یکم
وارد حسینیه میشوم.گرمای جلسه، شیشه عینک را پر از بخار میکند.عینک را برمیدارم و تا جای مناسبی پیدا کنم،جلو میروم.مداح گرم #روضه خوانی است.جلسه اوج گرفته.#حسینیه پر از جمعیت شده.نفر کناری که نمیشناسمش،سرش را روی شانه ام گذاشته و با دستش شانه ام را چسبیده و غرق روضه شده.اشک هایش روی شانه ام مینشیند...
دوم
از جلسه دارم برمیگردم.سوزِ سرمایِ استخوانسوزِ رویِ موتور، تا بُن دندانم نفوذ کرده.چایی خانه ای میبینم و جمعیتی که در حال رفت و آمد هستند...
چایی ای میخورم و کمی گرم می شوم....
یاد #اربعین در دلم زنده میشود
سوم
شب #عید_غدیر است.به رسم هر ساله هیات،بعد از جلسه با هیاتی ها دست میدهیم و روبوسی و محکم کردن گره رفاقت ها و پاک کردن دل از غبار بواسطه محبت مولا امیر المومنین(علیه السلام)...
البته که روز عید هم،مثل هر سال، سنت بر دیدار سادات است...
چهارم
اربعین است.در حرم ارباب دو عالم میخواهم زیارت نامه بخوانم.همین امروزصبح رسیده ایم کربلا.نشسته ام که ناگاه دردی در پایم می پیچد؛مجبور میشوم به سختی از جایم بلند شوم.
فشار به حدی زیاد میشود که بی اختیار دست بر شانه زائری که کنارم نشسته میگذارم و تا چند ثانیه ای با اتکا به وی می ایستم.با چشمان خیسش نگاهی میکند و دست روی دستم میگذارد و مشغول ادامه خواندن دعا...
پنجم
#غدیر و #محرم متفاوتی پیش رو داریم....
چاره چیست!؟
باید مسائل بهداشتی را رعایت کرد تا از شر این #ویروس_منحوس خلاص شوییم...
هر چند که دلتنگ همان جلسات سابق هستیم ، هر چند که دلتنگ اربعینی هستیم با همان جمعیت میلیونی زائر ها، دلتنگ چایی تلخِ عراقی آن هم از استکان های کمر باریکی که نفس گرم هزاران زائر را چشیده است...
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
هدایت شده از یادداشتهای یک طلبه || امیر خندان
یکم
وارد حسینیه میشوم.گرمای جلسه، شیشه عینک را پر از بخار میکند.عینک را برمیدارم و تا جای مناسبی پیدا کنم،جلو میروم.مداح گرم #روضه خوانی است.جلسه اوج گرفته.#حسینیه پر از جمعیت شده.نفر کناری که نمیشناسمش،سرش را روی شانه ام گذاشته و با دستش شانه ام را چسبیده و غرق روضه شده.اشک هایش روی شانه ام مینشیند...
دوم
از جلسه دارم برمیگردم.سوزِ سرمایِ استخوانسوزِ رویِ موتور، تا بُن دندانم نفوذ کرده.چایی خانه ای میبینم و جمعیتی که در حال رفت و آمد هستند...
چایی ای میخورم و کمی گرم می شوم....
یاد #اربعین در دلم زنده میشود
سوم
شب #عید_غدیر است.به رسم هر ساله هیات،بعد از جلسه با هیاتی ها دست میدهیم و روبوسی و محکم کردن گره رفاقت ها و پاک کردن دل از غبار بواسطه محبت مولا امیر المومنین(علیه السلام)...
البته که روز عید هم،مثل هر سال، سنت بر دیدار سادات است...
چهارم
اربعین است.در حرم ارباب دو عالم میخواهم زیارت نامه بخوانم.همین امروزصبح رسیده ایم کربلا.نشسته ام که ناگاه دردی در پایم می پیچد؛مجبور میشوم به سختی از جایم بلند شوم.
فشار به حدی زیاد میشود که بی اختیار دست بر شانه زائری که کنارم نشسته میگذارم و تا چند ثانیه ای با اتکا به وی می ایستم.با چشمان خیسش نگاهی میکند و دست روی دستم میگذارد و مشغول ادامه خواندن دعا...
پنجم
#غدیر و #محرم متفاوتی پیش رو داریم....
چاره چیست!؟
باید مسائل بهداشتی را رعایت کرد تا از شر این #ویروس_منحوس خلاص شوییم...
هر چند که دلتنگ همان جلسات سابق هستیم ، هر چند که دلتنگ اربعینی هستیم با همان جمعیت میلیونی زائر ها، دلتنگ چایی تلخِ عراقی آن هم از استکان های کمر باریکی که نفس گرم هزاران زائر را چشیده است...
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe