#درقصرتنهائی🌳
#برگدهم🌳
﷽
عثمان هم كه به مروان اطمينان داشت و خيال مى كرد خطر برطرف شده است از همه آنهايى كه براى دفاع از او آمده بودند در خواست كرد تا به خانه هاى خود بروند .
او رو به همه كرد و چنين گفت : "من شما را قسم مى دهم تا خانه مرا ترك كنيد و به خانه هاى خود برويد".
امام حسن(ع) رو به عثمان كرد و فرمود : "چرا مردم را از دفاع كردن از خود منع مى كنى ؟" .
عثمان در جواب او گفت : "تو را قسم مى دهم كه به خانه خود بروى، كه من نمى خواهم در خانه ام خونريزى شود".
آرى، آخرين فردى كه خانه عثمان را ترك كرد امام حسن(ع) بود .
حضرتعلى(ع) چون متوجّه بازگشت امام حسن(ع) شد به او دستور داد تا به خانه عثمان باز گردد .
امام حسن(ع) به خانه عثمان بازگشت ; امّا بار ديگر عثمان او را قسم داد كه خانه او را ترك كند .
شب هنگام، نيروهايى كه از مصر آمده بودند از فرصت استفاده كردند و حلقه محاصره را تنگ تر كردند .
محاصره آن قدر طول كشيد كه ديگر آبى در خانه عثمان پيدا نمى شد، عثمان و خانواده او در تشنگى بودند .
امّا شورشى ها، اجازه نمى دادند كسى براى عثمان آب ببرد، آنها مى خواستند عثمان و خانواده اش از تشنگى بميرند .
هيچ كس جرأت نداشت به خانه عثمان نزديك شود، شورشيان با شمشيرهاى برهنه خانه را در محاصره خود داشتند .
اينجا بود كه حضرتعلى(ع) به بنى هاشم دستور داد تا سه مشك آب بردارند و به سوى خانه عثمان حركت كنند، آنها هر طور بود آب را به خانه عثمان رساندند.
امام حسن(ع) همراه با قنبر هنوز بر در خانه عثمان ايستاده بود كه تيراندازى شروع شد و در اين هنگام امام حسن(ع) نيز مجروح شد .
سرانجام شورشيان به خانه عثمان حمله كردند و او را به قتل رساندند .
امّا همسفر من مى بينى كه امروز معاويه با تبليغات كارى كرده است كه مردم باور كرده اند امام حسن(ع) قاتل عثمان است .
آرى ، تبليغات مى تواند كارى كند كه مردم، شب را روز ببينند و همين طور روز را شب!
ما بايد هميشه هوشيار باشيم تا فريب تبليغات شوم دشمنان اسلام را نخوريم.
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
#درقصرتنهائی🌳
#برگیازدهم🌳
﷽
نگاه كن ! اكنون، معاويه مشاوران خود را جمع كرده و از آنها مى خواهد كه به طرح نقشه اى براى مقابله با امام حسن(ع) بپردازند .
آنها به اين نتيجه مى رسند كه بايد كارى كنند تا مردم كوفه از يارى كردن امام حسن(ع)، منصرف شوند .
آرى، اگر امام حسن(ع) اكنون معاويه را تهديد به مرگ كرده است به خاطر اين است كه مردم را يار و ياور خود ديده است .
آنها بايد بين امام حسن(ع) و مردم فاصله، ايجاد كنند .
اما چگونه ؟
يكى از مشاوران مى گويد : "اى معاويه ! سربازان سرخ خود را به كوفه بفرست، آنها مى توانند تو را نجات بدهند" .
به راستى سربازان سرخ چه كسانى هستند ؟
سكّه هاى طلا !
آنها مى خواهند سكّه هاى طلا را به سوى كوفه بفرستند و در ميان بزرگان مردم كوفه پخش كنند .
مگر نمى دانى كه مردم در هر جاى اين دنيا باشند پول را دوست دارند، هر كس پول خرج كند و جيب آنها را پر كند طرفدار او مى شوند.
همسفر خوبم !
آيا مردمى كه با امام حسن(ع) بيعت كرده اند به خاطر پول، دست از يارى او بر خواهند داشت ؟
معاويه مى داند كه لشكر او توان نخواهد داشت با لشكر امام حسن(ع)مقابله كند .
درست است كه معاويه در جنگ صفين توانست گروهى خشك مقدّس (خوارج) را فريب بدهد و قرآن بر سر نيزه ها كند و از اين راه مانع شكست خود شود ; امّا امروز ديگر خوارج، تار و مار شده اند و در جنگ نهروان، تعداد زيادى از آنها نابود شده اند .
از طرف ديگر، خوارج بعد از قتل و كشتارى كه در ميان مردم عراق، راه انداختند ديگر جايگاه مردمى خوبى ندارند و از طريق آنها ديگر نمى تواند حكومتش را حفظ كند .
بنابراين معاويه به فكر اين است كه از راه پول، مردم عراق را از امام حسن(ع) جدا نمايد .
سكّه هاى طلا به سوى كوفه فرستاده مى شوند، تماس هاى زيرزمينى و مخفيانه با بزرگان كوفه برقرار مى شود و نامه ها ردّ و بدل مى شود .
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#ربیع_الاول
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🔷🌷🔷====>
﷽
#درقصرتنهائی🌳
#برگدوازدهم🌳
معاويه نامه هايى را به صورت مخفيانه براى بزرگان كوفه مى فرستد و از آنها مى خواهد تا با او بيعت كنند .
آيا مى خواهى يكى از اين نامه ها را برايت بخوانم ؟
اى اَشْعَث ! اگر حسن را به قتل برسانى دويست هزار درهم به تو مى دهم و تو را فرمانده سپاه شام مى كنم و دخترم را به عقد تو در مى آورم.
آرى، معاويه برنامه ترور امام حسن(ع) را در دستور كار خود قرار داده است .
البتّه جا دارد كه از من بپرسى اَشْعَث كيست ؟
او يكى از بزرگان طايفه ربيعه است، او در ميان قبيله خود نفوذ زيادى دارد .
معاويه مى داند كه او عاشق رياست و پول است، به راستى كه داماد معاويه شدن براى او بسيار مهم و جذاب است .
فكر نكن كه معاويه فقط به اَشْعَث اين قول را داده است، او به بسيارى از بزرگان كوفه چنين نامه اى فرستاده است .
اكنون عدّه زيادى به دنبال فرصت هستند تا امام حسن(ع) را ترور كنند .
راستش را بخواهى من خيلى نگران هستم، آيا كسى هست كه به امام حسن(ع) خبر بدهد كه جان او در خطر است ؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
﷽
#درقصرتنهائی🌳
#برگسیزدهم🌳
امام حسن(ع) تصميم گرفته است تا لشكرى را آماده كند و به سوى شام حركت كند .
او مى خواهد تا جنگ بين او و معاويه در داخل مرزهاى شام انجام گيرد، آرى، اين در روحيه مبارزان، بسيار اثر دارد، همان طور كه حضرتعلى(ع) در جنگ با معاويه، لشكر خود را به صفين برد، (صفين در داخل كشور سوريه مى باشد) .
امام حسن(ع) هم مى خواهد موضع تهاجمى خود را حفظ كند براى همين براى آماده كردن لشكر خود برنامه ريزى مى كند و مى خواهد قبل از اين كه معاويه به عراق برسد او از عراق خارج شده و خود را به شام برساند .
آرى، هزاران نفر با امام حسن(ع) بيعت كرده اند و قول داده اند كه امام خود را در هر شرايطى يارى كنند .
امام، تلاش مى كند تا لشكر مجهّزى را به سوى شام بفرستد، امام به حُجْر دستور مى دهد تا براى تجهيز لشكر عراق اقدام نمايد .
حُجْر تلاش زيادى مى كند ; امّا مردم كوفه آمادگى لازم براى حركت به سوى شام را از خود نشان نمى دهند، آرى، آنها آن قدر معطّل مى كنند تا اين كه سرانجام معاويه لشكر خود را به سوى عراق حركت مى دهد .
خبر مى رسد كه معاويه با لشكر شصت هزار نفرى از شام حركت كرده است و به سوى عراق مى آيد .
امام اعلام جهاد مى كند و بيش از چهار هزار نفر از بهترين ياران آن حضرت، آمادگى خود را براى جهاد اعلام مى كنند .
خواننده خوبم !
اين چهار هزار نفرى كه در اولين مرحله، اعلام آمادگى كردند گل سر سبد كوفه هستند و براى همين به سرعت نداى امام خود را اجابت مى كنند .
امام اولين سپاه خود را سامان دهى مى كند و فرماندهى آن را به عهده يكى از فرماندهان به نام كِنْدى مى سپارد و از او مى خواهد كه به سوى انبار حركت كنند و مانع پيشروى معاويه در خاك عراق بشوند
💐💐💐💐💐💐
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
﷽
#درقصرتنهائی🌳
#برگچهاردهم🌳
چهار هزار رزمنده به سوى مرزهاى شام حركت مى كنند .
من خيلى خوشحال هستم كه سرانجام مردم كوفه سر عقل آمدند و به يارى امام خويش شتافتند .
همسفر خوبم ! آيا موافقى ما نيز همراه اين لشكر به سوى مرزهاى شام حركت كنيم ؟
راه زيادى در پيش رو داريم پس بايد عجله كنيم و هر چه سريع تر خود را به منطقه انبار برسانيم و مانع ورود سپاه شام به عراق بشويم .
روزها مى گذرد و ما به پيش مى رويم، خدا را شكر كه ما به موقع به منطقه انبار رسيديم، هنوز دشمن به اينجا نرسيده است .
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگسیسوم🌴
مسلم تك و تنها به جنگ با يك سپاه آمده است و آن چنان شجاعتى از خود نشان مى دهد كه همه آنها از ترس فرار مى كنند.
ابن اَشْعث، پيكى براى ابن زياد مى فرستد كه نيروى كمكى برايم بفرست من نمى توانم در مقابل مسلم مقاومت كنم.
ابن زياد نيروى كمكى مى فرستد و براى او اين چنين پيغام مى دهد: "مادرت به عزايت بنشيند! چگونه است كه يك سپاه نمى تواند يك نفر را دستگير كند؟".
ابن اشعث چون اين سخن ابن زياد را مى شنود مى گويد: "مثل اين كه ابن زياد نمى داند مرا به جنگ كسى فرستاده است كه شجاعت را از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به ارث برده است".
مسلم با شجاعتى تمام به دفاع ادامه مى دهد و هيچ كس را توان مقابله با او نيست.
كار به جايى مى رسد كه ديگر هيچ كس جرأت نمى كند به مسلم نزديك شود.
فرمانده نيروهاى ابن زياد درمانده مى شود.
در اين هنگام فكرى به ذهن او مى رسد، او فرياد مى زند:
اى مردم! اگر سكّه طلا مى خواهيد، روى بام خانه خود برويد و مسلم را سنگ باران كنيد، نخل هاى خرما را آتش بزنيد و بر سر و صورت مسلم پرتاب كنيد.
صحنه غريبى است! پذيرايى از مهمان با سنگ و آتش!
همان كسانى كه تا ديروز براى بوسيدن دست مسلم با هم دعوا مى كردند، اكنون سنگ به دست گرفته و به مسلم سنگ مى زنند!
اين كارِ كوفيان، دل مسلم را به درد مى آورد، زيرا فقط كافران به اين صورت سنگ باران مى شوند.
اگر كسى مسلم را نمى شناخت، خيال مى كرد كه اهل كوفه دارند كافرى را سنگ باران مى كنند.
اينجاست كه مسلم فرياد مى زند: "اى مردم كوفه! براى چه سنگ بارانم مى كنيد؟ نكند خيال مى كنيد من كافر شده ام؟! بدانيد من مسلمانم و از اهل بيت پيامبر شما هستم، آيا اين گونه حقِّ پيامبر خود را ادا مى كنيد؟".
امّا قلب اين مردم سياه شده است و اين سخنان در دل آنها اثر نمى كند.
سنگى مى آيد و به پيشانى مسلم اصابت مى كند و صورت مسلم با خون پيشانى اش رنگين مى شود.
مسلم خون پيشانى خود را پاك مى كند.
نمى دانم، آيا او مى داند، همين كوفيان سنگ به پيشانى امام حسين(ع)خواهند زد؟!
سنگ ديگرى به لب و دندان او اصابت مى كند و دندان هاى او را مى شكند.
تشنگى بر او غلبه كرده است، چند ساعت است كه با اين نامردها مى جنگد، خون زيادى از بدنش رفته است، آفتاب گرم كوفه بر بدنش مى تابد.
امّا دريغ از يك قطره آب!
مسلم به آنان مى گويد: "اى مردم كوفه، من مهمان شمايم، آيا مهمان خود را تشنه مى گذاريد؟".
جانم فداى لب هاى تشنه ات، اى مسلم!
كسى جواب تو را نمى دهد، خسته اى; امّا هنوز محكم قدم بر مى دارى.
دشمنان به تو دشنام مى دهند; امّا از نگاه تو مى هراسند.
سنگ به تو پرتاب مى كنند; امّا از صداى تو بر خود مى لرزند...
لشكر كوفه از دستگيرى مسلم نا اميد شده اند.
در اين ميان فرمانده لشكر رو به مسلم مى كند و مى گويد:
ــ اى مسلم! اگر دست از جنگ بردارى، در امان من هستى.
ــ آيا من در امان خواهم بود؟
ــ آرى، من از طرف امير كوفه به تو امان مى دهم.
اينجاست كه مسلم به فكر فرو مى رود و با خود مى گويد: درست است كه اين مردم بى دين هستند; امّا عرب كه هستند و در ميان عرب رسم بر آن است كه چون به شخصى امان مى دهند تا پاى جان بر سر حرف خود مى ايستند.
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
#درقصرتنهائی🌳
#برگپانزدهم🌳
﷽
لشكر معاويه در نزديكى هاى شهر حلب اردو زده اند، معاويه منتظر است تا ديگر نيروهاى كمكى از شهرهاى مختلف شام به او ملحق بشوند .
او مى خواهد با لشكر شصت هزار نفرى به عراق حمله كند .
خبر به معاويه مى رسد كه كِنْدى، فرمانده امام حسن(ع) در انبار سنگر گرفته است .
معاويه از زيركى امام حسن(ع) ناراحت مى شود، آرى ديگر عبور از انبار كار بسيار سختى مى باشد .
معاويه به فكر فرو رفته است، ناگهان فكرى به ذهن او مى رسد .
آيا مى دانى او چه تصميمى گرفته است ؟
او مى خواهد فرمانده امام حسن(ع) را با پول و مقام خريدارى كند .
معاويه دستور مى دهد تا اين نامه براى كِنْدى نوشته شود :
من تو را دعوت مى كنم تا به من ملحق شوى كه در اين صورت تو را امير شهرى از شهرهاى شام مى كنم .
معاويه نامه رسان خود را صدا مى زند تا اين نامه را همراه با كيسه هاى سكّه براى كِنْدى ببرد .
خواننده عزيزم !
آيا مى خواهى بدانى معاويه چقدر پول براى كِنْدى مى فرستد ؟
پانصد هزار درهم !
آرى، اين پول كمى نيست، واقعاً ايمان مى خواهد كه بتواند از اين همه پول بگذرد و وسوسه نشود .
نامه رسان معاويه، خود را به انبار مى رساند و سراغ خيمه فرماندهى را مى گيرد .
نيروها او را به خيمه كِنْدى راهنمايى مى كنند، او وارد خيمه مى شود .
نامه را همراه با سكّه ها تحويل كِنْدى مى دهد .
كِنْدى، فرمانده سپاه امام حسن(ع)، نامه را مى خواند، نگاهى به سكّه ها مى كند، برق سكّه ها چشم او را مى گيرد .
پانصد هزار درهم و حكومت بر شهرى از شهرهاى شام !
او سر خود را پايين مى اندازد و به فكر فرو مى رود .
آخر من با امام حسن(ع) بيعت كرده ام، او به من اعتماد كرده است و چهار هزار نيرو در اختيار من قرار داده است تا از مرز كشور دفاع كنم .
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
#درقصرتنهائی🌳
#برگشانزدهم🌳
﷽
شيطان در وجود او رخنه مى كند و به او مى گويد : پانصد هزار درهم، پول كمى نيست ! با اين پول مى توانى تا آخر عمر راحت زندگى كنى، خانه زيبا براى خود بخرى و خوش بگذرانى . اى كِنْدى ! شانس به در خانه ات آمده است، بيا و از آن استفاده كن، تو ديگر خواب چنين پولى را هم نخواهى ديد .
سرانجام، شيطان پيروز مى شود و كِنْدى تصميم مى گيرد كه به معاويه ملحق شود .
در چادر فرماندهى، جلسه محرمانه اى برگزار مى شود، هيچ كس از موضوع اين جلسه خبر ندارد .
كِنْدى، دويست نفر از نيروهاى خود را جمع مى كند و از آنها مى خواهد تا همراه او به معاويه ملحق شوند .
نيمه شب است و همه نيروها در خواب هستند، كِنْدى همراه با دويست نفر از بزرگان لشكر كوفه به سوى حلب، محل استقرار معاويه حركت مى كنند .
صبح كه مى شود سپاه كوفه متوجّه مى شوند كه دويست تن از فرماندهان سپاه و كندى به معاويه ملحق شده اند .
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
#درقصرتنهائی🌳
#برگهفدهم🌳
﷽
بى وفايى فرمانده سپاه، دل مرا به درد آورده است، من تصميم گرفته ام تا هر چه سريع تر به كوفه برگردم و امام حسن(ع) را در جريان بىوفايى فرمانده سپاه قرار بدهم .
آرى، معاويه اين بار با سكّه هاى سرخ به ميدان آمده است .
امام حسن(ع) با شنيدن اين خبر بسيار ناراحت مى شود و رو به ياران خود مى كند و آنان را از عشق به دنيا بر حذر مى دارد .
لشكر معاويه در نزديكى هاى مرز عراق اردو زده است و هر لحظه ممكن است كه به سوى عراق حمله كند ; امام شخص ديگرى به نام مُرادى را به عنوان فرمانده به سوى انبار مى فرستد تا بار ديگر سپاه را سامان دهى كند .
امام به او توصيه مى كند كه او ديگر فريب معاويه را نخورد و او قول مى دهد كه به امام و هدف او وفادار بماند .
#ایران_قوی🇮🇷
#ایران_تسلیت
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔷🌷🔷💠====>
#درقصرتنهائی🌳
#برگهجدهم🌳
﷽
حتماً مى گويى كه نُخَيله كجاست ؟
اردوگاه بزرگى در خارج از شهر كوفه كه در همه جنگ ها، سپاه كوفه در آنجا مستقر مى شد و بعد از سامان دهى از آنجا به سوى دشمن حركت مى كرد .
سكوت بر فضاى مسجد حكم فرما شده است، همه مردم منتظر هستند تا بزرگان و ريش سفيدان، آمادگى خود را براى همراهى امام اعلام كنند .
نمى دانم اين صحنه را چگونه برايت روايت كنم، فضاى مسجد كوفه پر از جمعيتى است كه سرهايشان را پايين انداخته اند و هيچ نمى گويند .
چند ماه قبل، روز بيست و يكم ماه رمضان، همين ها با امام حسن(ع)بيعت كردند، آيا يادت هست كه چگونه فرياد مى زدند كه ما همه، سرباز تو هستيم ؟ امّا چه شده است امروز كه روز عمل است و بايد شمشير به دست گرفت و به جنگ معاويه رفت، همه سكوت كرده اند .
آرى، سكّه هاى طلاى معاويه در جيب هاى اين مردم سنگينى مى كند، ديگر چگونه به جنگ كسى بروند كه وام دار او هستند .
امام حسن(ع) بالاى منبر نشسته است و هيچ كس جواب او را نمى دهد .
خدايا ! اين چه مظلوميّتى است كه من با چشم خود مى بينم .
چرا هيچ كس، جواب امام حسن(ع) را نمى دهد ؟
همه منتظر هستند تا بزرگان شهر سخن بگويند ; امّا آنها سكوت اختيار كرده اند .
همه مردم، به يكديگر نگاه مى كنند، به راستى چه شده است ؟ چرا مسجد اين طور بوى غريبى گرفته است ؟
صدايى، ناگهان سكوت را مى شكند : "اى مردم، خجالت نمى كشيد ؟ فرزند پيامبرتان شما را به يارى فرا مى خواند و شما اين گونه سكوت مى كنيد ؟ مگر شما با او بيعت نكرده ايد ؟" .
آيا تو اين جوانمرد را مى شناسى ؟
او عَدى بن حاتم است .
او جمعيّت را مى شكافد و نزديك امام حسن(ع) مى آيد و مى گويد : "من سخن تو را شنيدم و به سوى نُخَيله ] اردوگاه نظامى كوفه [ حركت مى كنم تا جان خويش را فداى تو كنم" .
نگاه كن، او به سوى درِ مسجد مى رود و سوار بر اسب خود مى شود و به سوى نُخَيله مى رود .
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
#درقصرتنهائی🌳
#برگبیستم🌳
﷽
يك نفر از جاى خود بلند مى شود و با صداى بلند با مردم كوفه اين چنين سخن مى گويد : "اى مردم كوفه، واى بر شما، آيا اين گونه امام خود را يارى مى كنيد ؟ آيا از خدا نمى ترسيد ؟" .
امام به سوى نُخَيله ] اردوگاه كوفه [ حركت مى كند، و مغيره بن نوفل را به عنوان جانشين خود در شهر قرار مى دهد و از او مى خواهد تا مردم را به جهاد تشويق كند .
امام ده روز در نُخَيْله مى ماند ; امّا جمعيّت زيادى به اردوگاه نمى آيند .
معاويه با لشكر شصت هزار نفرى به سوى كوفه مى آيد، براى مقابله با لشكر معاويه، نياز به نيروهاى زيادى است.
امام بار ديگر به شهر كوفه باز مى گردد و در مسجد به منبر مى رود و اين چنين مى گويد :
اى مردم ، من مى توانم به خلوت تنهايى پناه ببرم و خدا را عبادت كنم ولى بدانيد اگر من حكومت را به معاويه واگذار كنم شما در حكومت او هرگز روز خوش نخواهيد ديد .
من مى بينم روزى را كه فرزندان شما در آستانه خانه هاى فرزندان معاويه ايستاده باشند و از آنها آب و غذا بخواهند ولى كسى به آنها چيزى ندهد.
آرى، مردم كوفه خيال مى كنند كه اين پول هاى معاويه ادامه پيدا خواهد كرد، آنها نمى دانند كه اين پول هايى كه معاويه براى آنها مى فرستد براى اين است كه اكنون حكومت خود را در خطر مى بيند ; امّا وقتى كه خطر برطرف بشود ظلم و ستم هاى او هم شروع خواهد شد .
به هر حال، تعدادى از مردم به سوى نُخَيْله ] اردوگاه نظامى كوفه [حركت مى كنند و امام لشكر خود را سامان دهى مى كند و به سوى معاويه به راه مى افتد .
امام در مسير راه به ساباط (نزديك شهر مدائن) مى رسد و دستور مى دهد تا لشكر اردو بزنند.
امام مى خواهد چند روزى اينجا بماند تا نيروهاى كمكى از شهرهاى ديگر عراق به او ملحق شوند.
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
#درقصرتنهائی🌳
#برگبیستیکم🌳
﷽
اكنون امام تصميم مى گيرد تا قسمتى از نيروهاى خود را زودتر به سوى معاويه اعزام كند تا از پيشروى بيشتر سپاه معاويه در داخل خاك عراق جلوگيرى كند .
همسفر خوبم !
به خاطر دارى كه دو فرمانده قبلى، بىوفايى نمودند و به سوى معاويه رفتند .
امروز امام حسن(ع) مى خواهد پسر عموى خود را فرمانده سپاه عراق نمايد .
آرى، چه كسى بهتر از عُبيد الله بن عبّاس!
حتماً او را مى شناسى .
عُبيد الله پسر عبّاس عموى پيامبر است، او همراه با برادرش عَبد الله بن عبّاس در لشكر امام حسن(ع) مى باشند .
گوش كن !
امام حسن(ع) با او سخن مى گويد :
من تو را با لشكرى دوازده هزار نفرى به سوى سپاه معاويه مى فرستم ، تو همين امروز حركت كن و هر كجا كه به لشكر معاويه رسيدى از پيشروى آنها جلوگيرى كن تا من خود را به تو برسانم.
اكنون امام قَيس بن سعد را صدا مى زند و از او مى خواهد همراه عُبيد الله بن عبّاس برود و معاونت لشكر را به عهده بگيرد .
حتماً مى خواهى اطلاعات بيشترى از قَيس بن سعد داشته باشى .
قَيس يكى از ياران شجاع لشكر كوفه مى باشد، او افتخار داشته كه ده سال خدمتگزارى پيامبر را بنمايد و در جنگ هاى مهم در ركاب او شمشير بزند.
وقتى كه همه مردم با ابوبكر (خليفه اوّل) بيعت كردند قَيس حاضر نشد با او بيعت كند .
قَيس در جنگ نهروان، فرمانده قسمتى از لشكر حضرت على(ع) بود و امروز نيز آماده است تا در ركاب امام حسن(ع) جانفشانى كند.
قَيس قامتى رشيد و اندامى قوى دارد و شجاعت او مثال زدنى است.
#درقصرتنهائی
#تنهاترینسردار
#امامحسنمجتبی
#نشرحدکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9