eitaa logo
دیمزن
1.6هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
296 ویدیو
13 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
چهارساعت بعد از ناهار🤪
خدا به مریم می گه ما بشنویم! دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
و اما با تفاوت زیاد، بهترین کتابی که خریدم و تو نصف روز تمومش کردم... همه باید بخونیمش، تا بدونیم اگه تک‌تکمون اینجوری نباشیم ایران نمیتونه در موازنه‌ی جدید جهانی جایگاهش رو تثبیت کنه. اگه یه مادر نگاهش اینجوری نباشه اگه یه معلم،یه پدر، یه کارگر،یه بقال،یه دکتر یا مسول یا هرکس دیگه‌ای شبیه مرد توی این کتاب فکر نکنه خودش می‌بازه... 🌱 @fatemeyesoltanii
بازخوردهای کتاب دورت بگردم رو این روزها زیاد می گیرم. ولی عموما از طرف کسانی بوده که یا با من همسفری بوده اند یا قبلا حج رفته اند. بعضی از اونایی شون رو که از طرف کسانی بوده که اولین بار با کتاب حج می روند رو اینجا هم می ذارم😊😍
کتاب دورت بگردم، سفرنامه حج خانم غفار حدادی، کتابیست که دو روزه خواندمش. وقتی کتاب را دست می گیری انگار میشوی هم کاروانی یا هم اتاقی یا نه، یک پرستو، روی شانه های نویسنده. شب ها و روزها را با او سپری می کنی؛ در تولد چهل سالگی اش تو هم مبعوث می شوی؛ اشک میریزی؛ می خندی؛ تو هم دنبال امام می گردی، نمیدانی کتاب و نامه اش را چطور به دست امام برسانی‌. سیر خطی کتاب را از روزهایی که بالای هر صفحه نوشته شده گم نمی کنی.  من طواف آخر و شعرهای اون پیرمرد را خیلی دوست داشتم. یادم است خودم هم با شعر یک پیرزن طواف می کردم: در بازار محبت با رشته کلافی غم سودای تو دارم. ابعاد کتاب خیلی خوش دست است؛ میتوانی با یک دست بگیری و با دست دیگر غذا را هم بزنی. کتاب را که ورق میزنی جدا شدن فصل ها را متوجه نمی شوی و باید روی عنوان های بالای صفحات زوج نگاه بیاندازی. آخر بعضی فصل ها با عبارت ر.ک.عنوان ختم می شود که باید خودت حدس بزنی یعنی رجوع کن به عنوان یا از نویسنده معنایش را بپرسی. یادم نیست آجیل شهادت را بالاخره در منا خوردند یا نه. دوست داشتم بیشتر در فکر نویسنده بروم مثلا وقتی طواف امام صادق(ع) را انجام میداد، من که به اندازه یک دور طواف هم از امام صادق چیزی نمیدانم چه برسد به هفت دور، یا صحبت هایی که آن هم کاروانی اش با هاجر و اسماعیل می کرد. در مورد طرح  مودت هم بیشتر دوست داشتم بهش پرداخته میشد و همینطور بعد از حج. دلم میخواست از اسرار حج هم لابلای خط های کتاب بیشتر ببینم. من مقدمه کتاب را که نوشته بود "مگر حج برای پیرزن پیرمردها نبود؟مگر فلان و مگر میسان..." خیلی دوست داشتم؛ همان صفحه بود که قلابم کرد تا آخر بخوانمش. ممنون از نویسنده که انقدر زیبا سفرش را به اشتراک گذاشت. به امید دنیایی مشاع با امامی حاضر. راستی من تا به حال از زاویه دید نویسنده به سال های حجی که امام ظهور کرده باشد نگاه نکرده بودم؛اینکه چندین سال بخواهم در نوبت باشم؛ شاید هم اصلا نوبتی در کار نباشد و زمین آنقدررفراخ شود که همه متقاضیان جا شوند مثل اربعین و زمین کربلا.
با صورتی خیس و چشمانی ورقلمبیده. واشکهایی که تمامی ندارد. دارم مینویسم کتاب دورت بگردم را انلاین خریدم و دیروز طهر رسید و تا صبح بیدار ماندم و خوندم و گریه گردم و زار زدم. و انگار با نوشته هایت همه مناسک را تجربه کردم و حج رفتم و حاجی شدم ... این یک ماه این چندمین کتاب حجی بود ک خواندم. و هر بار ذوب شدم اما. دیشب. با دورت بگردم. دورش گشتم و انگار خودم انجا بودم 😭😭😭😭😭😭😭 م و محرم سدمو طواف کردمو مسعی رفتم و عرفه و منا بودم .... چقدر عرفه دلچسب بود ....😭😭😭😭 سال بعد نوبت فیش من هست ولی خدا میداند. که چقدر بیتابم و میترسم. که اجل مهلت ندهد .... چقدر خوشحالم و شاکرم. بابت شوری که. دردل ما انداختی برای رفتن. ... من همان روزها که شما مکه بودید پیگیر خرید فیش شدم میخاستیم یخچالمان را ارتقا بدیم. ولی گفت اقا من یخچال نمیخام کمکم کن فیش بخرم و همان شد .... داشتم با خانمی برای خرید پای معامله ی محضر میرفتم که. تماس گرفتند. خانم ساداتی فیش با تاریخ زودتر را ۵۰ تومن ارزانتر میفروشد و بیا به این ادرس.... رفتم و خدارو هزابار شکر انجام شد
توی مدرسه‌ی پاییزه بودیم یا سوگواره‌ی ده که حرف سفرنامه‌ات شد و خود وجود عزیز حج و چقدر قلبم داشت آن وسط مثل مرغ پرکنده بال بال می‌زد برایش. گفتمت از تمام خواستن حج، الان سوره‌ی عزیز «نباء» را دارم و اصرار به خواندنش‌ را. شرایطش را؟هزینه‌اش را؟ همراهی بقیه را؟«هیچکدام» را برای همین وقت‌ها گذاشته‌اند دیگر! تازه خودم هم که مثل همان صندلی حامله‌ای بودم که برایت گزینش کردم تا به میز ناهارخوری اضافه کنم و البته همچنان هستم.😁(جزء همان بهانه‌های ناکافی!😉) « دورت بگردم» را باز کرده‌ام تا بخوانم دوره‌گردی‌ات را. به صفحه‌ی ۸ که میرسم، بین خانه‌ی شما و خانه‌ی خودمان و خانه‌ی خدا یک پل رنگین‌کمانی دلبر کم ‌کم رنگ می‌گیرد و من دیگر نمی‌توانم هیچ کاری نکنم. قصه دارد خانه‌ی ما هم. می‌روم و می‌گردم(یادت باشد تو دوره‌گرده‌ام کرده‌ای) و دو تا سجاده با طرح بقیع برای خودم و همسرجان سفارش می‌دهم و دلم گرم می‌شود به همین کودکانه‌های خواستنی که دارد از روحم سرریز می‌کند. دیوانگی، قشنگ‌ترین مرض مسری این مسیر است... ممنون که بلند عطسه کردی و جلوی عطسه‌هایت را با ماسک نگرفتی!🥹 اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من
وقتی همه ساکنان زمین و آسمان می گویند برمی گردیم! تو می گویی نه! برگشتی در کار نیست. یعنی فقط تو می فهمی؟ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
امروز نمایشگاه کتابم ان شالله. یکی برای این برنامه که روایت خوانی دارم.
یکی هم رونمایی این کتابه با حضور دختر شهید طهرانی مقدم ساعت ۱۷:۳۰ غرفه انتشارات راه یار _ راهروی ۲۱
قرار نیست رنگ پیروزی را ببینند. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا امام رضا جان ما خوشحال باشیم می یایم در خونه ت ناراحت باشیم می یایم در خونه ت نگران باشیم می یایم در خونه ت مریض داشته باشیم می یایم در خونه ت.... حالا خیلی مستاصلیم... خادم شما و خادم مردم تنها کشور شیعه به نظر کریمانه شما احتیاج داره... و ما هم محتاجیم.... ای پادشاه ایران... آقای مستاصلان و ناامیدان.... الغوث! دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
تو در جنگل‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟ صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟ می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام. به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده. به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد. به جهنم که روستای کیغول یه درمانگاه ندارد و همین ماه پیش یک زن جوان، قبل از اینکه به زایشگاه شهرستان برسد، بچه‌اش سقط شد. اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید! عدل رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟ انصافت را شکر. می‌گویند آن‌جا باران گرفته. زیر باران دعا مستجاب است. دعا کن برای خودت دعا کن برای ما؛ پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟ همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟ دعا کن سید! شب عید است... + نمی‌دونم نویسنده متن کیه اما 😭😭 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
سید ابراهیم عزیز امروز تازه متوجه شدیم چقدر برایمان مهمی در این ابهام و بی‌خبری حواسمان جمع شد که بودنت را چقدر نیاز داریم لحظات، ما را با خودش به اعماق خودمان می‌کشاند و به یاد می‌آوریم که تو چقدر شب و روز نداشتی برای ما و اما الان تمام آرزویمان این است که خبر سلامتیت را بشنویم همه خواسته‌امان این است که تو فقط باشی عزیز دل مردم ایران @sokhanesadid
متن زیر را دوستم نوشته: بسم الله الرحمن الرحیم همه فکرم پیش علی بود پسرم پیش نوبت های انتي بیوتیک و حساسیت ندادنش بعد جراحی همه فکرم پیش دمای بدن و زخم های ملتهب بود که تلویزیون زیرنویس کرد توی آسمان گم شده ای به روی خودم نیاوردم گفتم : مگه کشکه‌بابا الان تکذیب میکنن! رفتم دارو هایش را آوردم دستم روی لپ علی بود برای پاک کردن اشک‌هایش ولی توی دل خودم کم کم داشتند رخت میشستند. ربطش دادم به نگرانی ام بابت حساسیت جراحی علی و داروهایش ولی فایده نکرد چشم تند تند میدوید روی زیرنویس تکراری شبکه خبر نشستم به بالا پایین کردن کانالهای خبری به خودم که آمدم دیدم دارم شلخته صلوات و ام یجیب و استغاثه را درهم میکنم! علی ساکت یک گوشه نشسته است و من نمی‌دانم چرا توی صورتش دارم تورا میبینم وقتی محکم گفتی نمی‌گذاریم بچه های کوچک به جز رنج بیماری رنج نبودن دارو را هم تحمل کنند و چند ماه بعد ، پس از این همه سال واقعا یک نفس راحت سهم خانواده های بچه های خاص شد ، نفس راحت وجود داروهایی که خیلی وقت بود نبود! سید ابراهیم ببین ، لطفا شما مثل سردار یکهو جای خالی ات را نکوب توی سر ما هنوز خیلی ها منتظر نفس راحت اند... دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
⭕ *حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی امشب در دیدار جمعی از خانواده‌های سپاهیان پاسدار که به مناسبت شب میلاد امام رضا(ع) برگزار شد، با ابراز تاثر از حادثه نگران کننده عصر امروز برای رئیس جمهور محترم و همراهان ایشان گفتند: امیدواریم خداوند متعال رئیس جمهور محترم و مغتنم و همراهان ایشان را به آغوش ملت برگرداند. همه برای سلامت این جمع خدمت‌گزار دعا کنند. ملت ایران نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمی‌آید.* * [@𝘼𝙁𝘼_𝙉𝙀𝙒𝙎](https://ble.ir/afa_news) *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نشسته‌ام رو به روی ال‌سی دی کوچک هتل. یک چشمم به شبکه خبر است، یک چشمم به صفحه گوشی. کانال های خبری دارد منفجر می‌شود. هیچ چیز باورم نمی‌شود. انگار سیستم ادراک ذهنی‌ام کاملا مختل شده. اشک تا پشت پلکم می‌آید و نمی‌چکد‌. مانتوی کرم و صورتی‌ام که برای شب عید می‌خواستم بپوشم روی صندلی معطل مانده‌. گل های آبرنگی روسری‌ام پژمرده. و دستم نمی‌رود گره روسری را سفت کنم. قرار بود شب عید توی حرم امام رضا جشن بگیریم و دو سه نفری آجیل پخش کنیم بین بچه ها. حالا اما بی‌حال و حوصله جلوی تلویزیون وا رفته‌ام. هیچ چیز توی مغزم جفت هم نمی‌نشیند‌. اینکه چرا وسط این مه و هوای گرفته بالگرد باید اجازه پرواز داشته باشد. اینکه چرا فقط بالگرد حامل رئیس‌جمهور باید فرود سخت داشته باشد؟ اینکه چرا هرکس که دوستش دارم و دارد برای این نظام مایه می‌گذارد یکی یکی از دست می‌روند. از دست می‌روند؟ نه اینبار دلم نمی‌خواهد این دو کلمه پشت هم قرار بگیرند. من خودم، مادرم، برادرم، دوستانم، شهر و کشورم از غم از دست دادن پریم. نمی‌خواهم اینبار این دو کلمه پشت هم بیایند. دلم می‌خواهد مثل این فیلم های هالیوودی، بالگرد جوری زمین خورده باشد که همه سرنشینان با زخمی جزئی و مختصر از آن پیاده شوند، بروند یک گوشه زیر سرپناهی توی غاری، منتظر کمک باشند. دلم نمی‌خواهد سید را زخمی و مجروح زیر باد و باران و مه تصور کنم. دلم نمی‌خواهد خبر‌های توطئه و ترور درست باشد. قلبم دارد می‌ترکد وقتی چهره آقا را توی تلویزیون می‌بینم که مقتدر و مهربان ملتش را دلداری می‌دهد. نمی‌خواهم تصور کنم یک‌بار دیگر با اشک و آه تکرار کند "اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا". کاش امشب خادم علی‌بن موسی الرضا مدد از خود آقا بگیرد و برگردد. مثل یک قهرمان از دل مه و باران بیرون بزند و دلمان آرام شود. ✍ @khatterevayat
آقای سید ابراهیم رئیسی دیشب می ترسیدم بخوابم. می ترسیدم من بخوابم و شما پیدا شوید. ولی نه آن طوری که من دوست داشتم. با نگرانی و ذکرهای قاتی پاتی خوابم برد. اذان صبح تلویزیون را به دنبال خبری روشن کردم. شما در حال قنوت نماز بودید. در آغوش امام. همان طوری که خودتان دوست داشتید. چه قاب قشنگی بود. ازتان عکس گرفتم و تلویزیون را خاموش کردم. دعاهایتان مستجاب... عیشتان مدام... چه زنده باشید و چه زبانم لال... دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan