از آن وقتی که یک روز صبح در ماه رمضان، یتیممان کردند تا همین امروز دلمان با خیلی از صبحها صاف نشده!
یک روز با دیدن عکس دستی و انگشتری بیدارشدیم، یک روز با نشستن نوای "حاج آقا هارداسان" در جانمان و امروز با داغ مهمان عزیزی...
اما ما بین همین صبحها، منتظر آن صبحی هستیم که با ندایی در کنار کعبه بیدار شویم،
و یقین داریم آن صبح نزدیک است...
@didaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیت کل ایران و کرمانشاه در حال حاضر
#آرین_سلیمی
من ساده بودم...
آن روزی که دکتری وسط بیمارستان المعمدانی، بین جناره ها تریبونی گذاشت و شروع کرد به جنگل خواندن قوانین دنیا، فکر میکردم فردایش قرار است همهی مسلمانان دنیا سطل آبی بردارند و اسرائیل را زیر آب بگیرند. منتظر بودم قیامت شود، زمین و آسمان به هم وصل شوند. راستش من فکر میکردم دیگر اوضاع از این بدتر نمیشود... اصلا مگر اوضاعی بدتر از آن هم میشد تصور کرد؟ بدتر از بمباران یک بیمارستان و کشتن آن همه پناهجو و بیمار؟ من ساده بودم...
البته آنموقع نمیدانستم انقدر سادهام... این را همین یکی دو روز پیش فهمیدم. دقیقا روزی که بین استوری های دوستانم دو کیسه پر از امیدهای اربا اربا شده از خانوادههای فلسطینی دیدم.
من روز بیمارستان المعمدانی ناخواسته سادگی کردم... اما حالا دوستدارم کاملا خودآگاه، ساده باشم. دوستدارم اینبار دنیا به کام ما ساده ها بگردد و واقعا اینجا نقطهی پایان وحشیگری های شیطان مجسّم زمان باشد....
#جنایت_مدرسه_تابعین
@didaam
هدایت شده از |بیهُنـــــر|
آن ها برمیگردند.
ما نیز هم.
توی دنیای عادی، توی شهرهای خودمان تافته ی جدا بافته ایم.
توی رنجیم تا اینکه به تو برمیگردیم.
ما از تو شروع میکنیم و به تو ختم میشویم. با تو نفس میکشیم تا توی شهر و مصائبش نفس کم نیاوریم. توی شهر باید تحمل کرد. خبر به خبر مثل تازیانه توی صورتمان بخورد. توی ازدحام تمسخرها و توی التهاب توهین ها هی جلو برویم تا فصل برگشتن به تو برسد. تا آنجا که دیگر داریم از پا می افتیم. دنیا و مافیها یکسال زنجیر شد به گردن و دست و پاهامان.
سنگ از خودمان خوردیم؛ از دیگران خوردیم؛
از خارجی ها خوردیم؛ از یهودی ها خوردیم.
خاکستر توی قلبمان هم افتاده و سوزانده. ما باید به تو برگردیم.
و مگر نه اینکه زینب به تو برگشت کاروان مصیبت دیده ات هم به تو برگشتند.
ما هم به تو برمیگردیم آقای امام حسین.
#اناالیکراجعون
#اربعین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما همیشه با شنیدن این صدا قوت قلب گرفتیم!
خداوند حافظ صاحب این صدای باصلابت و محکم باشد، انشاالله
چه امکاناتی داریم؟
چهکاری میتوانیم انجام بدیم؟
اینهمه گفتیم وای اگر رهبرم حکم جهادم دهد!
این هم حکم رهبر برای ایستادگی در کنار مظلومان با هر امکانات و وسیلهای که داریم. بسم الله!
هدایت شده از گاه گدار
🔴 از این لحظه به بعد، دیگه شهادت سید یا سلامتش مسأله اصلی ما نیست، مسأله اصلی اینه: «من چه امکاناتی دارم که بتونم برای کمک به جبهه مقاومت به میدان بیارم.»
این فرمایش رهبری یک دستور و حکم شرعیه و تکلیف همه ما رو مشخص کرده: «بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.»
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
دیدَم
چه امکاناتی داریم؟ چهکاری میتوانیم انجام بدیم؟ اینهمه گفتیم وای اگر رهبرم حکم جهادم دهد! این هم حک
بوق هم جزو امکانات حساب میشه؟ 😁
#وعده_صادق2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدایی که در هر تجمع کرمانشاهی میشنوید!😁
از پیروزی تو مسابقات فوتبال تا اغتشاشات ز ز آ، و حتی جشن بعد از موشکباران!
#بوق_بوق
#وعده_صادق2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشحال بودیم اما راستش خوشحالیمون عمیق نبود! ته ته قلبمون یه دختر 2ساله نشسته بود، گریه میکرد و بهانهی شما رو میگرفت سید!
الحمدلله که حزب الله زنده است!
#وعده_صادق2
عکس و فیلمای امشب خیلی بی کیفیت بودن... اگه شرایط عادی بود هیچوقت اینجا منتشرشون نمیکردم
اما
دوست داشتم این لحظات تو دفترچه خاطرات اینجا ثبت بشه...
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
«عکس مشکی پروفایل»
قرارمان این نبود!
بعد از شهادت سید حسن نصرالله عزیز قرار گذاشته بودیم که فقط طی پنج روزِ عزای عمومی عکس پروفایل کانال را سیاه بگذاریم.
روز پنجم که تمام شد، تازه عزاداریهای من شروع شده بود. دلم نیامد دست ببرم به عکس پروفایل. پیش خودم گفتم اگر غرفهای در دنیای واقعی داشتم هم حتما حالا حالاها بیرق سیاه را دم در ورودی نگه میداشتم. برای دخترک نق نقوی درونم شده بود دلخوشی!
هفت، هشت روز پیش بود که به خودم تلنگر زدم:«الآن یه عده فکر میکنن ادمین فراموشی گرفته که عکس پروفایلو تغییر نمیده! کوتاه بیا!». کم کم داشتم راضی میشدم که خبر یحیی و عصای سحرآمیزش رسید. بهانهبُر شده بودم! دختربچهی نق نقوی درونم آرام شده بود که کسی قرار نیست دست به دلخوشیش بزند.
امروز ظهر یکی از مخاطبها پیام داده بود که: «نمیخواین عکس پروفایل رو تغییر بدین؟»
گوش دختر نق نقوی درونم را محکم کشیدم که: «بفرما! باید حتما بهت تذکر میدادن که راضی شی عکس پروفایلو عوض کنیم؟»
شروع کردم به زیر و رو کردنِ گالری گوشی تا عکس پروفایل اصلی را پیداکنم. یکدفعه اعلان یکی از برنامههای خبری بالای گوشی ظاهر شد:«حزب الله لبنان شهادت سید هاشم صفی الدین را تایید کرد.»
چند لحظه به صفحه گوشی خیره ماندم.
صدایی از دخترک درونم نمیآمد.
وارد اکانت ادمین مبنا شدم و برای آن مخاطب نوشتم:
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر...
✍ میم حیم
#شهید_سیدهاشم_صفی_الدین
#ما_شیشه_عطریم
| @mabnaschoole |
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهل روز گذشت... اما هنوز برای ما سخت است پیشوند «شهید» را کنار اسم شما بگذاریم...
چهل روز گذشت و ما هنوز یک دل سیر برای شما گریه نکردهایم...
ما از شما یادگرفتیم که نباید بگذاریم فقدان رهبرانمان، قدمهای ما را در مسیر حق سست کند... پس ما خون، پرچم و داغ شما را حمل میکنیم تا صبح روز پیروزی،
یواش یواش
شُوی شُوی...
#سیدحسن_نصرالله
| @mabnaschoole |
دیدَم
چهل روز گذشت... اما هنوز برای ما سخت است پیشوند «شهید» را کنار اسم شما بگذاریم... چهل روز گذشت و ما
خوراک چهل روز گذشتم... صبح، ظهر، شب...