eitaa logo
دورهمگرام؛ شبکه‌زنان‌روایتگر
472 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
201 ویدیو
5 فایل
با قصه‌ها زندگی کن اینجا زنان برش‌های واقعی زندگی خود را می‌نویسند. #دورهمگرام شبکه زنان روایتگر منتظر روایت‌های شما هستیم: @dorehamgram2 ❗انتشار مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣8⃣ گردنبند پرماجرا چند سالی ازش گذشته است، نزدیک عید از یک خانم جوانی که خواهرم معرفی کرده بود برای انجام کارهای دم عید کمک گرفتم. خانم خیلی خوب و تمیزی بودند و یه دختر ۵_۶ ساله خیلی شیطون و خوش سر و زبانی هم داشتند. همسرشان سرباز بودند و شغل ثابتی نداشتند و این کار را برای کمک خرج خانواده‌شان انجام می‌دادند. به کمک هم ۷_۸ ساعته کارهای منزل را انجام دادیم، خودم هنوز بچه نداشتم و بعضی شیطنت‌های دختر کوچولو برایم خیلی عجیب و غیر منتظره بود. (البته چند سالی که گذشت شیطنت‌های دخترانم من رو متقاعد کرد که اون بنده خدا همچین عجیب هم نبود) کار آن روز تمام شد و من با شادی مادر و دختر را بدرقه کردم. گذشت... چند روز بعد هرچی دنبال زنجیر و گردنبندم گشتم پیدایش نکردم. همه جا را از نظر گذراندم ولی پیدا نشد که نشد. از ایمان ضعیف متاسفانه ذهنم رفت سمت آن بنده خدا... گفتم آخه نمی‌شود که! چرا دقیقا از همان روز دیگه نیست و من قبلش می‌دیدمش. گردنبند هدیه همسرم بود و برایم عزیز! برای همین ناراحتیش بیشتر بود...با کسی هم شاید مطرحش نکردم ولی توی ذهنم شک کرده بودم دیگه ... البته که اقدامی نکردم ولی ته دلم بد جوری شک افتاده بود... بازهم گذشت... البته چند ماه... کیفم چند وقت بود که دیگه از رنگ و رو رفته بود قصد داشتم کنار بگذارمش ولی هی دلم نمیامد چون خیلی دوستش داشتم ولی خریدن کیف جدید باعث شد تصمیم را عملی کنم. وسایل کیفم را به کیف جدید منتقل کردم. وقتی کیف قدیمی خالی شد دیدم آستر کیفم پاره شده ناخودآگاه دستم رفت بین درز آستر و کیف، خشکم زد!! اولش چشمانم برقی زد و خوشحال شدم خودش بود گردنبندم! چند ماهی توی درز کیفم قایم شده بود و همه جا با من همراه بود و من به دنبالش... غرق خوشحالی پیدا کردن گردنبند بودم که ناگهان قلبم از درون یک جوری لرزید ...وای من چرا اینقدر زود قضاوت کرده بودم چرا اینقدر زود به یک نفر که اتفاقا روز خوبی را هم باهاش داشتم شک کرده بودم... از دست خودم بدجوری دلگیر شده بودم تصمیم گرفتم از طرف اون خانم چند تا کار خیر انجام بدهم که دل خودم هم کمی آرام بشود... ولی این موضوع همیشه برایم پررنگ شد که ایمان آدم می‌تواند خیلی زود از دست برود. خدایا کمکم کن در سال جدید خیلی مراقب باشم! ✍ 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
سر بر تیره تراب.mp3
1.41M
1⃣1⃣ سر بر تیره‌ی تراب؛ روایت کوتاهی است از تصور آن زمانی که این اصطلاح را تجربه می‌کنیم. ❔آیا شما تا به حال چنین لحظه‌ای را از ذهن‌تان گذرانده‌ایید؟! •| ای‌کاش آدم‌ها می‌توانستند از آن لحظه‌ای که سر بر تیره‌ی تراب می‌گذارند، برای‌مان روایت کنند...|• ✍ 🌀 دورهمگرام؛فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
1⃣1⃣1⃣ دنیای گُل مَن گُلی خواهرم می‌گفت: «خوشبحالت تو اولین بچه‌ات دختره. دیگه تو بارداریهای بعدی استرس نداری که اگه دختر نشد چی؟! اگه پسر شد میگی خداروشکر جنسم جور شد، اگرم دختر شد که کلاهت رو هفت آسمان بنداز بالا که دو تا دختر داری و تو این دنیای بی در و پیکر دخترت یه خواهر داره❤️ » شاید این حرف برای خیلی‌ها عجیب بنظر برسد؛ ولی برای ما که فقط چهار تا خواهر هستیم و هم طعم دختربودن را چشیده ایم و هم خواهر داشتن را؛ واضح و مبرهن است! حالا من از جایی باشما صحبت میکنم که کلاهم آسمان هفتم است. روز و شبم از دخترانگی‌هایی لبریز است که خیلی‌هایش برایم تکرار تاریخ است و بعضی‌هایش برایم عجائب هفت گانه ! جایی که وقتی می‌بینم خواهرکوچک خواهربزرگه را خواهر جون صدا می‌کند می‌فهمم حتما خواسته و تمنایی درکار است و از سیاستی که پشت نگاه ۳ساله و نیمه اش هم پنهان و هم عیان است دلم قنج میرود ... یا آن جایی که خواهر بزرگه از غرفه کتاب مدرسه با پول خوراکی اش برای خواهر کوچکش کتاب خریده است (حتی اگه بعدا با لطائف الحیلی پول رو با خودت حساب کند☺️) یا وقتی هر دو با پدرشان هماهنگ میشوند که برای روز مادر چه طور غافلگیرم کنند و ... در اوج این خوشی‌ها هم لحظاتی هست که سر یک وسیله کوچک بطور ناجوانمردانه ای از خجالت هم در می آیند و کار خیلی بالا گرفته... تا می آیم غصه خراب شدن رابطه شان رو بخورم، یکهو یک برگه ای از محبت رو میکنند که اشک شوقم در می آید. دنیایشان هر روز برایم ذوقی جدیدی دارد؛ آن روز که برای دیر حاضرشدن دختر بزرگ خط و نشان میکشیدم ؛ آبجی کوچیکه از راه می‌رسد و میگوید «مامان! خواهرجون رو دعوا نکن زینب به خاطر من که جورابم گم شده بود دیر حاضرشد.» دنیای صورتی و گل من گلی من و دخترام، هم از من دلبری می‌کند، هم گاهی هم تیم شدنشان آن روی مادرانگیهایم را بالا می آورد، ولی هرچه هست دوستش دارم و رشدم را خیلی مدیون دخترانم هستم. ✍ س 🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها