرم! شما...؟ ــ من مسلم، نماينده امام حسينم كه مردم اين شهر به من دروغ گفتند. <=====●●●●●=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <=====●●●●●=====>
🌿 فریب شیطان در بهار جوانی! امام خمینی رحمت الله علیه: ⭕️ گمان نکن که پس از محکم شدن ریشه گناهان انسان بتواند توبه نماید، یا آنکه بتواند به شرايط آن قیام نماید. پس بهار_توبه ایام جوانی است كه بار گناهان كمتر و كدورت قلبى و ظلمت باطنی ناقص‌تر و شرایط توبه سهل‌تر و آسان‌تر است. انسان در پیرى حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املش بیشتر است‏...🌿 📚 شرح چهل_حدیث ، صفحه 273 @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
💠حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 🔸وقتی دل مؤمنی را شاد كنید، از لطف مَلکی را خلق می‌کند که آن ملک، شما را از بلاها و تصادفات و ... حفظ ‌می‌كند. 🔸این که می‌بینید در برخی تصادفات بعضی‌ها محفوظ می‌مانند در حالی که به نفر کناری آن‌ها آسیب وارد می‌شود به سبب این است که آن شخصِ محفوظ مانده، در مسرّت اهل ایمان نقش داشته است. علما 📚برگی از دفتر آفتاب، ص ١٨۴ @delneveshte_hadis110 <====💠🔷🌷🔷💠====>
🌳 🌳 امام حسن(ع) تصميم گرفته است تا لشكرى را آماده كند و به سوى شام حركت كند . او مى خواهد تا جنگ بين او و معاويه در داخل مرزهاى شام انجام گيرد، آرى، اين در روحيه مبارزان، بسيار اثر دارد، همان طور كه حضرتعلى(ع) در جنگ با معاويه، لشكر خود را به صفين برد، (صفين در داخل كشور سوريه مى باشد) . امام حسن(ع) هم مى خواهد موضع تهاجمى خود را حفظ كند براى همين براى آماده كردن لشكر خود برنامه ريزى مى كند و مى خواهد قبل از اين كه معاويه به عراق برسد او از عراق خارج شده و خود را به شام برساند . آرى، هزاران نفر با امام حسن(ع) بيعت كرده اند و قول داده اند كه امام خود را در هر شرايطى يارى كنند . امام، تلاش مى كند تا لشكر مجهّزى را به سوى شام بفرستد، امام به حُجْر دستور مى دهد تا براى تجهيز لشكر عراق اقدام نمايد . حُجْر تلاش زيادى مى كند ; امّا مردم كوفه آمادگى لازم براى حركت به سوى شام را از خود نشان نمى دهند، آرى، آنها آن قدر معطّل مى كنند تا اين كه سرانجام معاويه لشكر خود را به سوى عراق حركت مى دهد . خبر مى رسد كه معاويه با لشكر شصت هزار نفرى از شام حركت كرده است و به سوى عراق مى آيد . امام اعلام جهاد مى كند و بيش از چهار هزار نفر از بهترين ياران آن حضرت، آمادگى خود را براى جهاد اعلام مى كنند . خواننده خوبم ! اين چهار هزار نفرى كه در اولين مرحله، اعلام آمادگى كردند گل سر سبد كوفه هستند و براى همين به سرعت نداى امام خود را اجابت مى كنند . امام اولين سپاه خود را سامان دهى مى كند و فرماندهى آن را به عهده يكى از فرماندهان به نام كِنْدى مى سپارد و از او مى خواهد كه به سوى انبار حركت كنند و مانع پيشروى معاويه در خاك عراق بشوند 💐💐💐💐💐💐 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
┄┅─✵💝✵─┅┄ آغاز سخن یاد خدا باید کرد خود را به امید او رها باید کرد ای با تو شروع کارها زیباتر آغاز سخن تو را صدا باید کرد الهی به امید تو💚 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @delneveshte_hadis110