✨#آنچه_مجردان_باید_بدانند
💞درست ازدواج کردن، لازمۀ درست زندگی کردن💞
✅ درست ازدواج کردن، یکی از اصلیترین عوامل استحکام زندگی مشترکه. به عبارت دیگه ازدواج نادرست یکی از علتهای اصلی تزلزل زندگی مشترک و طلاقه. امروز شیوۀ ازدواج بعضی از جوونا، بیشتر از این که به یه واقعیت شبیه باشه، به یه لطیفۀ خندهدار و شاید هم گریهدار شبیهه.😱
💢ممکنه کسی برا پاسخگویی به نیاز غریزیِ خودش ازدواج کنه. ولی گاهی کسی به خاطر تحریک نیاز غریزیاش از طرف یه فرد مشخّص، تصمیم به ازدواج با اون میگیره. این دو تا، تفاوت زیادی با هم دارن. 🤌
👀 امروز کم نیستن ازدواجهایی که با تحریک میل غریزیِ شخص، انجام میشه. به نظر شما میشه به این ازدواجها اعتماد کرد؟ بحث بر سرِ شرعی بودن یا نبودن این ارتباطها نیست. بحث بر سرِ قابل اعتماد بودن ازدواجهاییه که با این ارتباطها سر میگیره.☝️
🌀اونایی هم که آشناییشون از کف خیابون و شبکههای اجتماعی و راهروی دانشکده شروع نمیشه و به صورت سنّتی ازدواج میکنن، چه تعدادیشون منطقی و درست تصمیم میگیرن؟🤔
✍#محسن_عباسی_ولدی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_سیزدهم
نرگس – خیلی حرفاش رو به دل نگیر .
و با لبخندي ازمون دور شد و من حتی یه " خداحافظ " خشک و خالی هم نگفتم .
نه اینکه قهر باشم ، نه .
فقط نمی تونستم حرف بزنم .
انگار فقل بزرگی به دهنم زده بودن .
تو مسیر بین پاساژ تا خونه مون ساکت بودم .
دلم نمی خواست به امیرمهدي و اتفاق بینمون فکر کنم .
براي همین خودم رو با دیدن
آدمها سرگرم کردم .
حس می کردم نیاز دارم تو تنهایی بشینم و فکر کنم حق با کی بود .
با من یا امیرمهدي ؟
دلم می خواست دوباره بشینم و حرفامون رو از اول مرور کنم .
با این همه تفاوت عقایدي که تازه داشت اذیتم می کرد چرا دنبالش بودم ؟
جلوی در خونه باز هم به زور لب باز کردم ، از رضوان و رضا
خداحافظی کردم و وارد خونه شدم .
مامان به محض ورود اومد استقبالم .
مامان – باز سلامت رو خوردي دختر ؟
من – سلام .
و انگار تو خونه تازه دهنم باز شد به حرف زدن .
بسته ي حاوي پارچه ها رو دادم دستش و راهم رو به طرف اتاقم کج کردم .
در همون حال گفتم .
من – هر کدومش رو دوست داري بردار .
مامان – خوش گذشت ؟
ایستادم و روي یه پا چرخیدم به سمتش . جمله ش بیشتر به طعنه
می موند تا خبر گرفتن از حال درونیم و
اینکه بهم خوش گذشته یا نه !
نگاهی به چشم هاي موشکافش انداختم .
من – اگر تیکه ي اخرش رو که امیرمهدي
می خواست سرم رو از تنم جدا کنه فاکتور بگیریم ، بقیه ش خوب بود .
سریع برگشتم که به راهم ادامه بدم .
اما حرفش باز هم باعث شد
بایستم .
مامان – باز چیکار کردي ؟
مگه حتماً من باید یه کاري کرده باشم که کسی بخواد سرم رو از تنم جدا کنه ؟
نمی شه اون شخص خودش
اشتباه کرده باشه ؟
نفسم رو کلافه بیرون دادم و گفتم .
من – من کاري نکردم .
یه پسره اومد باهام دوست شه منم اومدم
حالش رو بگیرم به ایشون برخورد .
بعد هم اداش رو با حرص در اوردم .
من – میگه اگر ظاهرتون موجه باشه کسی در موردت بد فکر نمی کنه . هه ... کجاي ظاهر من بده ؟ هان ؟
مامان تکیه داد به دیوار کنارش و یه دستش رو روي سینه جمع کرد و دست دیگه ش رو به حالت عمود روش
قرار داد و زیر چونه ش گذاشت .
مامان – از نظر اون ایراد داشته !
من – به من چه اون اینجوري فکر می کنه !
مامان – تو این پسر رو می خواستی . یادته ؟
سکوت کردم . راست می گفت .
من بی فکر انتخاب کرده بودم یا چشمام فقط و فقط خوبی هاش رو
می دید و روي بقیه ي چیزها بسته شده
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_چهاردهم
من بی فکر انتخاب کرده بودم یا چشمام فقط و فقط خوبی هاش رو
می دید و روي بقیه ي چیزها بسته شده بود ؟
حالا که به وضوح با کارم مخالفت می کرد تازه داشتم می دیدم دنیاي متفاوتمون رو !
مامان هم سکوت کرد و دیگه حرفی نزد . انگار می دونست درونم چه ولوله اي
بر پاست .
و گذاشت توش غرق شم تا به خودم بیام و با دست و پا زدن ازش بیرون بیام .
میدونست وقتی فکرم آروم شه مارال بهتر از قبل نمود پیدا می کنه .
وارد اتاقم شدم و در رو پشت سرم بستم .
با صداي زنگ گوشیم دست بردم داخل کیفم و از لا به لای خرت و پرت ها پیداش کردم .
بیرون آوردمش و صفحه ش رو نگاه کردم .
بازم پویا !
معلوم نبود باز چی شده یاد من افتاده !
به خیال اینکه بازم مهمونیه و می خواد شانسش رو براي بردنم
امتحان کنه ، و من باز بهش می گم که دیگه
حق نداره زنگ بزنه جواب دادم .
با تشر گفتم .
من – بله ؟
بر عکس تصورم که فکر می کردم با صداي آرومش سلام می کنه و سعی می کنه رامم کنه ، صداي عصبانیش اعصاب به هم ریخته م رو به هم ریخته تر کرد .
پویا – این مرتیکه کی بود داشتی وسط پاساژ باهاش حرف میزدي ؟
احتمالا ً همونی نبود که به نظر شما آدم
تر از منه ؟
آخه بی شعور این جوجه بسیجی کجاش شبیه آدماست ؟
شیپیش لاي ریشاش داره یه قل دوقل
بازي می کنه !
اونوقت تو بهش می گی خواستنی ؟
عصبی بودم و حرفاش عصبی ترم کرد . حرص از رفتار
امیرمهدي و حرفاي پویا رو یه جا جمع کردم و جوابش رو دادم .
من – تو خفه شی و حرف نزنی یه ملت راهت می شن ، شک نکن .
این جوجه بسی.جی هم سگش شرف داره به تو که احترام گذاشتن بلد نیستی .
پویا – اِ ؟ نکنه از اوناست که براي ملت خدا خدا می کنه و به وقتش خوب زیر آبی
می ره ؟
حاجی قالبیه ؟
من – هر چی هست به تو مربوط نیست .
پویا – من رو به کی فروختی مارال ؟
به این آدمایی که ادکلن نمیزنن و می گن خوب نیست نامحرم بوي خوش بده .....
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
◖🥀🖤◗
چقدر گرفته بوے غم
هواۍِ سـامــرا.. (:🥺
‹ 🖤⇢ #استوری ›
‹ 🥀⇢ #شهادتامامهادی ›
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
در زمان امام هادے(علیه السلام)
شخصى نامه ای از يکی از شهرهای دور نوشت.
نامه ای نوشت که آقا من دور از شما هستم.
گاهی حاجاتی دارم، مشکلاتی دارم،به هر حال چه کنم؟
حضرت در جواب ايشان نوشتند لبت را حرکت بده،
حرف بزن، بگو، ما دور نيستيم...💔
📚 بحارالانوار، جلد ۵۳، صفحه ۳۰۶
#شهادت_امام_هادی
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
«🤍🌿»
پـیامبراکـرمﷺ:
هیچگاه پروردگارم مرا به آسمان
بالا نبرد و با من سخن نگفت مگر
آنکه فرمود:ایمحمد! علی را از جانب
من سلام برسان و او را آگاه کن که
وی پیشوای اولیاء و نور اهل طاعت
من است.. ✨
•📚امالیصدوق•
🤍¦↫#السلامعلیڪیاامیرالمومنین
🌿¦↫#یکشنبہهاےعلوے
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَنوأجعل ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱› خدایادلهاۍماوعزیزانمان راباقرآننورانۍکنو قلبهاۍمارابہیاد خودروشنکن✨🤍 ••• #صبحتـونپرخیـــروبرڪت🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
•🍓•
زندگی کن ☺️
مهربانم سخت نگیر❣
رونق عمر جهان چند
صباحی گذراست...✨
دل اگر می شکند💔
گل اگر می میرد🌷
و اگر باغ به خود 🌳
رنگ خزان میگیرد🍂🍁
همه هشدار به توست❣
نازنینم سخت نگیر😊
زندگی کوچ همین چلچله هاست ✨
به همین زیبایی بههمینکوتاهی🌱
#روزتبخیرمهربونجان ☺️
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
12.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🍭🍬•
#آشپزی
#سوهان_کنجدی ترد و خوشمزه😋
▫️چیالازم داریم ❓
شکــر 1لیوان/کنجد1لیوان
کره1قاشق غذا خوری
❌نکات مهمش👇🏻
🎈کنجد رو با حرارت ملایم تفت بدید
تا بوی خامش گرفته بشه
🎈سینی فلزی و یا فویل رو حتما
چرب کنید
🎈زمانی که کنجد رو به مواد کاراملی
اضافهکردید شعله رو خاموش کنید و
سرعت دستتون روبالاببرید تا مواد
سفت نشه
🎈حتما حرارت ملایم باشه
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند_خانه_داری
قارچ رو اینجوری بشور👌
ترکیب⬅️ آرد/ نمک/ سرکه/ آب
ببین چی میشه😍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند_خانه_داری
یه ترفند با سیم ظرفشویی
و آهنربا برای شستن شیشه های آبلیمو و آبغوره😍👌
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدمت شما عزیزان☺️🌹❤️
طرزتهیه :#برشتوک یا #حلوا شکلاتی
💌بفرستید برای دوستاتون👌
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز😆
به خانومش قول داده بعد از خوردن غذا میبره بازار هرچی میخواد بخره😂😂
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💢 #دمنوشی_برای_زندگی_بدون_استرس
⇦•توصیه ابن سینا
🍃 بابونه
🍂 گل بنفشه
🍃 بادرنجبویه
🍂 اسطوخودوس
✍①ق.م از هرکدام را با②لیوان آبجوش20دقیقه دمکرده، روزانه ۳بار میل شود.
#سلامتی🌱
#طبسنتی📋
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_پانزدهم
پویا – من رو به کی فروختی مارال ؟
به این آدمایی که ادکلن نمیزنن و میگن خوب نیست نامحرم بوي خوش بده و بوي گند عرقشون تا هفتا خیابون اون طرف تر میره ؟
این آدماي حال به هم زن ؟
امیرمهدي هیچوقت بوي عرق نمی داد . گرچه که بوي ادکلنش هم
تا صد فرسخی کسی رو مدهوش نمی کرد. پویا حق نداشت درباره کسی که نمی شناسه اینجوري حرف بزنه
من – یه بار گفتم که ، سگش شرف داره به تو .
پویا – مارال حالت رو می گیرما ؟
من – برو بابا . عقده اي !
پویا – باشه .
خودت خواستی .
من خر رو بگو که می خواستم بهت فرصت بدم .
ولی لیاقت نداري .
کاري میکنم که همین جوجه بسیجی بو گندو رو هم نداشته باشی .
وایساو ببین .
من – برو هر کاري از دستت بر میاد انجام بده .
و گوشی رو روش قطع کردم .
این ما رو چه جوري دیده بود ؟
پس چرا من تو پاساژ ندیدمش ؟
با حرص از اتفاقات قشنگ !
پشت سر هم ، لباس هام رو عوض
کردم .
بسته ي کادو و سوغاتی رو برداشتم و باز کردم .
سوغاتیش جانماز و مهر بود و همراه پارچه اي که به درد کت دامن یا کت شلوار میخورد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_شانزدهم
. سوغاتیش
جانماز و مهر بود و همراه پارچه اي که به درد کت دامن یا کت شلوار میخورد.
. به رنگ سرمه اي .
و کادوش که گفت قرآنه .
قلم قرآنی بود با قرآن مخصوصش و کتاب دعاش .
هر دو رو روي میز گذاشتم و بعد هم روي تختم دراز کشیدم و فکر کردم .
سه روز فکر کردم .
سه روز کارم شد یادآوري تک تک حرفاش و رفتارش .
سه روز خودم رو تو اتاقم حبس کردم و فقط براي غذا خوردن خارج شدم .
سه روز من بودم و امیرمهدي و خدایی که یا خداي من بود یاخداي امیرمهدي .
خدایی که از لا به لای حرفاي امیرمهدي شناختمش و با خداي قبلی خودم مقایسه کردم .
تموم مدت حس می کردم چقدر حرفاش درباره ي نماز و روزه و اون خدایی که به من شناسوند ، زمینی نیست .
یه وقتایی حس می کنی خدا داره باهات حرف می زنه نه بنده ي خدا .
انگار خودش اومده تو یه جسم انسانی حلول کرده و می گه برگرد سمت من .
می گه من اون خدایی نیستم که
تا امروز می شناختی .
بیا و یه جور دیگه با من رو به رو شو !
می گه بیا و بذار با هم از نو شروع کنیم .
یه روزایی می شه که براي حرف زدنش بال بال می زنی و هیچ صدایی ازش نمیاد و یه زمانی انقدر آروم و انسانی بهت نزدیک
می شه که نمی تونی باور کنی این آدم خود
خود خداست که داره به شیوه ي خودت باهات حرف می زنه .
می شه یه آدم و میاد راهنماییت می کنه . میاد و بهت راه رو نشون می ده .
براي من حرفاي اولیه ي امیرمهدي همینجوري بود .
همین حس رو بهم می داد .
ولی اونجایی که از موجه
بودن من حرف می زد دیگه برام حکم خدایی نداشت
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🆔https://harfeto.timefriend.net/17050855469263
*رسانهدختــــرانـــهکانون لینڪ پیام ناشناس ایجادکردهاست*🤛🤜
✍چند سالیست که از فعالیت کانون سید احمد خمینی (ره ) می گذرد و یک سال است که رسانه دختــرانه را برای شما صاحبان قلب هاے بزرگ تشکیل دادیم تا در فضای مجازے نیز هم قــدم و همــراه خانواده قرآنۍ شما باشیم .😊
✅تاکنون شده که پیشنهاد و انتقادے در مورد فعالیت های کانون و کانال دخترانه داشته باشید ولی فرصت بیان اون رو پیدا نکرده باشید ؟ 😎
دلتون میخواد ناشناس حرف هاتون رو راهگشاے راه ما قرار بدید⁉️🤨
* پس همین حالا به لینڪ بالا برو و حرف دلت رو به صورٺ ناشناس واسه ما بفرست*
‼️👆👆👆👆👆👆‼️
«💚🌱»
همیشہ داغ دلـــم؛
قبر خلوٺ حســن است!
🌱¦↫#السلامعلیڪیاحسنبنعلی
💚¦↫#دوشنبههاۍامامحسنۍ
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad