eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
610 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ امام ایستاد و خطبہ اے ڪربلایے خواند: »اما بعد... مے بینید ڪہ ڪار دنیا بہ ڪجا ڪشیده است ! جهان تغییر یافتہ، منڪر روے ڪرده است و معروف چهره پوشانده و ازآن جز تہ مانده ظرفے، خرده نانے و یا چراگاهے ڪم مایہ باقے نمانده است.« »زنهار ! آیا نمے بینید حق را ڪہ بدان عمل نمے شود و باطل را ڪہ ازآن نهے نمے گردد تا مؤمن بہ لقاے خدا مشتاق شود؟ پس اگر اینچنین است، من درمرگ جز سعادت نمے بینم و در زندگے با ظالمان جز ملالت . مردم بندگان حلقہ بہ گوش دنیا هستند و دین جز بر زبانشان نیست؛ آن را تا آنجا پاس مے دارند ڪہ معایش ایشان از قِبَل آن مے رسد ، اگر نہ ، چون بہ بلا امتحان شوند ، چہ ڪم هستند دینداران .« انگشت سبابہ ام را نرم روے جملہ ے اخر میڪشم... چہ ڪم هستند دینداران!... نگاهم چندڪلمه دیگر را چنگ میزند. حقیقت محض است! تازمانے ڪہ دنیا بہ ڪام است.. خداهم خوب است...ڪافیست زندگے ڪمے ڪج تاڪند، آنوقت خدا رفیق بدمیشود!... خودمن هم همینطورم... پنج فصل از ڪتاب را خواندم. ڪتابے ڪہ جملہ بہ جملہ حقیقت بود! گویے براے من نوشتہ شده !! سپاه مقابل جگرگوشہ زهرا س گمان میڪردند ڪہ سوار برمرڪب حق میتازند! و براے دست یافتن بہ بهشت و طوبے شمشیر رااز رو بستند! ... احساس خلا میڪنم...یڪے باید باشد تا بااو حرف بزنم!... یڪے ڪہ آرامم ڪند... بہ من اطمینان دهد ڪہ تو نیستے!!... شمشیر روے امام نبستے!...جوانے ڪردے... یڪے پیدا شود ڪہ مرا از توهمات و ابرهاے سیاه نجات دهد!! ڪتاب را روے پایم میگذارم و ڪولہ ام راروے دوشم میندازم. بہ اطراف نگاهے گذرا میندازم؛ همہ رفته اند جز آراد! بہ صندلے اش تڪیه داده و با خشم نگاهم میڪند. بااڪراه بہ نگاهش لبخند میزنم و ازجا بلند مے شوم. راستے استادڪجاے ڪتاب را درس داد!!؟ بہ تختہ وایت برد خیره میشوم. چقدرهم نوشتہ!...اوجزوه نوشتہ و من منزل بہ منزل با قافلہ حرڪت ڪردم و بہ نینوا رسیدم! حالا میترسم ادامہ اش را بخوانم.... نمیدانم قراراست درڪدام سپاه باشم!... سپاه حسین یا گرگ صفتان! چندقدم جلو مے روم و اوهم تقریبا با چندقدم بلند بہ سمتم مے دود! فڪش منقبض شده و ابروهاے پهن و یڪ دستش درهم گره خورده! بہ سرتاپایم نگاه میڪند و باپوزخند مے پرسد: چتہ؟! عابد شدے!! مدام سرت تو ڪتابہ...یاهمش توے سایتاے مذهبے ولے! حوصلہ اش را ندارم. ڪنایه اش را با مهربانے جواب میدهم: چیزے نیست... دارم دنبال یچیزے میگردم! _ چے؟! بگو منم ڪمڪت ڪنم! _ نة... خودم باید بهش برسم... و سرم راپایین میندازم و به ڪتونے آل استارم زل میزنم. یڪ دفعہ دستش رادراز میڪند ، ڪتابم را از دستم میقاپد و بہ جلدش نگاه میڪند. تمسخر بر لبهایش نقش میبندد... _ .... ڪلا زدے توخط سیرو سلوڪ!.. شهید مرتضے اوینے... خیلے بہ این بابا گیر دادے...نڪنہ خواستگارتہ!؟ بے اراده عصبے مے شوم و ڪتاب را از دستش میڪشم. _ آراد بفهم دارے چے میگے! اگر حوصلہ ے تو و زنگ زدناتو ندارم دلیل نمیشہ بہ یڪے ڪہ بہ گردنت حق داره توهین ڪنے! _ اوهو! ببخشید اونوخ چہ حقے!؟ _ همینڪہ اینجا وایسادے دارے بلبل زبونے میڪنے ازصدقہ سرے همین شهیداست! _ نہ بابا مث اینڪ تو ڪلا سیمات اتصالے ڪرده! فڪر میڪردم فقط ظاهرت رو ڪوبیدن! نگو از تو داغون ترے! _ بہ تو هیچ ربطے نداره! از ڪنارش رد مے شوم و بہ سمت درڪلاس مے روم ڪہ میگوید: فڪر نمیڪردم اینقد بے معرفت باشے! دیگہ اسمتو نمیارم! زیرلب میگویم بہ جهنم و درراهروے دانشگاه شروع میڪنم بہ دویدن. ... 💟 نویسنــــــده: @dokhtaranchadorii
تویه مسجد نشسته بودم... سخنران بعد از نماز در مورد عصر ظهور و وظایف شیعه در زمان غیبت حرف میزد....🗣 رسید به جایی که گفت: شما اینهمه میزنید تویه سرتون اقا بیا اقا بیا!واسه اومدنش چکار کردید؟؟؟😕 بقیه حرفاش رو گوش ندادم...☹️ حسابی رفته بودم تویه فکر... دودوتا چارتا میکردم ببینم تویه پرونده اعمالم کاری واسه ظهور اقا کردم؟😢 بد جوری دلم گرفت چون هرچی میگشتم چیزی پیدا نمیکردم...😓 سرمو گذاشتم روی مهر ...😪 بغضم ترکید و های های گریه کردم ... 😭 تویه همون حال و هوا بودم که خانومی حواسمو پرت کرد... سرمو بلند کردم دیدم یه خانم مسنی کنارم نشسته و داره باهام صحبت میکنه اولش نفهمیدم چی میگه ولی بعد که دقیق تر شدم دوباره گفت دخترم چرا گریه میکنی؟ شما جوونا دلتون پاکه...🙂 گفتم دل پاک به چه دردم میخوره وقتی کاری واسه اقاجونم نکردم؟؟😔 یه لبخندی زد و گفت چرا انجام دادی....😉 بعد دستشو کشید رویه سرم و لبه ی چادرمو گرفت و گفت:😌 پس این چیه سر کردی؟😊 با تعجب نگاش کردم وبعد انگار متوجه منظورش شدم و بلند گفتم: 😧 چادرم! اره چااادرم! بازم این دفه نجاتم داد!😇😓 دوباره سجده کردم و ایندفه با اشک شوق خدا رو شکر کردم که حداقل ظاهرم رو واسه ظهور اقا حفظ کردم......😞 @dokhtaranchadorii
✒️📃 ... ﷽❣ ❣﷽ 💌 یک عریضه به امام زمان ( عج ) ✍آقا جان سلام ... 😭آقا جان تو را به پهلوی شکسته ی مادرت از سر تقصیراتم بگذر و کوتاهی هایی را که تاکنون در حقتان کرده ام ببخش ! 😓با وجودی که می دانستم در کنارم هستی، نه تنها که باری از دوش های سنگین تان بر نداشتم ؛ بلکه به رنج ها و اندوهتان افزودم!! ✋دستم را بگیر و الا هلاکتم قطعی ست! به من رحم کن!! 💚میشود برای من اَمَّن یُجیب بخوانی ..؟ ❤️️میشود دستی بر سرم بکشی و یار و یاور خودت بگردانی..؟ 💙میشود برایم دعا کنی که از مسببین ظهورتان بشوم؟ 💛میشود برایم دعا کنی که فیض درک روزهای درخشان حکومتتان نصیبم شود؟ 💜و.....میشود برایم دعا کنی که زیر پرچمتان شهید گردم؟ 🌻آخر تو امام من و غم خوار من و حجت خدا بر زمین هستی!! 🌻تو را صدا می زنم که آنی از من جدا نیستی!! ☘الامــــان الامــــان! ☘یا مــــولای یا صـاحــب الزمـــان(عج)! 🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨🕊 🆔 @dokhtaranchadorii
خواهرم🌹 اگر زیبایی گيسوانت عنوانی‌ست که در «شعرها» ستایش می‌شود💖 حجب و حیای تو😌 عنوانی‌ست که در «قرآن» ستایش و تأکید شده است @dokhtaranchadorii
✔️ 📢 میخوام ازون دختر خانمی🙋 بگم که چادر سرشه❗️ همونی که موهاش معلوم نیست❗️ همون دختری که عاشقه ساقه دسته❗️ همون دختری که بدون چادر جایی نمیره❗️ @dokhtaranchadorii و همون دختری که حجاب براش فقط و فقط یه 👈عادته🔥 همون دختری که تو چهارچوب مقدس حجاب عکساشو میزاره مجازی😠👊 همونی که زیر چشمی به نامحرم نگاه میکنه👀!!!! اونی که ........! آره همون دختر چادری که حرمت چادرشو نگه نمیداره😔😔😔 خیلیها با دیدنش نظرشون راجب حجاب عوض میشه😥❗️ اینکه این با حجابا عجب کارایی میکنن😞 و......زیر چادر قایم شدنو.... ولی باور کنین اینطور نیست❌❌ خیلی ها چادری که شدن 👇 حرمتشو نگه میدارن ✔️ مواظب حرفاشون 🗣 نگاهشون 👁 قدم هاشون هستن* @dokhtaranchadorii خواهرم تورو به الله حرمت چادرتو نگهدار😔 نزار با دیدن رفتارت از حجاب دلزده بشن💔 چادرتو برای رضای الله بپوش تا دلتم چادری بشه رفتارتم چادری بشه حتی افکارتم چادری بشه☺️ هنوزم هستن دخترایی که مردونه پای کلام الله موندن❤️ پای حجابشون پای حرمتشون پای حریمشون✔️ و جهاد میکنن با چادرشون⚔ و 👇 دیدن دختری با حجاب که رفتارش اسلامی نیست دلیل نمیشه تو از مسئولیتت سرباز بزنی❌❌❌ حجاب وحیه از جانب خدا☝️ به دخترانی که لایق این رسالتن😊✔️
نمــيدانــم در دلــت❤️ چـــہ ميــگــذرد نمــي خواهــم بــدانم! ولي احسنتــــ☺️ ڪـــہ بــا ... نـہ دل را شڪــانــدي💔 نـہ دل را لــرزانــدي💕 @dokhtaranchadorii
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ ڪم محلے هاے من دلیل خداحافظے و اتمام حجت امروزش بود! چطور توقع دارد ڪہ مثل قبل وقتم را ساعتها براے صحبت هاے بے سرو تهش تلف ڪنم؟ درحالیڪہ یڪ دنیا سوال درذهنم هرلحظہ متولد مے شود! من باید جواب این سوالهارا پیدا ڪنم! بہ انتهاے راهرو ڪہ مے رسم بہ سمت در خروج مے پیچم ڪہ نگاهم بہ اینه ے قدے ڪنار در مےافتد. همچین بیراه هم نمیگفت... امروز ارایش نڪردم!... حتے یڪ ڪرم هم نزدم... دلم نمے امد دقیقہ اے بیشترڪتاب را براے نقاشے صورتم روے زمین بگذارم! ...دلیلش رادقیق نمیدانم... شایدهم ... یڪ ڪم عقب نشینے ڪرده ام!... دیگر ابسار لجاجت رادردستم بہ بازے نمیگیرم و اجازه میدهم تا دیگران هم نصیحتم ڪنند!!! چہ حرف شنو!... شالم هم نسبت بہ قبل ضخیم تر شده و جلو تر امده!! فقط ڪمے از ریشہ ے طلایے موهایم مشخص است... صداے قدمهاے ڪسے مرا وادار میڪند ڪہ برگردم. آراد سرش راباتاسف تڪان میدهد و میگوید: اره خودتو خوب نگا ڪن! شبیہ مریضا شدے! حرصم میگیرد و بدون جواب بہ محوطہ میدوم. دوست دارم فحشش بدهم..مردڪ مفت گو! ڪتاب را بہ سینہ ام میچسبانم ، درست بہ قلبم و تندتر میدوم. هیچ اتفاق بزرگےنیفتاده...فقط یڪ چیز در من هرروز رشد میڪند و پایہ هاے گذشتہ را میشڪند. ازدانشگاه بیرون ڪہمی ایم بادیدن صحنہ ے مقابلم شوڪہ میشوم. یحیے وسط پیاده رو ایستاده و بہ اسمان نگاه میڪند. مثل همیشه!! ڪاش میگفت چہ چیز در لابہ لاے ابرها میبیند.! چرااینجا پیدایش شده!!؟ ... اب دهانم را قورت میدهم و بازبان لبهاے خشڪم را خیس میڪنم. بہ ارامے چندقدم بہ سمتش میروم ڪہ سرش راپایین مے اورد و بادیدنم لبخند مے زند.دیگر یحیے مثل چندماه قبل مثل ڪورها رفتار نمیکند. مراخوب میبیند... انگار بلاخره جز زندگے اش شده ام! جز خیلے ڪوچڪ! درست مثل یڪ همبازی! دستش را درجیب شلوارش فرو میبرد و یڪ قدم جلو مے اید. _ سلام ! خسته نباشید!... جوابے نمیدهم. ذهنم قفل ڪرده! بہ چشمهاے عسلے اش خیره میشوم. _ نمیدونستم ڪے ڪلاستون تموم میشہ، براے همین زودرسیدم و یڪ ساعتہ اینجام!.... بازهم حرفے پیدا نمیڪنم. عمیق ترلبخند مے زند. _ جواب سلام واجبہ! ارام سلام میڪنم و بانگاه ازامدنش سوال میڪنم. _ راستش...حس ڪردم بلاخره وقتشہ ببرمتون یجا! ... باچشمهاے گرد میپرسم: منو؟! _ بلہ!... قراربود یلدا هم بیاد ولے امروز بایڪے ازدوستاش رفت بیرون... _ ڪ...ڪجا بریم؟! یڪ تااز ابروهایش رابالا مے دهد و میپرسد: ناراحت شدید؟! فڪر ڪنم امادگے نداشتید! _ اره!..اصن فڪرشو نمیڪردم بیاے اینجا! نگاهش را میدزد و به زمین خیره میشود _ خب حالا اومدم! بریم؟! پاے راستم رابلند میڪنم تایڪ قدم بردارم ڪہ بند ڪولہ ام از پشت ڪشیده مے شود و نگهم میدارد. سریع بہ پشت سرم نگاه میڪنم. دیدن صورت سرخ آراد قلبم را بہ تپش میندازد. بند ڪولہ ام را در مشتش فشار میدهد و دندان قروچہ میڪند. صداے خفہ اش تنم را میلرزاند... _ ڪجا برید؟! بااسترس بہ صورت یحیے نگاه میڪنم. ابروهایش ازحالت بالا متعجب ڪم ڪم درهم میرود و نگاهش جدے میشود. بغض بہ گلویم چنگ میزند. چرا ترسیده ام؟! چرا مثل قبل راحت راجب دوستے اجتماعے ام بااراد بہ یحیے نمیگویم؟! چرا داد نمیزنم: چتہ چرا زل زدے؟! دوستمہ! چرا خفه شده ام! یحیے بہ طرفمان مے اید و درچشمهاے اراد مستقیم نگاه میڪند. _ ببخشید شما!؟ ❀✿ 💟 نویسنــــــده: @dokhtaranchadorii
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ اراد پوزخند مے زند و جواب میدهد: اینو باید من بپرسم! یهو سرو ڪلت پیدا شده ازمن میپرسے من ڪیشم؟! من همھ ڪارشم!! یحیـے اخم غلیظے میڪند و میتوپد: بیخود! ندیده بودمت! بندڪولشو ول ڪن! _ نڪنم؟! _ مجبوری!! یحیـے دست دراز میڪند و مچ دست آراد را محڪم میگیرد و میڪشد. بندکولھ ام ازاد میشود. بھ سرعت ازهردویشان فاصلھ میگیرم. یحیے دست اراد را رها میڪند و میگوید: دوست ندارم بدونم دقیقا چیڪاره ای!... من بھ فڪرم اعتماد دارم نھ بھ چشمام! حرفش دلم را میلرزاند، باورم نمیشود ! یعنے نمیخواهد حتے ذره ای شڪ ڪند!!؟ پشتش را بھ اراد میڪند و روبھ من میگوید: ماشین یڪم بالاتر پارڪھ ؛ برید سوار شید. اراد بامشت ضربھ ای بھ شانه اش میزند و بلند میگوید: وایسا بینم! چے چیو سوار شھ؟ میگم چرا خانوم دیگھ محل نمیده! یھ جوجھ رنگے پیدا ڪرده!!... لبم راباترس میگزم و میگویم: بس ڪن آراد! چهره ی یحیـے درهم میرود: میشناسیش محیا؟! محیا؟! اسمم را ...! چے شد!!؟اراد بند فڪرم را پاره میڪند: _ بله ڪھ میشناسھ ! هم ڪلاسیشم ، دوم رفیقشم ؛ سوم مابهم علاقه داریم. سرجایم خشڪ میشوم. چرا مزخرف میگوید. دهانم راباز میڪنم و بزور میگویم: یحیے...گوش نڪن! اراد ادامھ میدهد: اهااا ! الان یادم اومد؛ محیا میگفت یھ پسرعموی روانے دارم! فڪر ڪنم تویـے درستھ؟! هے میگفت اینگارڪوره... ازخود راضیھ! عقب موندس، دیوونم ڪرده!میخواست حالتو بگیره اقایحیے. نمیدونم چے شده ڪھ میخواد سوار ماشینت شھ . پس ڪورا هم میتونن ناقلا بازی درارن اره؟! یحیـے یا یڪ خیز نرم و سریع بر میگردد ، یقھ ی اراد را میگیرد و ڪمے بلندش میڪند. پیشانے آراد را تقریبا بھ پیشانے خودش میـچسباند . نگاهش خیره در مردمڪ های لغزان آراد مانده _ ببین اقااراد! تاصبح بشینـے داستان ببافـے برام اهمیت نداره!!... ڪاش چهارسال پیش بود جواب حرفتو یجوری میدادم ڪھ دیگھ نتونـے دهنتو باز ڪنے ! یقھ اش را ول میڪند و بھ عقب هلش میدهد. نگاهم میڪند و باغیض میگوید: مگه نمیگم برید!! سرم راپایین میندازم و چندقدم برمیدارم که اراد دوباره میگوید: باشھ.. ولے یادت نره! این خانومے وقتے مختو گذاشت توفرغون یهو ولت میڪنھ ها! تومیمونیو حوضت! یحیـے ڪوچولو..!! قلبم ازتپش مے ایستد.برمیگیردم و بلند میگویم: دهنتو ببند! بدبخت ازحسودیت وایسادی داری چرت و پرت میگے!!...تو... یحیے دست میندازد و کولھ ام را بھ طرف خودش میڪشد. چشمهایش دودو میزند و فڪش میلرزد. _ تامن هستم تو صداتو توخیابون بلند نڪن!!!فهمیدی؟! شوڪھ بھ چشمهایش خیره میشوم. ڪوله ام رابھ دنبال خودش تاڪنارخیابان میڪشد. دستش را بلند میڪند و میگوید: یھ دربست براتون تاخونه میگیرم. انتظامات دانشگاه خبر داره این مزاحمت ایجاد میڪنه؟!.... هاج و واج بھ ماشینهایـے ڪھ ازجلویمان رد میشوند نگاه میڪنم.منظورش را نفهمیدم!.. باخشم میگوید: بعضیا از سڪوتت سو استفاده میڪنن!! مشڪل حزب اللهـے ها همینھ .تراژدی بدیھ! یڪ سمند نارنجـے مے ایستد. یحیے ادرس را بھ راننده میدهد پول راحساب میڪند. درماشین راباز میڪند تا بشینم. نگران میگویم: نزنتت! ابروهایش بالا میرود ! باتعجب به درماشین زل میزند. _ نھ!...خداحافظ.. سوار میشوم و دررا میبندد.هرچھ باشد همبازی ام بوده!..نباید بلایـے سرش بیاید! آراد یڪ احمق روانے است.دلم شور مے افتد. بھ ڪتاب دستم خیره میشوم ، جلدش تاشده. ازاسترس دردستم مچالھ اش ڪردم. ازپنجره ماشین به پشت سر نگاه میڪنم... نڪند اتفاق بدی درراه باشد. ❀✿ یحیـے لپ تابش را باز میڪند و مقابلم میگذارد. _ توی فایل شهید دات ڪام برید، دوجلد دیگھ از ڪتابای اوینے هست.... نگاهش میڪنم.. _ میشھ بگے امروز چے شد!؟ ... 💟 نویسنــــــده: @dokhtaranchadorii
دعاى روز هفدهم ماه مبارک رمضان 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸  اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.  خدایا راهنمائیم کن در آن به کارهاى شایسته واعمال نیک وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى که نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاکیزگان. @dokhtaranchadorii
💠ایمان همه چیز رو ممکن میکنه ✨امید همه چیز رو ردیف میکنه ❤️عشق همه چیز رو زیبا میکنه امیدوارم ایمان، امید و عشق پایه های محکم زندگیتون باشه @dokhtaranchadorii 🌺 صبح زیباتون بخیر🌺
✨﷽✨ ⚠️ 👌روزه پرهيز انسان باشیم ... ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺭﻣﻀﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ شعبان تير باشد يا آبان دسامبر باشد و يا ژوئن؟!! ﻫﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘیم ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑه دﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩیم ﺍﺷﮑﯽ ﺭﺍ ﭘﺎﮎﮐﺮﺩیم ﺍﻧﺴﺎﻧیم 👌ﺭﻭﺯﻩ ﯼ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ؛ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ و سعايت ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ و ﺭﯾﺎ از ﺗﻬﻤﺖ و ﺩﻭﺭﻭﯾﯽ ﺍﺯ ﻧﯿﺮﻧﮓ و تزوير ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺗﺎﺑﻮﺩﻩ... ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﮔﺮﺳﻨﮕﯽ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ؛ ﻭﻟﯽ ﻫﺮﮔﺰﺭﻭﺯﻩ نبوده اند گرسنگی بخشی از شرایط روزه است نه همه آن‌ @dokhtaranchadorii
°|🍃🌺 2⃣1⃣ فلسفه روزه 😇 °|🍃🌺 قال الصادق علیه السلام: ❤️انما فرض الله الصیام لیستوی به الغنی و الفقیر. امام صادق علیه السلام فرمود: ❤️خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنی و فقیر) مساوی گردند. من لا یحضره الفقیه، ج 2 ص 43، ح 1 °|🍃🌺 @dokhtaranchadorii
🗓 شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۷ ۱۷ رمضان ۱۴۳۹ ۲ ژوئن ۲۰۱۸. °|🍃🌺 @dokhtaranchadorii
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🔴🔵 فضیلت و ثواب روز هفدهم ماه مبارک رمضان برای روزه داران این روز طبق روایت پیامبر اکرم (ص) : 🌺 روز هفدهم، خداوند بزرگ مى گوید: من همه آنان و پدرانشان را آمرزیدم و سختی‌هاى روز قیامت را از ایشان برداشتم. 📚 منبع: امالی صدوق /مجلس دوازدهم/ص 49 @dokhtaranchadorii
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ به تلخے لبخند مے زند: هیچے فڪر نڪنم دیگھ مزاحم شھ....فقط... یسری حرفاش برای من سنگین بود.دلو میسوزوند... _ مثلا چے؟!... _ مهم نیست...ڪتاب رو بخونید!... پشتش رامیڪند تابرود ڪھ میگویم: صبرڪن ڪارت دارم! بھ فرش خیره میشود _ راجب امروز حرفے نزنید. _ نھ نمیزنم..یچیز دیگس. آذر پشت اپن اشپزخانه ایستاده و فیلھ های مرغ را در ڪیسھ فریزر بسته بندی میڪند. هرزگاهے نگاهمان میڪند...حتم دارم دوست دارد بداند چھ میگویم. یحیـے مقابلم درطرف دیگر میز عسلے میشیند و میگوید: خب بفرمایید. سرش راپایین انداختھ! مثل اینڪھ ڪنترل نگاه در گوشت وخونش خانھ ڪرده. بدون مقدمھ میپرسم: امروز قراربود ڪجا بریم؟! _ بھ ڪتابخونھ! بعدشم یجا دیگھ.قرارنبود از اول با هم بریم یعنے فعلا ڪھ برنامھ بهم خورد.ان شاءاللھ بعدا بایلدا!... _ دیگه خودت نمیای؟!.. _ میام! _ مرسے! .... الان بمن شڪ نداری؟ _ راجب امروز حرف نزنید!! _ اخھ... _ ببیند دخترعمو!.... فقط همینو بگم ڪھ خب جمله هاش برام گرون تموم شد.ولے حرفمو اول زدم من به چشمم هم اعتماد نمیڪنم. من باتوجھ بھ چیزی ڪھ فڪر میڪنم و اتفاق افتاده بھ طرف اعتماد میڪنم!! .... این یھ مسئله دومے اینڪھ... امیرالمومنین فرمودند: اگر ڪسے رو هنگام شب درحین ارتڪاب گناه دیدی صبح بھ چشم گناه ڪار نگاهش نڪن! شاید توبه ڪرده باشه!... اون اقا اگر یڪ درصد حرفاش درست باشھ.. چیز درست تراینڪھ الان شما با دوماه پیش فاصله ی عمیقی گرفتید!پس من حقے ندارم قضاوتتون ڪنم! حرفهایش تسلےعجیبے برای دلم است.گرم و ارام نگاهش میڪنم. اشتباه میڪردم...او عقب مانده نیست... من بودم!! ... 💟 نویسنــــــده: @dokhtaranchadorii
گفتم:« اي بابا! باز هم روزه‌اي؟ مگه تو چقدر روزه‌ي قضا داري؟». گفت:« اين روزه‌ها جريمه است نه بدهي. ». گفتم:« داداش جان! يك جوري حرف بزن كه ما هم بفهميم. ». گفت:« يك خرده فكر كني مي‌فهمي آدم كي جريمه مي‌شه. ». گفتم:« وقتي كار خطايي انجام بده. ». گفت:« آفرين! همينه. ». گفتم:« ما كه نفهميديم، مگه تو چكار كردي؟». گفت:« اون رو ديگه خودم بهتر مي‌دونم. ». خيلي كنجكاو شده بودم. با اصرار گفتم:« بگو، بگو! ياالله بگو!». خنديد و گفت:« باشه مي‌گم، ولي قول بده كه فقط من بدونم و تو. ». گفتم:« قول! ». گفت:« وقتي كه نتونم واسه نماز جماعت مسجد برم، فرداش جريمه مي‌شم و بايد روزه بگيرم. ». با تعجب گفتم:« واي چقدر سخت! حالا كي جريمه‌ات مي‌كنه؟». گفت:« وجدان، آبجي خانم! وجدان. ». شهید محمّدحسین اشرف @dokhtaranchadorii
... 📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله‼️ ❣در تفحص شهدا، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد✍ ❌گناهان یک هفته او اینها بود ؛ شنبه : بدون وضو خوابیدم .😴 یکشنبه : خنده بلند در جمع 😆 دوشنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .🤔 سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .📿 چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .🗣 پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .☝️ جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات .😔 📝راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد : ⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم... ⁉️ما چی⁉️ ❓کجای کاریم حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️ 1⃣غيبت… تو روشم ميگم🗣 2⃣تهمت… همه ميگن🔕 3⃣دروغ… مصلحتي📛 4⃣رشوه... شيريني🍭 5⃣ماهواره... شبکه هاي علمي📡 6⃣مال حرام ... پيش سه هزار ميليارد هیچه💵 7⃣ربا...💸 همه ميخورن ديگه🚫 8⃣نگاه به نامحرم...🙈 يه نظر حلاله👀 9⃣موسيقي حرام...🎼 ارامش بخش🔇 🔟مجلس حرام...💃 يه شب که هزار شب نميشه❌ 1⃣1⃣بخل... اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰 2⃣1⃣زنا... حالا جوونم بعدا" توبه میکنم😞 🌷شهدا واقعا شرمنده ایم که بجای بودن فقط @dokhtaranchadorii
‌ گفت : کــــه چــــی ؟ 😕 هی جــــانباز جــــانباز ،😒  شـــهید شـــــهید! اصــــلا به ما چــــه .. 😩 میخواســــــتن نـــــرن ….😠 کسی مجبـــــورشون نـــــکرده بـــــود که !😳 گفــــتم : چرا اتـــــــفاقا … مجبــــــورشون مــــیکرد ! گفت : کـــــــی ؟!! گفتم : هـــــمون که تــــــو نــــداریش … گفت : مـــــن نــــدارم؟! ….. چی رو ؟!😳 گــــــــــفتم : غیــــــــــــرت ! ….😏 @dokhtaranchadorii
♥️«دوست شهیدت کیه...؟؟؟»♥️ تا حالا فکر کردی با یه شهید رفیق شی؟؟ از اون رفیق مشتی ها؟؟ از اونا که همیشه باهمن؟؟ خیلی حال میده امتحان کردی؟؟ هرچی ازش بخوای بهت میده!! آخه خاطرش پیش خدا خیلی عزیزه میخوای باهاش رفیق شی؟؟!! گام اول: انتخاب شهید به یه گردان نگاه کن به صورت شهدا نگاه کن به عکسشون، به لبخندشون ببین کدوم رو بیشتر دوس داری با کدوم یکی بیشتر راحتی؟! گام دوم: عهد بستن با دوست شهیدت یه جایی بنویس؛ البته اگه ننوشتی هم اشکال نداره. با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه ی مرگم خواهم بود و از تذکرات دوستانه ی خود به هیچ وجه روی نمیگردانم. گام سوم: شناخت شهید تا میتونی از دوست شهیدت اطلاعات جمع آوری کن. عکس، فیلم، صوت، کتاب و وصیت نامه.. گام چهارم: هدیه ثواب اعمال خود به شهید از همین الان هرکار ثوابی که انجام میدی، فقط یه جمله بگو:"خدایا! ثواب این عملم برسه به دوست شهیدم." طبق روایات نه تنها ازت چیزی کم نمیشه، بلکه با برکت تر هم میشه! بچه ها! شهید، اونقدر مقام بالایی داره که نیازی به ثواب کار ما نداشته باشه! تو با این کار خلوص نیت و علاقت رو به شهید نشون میدی! گام پنجم: درگیر کردن خود با شهید. سریع همین الان بک گراند گوشیتو عوض کن و عکس دوستتو بزار!! در طول روز باهاش درد دل کن.باهاش حرف بزن.آرزوهاتو بهش بگو.. گام ششم: عدم گناه در حضور رفیق روح شهید تا گام پنجم بسیار از شما راضیه ولی آیا در حضور دوست معنویت میتونی گناه کنی؟ حجابمون، رابطمون با نامحرم، چت با نامحرم، غیبت، دروغ، نمازامون و ..... گام هفتم: اولین پاسخ شهید کمی صبر و استقامت در گام ششم، آنچنان شیرینی برای شما خواهد داشت که در گام بعدی گناه کردن براتون سخت میشه.. خواب دوست شهیدتو میبینی، دعایی که کرده بودی برآورده میشه، دعوت به قبور شهدا و راهیان نور و ... گام هشتم: حفظ و تقویت رابطه تا شهادت(مرگ) گام های سختی رو کشیدین! درسته؟! مطمئنا با شیرینی قلبی همراه بوده.... اسم دوست شهیدت چی بود؟ @dokhtaranchadorii
👇👇 . . نیست . نه واقعا عجیب نیست؟ . پوشیدن لباس آزاد و بلند، ، یا و مناسب ، دست و پاگیر و اذیت کنندست❗ . اما پوشیدن کفش های این چنینی در کوچه و خیابان، بازار و مترو ....راحت و بی درد سر است❗ . پوشیدن چادر تو گرمای تابستون وحشتناک و عجیبه.. ‌اما پوشیدن در سرمای زمستون مسخره که نیست هیچ، خیلی عادی و منطقیه!!!! . . . ⬅واقعا این کفش ها نیست ‌آن هم برای کوچه و خیابان؟ ‌کمر درد و پا درد و عوارض متعدد دیگه برای سلامتی ، همه فدای یک لحظه دیده👁 شدن؟؟ ارزشش رو داره؟! و و اصلا به کنار ‌واقعا چرا؟؟ ‌این همه فقط برای پسند دیگران!!؟؟ . . . ⬅چرا باید برای نگاه گذرای عده ای که خیلی از آونها نگاه های هوس آلود و ناپاک دارن، انقدر جسم و روحت رو خسته کنی بانو!! . برای آنها فقط .. فقط یک لحظه...همین❌ . باور کن خیلی زود فراموشت میکنند، مثل خیلی های دیگه که فراموش شدن و به دور انداخته شدن...!!! . باور کن و ایمان بیار که ..✅ . اونوقت همه وجودت و خلاصه نمیکنی در نمایش زیبایی های خدادایه جسمانیت😊 . اونوقت نگاه نر و مادگی به تو، تبدیل به نگاه یک میشود به انسانی دیگر..✅ . اونوقت به خودت و دیگران ثابت میکنی که ارزش تو فقط به تنت نیست، ‌افکار زیبا و استعداد های ناب هم داری که باید به اونها توجه کنن👌 . . . ⬅کاش کمی خودمان را دوست داشته باشیم.. ‌کاش بفهمیم حجاب هدیه زیبا و استثنایی خداست برای ما.. ‌نه ظلم خدا به زن و گرفتن آزادی او❌ ‌کاش بفهمیم خدا ما را با چه تیپی بیشتر دوست دارد💚 . . . ⬅کاش وقتی لباس میپوشیم با خود بگیم : 👇 . آیا این لباس و من رو تحت تاثیر منفی قرار نمیده؟؟ . آیا این لباس من رو تبدیل به یک برای ارضا و شهوت دیگران نمیکنه؟؟ . آیا این کفش و لباس در شان و شخصیت من است؟؟ . واقعا با این پوشش میتونم ادعا کنم که ؟! . . . قضاوت با شما🙏 ‌نظر شما چیه؟؟ ‌. ‌. . @dokhtaranchadorii