eitaa logo
یادداشت‌های یک طلبه || امیر خندان
603 دنبال‌کننده
645 عکس
90 ویدیو
27 فایل
دغدغه، عکس‌نوشت ها و سوالات ذهنی یک طلبه 🖋امیر خندان #مِن_دانشگاه_حتّی_الحوزه #مشاهدات #دستور_از_خمینی ارتباط: @admin_delneveshtetalabe @delneveshtetalabe
مشاهده در ایتا
دانلود
یکم وارد حسینیه میشوم.گرمای جلسه، شیشه عینک را پر از بخار میکند.عینک را برمیدارم و تا جای مناسبی پیدا کنم،جلو میروم.مداح گرم خوانی است.جلسه اوج گرفته. پر از جمعیت شده.نفر کناری که نمیشناسمش،سرش را روی شانه ام گذاشته و با دستش شانه ام را چسبیده و غرق روضه شده.اشک هایش روی شانه ام مینشیند... دوم از جلسه دارم برمیگردم.سوزِ سرمایِ استخوان‌سوزِ‌ رویِ‌ موتور، تا بُن دندانم نفوذ کرده.چایی خانه ای می‌بینم و جمعیتی که در حال رفت و آمد هستند... چایی ای میخورم و کمی گرم می شوم.... یاد در دلم زنده میشود سوم شب است.به رسم هر ساله هیات،بعد از جلسه با هیاتی ها دست میدهیم و‌ روبوسی و محکم کردن گره رفاقت ها و پاک کردن دل از غبار بواسطه محبت مولا امیر المومنین(علیه السلام)... البته که روز عید هم،مثل هر سال، سنت بر دیدار سادات است... چهارم اربعین است.در حرم ارباب دو عالم میخواهم زیارت نامه بخوانم.همین امروز‌صبح رسیده ایم کربلا.نشسته ام که ناگاه دردی در پایم می پیچد؛مجبور میشوم به سختی از جایم بلند شوم. فشار به حدی زیاد میشود که بی اختیار دست بر شانه زائری که کنارم نشسته میگذارم و تا چند ثانیه ای با اتکا به وی می ایستم.با چشمان خیسش نگاهی میکند و دست روی دستم میگذارد و مشغول‌ ادامه خواندن دعا... پنجم و متفاوتی پیش رو داریم.... چاره چیست!؟ باید مسائل بهداشتی را رعایت کرد تا از شر این خلاص شوییم... هر چند که دلتنگ همان جلسات سابق هستیم ، هر چند که دلتنگ اربعینی هستیم با همان جمعیت میلیونی زائر ها، دلتنگ چایی تلخِ عراقی آن هم از استکان های کمر باریکی که نفس گرم هزاران زائر را چشیده است... https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe
یکم وارد حسینیه میشوم.گرمای جلسه، شیشه عینک را پر از بخار میکند.عینک را برمیدارم و تا جای مناسبی پیدا کنم،جلو میروم.مداح گرم خوانی است.جلسه اوج گرفته. پر از جمعیت شده.نفر کناری که نمیشناسمش،سرش را روی شانه ام گذاشته و با دستش شانه ام را چسبیده و غرق روضه شده.اشک هایش روی شانه ام مینشیند... دوم از جلسه دارم برمیگردم.سوزِ سرمایِ استخوان‌سوزِ‌ رویِ‌ موتور، تا بُن دندانم نفوذ کرده.چایی خانه ای می‌بینم و جمعیتی که در حال رفت و آمد هستند... چایی ای میخورم و کمی گرم می شوم.... یاد در دلم زنده میشود سوم شب است.به رسم هر ساله هیات،بعد از جلسه با هیاتی ها دست میدهیم و‌ روبوسی و محکم کردن گره رفاقت ها و پاک کردن دل از غبار بواسطه محبت مولا امیر المومنین(علیه السلام)... البته که روز عید هم،مثل هر سال، سنت بر دیدار سادات است... چهارم اربعین است.در حرم ارباب دو عالم میخواهم زیارت نامه بخوانم.همین امروز‌صبح رسیده ایم کربلا.نشسته ام که ناگاه دردی در پایم می پیچد؛مجبور میشوم به سختی از جایم بلند شوم. فشار به حدی زیاد میشود که بی اختیار دست بر شانه زائری که کنارم نشسته میگذارم و تا چند ثانیه ای با اتکا به وی می ایستم.با چشمان خیسش نگاهی میکند و دست روی دستم میگذارد و مشغول‌ ادامه خواندن دعا... پنجم و متفاوتی پیش رو داریم.... چاره چیست!؟ باید مسائل بهداشتی را رعایت کرد تا از شر این خلاص شوییم... هر چند که دلتنگ همان جلسات سابق هستیم ، هر چند که دلتنگ اربعینی هستیم با همان جمعیت میلیونی زائر ها، دلتنگ چایی تلخِ عراقی آن هم از استکان های کمر باریکی که نفس گرم هزاران زائر را چشیده است... https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 @delneveshtetalabe