گاهۍ باید به خود گفت :
خـــدابدونتوامخـــداست
ولیتوبدونخـــداهیچینیستۍ😉: )
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_سی_و_نهم
آروم صدام کرد....
"هوم "ی گفتم..
امیرمهدی –اون تسبیحي که از کربلا برات آوردم کجاست ؟
سرم رو بلند کردم و چشم دوختم بهش.
من –توی کیفم . چطور مگه ؟
امیرمهدی –ندادم بهت که تو کیفت زندونیش کني!
نگاهش کردم . حرفي نداشتم که بزنم...
با چند ثانیه مكث گفت:
امیرمهدی –موهات رو برای عروسیمون رنگ مي کني ؟
ابرویي بالا دادم:
من –چه رنگي ؟
امیرمهدی –اون روز تو کوه نگاهم افتاد به موهات . بعضي قسمتاش رنگ خاصي بود . یه رنگي شبیه به قرمز!
لبخند زدم . هنوز یادش بود ؟
من –آره . برای عروسي مهرداد رنگ کرده بودم.
امیرمهدی –دوباره همونجوری رنگ کن.
پلك رو هم گذاشتم:
من –چشم .. دیگه ؟
امیرمهدی –مهریه ی اون چهار روزت رو
مي خوای ؟
ابرویي بالا انداختم:
من –قراره چه جوری حساب کني ؟
امیرمهدی یه روز بریم برات بخرم.
من –اوممم ... چي باید بخری ؟
خندید.
امیرمهدی –یه گردنبندی که اسم خدا روش باشه.
چشمكي زدم:
من –با هردو موافقم.
لبخندش کش اومد
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_چهلم
*
پله ها رو آروم آروم با هم پایین رفتیم.
هنوز براش سخت بود .
اذیت مي شد . دونه های عرق روی
پیشونیش تو روزای سرد آخر اسفند نشون
مي داد داره فشار زیادی رو تحمل مي کنه.
دکترش عقیده داشت تا این فشار ها رو تحمل نكنه بدنش کامل به کار نمي افته.
با هم وارد حیاط شدیم .
با دیدن بابا کنار باباجون ذوق زده
سلام کردم .
هر دو به سمتمون برگشتن و با دیدنمون
لبخندی به لب جواب دادن.
بابا پیش دستي کرد و خودش جلو اومد و با امیرمهدی دست داد . عصای زیر بغلش رو کمي صاف کرد و ایستاد.
رو به بابا گفت:
امیرمهدی –اینجا چرا ایستادین . بفرمایید بالا.
بابا لبخندی زد:
بابا –همینجا خوبه . با آقای درستكار کار داشتم.
رو به بابا با دلخوری گفتم:
من –تا اینجا اومدین ولي بالا نمیاین ؟
بابا –مگه کلاس نداری ؟
سر تكون دادم:
من –چرا .. ولي زنگ مي زنم مي گم یه کم دیرتر میام
بابا –نه برو به کلاست برس . جلسه ی آخره ؟
من –بله . دیگه تا پونزده فروردین راحتم.
بابا –پس خوب استراحت مي کني . برین به کارتون برسین رو پا نمونین.
امیرمهدی –باید ببخشید . اگر وقت دکتر نداشتم مي موندم خونه و ازتون پذیرایي
مي کردم.
بابا دستي رو شونه ش زد:
بابا –وقت برای این کارا زیاده . دکتر شما واجب تره.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
از ۱۶ مهر تا ۲۵ آبان (روز اول دهه #فاطمیه) میتونید #چله زیارت عاشورا حدیث کسا و ... بگیرید🕊 (میتونی
اگه دوست دارید که برای فاطمیه چله زیارت عاشورا و... بگیرید، میتونید از فردا ۶ آبان شروع کنید که روز شهادت خانم فاطمه زهرا(س) ۱۵ آذر چله تموم بشه.
التمـــاس دعــــا🖤: )
꧕..🧡🍂
کلام نورانی آیتالله بهجت:
"اگر بــرای فـــــرج امام زمـــــــــان (عج) دعــــــــا میکنید، نشانه آن است که هنــــوز ایمانتان پابرجاست."
⊹
⊹
🔗تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا
#پنجصلواٺ🖐
✨بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم
#دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ🤲
┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈
「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad 」
17.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شنبـہهـاےامالـبنینۍ♥
سفرهدارهشنبههاےڪربُبلا✨
••
میگیماُمالبنینُرَدمیشیمازروصراط🥺.
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
#شنبـہهـاےامالـبنینۍ♥ سفرهدارهشنبههاےڪربُبلا✨ •• میگیماُمالبنینُرَدمیشیمازروصراط🥺.
-
صلیاللهعلیکیاأُمالعباس ❤️🩹 ،
🍁پــاییـــز¹⁴⁰³
یڪشنبـه، شـشــمِآبـــانمــاه
⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ ⠀ִֶָ
◗پیـامـی براۍِ امــــروز ◖
شب های زیادی
گمان می بردم صبح نخواهد آمد.
نور
اما همیشه با لبخندی بزرگ
تاریکی را در آغوش می گیرد.
چنان که گویی
هرگز آسمان خاموش نبوده ست.
روزهای سخت هم تمام خواهند شد!
تا آن زمان در قلبت شمعی روشن نگاه دار...
‹ -#معصومه_صابر ›
🖇#استغفارهفتادبندیامیرالمومنین
♥️#بنــــد_چهــارم
🪶دعای امیرالمؤمنین، برای آمرزش گناهان و رسیدن به حوائج، آرامش و وسعت رزق
4⃣-اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِکُلِّ ذَنْبٍ اسْتَمَلْتُ إِلَیْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِکَ بِغَوَایَتِی أَوْ خَدَعْتُهُ بِحِیلَتِی فَعَلَّمْتُهُ مِنْهُ مَا جَهِلَ وَ عَمَّیْتُ عَلَیْهِ مِنْهُ مَا عَلِمَ وَ لَقِیتُکَ غَداً بِأَوْزَارِی وَ أَوْزَارٍ مَعَ أَوْزَارِی فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهُ لِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ.
بنــــد۴← بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم از هر گناهی که بنده ای از بندگانت را با فریب کاری به سوی آن کشاندم و با نقشه و خدعه او را فریب دادم؛ آنگاه گناهی را که نمی شناخت به او یاد دادم و جلوی دید او را از آنچه میدانست گرفتم و میدانم که فردای قیامت باید با وزر و وبال گناه دیگران، علاوه بر گناه خود، با تو ملاقات کنم؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad 」
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
┅┄ ❥❥
「♥️」 پروردگارا..
هروقت عاشقانه خواندمت
عاشقانه تر جواب دادی
هرگاه خالصانه تمنایت کردم
مخلصانه تر اجابت کردی
پروردگارا..
بیا و ساکن همیشگی
قلبم باش
که جزتو خُــღــدایی ندارم...
------------------
‹✨⇢#درگوشـۍباخــــــدا
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
📝دیدم رسول ِخدا (صلاللهعلیهوآلوسلم) به امیرالمؤمنین (علیهالسلام)فرمودند : تو هرکاری که نگران ه
خـداوندا خواستههای بیمورد دلم را ببخش!( :
-حضرتعلـی"علیهالسلام"فرمودند .
#حدیث_عشق🌱
📌 اصول تربیتی نوجوان بین 11 تا 15 سال در عصر دیجیتال و نوین
1- تعامل فعال در فضای مجازی : 📱
به نوجوانان آموزش دهید 📄که در فضای مجازی به شکلی فعال و سالم تعامل داشته باشند و از فرصتهای مفید سالم و هوشمندانه بهره ببرند و نکته مهمی که وجود دارد این است که در صورتی که خودشان شیوه های تولید محتوای سالم و مفید را یاد نگیرند تنها به یک مصرفکننده محتوای دیگران تبدیل شده و این مورد ممکن است در مواردی مناسب نباشد.
#نوجوان_نو
┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈
「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ویدیوی کوتاه به اندازه ۱۰۰ ساعت کلاس روانشناسی آموزنده ست.👌
#پیشنهاد_دانلود
🔖کودکان بایـــــد مسوولیتپذیر بار بیایند؛
بنابراین انجام برخی از کارهای خانه را حتی اگر خیلی کم و پیش پا افتاده باشند ب عهده کودکتان بذارید؛
کارهایی مانند خرید نان یا گذاشتن کیسه زباله بیرون از منزل برای پسر نوجوانتان با نظارت شما هر چند کوچک هستند ولی
بااینکار کودک وجامعه رابهم معرفی کنید.
#تربیت_فرزند🌻
┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈
「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چی بیشتر کمر خم و راست کنی در مقابل این دو نفر بیشتر آسمانی میشی 😍
اون دو نفر کیا هستن ؟
این ویدئو رو نگاه کن تا متوجه شی 😉♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر خوب شد زن شدیم🌻!
کمد و اتاقمان را به هم میریزیم و همه چیز را از اول سرجایش مرتب میگذاریم
آن وقت فکر میکنیم آمادهایم برای گرفتن تصمیمات بزرگ!
وسط غمبادهای روزانه شروع میکنیم به شستن ظرفها و بازی کردن با کف روی سینک ظرفشویی،
تمام غمهایمان را همراه سرامیکها آشپزخانه میساییم و میساییم و با قدرتتر میسایم،
جارو رامحکمتر روی فرش میکشیم و فکر میکنیم تمام خوره های فکریمان از لوله جارو بالا میرود،
دکور خانه را عوض میکنیم و تنهایی با کشیدن مبلها خودمان را ازنفس میاندازیم و فکر میکنیم چه انتقامی!
داشتم فکر میکردم چه خوب است به جز پیاده رفتن و سیگار کشیدنهای معمول مردها ما کارهای متنوعتری داریم برای مقابله با مشکلات.
چقدر خوب شد که زن شدیم.
واقعا چقدر خوب شد!😌😉
#حالخوب ☺️
بـازی و سرگرمــی با همســـر
💠 گاهی با همسر خود در خانه مشغول #بازی و سرگرمی شوید و آن را با #نشاط و هیجان و شوخیهای مناسب انجام دهید.
💠 سرگرمی و بازی و خندههای لابلای آن، باعث میشود گاهی #کدورتها و رفتارهای سنگین زن و شوهر نسبت به یکدیگر از بین برود و #محبت و علاقه جدید در زندگی جریان پیدا کند.
#همسرداری💙
┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈
「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"🎗"
آموزش خیانت زن و مرد به هم
در قالب تنوع طلبی، اول در شبکه های ماهواره ای، الانم سینمای خانگی ایران و خراب شدهای به نام اینستاگرام،
مراقب سبک زندگی خودتون باشید که از چه رسانههایی اثر میگیره، سعادت و آرامش و آسایش دنیا و آخرت در زندگی به سبک اسلامی است و السلام تهاجم فرهنگی !
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
[💍🏡] فرزند استاد فاطمینیا (ره) میگوید شبی عبای پدرم به هنگام خواب روی مادرم بود، وقتی خواستیم به
وقتی خوب نیست دَرِ گوشش بگو:
«مهربانم، تو چرا غمگینی؟!
به خدا خنده ی تو؛
شیشه ی عمرِ منِ شیداست هنوز..»
هر چی غم و غصه داره فراموش میکنه :))
پ.ن:اینطورهمسرداریکنیدتباها😉(:
🥀⃟♥️|#همسرانه
֢ ֢ #مجردانه ֢ ֢
.
همه میخواهند همسری صادق
انتخاب کنند 🤝
🌿صداقت، یکی از #مهمترین معیارهایی است که باید در انتخاب همسر به آن توجه کرد. زیرا پایه و اساس یک رابطه #عاشقانه سالم و رضایت بخش است؛ که شامل صادق بودن، صمیمانه بودن و شفاف بودن در تعاملات شما با همسرتان می شود.
⇦این به معنای باز بودن و #صریح بودن در مورد افکار، احساسات، تجربیات و نیت های شما است.
⇦همچنین به معنای #اجتناب از #فریبکاری، دروغ و پنهان کردن در مورد اطلاعات مهم است.
⚠️ اما نکته مهم این است که #صداقت، یک مفهوم #نسبی است!! آنچه برای یک نفر صادقانه است، ممکن است برای شخص دیگری صادقانه #نباشد.
بنابراین، مهم است که با همسرتان در مورد #تعریف خود از صداقت صحبت کنید و توافقی در مورد آنچه برای هر یک از شما مهم است، بدست آورید👌☺️
┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈
「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad 」
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق همین است؛
همین که ذره ای از تو
می شود تمام من..❣🖇️
.
امام علی(علیه السلام):
ایجاد عشق در دل کسی و ترک کردن آن
مساوی است با کُشتن آن فرد 💔:)
.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_چهل_و_یکم
بابا –وقت برای این کارا زیاده . دکتر شما واجب تره.
از بابا و بابا جون خداحافظي کردیم و با هم به طرف در نیمه باز حیاط رفتیم.
یاشار پورمند جلو در منتظرمون بود .
با دیدنمون اومد داخل حیاط و زیر بازوی امیرمهدی رو گرفت .
در همون حین هم بدون نگاه به من آروم سلام کرد.
جوابش رو دادم و کنارشون تا جلوی در رفتم .
جلوی در ایستادیم تا یاشار بره و در ماشینش رو باز کنه.
امیرمهدی آروم گفت:
امیرمهدی –راستي به پدرت بگو برای تحویل سال خونه شون هستیم.
سری تكون دادم:
من –باشه . الان مي گم.
بعد با ناراحتي ادامه دادم:
من –واقعاً نیاز به آزمایشه ؟
لبخندی زد:
امیرمهدی –دکتر گفت بهتره آزمایش بدم تا با آزمایش های بعدی مقایسه کنیم . کاری نداره به قدرت باروری ميخواد بدونه با بهتر شدنم نتیجه ی آزمایش هم تغییر مي کنه یا نه!
من –کاش مزاحم دکتر پورمند نمي شدی . خودم مي بردمت.
امیرمهدی –خودش هم آزمایشگاه کار داره.
صدای یاشار باعث شد به سمتش برگردم:
یاشار –منم باید آزمایش بدم . آزمایش اچ آی وی.
مبهوت نگاهش کردم.
سرش رو زیر انداخت:
یاشار –منم باید تكلیفم رو بدونم . اینكه
مي تونم درست زندگي کنم یا دیگه فرصت ندارم مثل یه آدم عادی
ادامه بدم.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_برزخ_اما📓
#فصل_دو_رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_سیصد_و_چهل_و_دوم
یاشار –منم باید تكلیفم رو بدونم . اینكه
مي تونم درست زندگي کنم یا دیگه فرصت ندارم مثل یه آدم عادی
ادامه بدم.
با نوك کفشش برگای رو زمین رو تكون داد . اخماش تو هم بود . مي شد فهمید نگرانه ، ناراحته.
اینم انتهای دوستي های بي قید . اینكه به خودش شك کنه.
حالا که داشت درست مي شد باید به سالم بودن خودش شك مي کرد!
دروغ نیست اگر بگم دلم براش سوخت . تو دلم دعا کردم خدا بهش فرصت بده ..
فرصت اینكه برگرده ... اینكه بتونه راه درست رو پیدا کنه و یه زندگي خوب داشته باشه
آروم رو به هر دو گفتم:
من –مطمئنم هر چي خیرتون باشه همون مي شه.
یاشار نگاهي به امیرمهدی انداخت و گفت:
یاشار –بریم ؟
امیرمهدی لبخند اطمینان بخشي بهش زد:
امیرمهدی –توکل به خدا .. بریم.
***
چشمای امیرمهدی فقط روی من زوم شده بود و فیلم بردار هم تموم لحظاتمون رو شكار مي کرد.
تو اون لباس عروس با اون دامن دنباله دار و تاج بلندم شبیه به پرنسس ها شده بودم.
امیرمهدی فقط برای نیم ساعت اومده بود تو زنونه تا فیلمبردار دو تا صحنه رو با حضورش فیلمبرداری کنه و امیرمهدی باز برگرده تو مردونه.
بعد از عكسای آتلیه که امیرمهدی به اصرار یكیش رو با کراوات کنارم ایستاد
بعد از نیم ساعت رفت و باز مجلس افتاد دست دخترایي که بیشترشون از اقوام ما بودن . همه به احترام امیرمهدی
رعایت مي کردن .
انگار این مرد با منش خودش همه رو
وادار مي کرد به احترام گذاشتن بهش.
بعد از رفتن مهمونا سوار ماشین عروسمون شدیم
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚