منتظرقائم.pdf
3.72M
🍃🌸
#کتاب
یک کتاب کودک با تصویرگری زیبا درباره زندگی شهید #محمد_منتظرقائم که سال ۵٨ شهید شد. او اولین شهید #مبارزه_با_نفوذ نام گرفت.
در این روزهای کرونایی قصه شیرین زندگی آقا محمد را برای کودکانتان بخوانید.
ارسال توسط مولف کتاب تقدیم به بچه های عزیز کانال کودکان شاد
@dokhtaranyazd
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
داستان شماره ٢⬅️⬅️
و من صد سال خوابیدم
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
أَوْ كَالَّذِی مَرَّ عَلَى قَرْیَةٍ وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىَ یُحْیِی هَذِهِ اللّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللّهُ مِئَةَ عَامٍ...؛ یا چون آن كس كه به شهرى كه بامهایش یكسر فرو ریخته بود، عبور كرد؛ (و با خود مى )گفت : (چگونه خداوند، (اهل ) این (ویرانكده ) را پس از مرگشان زنده مى كند؟). پس خداوند، او را (به مدت ) صد سال میراند.(259بقره)
دلم گرفته بود. گفتم سوار الاغم بشوم و بروم باغ، تا دلم آرام گیرد. به دخترک گفتم: «تا عصر برمى گردم، مى روم از باغ بالا قدرى انگور و انجیر بیاورم.» او خادم خانه ام بود. داشت حیاط خانه را جارو می کرد. کمر راست کرد و گفت: «خدا به همراهت، مواظب خودتان باشید آقا!»
سبد های خالى را از پشت الاغ آویزان کردم. دنبالش پیاده راه افتادم. باغ قدرى از شهر دور بود؛ اما دوست داشتم همه راه را پیاده طى كنم. از خانه خارج شدیم و آرام به سوی باغ راه افتادیم. هنوز چند قدمی از ده دور نشده بودیم که ناگاه استخوان حیوانی سر راهم سبز شد. دیدن استخوان، اندیشه ام را به دنیاى دیگرى برد: «چگونه خداوند در قیامت، استخوان هاى جدا از رگ، پى، گوشت و خون را دوباره به هم پیوند مى دهد؟»
و در طول راه، این اندیشه ذهنم را به خود مشغول کرده بود .
اوایل پاییز بود. برگ درختان، رنگ باخته بود؛ اما باغ هنوز طراوت تابستانى خود را داشت. درخت هاى به، انار و انجیر، سر در سر هم آورده و ساكت و بى صدا در آفتاب دلچسب پاییزى غنوده بودند. تاك ها از سپیدارها بالا رفته و به گونه اى پیچ در پیچ ، خود را از شاخسارها آویخته بودند. انگورها، در خوشه هایى زرد، طلایى و یاقوتى، از لابه لاى برگ هاى انبوه نمایان بود.
سبدها را برداشتم و چارپاى خسته خود را در میان گیاهان وحشى كناره جویبارى كه از لاى درختان مى گذشت رها كردم. سپس خوشه اى انگور تازه چیدم و زیر درختی به خوردنش نشستم.
بعد از صرف انگور، مى خواستم روى سبزه ها استراحت كنم؛ اما راه بازگشت دراز و وقت تنگ بود. الاغ را آوردم تا سبدهاى خالى را از انگور و انجیر پر كنم. وقتى هر دو سبد پر شد، با چارپا از باغ بیرون آمدم و به سوى خانه راه افتادم.
در راه بازگشت، چوب دستى خود را به موازات شانه، پشت گردنم گذاشته و دست ها را از آن آویختم و باز همان فکر و خیالات صبح، مرا در خود فرو برد: «خداوندا! من به تو ایمان دارم، اما جمع شدن دوباره استخوان هاى انسان یا حیوانى را كه مرده و پوسیده است درك نمى كنم. پروردگارا، به راستى روح چیست و در كجا پنهان است كه چون از بدن انسانی رخت مى بندد دیگر دست او تكان نمى خورد و از ناى او صدا برنمى آید و در نگاه او طراوت نیست و خون او از گردش مى ایستد و قلب او از تپش باز مى ماند و گرماى پوست پرواز مى كند و نفس از هرم و هوا مى افتد و ...؟
علت این همه را اگر در نمى یابم دست كم آثار آن را در مردگان مى بینم و حس ٍ مى كنم. اما نمی دانم یك مُردة تباه شده چگونه پس از سالیان سال همه استخوان ها و اندام هاى پوسیده خود را باز مى یابد و دوباره زنده مى شود؟ ایمان دارم؛ اما نمى توانم درك كنم.»
ادامه دارد.....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#داستان_داستانک
@dokhtaranyazd
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
ادامه داستان ٢
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
چنان در فكر فرو رفته بودم كه نفهمیده بودم چارپا مدتى است به بیراهه افتاده است. ناگهان، در كنار خرابه هاى قریه اى با خاك یکسان شده، به خود آمدم و دریافتم كه از راه خود منحرف شده ایم. چارپا را نگه داشتم. خسته و بى رمق بودم. با درماندگى، به خرابه هاى بازمانده از آن روستای قدیمی كه تا لبة دیوارها در شن و خاك فرو رفته بود نگاه انداختم.
به اطراف نیز نگاه كردم، اما هیچ نشانى از آبادى به چشم نمى خورد. چاره اى نداشتم، باید آن راه دراز را دوباره باز مى گشتم. اما تصور طول راه بر من سنگینى مى كرد. به دیوار كوتاهى كه در كنارم بود تكیه دادم. پایم را دراز كرده و چوبدستى را با دو دست در مشت گرفتم و یك سر آن را بر دوش خود نهاده و سر دیگر را، پیش پاى خودم روى زمین گذاشتم. چارپا، روبه روى من، كمی آن سوتر، زیر بار ایستاده بود. الاغ ریز نقش بود. با موهاى خاكسترى رنگ و زیر شكمش به سفیدى می زد.
نگاهى به او انداختم و نگاهی به خرابه هاى اطراف، و با خود اندیشیدم: «در همین خانه كه اكنون من به دیوار خراب آن تكیه داده ام، روزگارى دور، انسان هایى زندگى مى كرده اند، به هم عشق یا كینه مى ورزیده اند، همدیگر را دوست یا دشمن مى داشته اند؛ اكنون حتى استخوان هاى آنان هم بر جاى نمانده است!»
تامل در سرگذشت قریه و مردمانى كه در آن زندگى مى كرده اند، دیگر بار به اندیشه هاى قبلی ام جان داد و در آن حال و هوا بودم كه پشت چشم هایم گرم شد و كم كم به خواب عمیقى فرو رفتم...
وقتی از خواب بیدار شدم، شبح کسی را روبه روى خود دیدم. او از من پرسید: «فكر مى كنى چه قدر در كنار این دیوار مانده اى؟» چشم هایم را مالیدم و با بی حالی گفتم: «چند ساعت یا حدود یك روز!»
وقتى به خود آمدم، اثرى از چارپاى خود و سبدهاى انجیر و انگور ندیدم.
دیگر شخصی را که بالای سرم ایستاده بود، واضح می دیدم. گویا فرشته ای بود. لبخندی زد و گفت: «اما تو درست یكصد سال است كه در همین جا بوده اى و آن استخوان ها هم بازمانده چارپاى توست. اكنون بنگر كه خداوند چگونه آن را نیز جان مى بخشد.»
از شنیدن حرف های او کم مانده بود قالب تهی کنم. هیچ باورم نمی شد. با شگفتى و حیرت نگاهی به استخوان ها انداختم و ناگهان دیدم كه استخوان ها ناپدید شد و چارپای من به همان حالتی كه یكصد سال پیش بود پیش رویم ایستاده است، با همان بار انگور و انجیر! پس بى اختیار به پروردگار سجده کردم و گفتم: «اینك مى دانم كه پروردگار بر هر چیز تواناست.»
شهر من به كلى دگرگون شده بود. نوع لباس ها، چهره ها، ساختمان ها، خیابان ها و كوچه ها تغییر كرده بود. با سختى بسیار، خانه خود را پیدا كردم. در زدم. منتظر دخترک بودم. خادمه خانه ام. امّا ناگهان در که باز شد پیرزنى روبه رویم کمر راست کرد. با تعجب پرسیدم: «مگر اینجا خانه عُزِیر نیست؟»
پیرزن، بی اختیار به گریه افتاد و با حسرت پاسخ داد: «آرى، اینجا خانه اوست، اما خود او سال هاست که از دنیا رفته است.» لبخندی زدم و گفتم: «من خود، عزیرم! خداوند مرا یكصد سال از دنیا برد و سپس دوباره به دنیا برگرداند.»
پیرزن با ناباورى گفت: «باورم نمی شود! ...عزیر مستجاب الدعوه بود. اگر راست مى گویى، دعا كن كه من نیز چون همان ایام، جوان شوم!»
دست به درگاه خدا بلند کردم و دعایم با گریة پیرزن به آسمان ها رفت. لحظاتی نگذشته بود که او نیز جوان شد. از آن پس از سوى خداوند، پیامبر قوم خود شدم و سال ها امت خویش را به راه حق راهنمایی و هدایت کردم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#داستان_داستانک
@dokhtaranyazd
دختران آفتاب
🌸گلابتون 💪اولین جشن مجازی ویژه دبستانی ها و پیش دبستانیها 🌻ایام ولادت دردونه امام حسین علیه السلا
این جشن درحال برگزاری است. از دستش ندین👌
🍃🌸
#_اصل_موفقیت_معلم ✅👇
ايجاد تمركز حواس در كلاس : چنانچه نو آموزان در سر كلاس تمركز حواس نداشته باشند نتيجه مورد نظر از درس گرفته نخواهد شد و مطالب بطور گسيخته در ذهنآنان جاي مي گيرد .
راههاي ايجاد تمركز حواس بطورخلاصه عبارتند از:
💠جلوگيري از شلوغي كلاس وبه هم ريختگي كيف ها و كتابها؛
💠راه رفتن معلم در كلاس وگاهي وقتها نشستن بين بچه ها؛
💠پرسيدن سوالات كوتاه از نوآموزان در وسط درس؛
💠 تقسيم كردن نگاه بين كليه دانشآموزان ؛
💠ناتمام گذاشتن افعال بعضي از جملات و تكميل آنها توسط نو آموزان.
#نکات_مدرسه_داری
@dokhtaranyazd
🍃🌸
🤔🤔شما چگونه دانش آموزان را سر کلاس ساکت می کنید⁉️
#توماس_آمسترانگ تعریف می کند که سال ها پیش در یک برنامه ی کمدی دیده است که معلمی برای ساکت کردن دانش آموزان با صدای بلند می گوید : بچّه ها ! بچّه ها ! خفه شوید ! کلاس ساکت می شود امّا لحظاتی بعد دوباره همان صحنه ی قبلی تکرار می شود و معلم باز می گوید : بچّه ها ! بچّه ها ! خفه شوید ! معلم این کار را چند بار تکرار می کند تا این که سر انجام به بی نتیجه بودن تلاش هایش به طور تاسف بار ( و خنده آوری ) آشکارا پی می برد .
📢 از نقطه نظر هوش های چند گانه، صرفاً استفاده از کلمه ها برای آرام کردن کلاس ( روش_زبانی ) کم ترین تاثیر را در معطوف ساختن توجّه دانش آموزان خواهد داشت.
زیرا درخواست ها یا دستورهای زبانی معلمان ( به عنوان یک شخص ) اغلب در سخنان و بیانات زبانی دانش آموزان ناپدید می شوند و موجب می شوند آن ها صدای معلم را از میان صداهای اطراف خودشان تشخیص ندهند و همین علت عدم توجه آنان به گفته های معلم است .
✅بررسی تکنیک های موثری که برخی آموزگاران برای معطوف ساختن توجّه دانش آموزان به کار می گیرند ، لزوم به کارگیری سایر مقولات هوشی را برای رسیدن به این هدف را نشان می دهد
🎈🎈برای مثال مربی مهد کودکی که برای ساکت کردن کودکان به نواختن پیانو می پردازد (البته اگه مهد کودکه پیانو داشته باشه 👈هوش موسیقیایی ) آموزگار مقطع چهارمی که برای جلب توجّه دانش آموزان به خاموش و روشن کردن چراغ اقدام می کند 👈 هوش مکانی ) و دبیر دبیرستانی که از سکوت برای یادآوری و وظایف دانش آموزان استفاده می کند 👈هوش درون فردی ) همگی بر لزوم به کارگیری روش های غیرزبانی جهت معطوف ساختن توجّه دانش آموزان تاکید دارد.
👈👈چند شیوه ی جلب توجّه دانش آموزان در کلاس های درس😍😉
شیوه ی زبانی :
روی تخته ی کلاس بنویسید : « لطفاً ساکت »
شیوه ی موسیقیایی : 👇👇👇👇
یک عبارت ریتمیک را همراه دست زدن بیان کنید و از دانش آموزان بخواهید آن را تکرارکنند .
شیوه ی حرکتی – جسمانی :👇👇👇👇
انگشت اشاره ی خود را با علامت سکوت روی لب ها بگذارید و دست دیگران را بالا ببرید. از دانش آموزان بخواهید تا حالات شما را انعکاس دهند .
شیوه ی مکانی : 👇👇👇👇
تصویری از یک کلاس مرتّب و آرام روی تخته قرار دهید و با چوب به آن اشاره کنید . ( در این حالت حتّی می توان با حالتی طنز طوری وانمود کرد که مثلاً این یکی از آرزوهای ماست!)
شیوه ی منطقی – ریاضی : 👇👇👇👇
با استفاده از یک ساعت وقت نگهدار مقدار زمان تلف شده را محاسبه کنید و آن را روی تخته بنویسید. دانش آموزان را مطلع سازید که عدد نوشته شده ی روی تخته مقدار زمانی را نشان می دهد که از ساعت آموزش کم شده است و جلسه ی بعد باید جبران شود .
شیوه ی میان فردی :👇👇👇👇
در گوش یکی از دانش آموزان آهسته بگویید : « اکنون وقت درس است . آن را به دیگران هم بگو ! » و آن گاه منتظر بمانید تا این نکته به کل کلاس ابلاغ شود .
شیوه ی درون فردی : 👇👇👇👇
شروع به تدریس کنید و بگذارید دانش آموزان خود رفتار خویش را کنترل کنند .
شیوه ی طبیعت گرایانه :
صدای سوت گوش خراش یک پرنده یا یکی از حیوانات را پخش کنید .
✅احتمالاً بعد از مدّتی خود معلّم تشخیص خواهد داد که کدام روش بهتراست در کلاس اجرا شود😉
#نکات_مدرسه_داری
@dokhtaranyazd
🍃🌸
⭕️پیامدی منفی در فرایند یادگیری⭕️ #روش_تدریس
✅کوشش معلم در جلوگیری از پیامدهای آزارنده سبب مشارکت فعال دانش آموزان در امر یادگیری می شود. یکی از عواملی که ممکن است در جریان یادگیری باعث دلسردی دانش آموزان شود 👇
❌مجبور ساختن دانش آموز به رقابت با کسانی که از او توانایی بیشتری دارند.
#نکات_مدرسه_داری
@dokhtaranyazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸
⁉ چگونه به کودکان خود کمک کنیم تا دانشآموز #نمونه باشند
چندین نکته برای کاهش استرس کودکان در مدرسه😍👌
#نکات_تربیتی
@dokhtaranyazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸
#کلیپ_آموزشی
👈چیزهایی که بچه ها باید،قبل از مدرسه رفتن در خانه یاد بگیرند😍
#نکات_تربیتی
@dokhtaranyazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸
♊️ چطور بچه ها را برای دوران آموزشی (( مدرسه _ مهدکودک ))آماده کنیم ⁉️
#نکات_تربیتی
@dokhtaranyazd
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
داستان شماره ٣⬅️⬅️ابرهه و فیل
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
اَبرهه یکی از پادشاهان ستمگر سرزمین حبشه بود.
او شنیده بود که پیروان حضرت ابراهیم (ع) خانه ای به نام کعبه دارند. آن را خانه خدا می دانند. برایشان بسیار مقدس است و گِرد آن می چرخند و خدا را عبادت می کنند.
ابرهه دوست نداشت که چنین خانه ای وجود داشته باشد. به همین خاطر دستور داد معبدی بسازند تا مردم به جای کعبه به این معبد بروند و در آن جا عبادت کنند. اما کسی به معبد ابرهه توجه نکرد و برای عبادت به آن جا نرفت، از این رو معبد جدید متروک و بدون زائر ماند.
ابرهه چون وضع را چنین دید، تصمیم گرفت کعبه را ویران کند تا پیروان ابراهیم (ع) و خداپرستان جایی برای عبادت نداشتته باشند و ناچار به معبد او بروند.
ابرهه سپاهی بسیار قدرتمند و بی مانند داشت. در ارتش ابرهه تعداد زیادی فیل سرکش و قوی وجود داشت که یکی از آن ها از بقیه قوی تر و درشت اندام تر بود.
ابرهه به سپاه خود دستور آماده باش داد. سپاه ابرهه به طرف مکه حرکت کرد تا کعبه یعنی خانه خدا را ویران سازد.
در بین راه، سپاه ابرهه چندین بار مورد حمله قرار گرفت، ولی ابرهه آن ها را به سختی شکست داد تا این که به نزدیکی شهر مقدس مکه رسید.
مردم مکه فهمیدند که نمی توانند در برابر سپاه قدرتمند ابرهه مقاومت کنند، از این رو دست دعا به طرف خداوند بزرگ دراز کردند و از او خواستند که خانه مقدس خود را در برابر این سپاه روزگو حفظ کند.
عاقبت، صبح روز حمله رسید. ابرهه دستور داد فیل ها به حرکت درآیند و پیش روی کنند. اما فیل ها قدم از دم برنداشتند. آن ها را با تازیانه زدند، ولی همچنان بی حرکت ماندند. خواست خدا این بود که فیل ها در جای خود تکان نخورند و آن ها تکان نخوردند.
بیشتر از چند دقیقه از فرمان ابرهه نگذشته بود که دسته بزرگی از پرندگان کوچک بالای سر سپاه ابرهه به پرواز درآمدند. این پرنده ها که ابابیل نام دارند، سنگ هایی به منقار گرفته بودند. آن ها با همین سنگ ها به سپاه ابرهه حمله کردند.
پرنده های کوچک سنگ ها را بر سر سپاهیان ابرهه انداختند و با این کار آن ها را کشتند و سپاه ابرهه را در هم شکستند و قدرت ابرهه را از بین بردند.
فیل ها که وضع را چنین دیدند، پا به فرار گذاشتند و از آن جا گریختند... و این چنین بود که خدای بزگ خانه مقدس خودش را در برابر حمله دشمنان حفظ کرد. در همین سال که مردم آن را عام الفیل نامیدند، رسول خدا (ص) متولد شد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#داستان_داستانک
@dokhtaranyazd
#تربیت_کودک
کودکانی که فرصت بازی با غذا را دارند تجاربی بی نظیر از ارتباط بین پدیده ها کشف می کنند و شبکه عصبی مغزشان بسیار رشد یافته تر از کودکانی می شود که در معرض کنترل والدین هستند
#تغذیه_سالم
@dokhtaranyazd
🍃🌸
کودکان برای رفع نیازهای اساسی (مثل غذا خوردن، خوابیدن، دستشویی رفتن) نه نیاز به تشویق دارند و نه اجبار و اصرار...
همانطور که برای نفس کشیدن و نوشیدن آب، نیازی به تحسین و اجبار ندارند
#تغذیه_سالم
@dokhtaranyazd
🍃🌸
#تغذیه
برای غذا دادن به کودک از بشقاب های رنگی مخصوص آنها استفاده کنید.
بشقاب را پرنکنید چون باعث دلشوره کودک خواهد شد.
رنگ های قرمز و نارنجی در موادغذایی اشتهاآور است.
#تغذیه_سالم
@dokhtaranyazd
🍃🌸
كودك دو ساله توانایی فهميدن دو تا سه فرمان را با هم رو ندارد.
به همين علت تا سه سالگی آموزش به كودك به صورت معلم و كلاس مفهومی ندارد.
تنها به وسيله بازی ميتواند بياموزد.
موسيقی نیز بهترين روش رشد هوش و عقل برای كودك است.
#نکات_مدرسه_داری
@dokhtaranyazd
🍃🌸
🔶جای معلم در کلاس:
جای شما در کلاس می تواند تاثیر زیادی در کارآیی شما داشته باشد.
🌀هنگام تدریس تمام مدت جلو کلاس نباشید. اگر مدام جلو کلاس بایستید سایر نقاط کلاس به منطقه تحت کنترل دانش آموزان تبدیل می شود.
🌀در تمام کلاس حرکت کنید تا نظارت خود را بر تمام قسمتهای کلاس اعمال کنید.
🌀 وقتی در جلو کلاس قرار می گیرید در یکی از گوشه های کلاس بایستید.
🌀 وقتی می خواهید رفتار دانش آموزی را اصلاح کنید برای صحبت ابتدا به او نزدیک شوید هرگز سعی نکنید از دور این کار را بکنید.
🌀و دست آخر اینکه: «هرگز به حریم فردی دانش آموزان تجاوز نکنید اگر بیش از حد به آنها نزدیک شوید احتمال اینکه گفتگویی آرام در باره یک نکته انضباطی به برخوردی خشن و شدید تبدیل شود به طور چشمگیری افزایش پیدا می کند».
#نکات_مدرسه_داری
@dokhtaranyazd
🍃🌸
❇️ علل #حواسپرتی کودکان در خانه و #مراکز_آموزشی
١) درونی و ذهنی : 👈 مشغله های ذهنی دانش آموز ، اضطراب و نگرانی ، گرسنگی و تشنگی ، بی علاقگی و بی انگیزگی نسبت به درس ، بیماری ها و ناراحتی های جسمی ، فشارهای روانی و خیالبافی ، خواب کمتر از هفت ساعت در شبانه روز و از همه مهم تر بیش فعالی
٢) بیرونی و محیطی : 👈سردی و گرمی هوا ، نور شدید و ضعیف ، صداهای آزار دهنده
٣)اتفاقات و حوادث جانبی : 👈 گاهی منبع حواس پرتی نه به مسائل درونی پیش زمینه ای و نه مربوط به محرک های بیرونی ست ، بلکه دانش آموز به دلیل یک اتفاق و یک مسئله دچار حواس پرتی می شود . انتظارات بیش از حد والدین ، کمبود محبت و نشاط در خانواده ، برخورد نامناسب یک معلم ، مقایسه ی کودک با دیگر همکلاس ها می تواند عاملی برای حواسپرتی باشد .
٤)انجام چند کار باهم : 👈هنگامی که حجم کار زیاد است و دانش آموز مجبور است هم زمان چند کار را با هم انجام دهد طبیعی است که نمی تواند به اندازه ی کیفیت یک کار تمرکز داشته باشد . در این شرایط توجه انتخابی تقسیم می شود و تمرکز را برای دانش آموز سخت می کند .
#نکات_مدرسه_داری
@dokhtaranyazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بچهها را با این روش تربیتی ضعیف و وابسته نکنید!
@dokhtaranyazd