هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#بانوی_چشمه
#برگبیستهفتم
ــ مى خواستم مطلبى را به تو بگويم.
ــ من آماده شنيدن آن هستم.
ــ خواهر! چگونه من حرفم را بزنم؟
ــ من خواهر تو هستم، راحت باش، حرفت را بزن.
ــ من به يك نفر علاقه پيدا كرده ام.
ــ مبارك است! پس سرانجام تصميم گرفتى ازدواج كنى.
خديجه لبخندى مى زند. هاله خيلى خوشحال مى شود و مى پرسد:
ــ خوب بگو بدانم كدام مرد توانست دل تو را بربايد؟ تو به كدام خواستگارانت علاقه پيدا كرده اى؟ نكند شاه يمن را انتخاب كردى؟
ــ نه، من به كسى علاقه پيدا كرده ام كه تا به حال به خواستگارى من نيامده است!
ــ مى دانى كه ما خانواده نجيبى هستيم و هرگز اين رسم ها را نداشتيم!
خديجه سرش را پايين مى اندازد و سكوت مى كند. او نمى داند به خواهر چه جوابى بدهد. چاره اى نيست بايد واقعيّت را بگويد پس چنين مى گويد:
ــ خواهرم! آن روز عيد را به خاطر دارى كه مسافرى از شام به شهر ما آمده بود.
ــ همان مسافر كه براى ديدن زادگاه آخرين پيامبر به مكّه آمده بود؟
ــ آرى.
ــ هرگز يادم نمى رود كه او چقدر مشتاق ديدن آخرين پيامبر بود.
ــ خواهر! من فهميده ام كه آن پيامبر موعود كيست؟
ــ راست مى گويى! پس چرا به من خبر ندادى؟ پيامبر موعود كيست؟
ــ محمّد.
ــ تو از كجا اين را فهميدى؟
ــ اين مطلب را مَيسِره به من گفت. وقتى آنها به شام رفتند، يكى از علماى يهود، محمّد را مى بيند و به مَيسِره مى گويد او همان پيامبر موعود است.
هر دو خواهر سكوت مى كنند و ديگر حرفى نمى زنند. آنها فقط به هم نگاه مى كنند.
هاله نمى داند چه بگويد. راستش را بخواهى او به خواهر خود غبطه مى خورد. او باور نمى كند كه خديجه اين قدر آسمانى فكر كند.
اگر اين ازدواج صورت بگيرد نام و ياد خديجه، جاودانه خواهد شد. خديجه مى خواهد همسر پيامبر خدا بشود.
هاله راز گريه هاى شبانه خديجه را مى فهمد. آرى، چهره رنگ پريده خديجه نشانه عشق او به محمّد(ص) است.
لحظاتى مى گذرد، اكنون هاله رو به خديجه مى كند و مى گويد: خواهر! محمّد جوان بسيار خوبى است; امّا آيا مى دانى كه دستش از مال دنيا خالى است؟
خديجه چگونه جواب خواهر را بدهد؟
🔻🔻🔻🔻🦋🔻🔻🔻🔻
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه_سلامالله
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلامالله
#شهداءومهدویت
#کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشر_حداکثری
#کپی_آزاده
#چهارمینمسابقه
@shohada_vamahdawiat
@hedye110
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
﷽
#دراوجغربت🌴
#چهارمینمسابقه🌴
#برگبیستهفتم🌴
بعد از ساعتى، ابن زياد يقين پيدا مى كند كه همه، مسلم را تنها گذاشته اند.
اكنون موقع آن است كه دستور جديد ابن زياد را بشنوى:
اى مردم كوفه!
همه بايد براى خواندن نماز به مسجد كوفه بياييد.
هر كس به مسجد نيايد خونش ريخته خواهد شد.
مأموران با مشعل هاى زيادى مسجد را مانند روز، روشن مى كنند و مردم گروه گروه به مسجد مى آيند.
عجيب است! امروز صبح همين مردم، براى يارى مسلم، اين مسجد را پر نمودند و امشب براى يارى ابن زياد!
ابن زياد در حالى كه مأموران زيادى از او محافظت مى كنند، از قصر خارج مى شود و به سوى مسجد مى آيد.
نماز خفتن (نماز عشا) به امامت ابن زياد، در حالى كه مأموران زيادى پشت سر او قرار گرفته اند، بر پا مى شود.
نماز تمام مى شود و ابن زياد به منبر مى رود:
اى مردم! ديديد كه مسلم چه آشوبى در شهر شما به پا نمود و چگونه گروهى از مردم نادان را گرد خود جمع كرد! خدا را شكر كه همه آنان متفرّق شدند.
اكنون بدانيد هر كس كه مسلم در خانه او پيدا شود مرگ در انتظار او خواهد بود.
هر كس مرا از مكانى كه مسلم در آنجاست با خبر كند، من جايزه ويژه اى به او خواهم داد.
و بعد از منبر پايين مى آيد و به قصر مى رود.
مردم هم به خانه هاى خود باز مى گردند.
وقتى ابن زياد به قصر مى رسد به فرمانده نيروهاى خود مى گويد: "اگر امشب مسلم را پيدا نكنى مادرت را به عزايت مى نشانم، واى به حالت اگر مسلم از اين شهر فرار كند!".
نيروهاى ابن زياد در هر كوى و برزن در جستجوى مسلم هستند.
آيا آنها مسلم را خواهند يافت؟
ــ ما به هر كس كه از مسلم خبرى بياورد جايزه بزرگى مى دهيم. مردم! بشتابيد! جايزه، جايزه!
به راستى مسلم كجاست؟
<=====●●●●●=====>
#دراوجغربت
#یارورامامزمانباشیم
#چهاردهمینمسابقه
#نشرحداکثری
#کانال_کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
<=====●●●●●=====>