eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
228 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
62 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
📿 ••• ‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب
أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَن‌وأجعل
ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱
خدایا‌دلهاۍما‌و‌عزیزانمان را‌با‌قرآن‌نورانۍکن‌و قلب‌هاۍما‌رابہ‌یاد‌ خود‌روشن‌کن✨🤍 ••• 🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
•⏰• یه تیکه خیلی قشنگ‌ توی کتاب "کمی قبل از خوشبختی" هست که میگه :🌷 خوشبختى سراغ کسانى میرود که بلدند بخندند!این زندگى نیست که زیباست، این ما هستیم که زندگى را زیبا یا زشت مى بینیم. دنبال رسیدن به یک خوشبختى بى نقص نباشید، از چیزهاى کوچک زندگى لذت ببرید!🍃 اگر آن ها را کنار هم بگذارید، مى توانید کل مسیر را با خوشحالى طى کنید‌‌.(: روزت‌بخیر‌مهربون‌جان☺️ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
◖🤍✨◗ می‌گُفت: یادِگار حَضرت زهراﷻ است.. ایمانِ یڪ زَن وَقتی کامِل می‌شَود ڪه حِجاب را کامِل رعایَت کُند..❤️ ‹🤍⇢ › ‹✨⇢› ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
17.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ســـرود فوق‌العـــاده زیــبـــای ❇️ 🤝بچّه‌های کاشان بپاخیزید🤝 🎊قراره به کمک همدیگه، جریان قشنگی رو توی شهرمون راه بندازیم و حالِ خوبِ مادران و کودکان شهرمون رو بیشتر و بیشتر کنیم💞🎈💪 ❤️ هم به کودکانشون کمک کنن که این سرود رو یاد بگیرن و همخوانی کنن؛ البته اگه چندتا مادر با همدیگه یکی بشن و یه جمع خوبی از کودکانشون تشکیل بدن، که خیلی بهترهــ❥❥❥ 😍🪅جایزه‌هم‌میگیرید🪅😍 ❤️🎉🎉❤️ 🔖ستاد امـورخــانــواده اتحادیه کانونهای فرهنگی با همکاری دستگاههای اجرایی شهرستان کاشان از برگزاری جشن‌های روزمادر با محوریّت همخوانی سرود توسط کودکان در کانونهای فرهنگی و مؤسسات و جلسات مذهبی حمایت می‌کند. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🤩🥰🥰 فروش اینترنتی انواع لوازم التحریر کیوت و فانتزی با قیمت های مناسب 🥰🥰🤩 🌟 با ما دنیاتو رنگی کن و خاص ترین باش 🌟 https://eitaa.com/joinchat/1704263965Ca64b607a88 https://rubika.ir/zeinab_tahrir 🎊🎊خرید از ما نشانه سلیقه و نهایت دقت و وسواس شما در خرید است.🎊🎊
✍از همسر نقل میشود که : این شهید بزرگوار همیشه عاشقانه خود رو ابراز میکردند و این کارشون در حدی بود که وقتی داشتند به جبهه می‌رفتند؛ گفتند من روم نمیشه جلوی دوستام ابراز علاقه کنم چیکار کنم؟!😅 گفتم : بگو یادت باشه گفت: قبوله.😊 وقتی داشتند از پله ها میرفتند پایین میگفتند : یادت باشه یادت باشه❤️ منم میگفتم : یادم هست یادم هست .🥺 🫂. 🕊. ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
همیشــهٔ‌کـسی‌روبـرای‌ انتخاب‌کن‌ك‌اونقدر قلبش‌بزرگ‌بـاشــه ك‌بـــرای‌جاگــرفتن توی‌قبلش‌لــازم‌نـبـاشــه خودتـو‌بـارهاوبارهاکـوچیك‌کنی...❗️☺️ 💔 🥀 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
سردار سلامی: جالب است این را بدانیم که در طول ۳۳ سال خدمت زیارت کربلا و نجف را انجام نداده بود تا دیروز که با جسم قطعه‌قطعه زیارت کرد..🕊 برساند سلام مارا...😢💔 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
شهید مهدی زین الدین: هرگاه شهدا را یاد کنید آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند🌱 با خواندن زیارتنامه شهدا شهدا را یاد کنیم✨ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 حتی آیه و سوره رو برام پرسید تا خودم هم معنیش رو از روي قرآنم بخونم . و به واقع معنی زیبایی داشت و حس خوبی بهم داد . بلاخره هم پنج شنبه شب ، بعد از یک کشمکش حسابی با مامان و رضوان براي انتخاب لباس ، باهاشون راهی شدم . من می خواستم با پوشیدن مانتوهاي کوتاهم به خودم نشون بدم که چقدر بین من و عقیده ي امیرمهدي فاصله ست و اینجوري حرصم رو به خاطر نداشتنش کم کنم . ولی هر بار یکی از لباس هام رو از کمد بیرون می اوردم یا مامان و یا رضوان اون رو سر جاش می ذاشت و با تشر ازم میخواست که یه مانتوي درست انتخاب کنم . آخر سر هم با پوشیدن یکی از مانتوهاي تازه خریداریم که رنگش آبی بود قائله ختم به خیر شد . پشت در خونه شون که ایستادیم ، ضربان قلبم ؛ بی تابم کرد . قرار بود ببینمش اونی رو که مال من نبود . قرار بود به قلبم تلقیین کنم اون مال من نیست تا با دیدنش هوایی نشه . باید حوا بودن رو کنار می ذاشتم . می شد ؟ وقتی در به رومون باز شد رفتم و اخرین نفر ، پشت سر مهرداد ایستادم . اول مامان و بابا ، بعد هم مهرداد و رضوان وارد شدن . و آخرین نفر من . با ترس قدم بر می داشتم . مثل مجرمی که می ترسه همه بفهمن کار خطایی کرده . منم می ترسیدم نتونم خوددار باشم و ذوق دیدنش رو با رفتارم فریاد بزنم . خانوم و آقاي درستکار همراه نرگس و امیرمهدي اومده بودن تو حیاط به استقبالمون . رو به روشون که رسیدم با صداي آرومی " سلام " کردم . و نگاهم رو دزدیدم تا کنکاش نکنه صورت امیرمهدي رو . ولی نگاه زیر چشمیم روي دست بانداژ شده ي امیرمهدي دو دو می زد . با ورود به داخل خونه و نشستن روي مبل ها ، جو ، خیلی زود صمیمی شد و همه مشغول صحبت شدن. اون وسطا هم آقاي درستکار و امیرمهدي گاهی پذیرایی هم می کردن . کنار رضوان و نرگس نشسته بودم . رضوان یه سره داشت از چادر نرگس تعریف می کرد و اینکه نقش و نگارش قشنگه . منم تموم مدت سعی داشتم به حرفاشون توجه کنم که نکنه یه وقت از بی حواسی نگاهم زوم صورت امیرمهدي بشه . 💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad