#روایت_بخوانیم 1⃣0⃣2⃣
#سلسله_روایتهای_اربعین 🏴
ریسههای دستگیر | قسمت۲
بعد هم دور تا دور خانه را طناب کشیدیم و عکس ها را با گیره بهشان آویزان کردیم.
شده بود شبیه زمستانهایی که ریسههای لباس را وسط خانه میزدیم.
حالا بین ریسهها که قدم میزدم انگار از کنار همه اتفاقات آن چند روز عبور میکردم و همه آن تصاویر توی ذهنم جان میگرفت.
مهمانها یکی یکی از راه میرسیدند. قبل از نشستن، ریسهها توجهشان را جلب میکرد، راه میافتادند بین عکسها، نگاه میکردند، به هم نشان میدادند، میخندیدند. چشمهایشان خیس میشد. گاهی هم علامت تعجب و سوال روی سرشان سبز میشد.
آنها هم که رفته بودند یک سرنخ آشنا توی عکسها پیدا میکردند و خاطراتشان را میریختند وسط.
من هم میان مهمانها که حالا حسابی غرق عکسها بودند، راه میرفتم و شیرینی تعارف میکردم.
بفهمی نفهمی حس موکبداری به خودم گرفته بودم که داشت از زوار سفر روحانی حسین (ع) پذیرایی میکرد.
دیدار نمایشگاه که تمام شد، مهمانها دور هم حلقه زدند. فیلمها و خاطرات شد چاشنی ادامه بحث و هرکس یک گوشه مجلس را دست گرفت.
آخر سر هم تصمیم گرفتیم سال بعد همهمان بشویم یک کاروان به سمت حسین علیه السلام.
#از_بندهای_اخوتی_که_گره_می_زند_حسین
✍ #مریم_برزویی
👈 منبع
#با_اربعین_تا_ظهور
🌀 دورهمگرام(شبکه زنان روایتگر)؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها