#روایت_بخوانیم 1⃣1⃣1⃣
دنیای گُل مَن گُلی
خواهرم میگفت: «خوشبحالت تو اولین بچهات دختره. دیگه تو بارداریهای بعدی استرس نداری که اگه دختر نشد چی؟! اگه پسر شد میگی خداروشکر جنسم جور شد، اگرم دختر شد که کلاهت رو هفت آسمان بنداز بالا که دو تا دختر داری و تو این دنیای بی در و پیکر دخترت یه خواهر داره❤️ »
شاید این حرف برای خیلیها عجیب بنظر برسد؛ ولی برای ما که فقط چهار تا خواهر هستیم و هم طعم دختربودن را چشیده ایم و هم خواهر داشتن را؛ واضح و مبرهن است!
حالا من از جایی باشما صحبت میکنم که کلاهم آسمان هفتم است.
روز و شبم از دخترانگیهایی لبریز است که خیلیهایش برایم تکرار تاریخ است و بعضیهایش برایم عجائب هفت گانه !
جایی که وقتی میبینم خواهرکوچک خواهربزرگه را خواهر جون صدا میکند میفهمم حتما خواسته و تمنایی درکار است و از سیاستی که پشت نگاه ۳ساله و نیمه اش هم پنهان و هم عیان است دلم قنج میرود ...
یا آن جایی که خواهر بزرگه از غرفه کتاب مدرسه با پول خوراکی اش برای خواهر کوچکش کتاب خریده است (حتی اگه بعدا با لطائف الحیلی پول رو با خودت حساب کند☺️)
یا وقتی هر دو با پدرشان هماهنگ میشوند که برای روز مادر چه طور غافلگیرم کنند و ...
در اوج این خوشیها هم لحظاتی هست که سر یک وسیله کوچک بطور ناجوانمردانه ای از خجالت هم در می آیند و کار خیلی بالا گرفته...
تا می آیم غصه خراب شدن رابطه شان رو بخورم، یکهو یک برگه ای از محبت رو میکنند که اشک شوقم در می آید.
دنیایشان هر روز برایم ذوقی جدیدی دارد؛ آن روز که برای دیر حاضرشدن دختر بزرگ خط و نشان میکشیدم ؛ آبجی کوچیکه از راه میرسد و میگوید «مامان! خواهرجون رو دعوا نکن زینب به خاطر من که جورابم گم شده بود دیر حاضرشد.»
دنیای صورتی و گل من گلی من و دخترام، هم از من دلبری میکند، هم گاهی هم تیم شدنشان آن روی مادرانگیهایم را بالا می آورد، ولی هرچه هست دوستش دارم و رشدم را خیلی مدیون دخترانم هستم.
✍ #ریحانه_زاغری
#روز_دختر #یا_فاطمه_معصومه س
🌀 دورهمگرام؛ فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🍃 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید:
📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیامرسانها